کوه برای مردمان ساکن دامنههای البرز، نمادِ استقامت، برکت و سنگ صبوری است. بهاران که دامن سبز کوه پر از سبزیهای صحرایی، برکت خود را به روستاییان عرضه میدارد، زنان و مردان دسته جمعی، برای بهره بردن از این سخاوت کوه و یافتن روزی به آن میروند.
اما گاهی هم کوه رفتن، بهانهایست برای فرار از غمها... و یافتن سنگ صبوری چون کوه، برای درد دل و کاستن از دردی که هیچ درمانش نیست.
حکایت تره چینی دخترکی خسته از غمِ روزگار و جفایِ یار، به زیبایی در شعر زیر آمده است.
دخترک با دلدارِ بیوفای خود که همسری غیر او برگزیده، این چنین نجوا میکند:
مینی پِی تو راه نیا دَرُوم میشُم شورُک چینی تو بَشو اُِوتو بُدار، مُنَِک میشُم شورُک چینی
خسته از مردمی گَپ گَپ میون این همه کار تو خودتی یارُ و بُدار، مُِنَک میشُم شورُک چینی
یاد اون واشِ باری که آدُمی جان در میشو تو خودتی مالُ بُدار، مُِنَک میشُم شورُک چینی
مایی دارانی سَرُک کِشگیریدان لانه مینُن خودتی دارِ بُدار، مُِنَک میشُم شورُک چینی
باغانی گَل شیلانُک داران که بار بیوردینه وَلگَنش رو تو بُدار، مُنَِک میشُم شورُک چینی
زرُچی لانه رِ بِین، مرغانشی سَر نُشتیه خودتی کُِرگُ بُدار، مُِنَک میشُم شورُک چینی
مایی وَلگان همه رو خاکِ سیا سَرآشیه خودتی جُوو ر بُدار، مُِنَک میشُم شورُک چینی
شعر را با صدای محمد حبیبی دریافت و گوش کنید کلیک
عکس اول از: آقای جواد عباسی عکس دوم از: خانم پروانه پلای
با تشکر از کانال طالقانیها بابت انتشار شعر