درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

به یاد عزیزان کوچیده

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ب.ظ


دستَ و دلمان خانه تکانی بهَ نمیشو.‌ ‌نه حالشِ داریم و نه دلشه. راستش دلمان نمیخواه عطرش این خانه ده درشو. یه کم دی میترسیم. میترسیم که خانه تکانی لابه لا، ناغافلی یه یادگاری بینیم و دلمان هوایی گرده. بیل هرچی که دره همونجه کَته باشه. جاش دینجه. همانجه بمانه که او هانا به. پارسال این موقعان دبه. امسال عکسشه باید بینیم. پارسال قرآنی لا ده نو پول در میارد و عیدی هامیدا، امسال قاب عکسی میان دره.
آها عزیزجان من نمیدانم این قاب عکس عکسه هر طرف ده نگاه مینی چبه چشمانش تی طرفه او دی توره نگاه مینن. خیلیان با تحویل سال بغض شادی گلشان دره، ما بغض دلتنگی.....

اما... زندگی جاریست
همان زندگی کو در آغوش آن عزیز آغاز گردی و تو، آرزوی به دنیا بیامیه ی او بی یی، پس ادامه هادین و بیل او تو ر از دریچه خانه ی بهشتیش نگاه کنه و لبخند بزنه....
زندگی هیچگاه خالی نی، عشق هست، او هست، خدا هست....
✍ متن: ابوالفضل یزدانی
📝 ویرایش: مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۵
درجی طالقانی

فانوسها

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ

یادش بخیر باد!
شب های سرد زمستان هایی که علی رغم بارش برف های سنگین و سرمای چندین درجه زیر صفر، بساط شب نشینی ها و دید و بازدیدهای بی تکلف مردم برقرار بود. آن موقع هنوز نمادهای تجدد و مدرنیزم وارد زندگی روستا نشینان نشده بود و به تبع آن کوچه ها هم به قول امروزی ها فاز شب نداشت . کسی هم بلد نبود از اصطلاح فازت چیه!؟ استفاده کند . بر خلاف امروز همه ی فازها مثبت بود و کسی فاز منفی به خودش نمی گرفت.برای رفتن به شب نشینی همه ی اعضا خانواده، بزر گ و کوچک باهم بودند ، بچه ها بهانه ی نداشتن وای فای در خانه ی فامیل و همسایه را نداشتند، بزرگ ترها نگران ورود دزد ها به خانه
شان نبودند چون برخلاف بضاعت اندک مردم، کسی چشم به مال دیگری نداشت ، موقع رفتن به همسایه ها برای مراقبت از خانه سفارش نمی کردند، دوربین مدار بسته و دزدگیر نداشتند، تلفن یا موبایل هم نبود که به میزبان بگویند به مهمانیش خواهند رفت، خلاصه وقتشان برای این گونه نگرانی ها تلف نمی شد. به محض صرف شام ساده ای که مادر قبل از ظهر با دوره در تنور گذاشته بود وحالا پخته بود و با مزه، فانوس را برمی داشتند، اگر نفت نداشت، از ظرف شیشه ای در جا نفتی آن نفت می ریختند،
دستکش و کلاهی اگر داشتند به دست و سر می کشیدند که آن هم حاصل دست رنج مادر خانه بود . اگر تازگی هم خانواده ای را که پیششان می رفتند دیده بودند باز با شوق به دیدنشان می رفتند و همیشه حرف های زیادی برای گفتن داشتند، رابطه ها صمیمی، کم هزینه، بی تکلف و بدون تشریفات بود. فانوس جزء جدا نشدنی این رابطه ها بود، هم روشنایی راه بود هم روشنایی خانه، هم وسیله ی درس خواندن کودکان محصل بود و هم ابزار سرکشی به آغل  گوسفندان و چارپایان دیگر. وسیله ی قالی بافی دختران قالی باف هم بود در شب های دراز زمستان . موقع خوابیدن هم فتیله ی آن را پایین می کشیدند تا جای شب خواب ها و آباژورهای امروزی انجام وظیفه کند. بوی خاصی که در ابتدای روشن کردنش از خود متصاعد می کرد هرگز از خاطره ها محو نمی شود. یادش بخیر فانوس های ده که اگر در بلندی ای می ایستادی با راهنمایی آنها می توانستی بفهمی چه کسانی به خانه ی کی رفته اند و یا در پایان شب نشینی از کدام مسیر  برمی گردند. زیر نور این فانوس ها خطوط صورت ها محو می شد و همه زیر نور او یکسان بودند، درست مانند نور ماه که وقتی در چهارده شبیش لایه ای به روی دشت و کوه می کشد ، انگار تمام اشیاء عالم از یک جنسند. در پرتو نور فانوس هم همه چیز و همه کس یکسان دیده می شدند.
خلاصه یاد باد و به نیکی یاد باد از فانوس های همیشه روشن ده که راهنما و روشنگر راهمان بودند. آی فانوس های ده! همیشه روشن بمانید تا ما راهمان را گم نکنیم، آی فانوس های همیشه تابان، فتیله هاتان برقرار لاله هاتان بی ترک ، و جا نفتی تان پر نفت ، ما را در راه ها و بی راهه ها و در تاریکی ها رها نکنید ، ما با شما در تاریکی شب های تیره به خانه ی همسایه هامان خواهیم رسید 

فانوس های ده روشن بمانید، ما به شما امیدها بسته ایم، مرتبه ی شما پیش ما محفوظ است می بینید شما را بربلندای رف گذاشته ایم تا باز هم در روز مبادا وقتی که از چراغ های دیگر خسته و ناامید شدیم دست به دامنتان شویم؟!
می دانید! شما واقعا همراه گرمابه و گلستان ما بودید. در شب ها و یا سحرگاهان که حمام مردانه بود شما راه را نشان می دادید، و قتی در فصل کشت و در شب ها به قصد آبیاری به مزارع می رفتیم شما یاریمان می دادید تا راه را از بیراهه بازشناسیم ، تا ورگه را به اشتباه باز نکنیم، تا بفهمیم آیا آب را در تمام مزرعه عادلانه تفسیم کرده ایم یا نه...
اگر شما نبودید سنگ های در راهمان را نمی دیدیم و حتما زمین می خوردیم
فانوس های عزیز ده! بارها شده است که هم دهی هایمان در اثر تاریکی شب در صحرا راهشان را نمی یافتند و فقط با کمک شما بود که مسیرشان را پیدا می کردند آن هم وقتی اهالی ده برای یافتن گم شده ها می رفتند سوسوی آزادی بخش شما آن ها را  به خانه شان باز می گرداند. یادم هست در شبی ظلمانی که تعدادی از هم دهی ها که در شهر زندگی می کردند و برای گذراندن تعطیلات عید به ده می آمدند راه را گم کردند و چیزی نمانده بود در برف و سرمای شدید جانشان را از دست بدهند که شما مثل همیشه به دادشان رسیدید و از مرگ نجاتشان دادید...

باتشکر جناب آقای عبدالرزاق آقااحمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۰
درجی طالقانی

آقاجانی خانه

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

آقا جانی خانه کجیه ؟



جایی هسته که همیشه منتظرت هستن و چشم به راه بیمینت  می مان
جایی هسته که بی هیچ قید و شرطی دوست درن
جایی هسته که چه زود برسی  چه دیر، همیشه از بیدینت خوشحال موبون
جایی هسته که هیچ وقت بزرگ
 نیمی گردی همیشه وچه می مانی
جایی هسته که سفرههمیشه تیبه تکه نونی دره
و
چیی وصبحانیش مزه ای دیگه همیدی.
امن ترین و آرام بخش ترین مکان هسته
حتی اگر پدر و مادرا خیلی دی  پیر گرستی بون

باتشکر شهرام صیادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۹
درجی طالقانی

بُهار

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹ ق.ظ

🌸  بُهار

بهار زودتر بیو، دلُم بگیت که باخُته منی وجود، هزار شوق و آرزو.
بهار زودتر بیو. بهار زودتر بیو.
طالقانیان و کلا کوهپایهِ ی مردم، یه تکیه کلام دارن که خجیر نی، البته به نظر من. حقیقتش فلسفه بگوتنشِ درست درک نمینُم. میگن: سیاه بهار بیامه. نمیفهمم این گپ شان کنایه از چی هسته، شاید از سر نداری این حرفِ میزنُن. شاید دی به دلیل کار زیاد تو فصل بُهار اینه میگوَن. شاید دی به این دلیل که مَک و میوه دِنی، میوه های پاییز و زُمستان، بهاری باد که دیمشان میخوره، میگندن و بدرد نمیخورن. تا دو سه ماه باید صبر کنی تا پیش رَس میوه هان از بلاد گرمسیر بیا، که برخلاف ظاهرشان، چنگی به دل نمیزنه. مثل توت فرنگی که خیلی خوشبو و شکیله، اما دلچسب نی.
بگذریم، گپ اصلی دِه منحرف نگردیم. مُن این سیاه بهار بگوتنی فلسفه، حالیم نمیبو که هیچ، اصلاَ از بیخ و بُن با زُبان بیاردُنش دی مخالفم. بهار یه دانه هسته. زیبا، شکیل، سبز بهار. آها عزیز جان، سبز بهار دَره میا. این زُمستانِ سوت و کور که روز کوتاهه و شو بلند و روزی میان فقط کوشکورُت و غُرابی غچ غچ صدا میا و شو دی شغالی ناله و گرگی عوعو، دَره میشو. سیره قشنگِ صدا روزی میان و بلبل هزار دستانی آواز شو بگوش میرسه.
اسفند هسته و بهمنی وَرف او میبو. بوی بهار میا. بنفشه غنچه مینه و پونه در میا. شکوفه های نازنین دارانی سر میشکوچه. سیپید، زرد، صورتی. برعکس زمستانی ابری هوا، بهار میا طالقانی آسمان ستاره پُر میبو. روخانه گَل او زلال و پاک میبو. پرنده ها لانه میسازن و کورِ موش زیمین دِه سر در میاره. عکسِ زُمستان که افتوشم سرده و تابستان که گرم، آدُمه خوش میا این قدیمه خانه هانی کَندای سر، آفتاب دیم بنیشه و از ته دل نسیمِ بکشه سینه شی میان.
آها سبز بهار دره میا. مالداران مال دَر مینُن جمانی ده دران. باغداران نهال میکارن و جو در مینن. پرنده ها مستی مینُن. آدُمی دل میخوا پَرپَرُکی جور، دوتا نرمِ بال داشته باشه، قشنگ و چند رنگ، سبکبال این بوته گُلان دِه بَپُره اون غنچه ی سر. یا بلبلکی جور، این باغ دِه بشی اون باغ. یا دم لاسکه ی جور، این روخانه سَنگانی سَر دِه وُشت کنی و جیغ شادی بَکشی. آها عزیز جان، سبز بهار میا. همانی کو میگن بهار خانم فصل زایش و تولد. جانِ بُهار زودتر بیو...


متن: ابوالفضل یزدانی از خُسبان

عکس: الهه تاجدینی از حسنجون

با صدای: فرشید فلاحی از کولج

ویرایش: سیده مریم قادری از اورازان


کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی TaleghaniDarji) مجاز است.


این متن زیبا و ارزشمند با صدای غزل گونه ی فرشید فلاحی تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۳۹
درجی طالقانی

آدُم بودن

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۲ ب.ظ

سلام خجیر همشریانوم
صبح همگیتان به شادی

خیلی ها دارون اما نودارون
خیلی ها ندارون اما دارون
سیری خیلی خوبه
اما خیلیان سیر نین اما نمیدانوم چبه سیرون
پس آدوم میتانه سیرنبو اما طبع سیریشه را داشته باشه .
مال همیشاک میشو ومیا
پول همیشاک میشو ومیا
ولی ی چیزی وقتی بشه دیگه نمیا
اونم آدُم بودنه
و
چندی آدُم بودن وآدُم ماندن سخته.

متن: مریم تاجدینی

 

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان، نه به دستی ظرفی را چرک می کنند و نه به حرفی دلی را آلوده

تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۲
درجی طالقانی

زمستان

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ


زمستانَ کسی یادم نیمینَه
دیگه هیچّی مُنَ شادُم نیمینَه
دلُم ویرانَه گردی دردو غم دَ
چی اِیْ بَ هیچکی آبادم نیمینَه

چرا ایمروزو فردا مینی ای دل
چرا دردُتَ حاشا مینی ای دل
غلط کُردم بوگوتُم عاشق استُم
تُ آخُر مشتُمَ وا مینی ای دل

زمین و آسمان سر تا به پا هیچ
تمانَ زندگانی بُخّدا هیچ
دَسُت داری اگَه جمشیدی جامَ
می شی گوری میان،بی سرصدا هیچ

زمین خیسَ هوایی دُل بیگیتی
مینی پوجارَکانَ گل بیگیتی
مگه چِندی نفس دارُم خدایا
فقط غم دَ دلُم حاصل بیگیتی

سیا ابرُک بیگیتی آسمانَه
زمینَ سایَه کردی بی وهانَه
نه کوپا تیرَ نه گلکارَ بومان
چه خاکَ سر کُنُم من این میانَ

غلاچُک داری سر غچ غچ می خوانَ
می دانی او مینی دردَ میدانَه
اچینَ برمه کردن غچ غچانش
می خوانَ و هیلَ هیل اشکُش میشانَه

خداوندا دلم لبریزَ دردَ
مینی جور ای خدا هیچکی نگردَه
مُن اون دارُم کو ریشه انش وُخشکی
تمان َ وُلگکانُم  زردَ زرده

پسا پیشا نُگو ای بی نوا دل
بنیش و برمَه کن بی سر صُدا دل
نمی خوانَ کسی بیگانهِ ای خط
کُجَه پیدا مینی تُو آشنا دل؟؟؟


 شعر و دکلمه: آقای محمود رضایی از سنگبن

شعر با صدای محمود رضایی تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۱
درجی طالقانی

به سوی یار و دیار

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ب.ظ


آقا ما این خراب شده تهران و کرج ده که حرکت مینیم به سمت طالقان دیگه کیلومتر ماشینه نگاه نمینیم. همچین حرصی همراه پدالک فشار هامیدیم. حدودأ هشت دقیقه سر میرسم سه راه زیاران شرکت گوشت. دوباره گاز میریم میرسیم این ایلوندی مغازه که پاتق خرید طالقانیانه. یه کم آت آشغال میخریم. تا برسیم ابراهیم آباده. ابرام آباده که میرسیم همچین بفهمی نفهمی این هوای طالقان میای، خودکار مخصوصا اگر فصل گرم سال باشه این آمپر جیر میا. دیگه ماشین خودش راه بلده. نه حرصی همراه گاز هامیدیم. نه اون استرس و حالت غریبی شهر داریم. یه آرامش اهورایی پیدا میبو.

گردنه ره یواش و بیخیال فارغ از دنیا و بدهی و کار قسط و وام و مریضی و کوفت و زهرمار آدمی یاد دنی. آها هر از گاهی این سرنکته کامیونان آدمی جلو دمیکون اون حس آرامشه ره خط خطی مینن. فقط دلت میخواه چشمان دوندی و فحش هادیی.

البت خوب فش. گته ماشین ده جلو میزنی و باز اون حس خوبه ومیگرده. میرسی گردنی سر دقیقا اونجه ای که تابلو به دیار طالقان خوش امدی این تابلو ره که میرسی اون حس آرامش تبدیل میگرده به حس اطمینان. حس عشق. حس دوست داشتن. یه شادی طبیعی عجیبی پیدا میبو. یاد وچکیان دمیکوی. عشق های دوران جوانی. کوچا گردی. گوگل بانی. هر از گاهی زیر لب میخندی. اگر یه غریبه همراهت باشه. دلشی میان میگو عجب دیوانه گردیه، بیخود میخنده.

بیخیال مردمان دنیا
هی یار دروم میام
خودمی دیار دروم میام

همین افکار میان سیر مینی میرسی ایست بازرسی ره. بی صحب یه بد دست انداز داره. ماشین صدا در میا. من همیشه یادم در میشو این گته دست اندازه. رشته افکار خوب کلا بر بیت میبو. دیگه اینجه به بعد میشی تو نقشه بکشین که برسیم محل چه کنم . کی ور بشم. من معمولا نقشه شکار سهره و کبک میکشم. البت الان کو شکار ممنوع گردیه. اگر شکار آزاد گردی دوتا تله دست ساز و ساده یادتان هامیدیم که زناکان دی راحت کبک بگیرن. یکی از گردنه ای ویژگیان اینه که وقتی میرسی گردنه ای سر ماشینی شیشه خود بخود جیر میا حالا هرچی هوا میخوا خونیک باشه، باشه.

وقتی میرسی این شهرکی پلی دم این او شاهروده مینی. حال فرق نمینه گل او باشه. صاف باشه. میگی خداجان برسیم خودمی عزیز طالقانه. برسیم خودمی مظلوم طالقانه. خودمی قانع طالقان. میرسی شهرکی قدیمی پمپ بنزینی دم دیگه شادیه برسیه به اوج شیش هشت میزنی. اینجه به بعد دیگه کور گرد مینی تا برسی محل. وقتی میرسی یواش اینور اونور نگاه مینی کسی تو ره نینه دزدانی جور دل میشی. خنک خانه میان. این فصل طالقانی کار زیاده. یا سر بیتنه. یا واش خورد کردن. اگر آشناهان بینتان گلاویزن. اینجه به بعدشه دیگه حالیت نمیبو تا میای خانه ره گرم کنی. باید وگردی. اصلا ماتم میگیری میل نداری ماشینه روشن کنی.

اگر طالقان به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم‌❤️❤️❤️

تهیه گروه تولید محتوای درجی
با تشکر از آقای ابوالفضل یزدانی

کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی TaleghaniDarji) مجاز است.

این متن ارزشمند با صدای رضا بریری تقدیم به شما (دریافت کنید)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۱
درجی طالقانی

درجی

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳ ب.ظ



درجی، صندوقچه تمام ترمه خاطره های مادربزرگهاست
انباری تمام یادگاریهای دست ساز آقاجان
گرمای خوش پای کرسی در هزار رنگ اورسی
با ارزش همچو کتابهای خطی سر طاقچه
زیبا چون چشمان سرمه کشیده دخترکی لب چشمه
ماندگار چون عطر یاس سجاده مادر

در ضیافت عطر دل انگیز درجی،
همراه باش
با تمام دل


نویسنده متن: سیده مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۳
درجی طالقانی

دلنوشته عادت صبح

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ


سلام
قشنگه صبحتان به خیر

مُن عادت دارم هر روز
قبلِ واگرستن چُشمانم
تو رِه سلام هادیَم
و مینی بِ مهم نباشه کو
کجای این شلوغِ شهر
دَرُم نفس میکشم

عکس و متن: سحر سیدعلیخانی، سنگبُن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۶
درجی طالقانی

دلنوشته کوچه های کودکی

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ق.ظ


در کوچان وَرف گرفته، تی یی پِی می گَردُم
پی رَد آن گالشانِ پینه دار
شول شول شادی از بیامدنِ وَرف، در روزگاران وچگی
سُرخ دیمانُم اِچینه انار، چُشمان نَم بِزی از سوج سرما چون تیله
بدو بدو مینُم از امروز تا دیروز
آخر تی یی پِی می گَردُم مُنِ گم شده ی روزهایم

متن: مریم قادری (سیمرغ)، اورازان
عکس: وحید ملامحمدی، پراچان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۶
درجی طالقانی