شعر رعنا - درد دل دختر شهید با پدر
با شمایم، قدر بابا را بدانید حرفهاشو قاب کنید هر روز بخوانید
با شمایم رنگ بابا رو ندیدم روی تاقچه عکسشو قاب کرده دیدم
جنگ که شد بابا رفت و رزمنده شد بهر ناموس و وطن، غرنده شد
دو سه ساله بوده ام رفت جبهه ها شد انیس و مونس رزمنده ها
آنقدر ماند جبهه تا شد کربلایی با غرور جنگید و رفت پیش خدایی
من که یادم نیست مادر گفت به من با لباس رزم بابا شد کفن
مادرم از مهربانیهاش گفت از گذشت و نوجوانیهاش گفت
از مناجات در دل شب با خدا دستگیر بود، با محبت با صفا
چند سالیست از شهادت میگذره بوی عطر آن عبادت میگذره
عکسشو قاب کرده ام هست روبرو پیش عکسش می نشینم با وضو
پیش خاکش میروم با مادرم سایه اش از آسمان، بالا سرم
اشک شوقم می شود از چشم روان افتخار من تویی بابا بدان
من ز دیگر دختران کِی کمترم چونکه اسم یک شهیده بالا سرم
دختر ناز کوچیکت الان دانشگاهیه افتخار من همیشه همان باباییه
سرخاک پدر رفتم، نشستم به مادر گفتمو پیمانو بستم
به تنهایی نشستم روبرویش چشام توی چشش اشکم به سویش
می آمد اشکمو لبخند به لب بود عزیز و جان من بابا پدر بود
نشستم گفتم و گوش داد به حرفام خودم تنها نشسته پیش بابام
بابا یادت میاد رعنات هستم از این دوری تو من خیلی خسته ام
به یاد داری که بودی توی ایوان زدی در آمدم من با دل و جان
گذاشتی ساک و آغوشم گرفتی زدی هی بوسه بر دوشم گرفتی
کنارحوض مادر داد سلامی نگاهش کردی و دادی پیامی
نرفتی تو و با اصرار مادر مرا دور حیاط چرخاندی یک سر
بغل کردی و رو زانوت نشاندی کمی بعد پا شدی، من را دواندی
تو ساکت بود دیدم یک عروسک با یک چادر بهم دادی، گفتی وروجک
بغل کردی و بردی تاب سواری مرا چرخاندی در فصل بهاری
بغل کردی، نشستم در دامن تو دو انگشتم شونه زدخرمن تو
بابا شبها مثل تو دیر میخوابم دلم تنگه، بیا یک شب به خوابم
نه پیر گشتی نه قامت گشته داغون می بینم که نشسته توی ایون
بابا هستی برایم روز و شبها میخونم درس کنارت تک و تنها
بابا درس شهادت خواندنی نیست بابا درس ملامت ماندنی نیست
بابا هرکس نمی تونه شهید شه خریدی خیر دو دنیا رو همیشه
زِ بعد تو، مامان با افتخارت نشسته کنج خانه بی قرارت
چروکیده شد و هم قد خمیده زِ بعد از تو چه رنجهایی کشیده
من و مامان همیشه هم صداییم بدان تا زنده ایم یاد شماییم
همه میگن که یک رزمنده اینجاست یه سردار قوی و توفنده اینجاست
یه رزمنده که تانکها رو هدف رفت هواپیمای دشمن، از ترس در رفت
بابا دوستای تو این رزمندگانند همه همسنگرای تو جوانند
کنارت بوده و همیارت هستند همش من دلخوشم که یارت هستند
اگر ما از تو دوریم، نیستی تنها هزاران گل کنارت گشته پیدا
منم خاطر جمعَم دوستانت هستند شهیدانی که در سنگر نشستند
یکی هم سنگریت باهات هم مزاره کنار خاک پاکت اون کناره
بلند شو یک سری بالا نگاه کن چقدر آلاله روییده، چقدر گل
پدر جان خیلی حرفها با تو دارم رو قبرت یک دسته گل میذارم
میام باز هفته بعد با مامانم من و تنها نذار ای جان جانم
تو دادی قدرت و روحم جوان شد. تو بارانی که از چشمم روان شد
بابا عمه میاد هر هفته، شادم بهم میگه همیشه یاد باباتم
یک چند روزی عمو برد ما رو شیراز گفت تنهایید، بیایید دل را کنید باز
ما رفتیم شاهچراغ، کردیم زیارت نماز خواندیم و جات کردیم عبادت
عمو سر حال و خوب ومهربونه محبت میکنه قدرت میدونه
همیشه اسمتو بر لب میاره داداش داداش میگه و اشک می باره
محرم زن عمو یک دیک آش پخت به یاد تو همش میگفت و میگفت
شهیدان زنده اند الله اکبر به خون غلتیده اند الله اکبر
✍ شعر از: حاج محمدرضا حاج علیان #گلینک طالقان