درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

از روی کاغذ زندگی کن

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ب.ظ


یک متن
✍ دو برگردان به طالقانی
🎤 و دو صدا، از دو بانوی طالقانی
با گویشهای پایین و بالا
هرچند، طالقانی بودن، بالا و پایین نداره، تنها چیزی که داره، افتخاره 👑.
هر دو گویش آورده شده تنها برای آشنایی با لهجه های مختلف دیار مادری
تقدیم به همه عزیزانی که چشم و چراغ ما هستند
 

متن فارسی:

از روی کاغذ زندگی کنی
هر شب بنویسید
هر صبح بنویسید
نوشتن اعجاز می کند باور کنید
خداوند به قلم و هر آنچه می نویسید قسم خورده است
هدفی را که بنویسید خلق می کنید
آرزوهای خود را بنویسید تا محقق شود
وقتی اهدافتان را می نویسید از جایی که باور نمی کنید و به حساب نمی آورید محقق می شود.

متن طالقانی اول:

کاغُذی سَر دَ  زندگی کنین
هر شِوْ  بَنْویسین
هر صبح بَنْویسین
باوُرْ  کنین بَنْویشتُنْ مُعجزه مینه...
خداجان دی به قلم اِوْ  هر چی که مینْویسَه، قسم باخورْدَه...
اگِه هَدَفی که دارینَه، بَنُویسین، میتانین خَلْقُش کنین
آرزوهانُتانَ بَنْویسین تا دست یافتَنی گَرد اِو بِهِشْ بَرُسین  
اونْ  موقِهی که هَدَفانُتانَ مینْویسینْ...
از اوجه یی که باوُر نمی نین اِوْ به حساب دی نمیارینْ برآوَرده میبو...
✍ برگرداننده: سیدعباس افتخاری
🎤 با صدای: مینا صائمیان

(دریافت کنید)

متن طالقانی دوم:

کاغُذی رو د زُندگی کُنین
هر شِوْ بِنْویسین.
هر صُب بنویسین.
بَنْوُشتُن مُعجُز مینَه باور کُنین.
خدا بُ قَلُمِوْ هر چی که مینویسه قَسُّم باخوردیَ.
هَدِفی رُ کَ بنویسین، بُساتیِین.
آرزو آرمانتان ر بنویسین تا راست دُرا.
وَخْتی هدفانُتانَ مینویسین از جایی که گورْگُمان نُداری و باوُرُت نیمبو، راست میگَردَه.
✍ برگرداننده: سیده فاطمه میرتقی
🎤 با صدای: مریم قادری

(دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۱۸
درجی طالقانی

طالقانی هواشناسی

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

طــــالقانی   هواشنــــــــاسی
نوشته: حامد نجاری

 

قدیمان ایمروزی جور نَبـــه اداره هواشناسی و اخبــارهای موثق و سایت وُدُر دات کام و این چیـــان دباشه .
تجربه در طــول سالیان متمادی و نسل به نسل منتقل میگــِردی و در قالب ضرب المثــل های کوتاه ، سینه به سینه رد میگـَـنُس.
یکی از اون تجربیات در قالب هواشناسی بود که شرح آن خالی از لطف نیه
بدین مضمون :
اگر شُمبـــه هوا غضب کورد و ببارُست تا دوشومبه میباره
اگر تا دوشومبه دی بُبـــارُست و قطع نگِردی یقین تا جمعه دی میباره
اگر جمعه دی بُبارُست دیگه این لا خدا بدانه تا کی میخوا سرنگون بباره و قطع گرده .
البته این قانون که خودوم دی یک بار قِدیم تران تجربه صحت اون رو داشتم فقط برای زمانی هست که شروع بارندگی شومبه روز دکوعــــه..
دیگر اینکه این قانون صرفا طالقانی شین و این دوره که پدیده گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی ، کره زمینی بابا رو دروردیه بعید میدانم کارگر دکوعه.
این دوره یی سِگانی واق واق دی قِدیمی جور نیه ، عیسه وای به حال ابر و بـاد و بـاران.

ارسالی از: حامد نجـــاری، گوران

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۵۷
درجی طالقانی

چپاک 5: جِن و ننه

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ

چپاک تعریف میکورد:

حدود سال ۶۹ یا ۶۸ بَه که مایی ننه رباب، حَله رحمت خدا نشیبه. اون دوره، خانه یی دتر بی یَم و حَله این عزراییله غوله مردوکی دَس  دَنکتی بی یَم. قیافه م بَدَک نَبه، خوش اندام و چشم و ابروم دی ننه می پی بشیبه. فقط مایی دوماغ آقامی پی بشیه که اورو دی دو سال پیشان عمل کوردوم و تنها مایه نقطه ضعف و عذابه بَکنسوم بعش.

 هرکی مونه و ننه مه  همرا میدی، زیر لب میگت ننه ش خودوش د قشنگتره! البته خداییش دی بنگری راست دی میگتن،  اون دوره دترکانی قیافه یه مشت پشم و بزموی بیخ آفتاب و مهتاب نمیدی، تایینکه  نوموزه نیمیکوردی کسی جُرهَت نیمیکورد نه ابرو ویگیره و نه ایصلاح و بند و سرمه و سفیدابی ور بشوعه.

هفده سالوم به که مونی ریش سبیل، آقام د ویشتر گردیبه و ابروآن دی  یَک ریه اُسبُسی  جور .

شایدا مسخره بیا امبا که بزرگترین جذابیت ازدواج مونیبه، آزادی مخصوصاَ در آرایش و دگش کوردون قیافه م بَه، یکی دی اینکه بوتانوم از این اُپُل داره مانتوهان تون کنوم! هرکی اون دوره نوموزه میکورد از اون اپل دار مانتوهان تون میکورد و ماییبه بدجور عقده گردیبه.

 یه چندتایی خواستگار داشتوم ولی آقام حکم کوردیبه که یا طالقانی شوهر مینی یا هیچ.

یَگ عمر مرد رویاهایی پی دبی یم که فیلم زورویی جور اسبه سوار گرده بیایه تا اینی که  این غوله مردوک سروکله ش پیدا گردی که کُل خری همرا،  بیومی مارو ویگیت بَبُرد. اینی که میگم کُلِ خر، نه اینی که بخوام دورو بَگَم. صغیر روز خواستگاری مایی کُل شُل  شومارو بنگتیبه یه قراضه  موتوری پشته یو  تشتِ خیکشه بیورد.

آقام میگوت: دختر جان حالا درسته وضعش اندا خوب نیه امبا اول زندگی همینه رو، انشالا بشید خودتانی خانه زندگی  سر یقدی تلاش و همت کنین درست میبو، مگه ما چی ی ی همرا شروع کوردیم؟ اینان همشهری ین ، جد و آبادشانه میشناسیم و از این کاله گپان

 مون دی گو حالی یوم نبه، بَتُم خا. چه میدانسوم همه این حرفان کشکه؟؟! الان دنیارو بدیم و بفهمسوم کسی که بدبخت باشه تا تهش بدبخته، یک در هزار اگه پولدار دی گرده باز دی بدبخته، این استخوانان که سیر نبو دنیا رو دی هادی ی ی باز گسنه یو بدبخته.

البت حق د نگذریم، مایی مردوک خوش تیپ به هنوزش دی با همه بدبختیان  خاطرشه میخایم.  روز خواستگاری  یه شلوار خمره یی تون کوردیبه از این چین داران و پشت مو بنگتیبه و فوکول دی داشت و خواستگاری دل هر پنج دیقه یه باری چهار انگوشتی همرا فوکولانه دل میکورد و میکشی پیشانی سر و طِو میدا و همانجا مایی دله بَبَرد.

یالانیب که تهریف مینوم مونه خنده مینون امبا اون دوره مد اینطو به و مد دی کارش همینه که پوته جوانانی کله یی دُل، دکنه چی قشنگه و چی نیه یا چی الان قشنگه و الان نیه. خلاصه دو موتر پارچه یو پوجارو یگ جور میخوا بروشون دیگه. فقط این بیصحابه پول ما د بدجور فورار مینه وَ ایلا الهی شکر.

 (وِمیگردیم سر اصل داسُتان)

دوتا گته برارانوم زون ببردی بی ین و فقط مون عِو مصطفی کیشکه برارم  بومانسی بی ی یم ننه یی خانه. جنگ تازه تُمان گردیبه و اون دوتا گته برارانوم هنوز کله شان داغ به و بقولی حزب الهی بی ین. همچین پیرهنی یقه یی دگمه ر خلیته یی جور دِموَسون که لقمه نان و پندیر اوشانی گل د جیر نیمیشی. یه سه چهار سالی اون د بعد طول بکشی تا کله شان داغی د بَکَت  ولی مایی پی یَر و ماره دروردون.

معمولاَ زُمُستان که میگردی، مایی آقاجان و ننه رباب، طالقان د می ی یمی ین تهران و یه چند روزی یالانی خانه دوره میشی ین و هر خانه دی یه هفته ده روز میمانسون . این یه هفته ده روز مایی عاروسسی به که آقا ننه مایی خانه درون و این یتیم مصطفی اندی اوشانه کوری میدا و شوخی میکورد که مایی پلینجاران خنده د درد میگیت.

آقاجانی همرا اَندا جُرهت نیمیکورد امبا ننه رباب خیلی مهربان و ساده  به و اص لا نه مارو نِهیب میکورد نه تشر میزی، هیچ..!

جواننمرد مصطفی دی اورو کار میگیت و شوخی میکورد و مایی  خنده این یه هفته ده روز قطع نمیگردی.

 مصطفی خعلی شیطان و چموش یال به و یک دیقه  یک جا  قورار نمیگیت، کینشی دل فوت فوتک دبه. خعلی رفیق وازی میکورد  و هرچی که مایی گته برارانِ حزب الهی،  اورو محدود میکوردون او دی  اوشانی لج و در میورد و خلافش میشی. اصن هرچی اوشان میتون نکن او میکورد و هرچی میتون بکن اویی گردنی بیخ کارد دمینگتی نمیکورد. همه د بدتر درس نمیخوانس و فقط مسخره وازی و شیطانی ی ی پی دبه.

آقام عصبانی میگردی اورو میگت: هر خانه یی دل یه اچینی نونگه گند گه یال میخوا دباشه. ایسه مایی شانس این وسط  تو ماییبه علم مداق گردی ی ی.

 

اون روز ظهر هوا بیگیتبه و بدجور باران شوش میکشی، حدود ساعت ده صحب دایی رضا بیومی و ننه و آقا رِ بیورد سرا دا و مایی ننه و آقا رو ویگیت بَبرد و همرا بشی ین کرج ختم، ختم نمیدانوم کی یَک که اینجور موقان، بموردونی وقت که میگرده همه یگ جور مرده یی  تون تون فامیل میگردون.

اوشان بشی ین و ما دی ننه یی دوشوکه سر جای همیشه گیش تلوزیونی بیخ بنگتیم و آقاجانی پشتی و مقر رو دی مستراحی نزدیکی برپا کوردیم .آقاجان یه اُزگه قند داشت و همیشه خدا راه دبه. هر سال دی یگ هفته طول میکشی که مایی خانه یی دل  حمام و مستراحه اشتباهی دل نشوعه و تا می ی یمی یادگیره دوره تمان میگردی و میشی ین اون یکی یالانی خانه.

غیر اون آقاجان مایی خانه یی مستراحه چون خیلی گته و دلواز به خیلی دوست داشت. خودشانی مستراح طالقان دل خیلی تونگ و لوغ بَ. مصطفی دی همیشه مسخره میکورد که کلاً همه مستراحان طالقانی دل اچینه. شاید به این خاطر که زمین اونجا ناموس د سرتر هسه و زورشان میا  ویشتر از پنجاه در پنجاه سانت متعلق به مستراح گرده. کاسه هان همه دیفالی بیخ هسه که وقتی شولواره در میوری و میخوا  نزول اجلال کنی کین ورامیگیره دیفاله همینطو مسح مینه تا جیراهی یا  مشغول فکر و خیال هسی که دیفالی خونوکی کینه پشت د برق از سه فاز ت میپرانه.

خب این بیصحابه کاسه ر پنج سانت میان تر بنگن، جانوت در میشو؟؟؟

 تا ما آقاجانی لک و لا ر  برپا کنیم اون سر ننه رباب دوتا ساک وسیله هانشه دوشوکی بیخ و پشتی ی ی پشته جا بودا که یک دس مینگنه هرچی میخوا دروره. از تسبیح و جا نوماز و ناخن گیر و مقراض تا  درزن تا و نوبات و زنجفیل و توت خشک و کوعول و قرصانش.

ننه رباب از جوانی جن د خیلی میترسی

گویا جوانی ی ی دل یک شو، نماشتیه سران برارشی همرا شهروک د میخواسه بیایه بالا طالقان که جزنی زیبینانی سر یا همان اولین پیچ بعد شهرک به سمت بالا طالقان، اون دار و درختانی دل یه جن بدیه و از اون موقع جن و تاریکی د خیلی میترسی و هیچ وقت بومی سر یا سردی سر نمیشی. قدیمی طالقانیان میگتن اسم این جن جیرانگنه جن هسه. یانی هرکی این جن رو بِینه معمولا از داری سر یا نکاسی سر یا طیاره یی دل یا یه بلندی جیر میکوعه و سقط میگرده یا اینیکه آواری بیخ جان میدیه. رو این حساب ننه یی پیش بعد شصت سال جنی اسمو میبردی رنگ دیمش وله رو میگردی.

 

 

 

 

 

 

یه دوساعتی میگردی که ننه آقا مستقر گردی ین و هشتاد تا چایی اوشانیب بیوردوم باخوردون، مصطفی یتیم دی فقط بنشتیبه حرکات ننه آقا رو میدی و خنده د غش کوردیبه. طفلکیان هیچ کار دی نمیکوردون امبا هرکسی رفتارش متناسب با محل و جغرافیای زندگی خودش هسه و وقتی مکان زندگیش عوض میگرده  گایی رفتار و عادات و خصایل و فکرش در تضاد با محیط جدید مضحک و نامانوس و گاهی خنده دار میگرده. همانطو که ما طالقان میشی ی یم مارو میگتن  تو تهرانی یالی بلد نی ی ی و مارو خنده میکوردون.

مصطفی هی میخِندی و ننه دی میگت: ای کفت کاری، چب میخندی؟ پسروک دیوانه گردیه

مثلا ننه یی درگیری با دوشوکشو میدی که دوشوکی بیخ مشمع جا میدیه و دو واره یگ چی ی ی پی میچرخه  و یادا مینه کجه جا بودایه یا چایی شه نعلبکی دل چنان پوف میکورد که نصمه ش فرشی سر میپات. یا وقتی راس میگردی با کین راس میگردی و تا ده قدم کمرش دولا به و مصطفی میگت انگار هواپیما میخوا از باند تیک آف کنه و بعد از ده قدم کامل وامیستا

یا آقاجان وقتی میخواس مستراح بشوعه اول میشی حمام بعد میدی اشتباه بشیه دواره میشی مستراح و  پنج دقیقه کلید برقی پی دبه و وقتی برقو میزی و در رو واز میکورد یه ده دیقه اول فقط نگاه میکورد انگار وارد کلیسای جامع فلورانس گردیه و مسحور معماری رنسانسی گردیه. بابا چهارتا دیفال و یه کاسه توالت اخه چیو دو ساعت نگا دری؟

بعدش دو دسی همرا چهارچوب رو میگیت و کله رو جیر مینگت و پای چپ ی همرا وارد میگردی. نیم ساعت با همان پا دمپایی یانه وله رو میکورد که پا کنه و خلاصه دل میشی. وقتی بیرون دی میخواس بیا دواره چهارچوبه میگیت و دمپاییان که به پاهانوش بچسبی به اندی لگه میزی تا درایه و اندی بیصحاب بیصحاب میکورد که مصطفی خنده د باد دمیکت . اقاجانی پشته هرکس میخواس مستراح بشوعه باید گالنگسی همرا دمپاییانه پیش میورد .

صغیر بنشتیبه انگار فیلم سینمایی هسه و فقط میدی و میخِندی

هی اورو میتوم مصطفی نخند گناهه امبا بی تکلیف آدوم فقط میخِندی.

 ظهر گردیبه امبا آسمان سیاه و غضب کورد به، بدجور باران میبارست

اتاقی برقانه روشون کوردوم و ننه بگت : ثریا جان قربانت گردوم این تیل ویزونه دی روشون کن بِین اذان گردیه؟؟

خدای من پروژه اذان گردیه و نگردیه شروع گردی

 

چند روزی میگردی که مایی آقا یه قشنگه تیلویزون رنگی بخرسیبه  مدل پارس که یه پختله کنترل دی داشت . اون دوره کنترل  یه چی عجیب و غریبی به و معجزِ میمانوس. هیچکس فامیلی دل تا حال تیل ویزون کنترلی ندیبه و خود ما دی اولش گوتوروم بزیه و با تعجب اویی همرا کار میکوردیم. اچینی فیلم تخیلی میمانوس و باورمان نمیگردی غیرِ مصطفی یی  دست و شصت پا وقتی تیل ویزونی پیش لش کوردیه دی میشا کانال عوض کوردون. البته دو تا کانال ویشتر نبه، کانال یک و کانال دو

 

وقتی ننه مونه بگت تیل ویزونه روشون کن یهو مصطفی بپرس و کنترله دستشی دل قایم کورد و یه گته سیا دگمه تلویزونی بیخ دبه و با دگمه روشون کورد. یه اشاره شیطنت آمیز مونه بودا که بفهموسوم یه غلطی میخوا کنه. بعشه ننه یی ور و با خنده یی که فقط مون میتانسوم زیر پوستش تشخیص بدی یم بگت:

--ننه ننه

--هاا جان

-- مایی همساده بالایی خانوش جن دکتیبه و از ترسش خانه رو بروت بعش ، جن راسته؟

-- آهاااا؟؟؟!!!!

-- آها، هی میگفت مایی خانه جن دکتیه و شوکی جن میا اتاقان و کمدانی درو واز و بسته مینه و هی تیلویزونه خاموش روشون مینه و اندی بترسی ین که خانه ر بروتون بشی ین

-- ها جان ، جن دره ، قرانی دل دره ، جوانی سر یکبار بدی یمه ، بسم الله بَگو، قران بخوان ورت نمیا

ننه یی واکنش اونقدری نبه که مصطفی رو راضی کنه و دو واره بگت:

هی میگتن جن میا مایی تلویزونه خاموش روشون مینه، خلاصه که بدبختان خانه ر بروتون بشی ین

فهمیدم صغیر چه غلطی میخوا کنه. یواشی بتم مصطفی نکن ، گناهه ، ننه میترسه سکته مینه بیا و درستش کن

هرچی بتم گوش نیگیت و خنده های شیطانیش قطع نمیگردی

نومازه بوخوانسون و نهارو دی باخوردون و آقا جان اون سر لپا کتی و ننه دی ‌یه مشت نوباته که دایی رضا خراسان د ننه یب سوغات بیوردیبه ، دکورد دامنشی دل و دسی همرا خرد میکورد و مشمعی دل مینگت .

مصطفی برقانه خاموش کورد و بگت ننه ما میشیم میخوسیم کاری نداری؟

-- نه رو بشو باخوس

هی بتم مصطفی نکن آخه مگه ازار داری؟ گناهه ب خدا ، البته ته دلوم دی میخواستم بدانم ننه چی مینه .

یه چند دیقه صبرا کورد تا همه جا ساکت گردی و مطمن گرده ما باخوتیم.

آقاجانی خر و پف که همیشه کتمانش میکورد درومی

ننه دی نوباتانشی همرا خله ولی میکورد.

مایی قدیمی خانه یه اتاق داشت که با یه در بزرگ دو لنگه چوبی از پذیرایی سوا میگردی و میانش  پنجره های شش ضلعی با شیشه های  رنگی دبه . اون موقان همه خانه هان از اون دران دبه

صغیر هنوز هیچی نگردیه خنده د غش کوردیبه و قایمکی درو یقدی واز کورد و کنترلی همرا تیلویزونه روشون کورد .

یهو صدای آقای قراعتی با اون شوخی های اسلامی بلند گردی  و ننه همین کله رو وگردانس که بینه چی گردیه تیلویزونه خاموش کورد.

 

ننه رباب اول بیست ثانیه به صفحه خاموش تیلویزون  ‌و بعدش به آقاجان که اون دس ختیبه و خرخر میکورد خیره گردی

انگار این عالومی دل هرچی گرده آقاجانی تخصیره

دوواره مصطفی بزی روشون کورد و ننه باز کله رو وگردانس و چشمش به جمال آقای قراعتی روشون گردی و باز بزی خاموش کورد.

دواره ننه آقاجانه نگاه میکورد امبا این بار نه به عنوان کسیکه هرچی گرده اویی گردون بار کنه. شاید نگاهش ویشتر تمنا دبه  که آقاجان هرچی باشه اویی پشت و پناهه و شاید هیچوقت اندی بودن آقاجان اورو دل گرم نیمیکورد

دوواره بزی روشن و خاموش کورد و اینبار ننه بپروس و داد بزی:

-- عزیز آقا هووووووی عِزیز، عِزیز ،هووووی

آقایی گوشان سونگین به البته خودش قبول نداشت و میگت مونی گوشانه باد بیتیه، بشی اورو تِکِیم بدا و راسا کورد   و بگت:

-- مررررد ، این خانه یی دل جن دکتیه، تیلو ویزونه بِین هی خودوشیب روشون خاموش میگرده

دواره مصطفی بزی روشون خاموش کورد و ننه یی رنگ رو اچینی بماندیه میت سفید گردی، آقاجان عین خیالوش نبه، بگت: زن چبه واتوره میگوی؟ اُتُصال کوردیه و راس گردی دوتا یواش  بزی تیل ویزونی کله یی سر

دواره مصطفی بزی ‌روشون خاموش کورد

ننه داد بزی : بیو اچینا بیو اچینا کار نودار

آقاجان عصبانی گردی و داد بزی : چب اندی وُروُر مینی تو ،دهنته هم گیر ،اُتُصال کوردیه اُتُصال

--چیو اُتُصال کوردیه؟؟؟ جُن دکتیه. جُن

آقا کلاهشو یه عقب جلو بدا و بشی همچین بزی تیلویزونی کله یی سر انگار  قرضه خواهشه بدیه

-- ای تی ی ی صحاب بمیره

یه صدای ترک باخوردون شدید  بیومی که آقاجان دی با اون کر گوشی بشنوعوس، همه ساکت گردی ی یم، انگار زمان واستایه و هیچکس حرکت نمینه، مایی خنده خشک گردی و مصطفی با چشمانی از کاسه بیرون بزیه و بهت بزیه انگار مونی تخصیره بگت: تیلویزونه بوشکوس؟!!! ای خاک بر سرت ثریا آقا تیلویزونه بوشکوس

بتم : خاک تو سر خودت به مون چی مربوطه؟ پر روی خر

مصطفی بپرس و  به یه بدبختی آقاجانی پیشو بوداشت .

 نازنین تیلویزونی کله یی سر قشنگ یه ترک باخورد و دوتا از خارانش دریمی

شوکی آقا بیومی به یه بدبختی بتیم که تلویزونه آقاجان بزی بوشکوس

آقاجان دی از مستراحی دری دم داد بزی : اُتُصال کوردیبه اُتُصال

آقا بشی تیلویزونه نگاه کورد و وگردی فقط مصطفی یی چوشمی دل زُل بزی، نمیدانس چو گردیه امبا میدانوس هرچی گردیه مصطفی یی گوری بیخ د درمیا، کمربند و درورد و دکت مصطفی جان

از این اتاق به اون اتاق پیا میکورد و از هر پنج ضربه یکی مصطفی یی سرو کینه ورامیگیت و صدای آخ آخ مصطفی انگار مونی دلو خونوک کوردی باشی کیف میکوردوم

 هی میزی و داد میزی چه گهی باخوردی مونه بگو بینوم چه گهی باخوردی

میدانسوم دردش نمیا و چو خور چاروکی جور فقط داد و بیداد مینه

 او دی داد میزی مون نکوردی یم امبا که یگ نیروی ماورایی خدا به پی یر و ماران بودایه که یالانی راست و دورو رو  حس مینون و نیازی به توضیح نیه

 

دو سال بعد اول ننه رباب رحمت خدا بشی و چند سال بعدش آقا جان بمورد.

مصطفی دی چند سال پیشان جاده هرازی دل تصادف کورد و رحمت خدا بشی

یکسال بعدش دی ننه م غم باد بیگیت بمورد

گته برارانوم ولی درن و الحمد الله  خیلی وضعشان توپ گردیه . خلیته رو هر از گاهی واز و بسته مینون و کوباب بره یو خاویار ماشالا گلشان د راحت تر از اون دوره یی نان و پندیر جیر میشو.

آقا دی خیلی پیر گردیه و هنوز دی اون تیلویزون دره و با اینی که کار نیمینه و خود به خودی خاموش میگرده  ببردیموش طالقان . ده بار آقا ببردیه جوستان و شش تا تلویزون بخرسونیب اورو خرج کوردیه امبا وقتی داغ میگرده خاموش میبو.

نمیدانوم شاید دلش نمیا  مصطفی یی شاهکاره الک کنه.

 از اون روز یه آقاجان بومانسیه و مون عو اون بایر تیلویزون و آقای قراعتی 

 هممان جز آقای قراعتی جانمان درشیه و ترک باخوردیم

تیل ویزون دی هر ساعتی یگ بار خودوشیب داغ مینه و جان میکنه  خاموش میگرده

نمیدانم حالا اُتُصال کوردیه یا جن دکتیه

 

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۲۷
درجی طالقانی

مدرسه خاطــرات در طـالقان

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۷ ق.ظ

مدرسه خاطــرات در طـالقان

بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

سخن را با کلامی از هراکیلیتوس آغاز میکنم که میگوید: هیچ گاه نمیتوان در یک رودخانه دو بار پای گذاشت.
از آن جهت که بار دوم رودخانه تغییر کرده است و جهان پیرامون ما هر لحظه در حال دگرگونی و تطور و تغییر است و گویی هر دم به فرمان خداوند سبحان آیتی از  کن فیکون در ذرات و کنه خلقت جاریست.
بزرگترین درسی که از این آیات رحمانی حاصل میشود آن است که ای برادر در اگری نتوان نشست که غایت آن رجعت به گذشته باشد و احیـــای آنچه گذشت محال عقلی ست.
امروز در اکثر محافل مجازی و حقیقی طالقانیها خاطراتی سراسر حسرت است از دورانی شیرین که گذشت و یاد ایامی که در گلشن صفایی داشتیم و  آن زمان طالقان چنین بود و چنان بود و

 ای دریغا ای دریغا ای دریغ
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
کار ما شده است نقالی دوران گذشته و شرح ما مضی (آنچه گذشته است)
این رویکرد مادامیکه در جهت حفظ و اشاعه و احیا ارزش های اجتماعی ما نظیر فرهنگ و گویش و آداب و رسوم و هویت ماست بدون شک بلا مانع است و یقینا واجب اما خطــــر آنجاست که این روال در ضمیر ناخودآگاه ما توهم و رخوتی میافریند و بی آنکه خود بدانیم به دنبال بازسازی آن دوران رفته خواهیم بود .
بازسازی و بازگشتی که به حکم خلقت خداوند متعال محال است و در چنبره جمود و دگماتیزمی گرفتار میشویم که  در برابر هرگونه تغییرات از خودش مقاومت نشان میدهد. نتیجه آن انفعال در مقابل تغییرات است و حاصل جز عقب ماندگی و باز کردن راه برای دلالان و استثمار گران نیست.
 طالقان دیروز برساخته آن زمان و پدربزرگ و مادر بزرگ های صد ساله و کهنسال ما بود که سالهاست به رحمت خدا رفته اند و دوران خودشان را با خودشان برده اند. دیگر نه کوپایی با بوی بند های اسپرس بر بام ها افراشته خواهد شد، نه غروب هنگام گله های گاو و گوسفند به ده سرازیر خواهد شد. دیگر نه بر سر سکوها مادربزرگ ها با روسری سپید چون قلب پاکشان با شالی به کمر بسته خواهند نشست،  نه جلوی خانه ها آب و جارو خواهد شد و نه بوی دیوار های کاهگل باران خورده دیوانه ات میکند.
دیگر نه صدای دوشیدن شیر به دست پینه بسته آقاجان رو خواهی شنید و نه نوای خرد شدن علف ها به کارد تیز بی رحم. دیگر هیچ. همه و همه رخت بر بستند و رفتند، چراکه صاحبان آنها رفتند و ما چون میهمانی بودیم بیخبر از میهمانی.
بازگشت و بازسازی آن دوران محالی تلخ است که باید باور کنیم.
آنزمان که باور کردیم پس آغوش به سازندگی و رشد و توسعه گشاده ایم و ورود توسعه را متناسب با نظام اجتماعی انسانی ارزشی خودمان مدیریت میکنیم. .به فلان مظهر توسعه میگوییم پایت را طالقان نگذار که تو به زخم ما نمکی و به فلان موهبت توسعه میگوییم : تو بیا که نوشداروی سهرابی
اکنون ما در توهم بازسازی گذشته مانده ایم و از آن سوی سیل ویرانگر استثمار در قالب دیبای زیبای صنعت و توسعه  هست که خانه از بنیان میکند به انتفاع زمین خواران و دلالان.
اگر امروز این چهار خط حدود و ثغورهای بافت و حریم ها در طالقان نبود حضرات زمین خوار سنگ کف رودخانه ها را هم خورده بودند و یک لیوان آب هم به رویش.
آن زمان که ما خاطره تعریف میکنیم و از گل و بلبل عکاسی میکنیم، دوستان دلال زمین متر میکنند و به تقدیر خصم خدشه بر این تدبیر و رسم میکشند. باور کنیم بازگشت به آن دوران محال عقلی است.
اگر مادر بزرگ ها را نمیتوانیم بیاوریم بجایش کوچه ها را پر از گل مینشانیم به یادشان، اگر صفای آن سکوها را نمیتوانیم بازگردانیم بجایش معماری زیبای ایرانی را در خانه های نوساز روستا میتوانیم احیا کنیم .میتوانیم صنعت توریسم را مایه ارتزاق و به موازات آن افزایش جمعیت ساکن و ظهور باغداری و دامداری را شاهد باشیم.
باور کنیم بازسازی گذشته محال اندر محال است..
تا ما در خاطرات نشسته ایم باغات خشک ما صحنه ورود غیر قانونی اغیار است و روستاهای ما ویرانه یی بزک شده به خانه های شهری نا همگون و زمین های ما چوب حراج فروش خورده و سهم دره طالقان بجای درامد حاصل از صنعت توریسم ، دپوی زباله یی چند صد تُنی و تا سر بجنبانیم  طالقان  شده است لواسان و کلاردشت...
برادرم هیچ گاه نمیتوان دوبار پای در یک رودخانه نهاد. باور کن.
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

نویسنده : حامد نجّاری

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۷
درجی طالقانی

چپاک 4: تولستوی

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ


چپاک تعریف میکورد: اسفند ماه که میگِردی مایی قُلنجه رگان دی میگیت و باد میکورد و عزا مصیبت سرمیکت. مایی خاخور شِوهر کوردی به و اون سال هرچی کُنده کوری به مایی گردن بار گردی به .اون روز ساعت هفت صُحب مایی ننه مشمعانو دست گیت و هی قیژژژ...قیژژژ بعدش بشی قزقان و قابولومبه هانی سر و تَرَق و تُرُق....کلا طالقانی ماران استعداد خاصی در خِو د راس کوردون بَبان دارند.
خلاصه که مارو راسّا کورد و بیگیت کارگری که ده روز بمانسسیه عید گرده و گرد گیری و کُفت و زهر مار .
تو مونه بَگو بشو زروری کله رو دُندانی همرا شخم  بزن ولی این خُله وِلی کارانو نکن.هنوز که هنوزه نَفهمسوم لک و لایی پشته یی چغری چیه که میخوا شش دست اون بیخه دست پیته یی همرا بُسّویی!
مایی ننه دی زیدی(وسواسی) بَه و همچین میخواس اویی چوشمی پیش بسّویی که انگار سگ کُش بکشیه.
کارانی که سخت به مون دی یک کیل دو بور میکوردوم و نهایت یه فاهش میکشی و یه راحت کار دیگه مونه میدا.
یادوم د در نیمیشو اونروز ما بِشی یِ یم رپی سری آلاشغالانه ویگیریم و تر تیمیز کاری کنیم که ناغافل آقاجانی قِدیمی رادیو دو موج مارک سونی وَراگیت مونی پِری دیم و  جیرکت و یه قشنگه بُشکُسنی صدا ازش درومی.
آقاجانی رادیو بُشکُست، آقاجانی همدم بُشکُست، آقاجانی معشوقه بُشکُست
باورم نیمیگردی. زمان هُسّا بَ و مون دی از ترس خشک گردی بییم.
استخوانانم اچین گردیبه خشکه چو و قابل نبی یم تِکِیم باخوروم.
آقاجانی رادیو دو موج که یه جلد بپوسیه چرمی دی داشت مونی پایی بیخ کِتیبه و انگار دروم نُماز میت اقامه مینوم و اویی نعشه نگاه دبی یم.انگار رادیو مونه خنده میکورد و به زبان حال میگوت باریکلا پسر. خوب بزی یِی. ایسه صبرا کن که آقاجان بیایه و مونی دادِ خواهی رو مینه .
اونروز بفهمسوم که زبان حال که اندی این شاعران ،شعرانی میان میگوعن چیه؟
وقتی  انقلاب جانت دکوعه اونوقت زبان قاله یادا مینی و بلبل باغ احوال و حال میگردی.
یا مقلب القلوب و الحوال حالا چه خاک سر کنم؟ اگه آقاجان بفهمه مونه داری تُک اوزان مینه میکوشه گوو
این فیلمان وسترنی جور که مردکه اعدام مینون همانطور تصور میکوردوم که یه سفید طناف مونی گردن دره و دروم طِو میخورم.
دعای تحویل سال رو پیشواز بخوانسوم و حولیب اون بیصحابه رادیو رو بنگتوم رپی سر و درشی یم.
اصلا به مون چی؟آقاجان اگه بَگُت، مون دی رَته میدی یم که چه بدانوم؟
امبا مگه میگِرده؟ مونی کارنامه اعمال سیاه سورماله. این گند و گه کاریان جز مُن کی یِ ی کاره؟
اوشان دی گو غول نی یُن. اصلا شایدا هیچیش نگردی باشه. خدارو شکر اون بپوسیه جلد چرم رادیویی سر و کینه دگیتیه.
باز دلم طاقت نیورد و بشی یم یواشاکی اون سرنگونه روشون کوردوم که بِینوم ساق و سالمه یا نه.همین دگمه رو بِزی یم صدا بُدا  انگار خری کینی باد درشیه.نویز دکتیبه.به زبان حال میگُت بشو رد گن صغیر پدسسوخته
ای خاکان سرومی؟ خدایا مگه نیمیگوعن بی کسانی کس خدایه این چه بُلا ولی بَه مایی سر بیومی؟
آقاجان در دِ دلومی و دوتا نان سنگک دستش دبه خودوشی کُتله قدی قاعده.
همین دلومی شروع کورد فاهش و کتره که اون گُه به ریش شاطر پول خاشخاشی بیگیتیه و سنگک ساده اورو بدایه و زیر بار نشیبه و مایی گور به گور شانس و اقبال تورتوریش رو ماییب بیوردیبه
مایی آقاجان کلا یالانی همرا زُبانی همرا گپ نیمیزی و ویشتر دست و لگه یی همرا اختلاط میکورد.خودوشیب سیستم تربیتی داشت که اول میزی بعد سوال میکورد ولی خب  خداییش دی بنگری ما دی اویی احترامه داشتیم.این دوره یی یالانی جور نبی ی یم اگه یک روز جانومو دلوم اوشانه نکنی تورو کینه پشت مینون.
سفره پهن گردی و اون روزی آبه گوشت مونی پس رجه د جیرشی،امبا سفره یی سر مونی خیک که سیر گردی بَه یادوم کت یه کتابی بخوانسوم چند وقت پیشان از جناب تولستوی،اون میان بگتیبه:  گاهی صراحت لهجه بیش از هرگونه تجاهلی ریشه در دروغ دارد. انگار مفتاح الفرج گردی .
همان کُتابی دل دی بنوشتیبه پدر و مادران با اینکه میدانند اوشانی یال دروغ میگوعه ولی باز دروغشانه باور مینون.
نور امید مونی دل دکت.الهی قربانت گردوم تولستوی جان خدا رحمتت کنه ینی میگرده ؟
مایی آقاجان که تولستوی نخوانسیه. اگه مون د بَپورسی خیلی قاطع و با صراحت لهجه و محکم کُتمان مینوم
اگر یک در هزار دی فوکر کنه دورو میگوعم طبق این قاعده تولستویی باوور مینه
الهی که حور و پِری چالی میان دباشی تولستوی جان.
آقاجانی خیک که سیر میگردی عادت داشت یه متکا بنگنه و اون صحاب بمورد رادیو دو موج رو
 گوششی بیخ بنگنه و رادیو اخبار بگه و او دی باخوسسه، همینطو کورد و حال مون دی زیر چوشمی اورو بُداشتوم.
همین لو گردیو رادیویی دگمه رو بِزی، انگاری گو گاو گَله باد بزیه،آقاجان ترس د شش متر بپروس . سرنگون صدای ضد هوایی میدا
ای خدا خودوت مونه یاری کن. مونی تُک و پر ترس د خُشک گردیبه.
یه اُزگاک اورو دست و پر بِزی بدتر گردی. ای خدا خودوت فوریاد برس.
جلد چرمی ره واز کورد و بِدی که بعلییییی رادیو بُشکُسیه
تو بگی کوچکترین فوکر و تانی کنه نکورد
صاف بیومی مونی طروف
  یتیم این چیه؟
یا جناب تولستوی
مون دی خیلی حق به جانب و محکم وایسامو طبق گفته تولستوی با صراحت لهجه بگتم: چی شده آقاجان؟ مون اینه دست نِزی یم. مونی کار نیه. اگه مون بشکسی باشوم توره میگوعم. میخوا بزنی بزن ولی مونی کار نیه
اندی محکم و جانان بگتوم که خودوم باورم گردی مونی کار نیه
آقاجان یک تأنی کورد و یه نگاه به اون کفن کورد و یه نگاه دی مونه کورد و همچین شپاتی رو بخوابانست مونی گوشی بیخ که روح تولستوی و هفت جد و آبادش اون دنیا مونی دیمی جور تًش بیگیت.
خفه گرد صغیر پدسسوخته چطو مونیبه بلبلی دی مینه؟ بی صاحِب، گردی یِی؟
آقا دکت مونی پی و یه چندتا لگه و شپاتی باخوردوم فورار کوردوم
ای که گور به گور گردی تولستوی
اقلکن خودومی عقلمندی همان اول فورار میکوردوم و اندینا کتک نمیخوردوم.
آقاجان تولستوی بخوانسی بَه ولی از کتاب روزگار...

نویسنده: حامد نجاری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰
درجی طالقانی

رسم خُجیر شو پِیی

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ق.ظ

 

رسم خجیر شو پی یی ❣

نورسیده ای مهمان خانه گردی به
دسته دسته فامیلان و همسادگان میومین چشم روشنی و دیده بوسی
شبها بساط تئاتر سنتی و شب چرز دی به پا به ❤️❤️

برای شنیدن با درجی همراه باشید.

با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۳۸
درجی طالقانی

طالقانی قدیمی نقشه (نقشه قدیم طالقان)

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ب.ظ

 

طالقان خانه و درجی، صفایش       سزا باشد کنم جان را فدایش

همه عشق مرا اینجا نهادند           بریزم عمر خود را هم به پایش

 

شعر: سیده مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۸
درجی طالقانی

پاقدم اول عید

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۵۴ ب.ظ

قدیمان در طالقان مرسوم به کو اول روز عید قبل اینکه کسی بیا خانه، صابخانه میشه یه دنه وره میورد خانه ای میان و میگوتن بدا اول این وره قدم هانیه خانه ای میان و اعتقاد داشتن شگون داره.
یادش بخیر اون قدیمان که ما امیرنان زندگی میکوردم و هنوز وچه بیم، عید روزان با صدای وره ای که بابام میورد خانیه میان و هی بع بع میکورد، بیدار میگرستیم. واقعا که چه روزان خوبی به. فکر کنم دیگه هیچ موقع اون روزان ونمیگرده. چشم باز میکوردیم میدی ییم بابام یدنه وره سفید و قشنگ ره بیوردی خانیه میان، تا خانه ره پا بزنه و سال جدید، سال پر برکت و خوش یمنی باشه. وره ره به همه جای خانه میبرد  به اتاقان و پیسینه و اونوقت میورد دانه دانه هامینا مایی بغل و ما هم کلی بغل میگیتیمش و وره ره نان و او هامیدایم و کلی نوازشش میکردیم. آخه وره خوشگل و دوست داشتنی به. زود با ما خو میگیت.
یادش بخیر چه روزای خوبی به...

با سپاس از خانم سحر سیدعلیخانی برای عکس و آقای شهرام صیادی بخاطر متن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۵۴
درجی طالقانی

نوروز خوانی

شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ

عزیز همشهریان گل سلام  پیشاپیش عیدتان مبارک بو
ایمروز میخوام شمایی به از نوروز خانی و فلسفه نوروز خوانی بگوام امیدوارم که خوشتان بیای و لذت ببرین
ﻧﻮﺭﻭﺯﺧﻮﺍﻧﯽ یا همان  ‏(ﺑﻬﺎﺭﺧﻮﺍﻧﯽ‏) ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﯾﯿﻦﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ طالقان هسته که ﺗﺎ ﭼﻨﺪ وخت پیش ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩای همه روستاهای طالقان و  ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺣﯽ گیلان و الموت ، ... ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ
ﺍﻣﺮﻭﺯ دیگه ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺣﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ می گرده
 گمان کنم  ﮐﻪ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﯿﻦ ﺩﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺗﻮﺻﯿﻒ
ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﻬﺎﺭ، ﺩﺭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺍﻫﻮﺭﺍﻣﺰﺩﺍ، ﻣﺪﺡ ﺷﺎﻫﺎﻥ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻥ، ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ
ﻣﺮﺩﻡ ﮔﺸﺎﺩﻩﺩﺳﺖ ﻭ ﺧﻮﺵﺭﻭ بیه
 ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺧﻮﺍﻧﻲ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻧﻤﺎﻳﺸﻲ ﺗﺮﮐﻴﺒﻲ هسته ﮐﻪ ﺩﺭ اونی میان ﺷﻌﺮ ﻭﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ ﻭ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ هم قرار بیگیتین و  ﮐﺎﺭﻧﺎﻭﺍﻟﻲ ﺍﺯ ﺟﺸﻦ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
میانگتن  ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﺮﺍﻫﻲ ﺳﺎﺯ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﻫﻤﺨﻮﺍﻧﺎﻥ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ میگردی ﻣﺮﺩﻡ طالقان  ﺩﻋﻮﺕ
 ﻣﻲ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻴﻤﻦ ﻭ ﺗﺒﺮﻳﮏ
ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺧﻮﺍﻧﺎﻥ هدین  . ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﺕ ﮐﻪ ﺭﻳﺸﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﮑﻬﺎ ﻱ ﻧﻮﺭﻭﺯﻱ ﻫﻤﺎﻥﻣﻴﺮ ﻧﻮﺭﻭﺯﻱ هسته  ، ﺣﺎﺟﻲ ﻓﻴﺮﻭﺯﻫﺎ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ‏( ﺣﺎﺟﻲ ﻓﻴﺮﻭﺯﻩ ، ﻋﻴﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯﻩ ،ﺳﺎﻟﻲ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻩ ‏)
ﺁﻳﻴﻦ ﻧﻮﺭﻭﺯ و نوروز خوانی طالقان ﻧﻪ ﻳﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﻧﻪ ﻳﮏ ﺭﻭﻳﺪﺍﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﮔﺬﺭﺍ ،هسته بلکه  ﮐﻪ ﺁﻳﻴﻨﻲ ﺑﻲﻫﻤﺘﺎ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﮐﻬﻨﮕﻲ هسته ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻭ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺍﺩﺏ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﺦ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻟﻪ طالقان ﺭﺍ  ﺩﺭ ﺧﻮﺩ جا هدایهﻭ ﺳﺎﻟﻲ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺑﻪ ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ مان.میبره


شعر نوروز خوانی هم متن زیر هسته
ﻫﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﺍ
ﺷﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ
ﻭﺻﯽ ﻭ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻠﯽ ‏( ﻉ‏) ﺭﺍ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ ........
ﺍﻣﺎﻡ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻪ ﯼ ﮔﻞ
ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﻞ
ﺣﺴﻦ ﺑﺎﺑﺶ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﺪﻝ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺷﺎﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺑﻮﺩ ﻧﺎﻣﺶ ﺣﺴﯿﻦ ﺷﺎﻩ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺳﺖ
ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﺑﻤﺤﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﭼﺎﺭﻣﯿﻦ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺒﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﮔﻞ ﺑﺎﻍ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺑﻼ ﺭﺍ
ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻟﺘﺴﺮﺍ ﺭﺍ
ﺧﺼﻮﺻﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻟﺘﺴﺮﺍ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺸﻤﯿﻦ ﺷﺎﻩ ﻣﺪﯾﻨﻪ
ﺍﻟﻬﯽ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺖ ﺑﺪ ﻧﺒﯿﻨﻪ
ﺍﻟﻬﯽ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺖ ﺧﯿﺮ ﺑﺒﯿﻨﻪ
ﮔﻞ ﻋﺸﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺩﻝ ﺑﭽﯿﻨﻪ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻔﺘﻤﯿﻦ ﻣﻮﺳﺎﯼ ﮐﺎﻇﻢ
ﺯ ﻧﻮﺭ ﺍﻭ ﻣﻨﻮﺭ ﮔﺸﺘﻪ ﻋﺎﻟﻢ
ﭼﻮ ﺑﻠﺒﻞ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺗﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎﻟﻢ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺸﺘﻤﯿﻦ ﺷﺎﻩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ
ﺑﮑﻦ ﺗﻠﺨﯽ ﯼ ﺟﺎﻥ ﮐﻨﺪﻥ ﺗﻮ ﺁﺳﺎﻥ
ﺑﻬﺎﺭ ﺁﻣﺪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺷﺪ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﻧُﻪ ﻗﺪﻡ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ
ﻣﻼﺋﮏ ﺑﺮ ﺳﺮﺵ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻗﺮﺁﻥ
ﯾﻘﯿﻦ ﺩﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺣﻖ ﺣﺮﻣﺖ ﺁﯾﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ
ﺗﻮ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮔﺮﺩﺍﻥ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﺩﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ
ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ
ﺑﺪﻩ ﺑﺮ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ
ﺍﻟﻬﯽ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﻧﯽ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﺤﺸﺮ
ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻭ ﺑﺎ ﭘﯿﻤﺒﺮ
ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﺧﺎﻟﻖ ﻭ ﺧﻼﻕ ﺩﺍﻭﺭ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ
ﺍﻣﺎﻡ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻢ ﻣﻬﺪﯾﺶ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮔﺮﺩﺍﻥ
ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻭﺭﺍ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﮔﺮﺩﺍﻥ
ﻋﺮﻭﺳﺶ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻭﻻﺩ ﮔﺮﺩﺍﻥ
ﺑﻪ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻻﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻓﯿﺮﻭﺯ
ﺩﻫﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﻋﯿﺪ ﻧـــــــﻮﺭﻭﺯ
ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﮕﺮﻓﺘﻪ ﺻﺪﺍﯾﻢ
ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﻭﺍﯾﻢ
ﺍﯾﺎ ﻫﻤﺸﯿﺮﻩ ﯼ ﻓﺮﺥ ﻟﻘﺎﯾﻢ
ﺑﮑﺶ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﯿﺎﺭ ﻋﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ
ﺟﻮﺍﻧﺖ ﺧﯿﺮ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯾﻢ
سال نو مبارک باشه
گروه تولید محتوای درجی


نوروزخوانی با صدای آریوبرزن کیان تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۴
درجی طالقانی

به یاد عزیزان کوچیده

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ب.ظ


دستَ و دلمان خانه تکانی بهَ نمیشو.‌ ‌نه حالشِ داریم و نه دلشه. راستش دلمان نمیخواه عطرش این خانه ده درشو. یه کم دی میترسیم. میترسیم که خانه تکانی لابه لا، ناغافلی یه یادگاری بینیم و دلمان هوایی گرده. بیل هرچی که دره همونجه کَته باشه. جاش دینجه. همانجه بمانه که او هانا به. پارسال این موقعان دبه. امسال عکسشه باید بینیم. پارسال قرآنی لا ده نو پول در میارد و عیدی هامیدا، امسال قاب عکسی میان دره.
آها عزیزجان من نمیدانم این قاب عکس عکسه هر طرف ده نگاه مینی چبه چشمانش تی طرفه او دی توره نگاه مینن. خیلیان با تحویل سال بغض شادی گلشان دره، ما بغض دلتنگی.....

اما... زندگی جاریست
همان زندگی کو در آغوش آن عزیز آغاز گردی و تو، آرزوی به دنیا بیامیه ی او بی یی، پس ادامه هادین و بیل او تو ر از دریچه خانه ی بهشتیش نگاه کنه و لبخند بزنه....
زندگی هیچگاه خالی نی، عشق هست، او هست، خدا هست....
✍ متن: ابوالفضل یزدانی
📝 ویرایش: مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۵
درجی طالقانی