درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبح» ثبت شده است

صبح بخیر آفتاب زرافشان

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ق.ظ

درود بر همدیاران مهربان
چشم باز میکنیم و تلألو بی مثال آفتاب زر افشان را به تماشا می نشینیم تا در فصل سپید سال، صبحی دگر را نظاره کنیم.

صبحی در دی ماه، این ناز دخت پری زاد غزل پوش زمستان خداوند که با زیبایی پر طمطراق اش به شروعی دلپذیر میخواندمان.

صبح سرد زمستانی که غبای ترمه بر دوش مان انداخته و راهی دوباره سازی روز و بازگشت به زندگی مان میکند از پس شبی سرد. بیایید با گرمای عطوفت و مهربانی در این صبح از راه رسیده ی زمستانی کامی شیرین کنیم و دلی گرم.

🌺صبح بخیر طالقان🌺
🌺صبح بخیر طالقانی🌺
   🌺تنور دلتان گرم🌺




متن: امید م_مهران
با صدای: بانو سعیده آقابراری_وشته  

دریافت فایل صوتی

عکس: فردین غرقی_زیدشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۰
درجی طالقانی

صبح بخیر آخرین روز پاییز

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

خزان، معرکه گیر الوان بود و حضرت دوست مهر و آبان و آذر را چنان هنرمند آفرید که با الوان گونه گون، مانی وار ارژنگ طبیعت را به هزاران رنگ جادویی درآورند.اما فصل سوم از چهار فصل کتاب سال در شرف پایان است.
در این واپسین روز پاییز، قمریان عاشق قمر میخوانند و کرشمه های طبیعت با نوای دلنواز خش خش برگهای جدا شده از درخت به رقص آمده اند.

 پلک پاییز دوباره پرید و خبر از آمدن مهمان داشت، میهمانی پاک و یک رنگ که سپیدی را جایگزین هزار رنگ دره طالقان نمود و با ناز و نیاز نعمات دادار متعال را بر زمین تشنه و داغ ارزانی  داشت. یک رنگ و سپید و پاک، با زمهریر لذت بخش خود آخرین فصل سال را آغاز خواهد کرد و باز پلیدی ها و پلشتی های زمین را با سپیدی برف پاک خواهد کرد و پر صلابت به انتظار آغازی دگر خواهد نشست.

متن: امید .م_مهران
صوت: بانو سارا شیرجی_مرجان

دریافت فایل صوتی

عکس: اصغر ادیبی_دیزان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
درجی طالقانی

داستانک: مترو صبح یک روز پاییزی ~🍁

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۳ ب.ظ

آورده اند، در یک صبح پاییزی، تیغه ی آفتاب عالمتاب، بر پهنه ی ایستگاه مترو تابیدن گرفته بود.

در وجنات خلق منتظر، آژنگ نگرانی و تعجیل  رفتن، نقشها بسته و کله ها همگی، به یک سو متمایل گشته بود
و درد انتظار متحمل می شدند.!!

اخم های  هولناکی  در جبین ها پدیدار گشته  که اگر  شرم و حیایی حادث  نمی بود  ، خرخره ها  بود که زیر دندان ها و آرواره های لرزان از سرما ،  خرد می شد.
 
هر لحظه ،  جماعت  به زیادت می رفت  و چون   روز رستاخیز
، فوج فوج ، از سر و کول همدیگر بالا می رفتند.
ولی چیز غریبی که از این جمعیت خواب زده ی نا منتظر می نمود، همبستگی آنها بود.!

هدف همگی، درهای  واگن  بود که خیز  برداشته  و  نشانه
 رفته بودند!

خلاصه ، از انبوه این مردمان
 سخت کوش ،  ولوله ای  شنیده نمی شد.

در این میان ،  مردی  میانسال و راست قامت ، با دک و پوزی فرنگی  با  کراوات و  البسه ای  وزین  و عینکی دودی  ، با سری جنبان به آدمها ،  عجیب و غریبانه  نظاره ها می کرد...
گویی دانشمندیست  که  اندر احوالات عنصری کمیاب ، سخت تفحص و  موشکافی می نمود. 🕵
این حضرت اجل،  به آن تجسس، بسنده نانموده و زیر لب های دائم الجنبان خود ،  گویی بلغور می نمود.
عجالتا با همتی استوار، در حال جذب مستمعین، تلاشی غریب، آغازیدن می نمود.

 او   همچنان  ؛ نگاه های خسته ی شهود را  به سمت خویش طلب
 می نمود .
خرده فرمایش ها بود که از مدخل دهان ،  تولید می نموده  که مزید بر احوالات گشته و شکرها  پاره می گشت.
در لحظاتی اندک ،  همانند
 سفرنامه ی ناصری ، شرح  ماوقع و مخاطرات  خویش  ،  در بلاد
گونه گون   فرنگستان ، به تفصیل، شرح می دادند . به این  مضمون که:
__ در ایستگاه متروی شهر شانگهای بودم.. که جمعیت فوق  کثیری ورود و خروج میکنند و به سان اجتماع صدها آشیانه ی مور، در یکدیگر  می لولند
و حتی به غایت کف دست، زمین هم  به چشم نمی خورد.
انظباط و نظم، بیشتر از پایتخت ما، رعایت می گردد.
همگی، پشت گردن ایستاده، سکوت نموده و تلنگری به هم حواله نمی نمایند . سپس؛
آهی سرد و طویل از حلقوم کشیدند و متصل به نشخوار قبل، فرمودند:
___آه چرا نگفتم؟؟
در لندن و رم هم که سکنی گزیده بودیم، نیز، مخلوقات با مناعت طبع فزون تری، مهربانانه، با هم سلوک می نمودند. با اینکه صدها نفسکش، به طور  قائم و ساکن، ایستاده بودند، لیک همگی به آهستگی سوار مرکب آهنین  می گشتند و دریغ از اندکی هول و سایش.

و همچنان بدون وقفه، خاطراتش با طیرانی
 بلند از  ممالک باختر به مشرق زمین فرود آمد و اندر رفتار و احوالات  هندو ها و چین و ماچین به فوریت، افسانه ها تولید نموده و به جماعت متحیر حاضر، نقل گردید.

غریب تر از هر چیز، دهان ایشان بود که بسان آسیاب، مدام، باز و بسته می شد و خروار خروار، آردِ شرح حالِ مترو های فرنگستان، بیرون می ریخت و دم به دم، آه می کشید به برودتِ خزان.

بازار خاطره گویی داغ گشته و افرادِ حاضر که سرها از گریبان به در آورده، موبایلها از خجلت در کنج مشتها پنهان نموده بودند
و با دقتی وافر، گوش جان، به آوای مرد مجهول سپرده می شد!
و همچون تشنگانی که مدت ها حسرت کشیده ی جرعه ای آب بودند، به نوای خردمندانه ی حضرت اجل، گوشها فرا می دادند.

بازار وعظ و خطا به ی مردک، داغ  گشته بود و جماعت با دهانی نیمه باز، در مخیله ی خویش،  انبوه مسافران متروسوار دیار فرنگ را در صبحگاهان، متصور می شدند
که همه با ناز و لطافتی بدیع، پا بر رکاب مرکب آهنی می گذاشته اند و با برداشتن کلاه، تعارفاتی نغز برای همدیگر، تکه پاره می کرده اند و برای داخل شدن، از هم اجازه ها می ستاندند.

لاجرم، در این مکان، رفاقت های گرمابه و گلستان طویل مدتی بود که به نسیان دچار  گشته بود.
در این آوردگاه، به محض رسیدن مرکب راهوار آهنی در مصافی جمعی و گاه جنگ تن به تن استخوانها خرد  می شد، البسه ها یی نابود می گشت، تا نشستن گاهی فتح گردد.

راهیان  مترو حال باشنیدن این سفر نامه مصمم گشته بودند قلندروار معرفتها خرج نموده، این بار آرنج ها و مشتهای گره کرده، غلاف نمایند. تا کهنسالان و کهتران و بانوان، در صفوف مقدم بتوانند اندکی مرکب به کمند ها اسیر  نمایند.

در گرماگرم این دگرگونی اندیشه و تزکیه ی نفس سرکش، به ناگه صدایی نحیف از گلوگاهی  نامعلوم شنیده شد که: ای جماعت، قطار ..قطار...
و لختی بعد، شیهه ی رعدآسا و پر طمطراق از اعماق وجود این اژدهای غران شنیده  شد.

در همان هنگام که خلقِ  منتظر، شنیده ها و آموزه های ناشناس را در عمق جان خویش هضم می نمودند، فردی درشت اندام و مجهولی  که  سرو شکلش  معلوم نمی گشت، همچون پهلوانی دلیر، اژدرآسا، با یاری ضربات آرنج و مشت های سنگین، جمعیت صبور را می شکافت و حریفان  خرد را چون  برگهای  خزان درو نموده و به زیر دست و پاها می  افکند.
پهلوان غافله سالار  در این میدان به قدرت خویش اکتفا ننموده و کیف غول آسا بر فرق  این و آن نیز  می نواخت.
سر انجام او پیروز  میدان گشته و اولین نفری بود که پا بر مرکب می گذاشت.
خیل مجروحان زمین  خورده و سایر مسافران مغلوب، در دل دشنامها به ایشان دادند و متعجب بودند، که آخر این پهلوان قدرتمند کیست که آن   همه نصایح و سفر نامه ی ناشناسِ فرنگ رفته را به کار نبسته است و مشتاقانه  پس از سوار شدن بر مرکب، به دنبال پهلوان می گشتند.

ولی هر مسافر، به محض پا نهادن در آستانه  رکاب قطار، پهلوان فاتح را که نظاره می کرد آه از نهادش بلند می گشت و جبینها مکدر آن یل میدان کسی نبود به جز همان راویِ سفر نامه که در حین ستردن غبار از گیسوان و البسه ی گران سنگ خویش، تبسمی نموده و دانه دانه هر مسافر بی نوا را  با لبخند بی نمکی استقبال می کرد.

✍ نویسنده: آقای ایوب مهرانی طالقانی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۳
درجی طالقانی

صبح نوشته امروز

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ق.ظ

دلبران دل می برند و دل سپاران دل دهند
من کجای قصه ام وقتی که جان و سر دهم ؟

سلام صبح سرد پاییزتان بخیر همراهان جان.

شعر:استاد عبدالناصر میرچی_میر


درود بر هم دیاران مهربان
تلألو آفتاب بر دَره ی هزار رنگِ خزان زده ی طالقان، زیباییِ خاک پاکمان را صد چندان کرده است.
صدای خش خش برگهای بر زمین ریخته، از سپیدارهای سر به فلک کشیده، در میان همهمه و هیاهوی طبیعت بی نظیر شهرمان، آوازی شنیدنی سر می دهد که رامشگر هستی، برای آرامش مان، با کوبه های پر طنین طبیعت، ساز میکند.
طبیعت دلچسب پاییزی، در این اورمزدشیدِ چهارمین روزِ آذر ماه، آغوش رحمت گشوده است و به خود میخواندمان.
با عطر علفهای وحشی دشت و بوی سرمازده ی درختان سیب و گردو، که رخت سبز از تن برون کردند و خود را یکسر، به فصل هزار رنگ خدا سپرده اند، تا قلم نقاش قهار هستی، به دلخواه لونی از الوان بی پیرایه و دست نیافتنی اش بر آنها بپوشاند.
چشم بگشایید و از این هنرمندی یگانه پروردگار، حظی وافر برید که هر صبح، نشانه ایست از صنع دادار بی همتا.

صبح بخیر طالقان
صبح بخیر طالقانی
تنور دلتان گرم ☀️🍃


 متن: آقای امید. م - مهران
 با صدای: دختر البرز - طالقان دریافت فایل صوتی
 عکس: ابوالفضل یزدانی - خسبان



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۰۸:۳۵
درجی طالقانی

سلام طالقان و طالقانی

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ


در این روزهای سردِ پاییزی، ‌
که گوئیا‌ زمستان، نیز، با نفس پُر از ابهت و شکوهش،
آرام آرام، با گام‌های فولادینش،
از پشت کوه ها و ابرها‌، رَجَزخوانی خود را شروع کرده
و گاه گاه، با عطسه ی مهیب خود، برف ها را می پر اکند
‌هیچ گرمایی دلچسب تر از مِهر
و هیچ ‌نوری، درخشانتر از امید نیست
که دل گرم را یارای نشستن پنجه ی سردِ هیچ برفی نیست
و هیچ سیاهی را توانِ ظفر بر نور امـیـد


دلهایتان پر از پرتوی نورِ امید و مهر باد ☀️🎼

سلام طالقان_سلام طالقانی

✍ متن:  بانو شیوا فلاحی - کولج
🎤 با صدای: بانو مینا صائمیان - شهرک  دریافت فایل صوتی
  عکس: آرش صابری - ناریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۸:۰۰
درجی طالقانی

بیست و هشتم آبان ماه

جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ق.ظ

درود بی کران بر همدیاران مهربان،

طلیعه فجرِ ناهید شیدی(آدینه) دیگر از بلندای البرز سر برآورد و با عطر شامه نواز سپیدار های سر به فلک کشیده و رُسته در  خاک پاک طالقان در هم آمیخت تا پگاهی دیگر را نوید دهد.
سمفونی دلنواز سر بر سنگ کوبیدن شاهرود پر غرور، همخوان با نوای دلپذیر هَزاران، مژده برآمدن آفتاب میدهد و صبحی تازه را بر پهنه گسترده طبیعت بکر دیارمان، طالقان به سور می نشیند. در این برودت بامداد خزان، گرمای وجودمان را با مهر و آبان انباز گذاریم تا آذر ی باشیم برای آنان که زمهریر وجودشان راه بر عشق بسته است. به وعده بگیریم طراوت و تازگی را، دعوت کنیم بر خوان هزار رنگ خزان هرچه خوب، هرچه نیک.
صبح، این مائده آسمانیِ دادار مهربان را بگسترانیم و قسمت کنیم با دلهای بی دلان و سر های سرگران تا شاید تسبیحی باشد یگانه خالق مهربان را.
صبحگاهان خوش
تنور دلتان گرم❤️💐

✍متن امید م.مهران

عکس خانم مهناز فلاحی_حسنجون

🎤خوانش دختر البرز_طالقان دریافت فایل صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۰۷:۴۰
درجی طالقانی


درودی بی کران بر یکایک هم دیاران مهربان

خورشید از بلندای کوه های سر به فلک کشیده ی البرز، با طلیعه ی نور بی همتای خود، آغاز شدن اورمزدشیدی (پنج شنبه) دیگر را نوید می دهد. دفتر کاهی خیالمان، با عطر کاهگلِ خیس از باران، در هم آمیخته و در این صبحِ زیبای خداوندی، خاطرات خوبمان را قلم میزند.

طفل دل بر پشت بامِ آرزوها، بادبادک یاد در دست گرفته و گاهی به عمد، رها می کند این پرنده ی خیال انگیز را، تا به بالای ابرها برسد و نظاره مان کند.
یکی از همین صبح ها، چشم می گشاییم و هزار رنگِ پاییزِ طالقان را یک سر سفید می بینیم ❄️❄️❄️
زمهریرِ زیبایِ خاک پاکمان را سرمه چشم می کنیم تا آنقدر سپید باشیم که درخشش بی مانندمان، خود گرمای وجودمان باشد.

صبحگاهان خوش و تنور دلتان گرم ☀️🍃


 عکس: خانم زهرا عالی - مهران
 متن: آقای امید. م - مهران
با صدای: آقای صادق مهرانی - مهران

دریافت لینک صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۱
درجی طالقانی

سلام امروز: سیزده آبان 95

پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۳۲ ب.ظ

سلام طالقان
        سلام طالقانی

درود می گوییم بر تمام خوبی ها
تمام مهربانی ها و تمام بخشندگی ها

باز خورشید تابیدن گرفت تا در اورمزدشیدی (پنج شنبه) دیگر، صبحی دیگر برایمان ساز کند.

صبح که می شود دلمان غنج می رود، برای قمری های قمر خوان لب حوض، سرخوش و مست از برودت پاییزی
دل به زندگی دوباره می سپاریم
تا این پسین روزهای هفته را طرحی نو بیفکنیم و نفسی نیک تنفس کنیم.

حیاط دل را پاک کنیم و گلیمی خوش نقش بر آن بگسترانیم، تخت و نازبالش های ترمه دوز بچینیم و انتظار بکشیم.
انتظار میهمانی که در شروع روز همراه و همنفسی باشد و دل در نرد عاشقی از ما ربوده باشد.
بفرمایی بزنیم بر آن حبیب، هرچه داریم. طراوت، تازگی و نیاز تعارف کنیم و مهر بگیریم.
روزمان نیازمان باشد و دلمان خوش که فردا روز بهتری خواهد بود.

صبحتان پر فروغ و 💥تنور دلتان گرم💥
همدیاران عزیز 
طالقانی و طالقان دوست

🍃🍂🍁☀️ ♡°♡°♡

✍ امید.م _ مهران
🎤خانم سیمین مصلحی_کرکبود

دریافت فایل صوتی



امروز 13 آبان شماهانی روزه...
شمای نامه. ..دانش آموزی روز..
دانش آموزان طالقان
روزتان گرامی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۲
درجی طالقانی

مجموعه 12 عکسهای درجی

پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۲۵ ب.ظ


پنج شنبه است... یادی کنیم از قهرمانان و دلاوران خفته در خاک،بخصوص شهدای پر افتخار طالقان مانند: شهیدشهروز مقصود طالقانی🌹روستای مهران، شادی روحش صلوات...


خورشید هر روزی صبح بر بلندای آسمان
جلوه گری مینه چون طبیعت وجودش اینگونه مقدر گرستی
کو بتابه و از نورش همه رِ بهرمند کنه
تو دی هر روز صبح خودته آینه ای میان بین ....خودت دِ بپرس تویی رسالت این دنیایی میان چیه؟؟؟
سلام دوستان صبحتان بخیر



وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود. ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم   عکس: آرش صابری_ناریان    متن: مینا صائمیان_شهرک



شام بودیم ز خورشید جهان صبح شدیم ... مولانا
صبحتون_بخیر_جانان 😍💙 عکس: سید مصطفی افتخاری_پراچان



طببعت طالقان: روستای گته ده، عکس ارسالی اسماعیل بکان_گته ده
🌾عشق در هر وطن فرو ناید   حجرهٔ خاص عشق‌، دل باید 🌾 سنایی      



بیخیال و سبک فکر سر و دمش جیر انگته طالقانی باغانی میان خودشی به میچره..🐎🐎🐎🐎 عکس: الهه تاج الدینی_حسنجون



زندگی رویا نیست، زندگی زیبایی ست، می توان از میان، فاصله ها را برداشت، دل من با دل تو، هر دو بیزار از این فاصله هاست
 حمید_مصدق          عکس: آرش صابری_ناریان



بیو بشیم خانه، بیو اینجه نمان، تو گو تخپوسته شولا تنت دره، من اما یخ کوردیم وره جان  متن: مریم قادری (انتشار در کانال طالقانیها)


حسن خیرناخورد،مگه نان ناخوردی
منُ جوعَرکَش
نمِینی زینت چندی خُجیر جوعَرمیکَشه
نرگس تو دی گو همش هرزه خنده مینی
مردک آلبالوچویی همرا پی دره
الان میا من کُفته کَبودمینه
✍امیر اسلامی، بزج



چندی خجیره، صبح پایستی و اچینه منظره بینی... ❤️❤️ سلام
صبحتان بخیر خجیران، بابت امروز، سپاسگزار خداجان باشیم



عکس: مهناز فلاحی_حسنجون



طالقانی کُنُس (ازگیل) دی برسی   عکس: حسن قربانی_خسبان



طبیعت طالقان - نویزک   عکس: مهدی یزدانی_خسبان



بهزاد کوهستانی_پرگه



خانم فریبا قاضی_حسنجون



طبیعت طالقان: رودخانه شاهرود   عکس: آقای علیشیری_تکیه ناوه



- این فتحعلی دربکت چه ب نیامه، بارانی میان خیس گردییم
-- اوهنا نمینی خیر ناخورد یالدی مینه، در میا، جوانمرد وشیل هسته
- چو کونیم این دی مایی قسمت گردی
عکس: اصغر ادیبی_دیزان   متن: امیر اسلامی_سگران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۵
درجی طالقانی

صبحنوشته امروز: یازدهم آبان ماه

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ

🍃

درودی گرم، در سرمایِ بامداد بهرامشید (سه شنبه) یازدهمین روز آبان،
چو نوای خوش آهنگ سر بر سنگ کوبیدن شاهرودِ پر غرور،
چو آواز کبک های زیبای طالقان
و نغمه ی دل نواز عندلیبان روستاهایمان.

انتظار آفتاب می کشیم تا طلیعه فجر به سر و روی مهربان همشهریانمان طلای ناب ببارد و سیمگون در آغوشمان گیرد.

درود می گوییم به دره ی سبز طالقان و قرا سرافراز شهرمان، به خالق و مخلوق همزمان.

خوب باشیم و مهر بورزیم به هر آنکه هست، نیک و بد.
ببخشیم و ببخشیم حتی اگر بد کردند.
باور کنیم که عشق ورزیدن و دوست داشتن نیازمان است.
 آرامش دهیم به زمین و هوا و به طبع آن آرامش بگیریم.
صبح همگی خوش

✍ امید.م از روستای مهران
با صدای گرم صادق مهرانی_مهران

دریافت لینک صوتی



عکس از: ابوالفضل فلاح زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۸
درجی طالقانی