درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

صبح نوشته های درجی 2

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۵ ب.ظ

خداجان، ما چه بخوایم چه نخوایم، تو ما رَ دوست داری، پس یکی از آن خُجیر ِروزانِتَ  مایب رقم بزن
سلام خُجیر دوستان
صبحتان سرشار از عشق خداجان


دوستان، زندگی مثل قطار سریع السیر حرکت مینهَ
خیلی وقتان متوجه حرکتش نمیبیم
باید حواسمان باشه که بهترین ایستگاه پیاده گردیم
بهترین ایستگاه، ایستگاه خوشبختی هسته
ایستگاه آرامش خودتی دل
ایستگاه خدایی لبخند

ان شاءالله که در پایان هر روز از زندگی، در ایستگاه خوشبختی پیاده گردیم.

روزتان خوش



خدا جان، تو گو می دانی مای دَستان خالیه، ولی قلبمانی میان، کلی آرزو داریم
بیا مایی دَستانَ توانایی هادین که به آرزوی قلبیَمان برسیم
و اگر به صلاحمان نی، قلبمانَ از آرزوهای ناصواب خالی کن

سلام عزیزان، صبحتان بخیر
از خدا جان بخوایم که مای دستانَ توانایی هادیَ که بتانیم روزیِ حلال درآریم

متنهای صبحگاهی از یار همیشگیمان: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
عکس: سیدعباس افتخاری، پراچان


سلام خدا جان
ببخش اگه تا بحال از خوب یدار گردیَم اول تُرِ سلام نکُردم
هر چندخودت مُنِ سلام میکردی اما مُن صداتَ نمیشنواُستُم
از امروز اول تُو رَ سلام مینُم.

میدانم امروز دی چند بار زیمین می خورُم،
مینی دست گو به آسمان نمیرسَه اما تو گو دسِت زیمینِ میرسَه، مُنُ بلند کن

سلام  خالق من
سلام بر بهترین مخلوقاتت
سلام بر امامِ کاظمِ خفته در بارگاه کاظمین
سلام کائنات
سلام دوستان
سلام عزیزان

همه تانی صبح به خیر و شادی و ان شاءالله

عکس از: علیرضا قاسمپور


سلام خداجان،
من قولمی سر درم، بیدار گردیَم اول تُو رَ سلام مینم

سلام خجیران
صبح همگیتان بخیر
عیدتان مبارکا بو
ان شاءالله دیمُتان سرخ اَلاله باشه


خودُم اینجَه دَرُم،   دِلُم طالقان
خدایا کی تُمان میگردهَ هجران
چِطو طاقت  بیارُم  دودِ  تهران
میخوام پر َبَکشُم بَشم خداجان

آهای شمایی که الان طالقان درین و خجیره او و هوا رمیخورین، مایی یاد دی دباشین

شعر: سیدمصطفی افتخاری، پراچان  عکس: محمد آقابراری، وشته



سلام علیکم اَلا اهلِ طــــــــــــــالقان
پایستین زودتَرَ کیب قضا میبو نُمازتان
شماکه گواهِ خوبیهاتانه هم آبّاتان هم نَنِتان
چیدانی حلا خوتّین جمع نمینین لحافتان😂😂

صبحتان بخیر

شعر: سید مصطفی افتخاری، پراچان، عکس: محمد آقابراری، وشته 

خدایا؛این دعا نی، یه خواهشَه، یه التماسَه 🙏🙏🙏، مهربانی رَ دوباره وَگردان به قلبهای ما

سلام خُجیر دوستان
هر روزصُبح که خانه دِ دَر میشیم، دسانمانَ بَبریم رو به آسمانُ و  خدا دِ بخوایم تا انرژیِ مهربانی بابندگانشَه نسیبمان کُنَه
الهی آمین

صبحتان بخیر مهربانان

متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچان


ماه رجب دی به یه چشم به هم بزین، تمام گردی و ایسه باید بیشیم پیشواز ماه شعبان
🌺🌺🌺

در اولین شب شعبان، شمایی ون آرزو داروم که همیشاک دلتان، این ماهی جور پراز شادی باشه
🌺🌺🌺

همیشک بهترین اتفاق و شادترین اتفاقات عمرتان پشت سرهم دکویه
🌺🌺🌺

همیشک قلبتان شعبان ماهی جور چراغانی و پور نور باشه🌺🌺🌺
شمایی ون آرزو دارم همیشک از شادی دلتان، کل شهر رو شیرینی هادین و هیچ چی نتانه این شادی و شور شما ده هگیره🌺🌺🌺
✍ متن: سحر سیدعلیخانی، سنگبن
ماه شعبان بر همه ی شما مهربانان مبارک

سلام خُجیران

چه روزی بهتر از امروز
که صبح باشد و گل باز و نمِ باران و اولین روز ماه پر ولادتِ شعبان
به که چه خُجیری روز میبو امروز

قشنگِ صبحتان معطر از عطر عاشقی
گلهای لادن، عکس از: مریم قادری



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۰۵
درجی طالقانی

چشمم سفید شد به در...

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ب.ظ

یه معلم ادبیات میگوت: این روزان، بدجور این نسل جدیدی کارانی دَس درمانده گردییَم!!
چند سال پیشان، وقتی برسییَم به درس لیلی و مجنون، با آن حسّ شاعرانه خودُم، این دوتایی داستانِ تعریف کُردُم، دانش آموزانی چُشمی گوشِه دِ اشک جیرامی...
یا وقتی به مرگ سهراب که میرسییَم، همیشک یه ناراحتیِ عجیبی دانش آموزانی چهره ای میان میدییَم.
همیشک قبل ازعید مدرسه ای فرّاشیب وچان دِ عیدی میخواستم؛ خیلیان این کاری بَ خودشان پیش قدم میبیَن...
اما امسال وقتی این پیرمردِ خدمتگزاری بَ عیدی بُخواستم، تازَه بعداز کلّی سخنرانی که آدُمی جیگرِ او میکُرد، هیچ کس حاضر نگردی حتی دسِشَ راست هاکُنَ...
وقتی به مرگ سهراب برسییَم، یکی کلاسی تَه دِ داد بزّی: چندی احمقانَه!؟ چو بَ رستم خودُشَ به سهراب معرفی نکُردکه این اتفاق دنِکواَ، ایسه این وچان ناراحت نگردییَن هیچ، رستم وسهرابِ دی نسبتِ نادانی وحماقت هادان...!!
وقتی لیلی و مجنونی شعرِ با ذوق کلاسی سر بُخوانستُم و ازجنون مجنون در دوری لیلی بگوتُم، یکی بپرسی: لیلی خیلی قشنگ بی؟
بگوتم: از نظرمجنون آها، قشنگ بی ولی یه دُتَری بی سیاه چهره کوقشنگی دی نُداشت.
این دفه نه یه نفر، که کلّ کلاس بایه حالت روانشناسانَه، به این نتیجه برسییَن که قیس بنی عامر، از اوُل دیوانه بیه، عقل درست و حسابی نداشت که یه زشتِ دِتَری عاشق گردی و اویی پی بَش بیابان دکَت.....!!
خلاصه مُن گیج و مات و مبهوت، کلاسی سر دِ درامیم و بمانستم که باید این نسل جدیدَ چه درسی هادان که مسخره نکن و بدون فکر قضاوت نکن....
این نسلی که:
از جان بگذشتن در راه عشق اوشانیب مفهومی نُدارَه
کمک به هم نوع، اوشانیب اهمیّت نُدارَه
مرگ پسر، پیَرشی چُشمی پیش، حماقت حساب میبو...
ایمروز مُن به این نتیجه برسییَم، پیَر مارایی که کچیک وچه دارُن، از همین الان، یه جا خانه ی سالمندانی میان، خودشانیب رزرو کنن...
این نسل خانهٔ سالمندانَ آباد مینُن.

برای اینکه یه تمدن نابود گردَه، باید سه چیز نابود گردَه
اول خانوادَه
دوم نظام آموزشی
سوم الگوها
برای اولی، شأن زن باید بشکست گَرده
برای دومی شأن معلم
وبرای سومی شأن و منزلت گتان و اسطوران

نیَلیم قشنگه تمدنمان بمیره عزیزان
خودمان ضرر مینیم
پس دست به دست هم دهیم به مهر تا بسازیم میهنی بافرهنگ و آباد

📝 برگردان به طالقانی: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
🎤 با صدای همیشه صمیمیِ: فرشید فلاحی، کولج
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


این دل نوشته ی زیبا با صدای فرشید فلاحی تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۵
درجی طالقانی

دلنوشته هایی برای معلم

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۶ ب.ظ

1⃣ یکی از مهمترین افرادی که باعث مرور خاطرات ما ازدوران گذشته هستُن و همیشک آرزو مینیم که بتانیم برای چند لحظه دی گردی، برگشت به گذشته داشته باشیم، قشر زحمت کش و دلسوز معلمان هسته
چرا که ما، درصد بالایی از خاطرات گذشتمان از کلاس درس هسته.
آنقدر دلسوزانه و با عشق درس هادای که اون تراشوشی که منی دسی کف بزّییی یه ذرّاک از دوست داشتنمان نسبت به تو کم نگردی
روزت مُبارک معلم عزیز

خدا در عالم خلقت کسانی، گمارده تا که آموزند زبانی
زبان دست گیری،رادمردی، زبان عشق، الفت، مهربانی
اگر امروز داری جاودانی، بُوَد از زحمت آن یارجانی
نماینده فرستاده خداوند، معلم باشداسمش گرب دانی
ارادتمند همه معلم های طالقانی و معلم های گروه درجی
🔶 سیدمصطفی افتخاری

2⃣ سلام به همشهریان گرامی، صبحتان بخیر و شادی، روز معلم را به همه معلمان عزیز مخصوصاً معلمان طالقانی تبریک عرض میکنم، یاد و خاطره معلم عزیزم شهید حسینی (از اهالی زیدشت) را گرامی می دارم.
تعدادی از معلمانم به رحمت خدا رفته اند، روحشان شاد، همه آنها با محبت و دلسوز بودند. بیشتر معلمانم از بر و بچه های زیدشت، فشندک، گیلینک، حسنجون بودند، آنهایی که زنده اند خداوند عمر با عزت به آنها بدهد.
🔶 اکبر گرشاسبی

3⃣ معلمانم:  کلاس اولم خانم پروین اکبریان، کلاس دوم عباس آقا فامیلیش یادم نی فقط چوش یادمه😨، کلاس سوم خانم افضل هادیان، کلاس چهارم دی یادم نی ولی معلم دینی مان خانم بانو ذوقی بَ، کلاس پنجم خانم فضه مقیمی، مدیر مدرسه مان اول آقای میرحسینی بَ، خدا رحمتش کنه، بعد شم خانم احسانی، اول راهنمایی دی تا چهارم نظری  چند تا معلم داشتیم: آقای وقاری معلم زبان، خانم مهوش اجلالی معلم علوم، آقای کاظم غفاری معلم ریاضی، خانم اعظم سهرابی منش معلم عربی (خدا رحمتش کنه مدیرمان دی بَ)، خانم وجیهه سادات قاضی هم معلم بَ هم مدیر، خانم عباسی معلم زبان، خانم اقدس جلیلی زیست شناسی، خانم مهری جلیلی اقتصاد و آمار، آقای هوشمند اکبریان ادبیات و تاریخ و جغرافیا، آقای بیگلری شیمی، آقای صفت اکبریان فیزیک، آقای رجبی ادبیات، خانم صادقیان عروض و روانشناسی، خانم اسحاقی فلسفه و منطق، خانم فاطمه طاهریان ورزش، خانم زاهدی آزمایشگاه، خانم مختومه سلیمیان خدمتگزار مدرسه، آقای سلیمیان سرایدار مدرسه، خانم هادیان ناظم مدرسه، خانم ذوقی زبان دبیرستان، خانم عبداله پور کودکیاری تغذیه کمکهای نخستین، تعجب ناکنین من رشته ی تحصیلیم فرهنگ و ادب بَ ولی آن موقان سال اول زیست و شیمی داشتیم، سال دوم دبیرستان فیزیک ربطی هم به رشته نداشت.
 دست تک تک این عزیزان ماچ مینم و برای رفتگان آرزوی علو درجات ر دارُم
🔶 سیده فاطمه میرتقی


عکس نقاشی از: طاهر شعبانی

شعر روز معلم همراه با خاطره کلاس انگلیسی با صدای محمد رضایی تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۶
درجی طالقانی

صبح نوشته های درجی - 1

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ

سلام
خدایا مارِ ببخش اگه از خودمان جدا میبیم
تو همیشاک مای همراهی، ولی ماگاهی بی خدا میبیم
ان شاءالله امروزتانه مثل طالقانی هوا، با قلبی صافُو پاک شروع کنین و تا شو، خیر و برکت سرتان بباره
بعد دی شوتان خجیر خو بینین

متن: سیدمصطفی افتخاری
عکس: پری یگانه فر



بهشتِ رو زیمین مای طالقانَه
بهشت خودوش بگوت، نیار بُهانه

هرچه زودتر بشن بهشتِ بینن
ماهِ اردیبهشت هرکی میتانَه


شعر: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
عکس: سید عباس افتخاری، پراچان



گاهی وقتان فکر مینیم خدا ما رَ فراموش کُردیه، مای صدا ر َنمیشنواَ، یا دی ما رَ دوست ندارَه
ولی خبرنداریم همین نفسی که الان میکشیم، گتَّرین دلیلی هسته که ثابت مینه خدا همیشاک مار َدوست دارَه

شوتان خوش، خجیره خو بینین

ارسال متن: سیدمصطفی افتخاری
ارسال عکس: سجاد آقابراری



خیلی فرقه بین باخدا بیَن وُ ناخدا بیَن
می دانی چیدانی؟
چون اولی آدمی دلَ آرام مینه
ولی دومی آدمی دلَ آشوب

پس هر صبح روزتَ با اولی شروع کن

سلامی به دلارامی خدا
به شما خجیرای باخدا
صبحتان بخیر



خدایا تو آن سر دَری، یه نگاه کن بین مای انصافه نمینی؟
آخه ما نمیدانیم انصافمان کجه بش!
همش تی دَس دِ شکایت داریم.
میگن بخشش از بزرگانه
پس مار ِببخش گت ترین بزرگان
تا شوکیمانه با آرامش صُبح کنیم

شوتان خوش دوستان

ارسال متن: سید مصطفی افتخاری
ارسال عکس: پری یگانه فر



خدا رِ بگوتُم: خدایا عزیزترین بندگانت کیان هستُن؟
خدا بگوت: اونانی که میتانُن تلافی کُنُن
اما بخاطر مُن، می بخشُن.

امروز بخاطر خداجانمان همه ی بنده هاشو  ببخشیم تا بخشش و بخشایش بی انتهای خداوندیش شامل حالمان گرده.

سلام و صبح زیباتان بخیر

ارسال متن: سید مصطفی افتخاری
ارسال عکس: الهه تاجدینی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۹
درجی طالقانی

چوچُک

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ق.ظ

به نام خدا
چوچوک، داری سر، خانه بُساتی بَ
هر روز دی از خدا، بخاطر لانه و زندگیش، تشکر میکُورد
فرشتان دی، دعایِ چوچوک ر خیلی دوست داشتُن
یه وخت، طوفانی بیامِه، لانه رِ خُراب کُورد. چوچوک دی خیلی غصه دار گِردی ولی هیچ نگوت. هرچی فرشتان منتظر بُماندن، اویی دعا و پیغام ر بشنوُن، و به خدا بوگوئن، خبری نگردی.
خلاصه یه روز چوچوکی تک وا گردی و بگوت: خدا جان مینی خانه اندی کیچیک بَ، اندی مُن ضعیفُم، چیبه مینی لانه ر خوراب کُوردی؟
خدا جان بوگوت: ماری دَبِه تو ر حمله میکُورد، تیی جانی قصدُ داشت. مُن لانته خُراب کُوردم تا جانته نجات بدیم.
چوچوک و تازه حالی گِردی که هیچی به پای مهر و محبت الهی نمیرسه و بفهمُست خدا اون دعانی خاطر، چندی بلا ر او دِ دور کوردی.
بعد از این همیشک دعا میکُورد و راضی به رضایِ خدایِ مهربانُش بَ

🔰 برگرفته از کانال دکتر حسین الهی قمشه ای
📝 برگردان متن: آزیتا عطایی، دنبلید
🎤 با صدای: سیده مریم قادری، اورازان
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

این متن با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

پر از رقصیدن گنجشکها باش
همیشه بر تن گنجشکها باش
به مردم اعتمادی نیست باران
خودت پیراهن گنجشکها باش

شعر از: حبیب نظاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۱
درجی طالقانی

سهم هر کس از زندگی

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۳ ب.ظ

سلام

بعضی وقتان، فقط باید سَهمُت دِ راضی باشی
تا تُمامِ مشکلاتی که اونانِ گَت مِینی، کیچیک و کیچیکتر گَرده
مینی سهم، هرچه مُقدر باشه، مُن میدانُم که همه ی سعیو تلاشمو کُردیَم، باقیش خدایی دست دَرَه
ایسه مُن نُشتیم بیخِ دار و خستگی در مینُم و فقط خدایی دَستانه نُگا دَرُم تا مینی سَهمه بَرسانه...
جانِ خدایی ک قیمتانی که میپردازه، همیشاک چندین برابره و انصافش گپ نُداره
امروزتانی سعی و سهم پر برکت بو


برگردان متن و عکس از: سیده مریم قادری، اورازان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۳
درجی طالقانی

گته ننه ای گپان

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ق.ظ


گَته نَنم همیشه میگوت: قلبت کو بی نظم بِیزی، بُدان گو عاشقی
اشکت کو بی اختیار جیر آمه، بُدان کو دلتنگی
شِوُت گو بی خِو بگذشت، بُدان کو نگرانی
روزُت کو بی شوق و رغبت شروع گردی، بُدان کو نا امیدی
سینت دِ کو بیخودی آه بکشی، بُدان کو پُر حسرتی
دلت کو بی دلیل بیگیت، بُدان کو تنهایی

گته ننه جان، ایمرو تو دِنیِی اما....
مُن به همه ی آن گَپانت بَرسیم
ای کاش قبلِ بِیشیَنت، این وقتانی که منیب پیش بینی کُردی بی یِی، چاره شو دی میگوتی...


📝 برگردان متن: خانمها ستاره      و    مینا صائمیان، شهرک-خسبان
🎤 با صدای: خانمها سحر سیدعلیخانی، سنگبن    و   مینا صائمیان، شهرک-خسبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۸
درجی طالقانی

تکیه گاه یوسف

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ


یوسفی بُراران، وقتی میخواستن اورَ بَنگَنُن چاهی میان، یوسف لبخند بِزّی!
یهودا بپرسی: چُبه خنده مینی؟ ایجه گو جای خنده کُردُن نی!
یوسف بگوت: یه روزی مُن به این فُکر میکُردُم که کسی نمیتانَه با مُن دشمنی کُنَه. با این بُرارانِ قوی یی که مُن دارُم! ولی امروز، خدا همین برارانَ به مُن مُسلط کُرد تا بدانُم غیر از خدا، تکیه گاه دیگه ای دَنی!!

سلام خُجیران، صبحتانَ با تکیه بر خدا شروع کُنین
ایشالاک که آن تکیه گاه امن، همیشاک یار و یاورتان بو

امروز، وفات حضرت زینب دی هسته. خدمت مولایمان تسلیت عرض نموده و از خدا میخواهیم به حق عمه جان زینبِ مولا، آقامانی فرج نزدیک گرده.
الهی آمین

ارسال متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
ارسال عکس: سیدنقی قادری، دهدر
عکاس: فریدون قادری، دهدر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۷
درجی طالقانی

آسمان و خدا

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۴ ق.ظ


خدایا وقتانی که دِلُم تیب تنگ میبو، با اینکه می دانُم همه جا دری، ولی آسمانَ نگاه مینُم، چون آسمان سه تا نشانه از تو دارَه:
بی انتهایَه،
همینطور بی دریغهَ،
و مثل یه مهربان رفیق، همیشک دسُش مای سَر درَه!

سلام..
سلام عزیزه دوستان...
صبحتان بخیر...
آسمانتان همیشک آبی و آفتابی ☀️


متن ارسالی از: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
عکس ارسالی از: مهدی فیضی، خورانک-لهران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۴
درجی طالقانی

قرارانمان...

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

# دل نوشته ی از قدیمان
# بنوُشتُم بُمانَد یادگار
# شمس الله گورانی همان گورانی یال

💕 قرارانمان ...
چه طور مون اون همه فداکاریانته بُتانُم فراموش کنم یادته یک روز صحراسَران یک نفر خبر چین مارَه بِدیبه، مونی تمامه عزیزه کسانه فَش هادای که اگر خبر بَبِرد آقاتی به، یَنی یَنی ما باهم سروکاری نُداریم،عشق و عاشقی در کارنیه، اونی که  ماره بِدیَه اوره گول بزنی که من مزاحمت گردیمه توهم اصلا مونی به دُلُت نَسوت هرچی فَش و ناسزای طالقانی که کتاب لغتی میان دی پیدا نمیگردی به مون بیچاره بدای،راسُشَه بگو از ته دل گو نبه؟
اما بیخبر از اینکه مای همسایی دزدُپُسَرُک که مردمی دار و درخت د جوَر میشو،نمیدانم  صغیر کُجه دارپُشتان قَییم گِردیبَه فَشا نی که  مون بدابییِ ببُردی به  یکراست ننُمی دِسی دُل بِنگِتی به، اینجور رسم عاشقی و دوست بداشتنه؟ وقتی نُمازیَّه سَر بِشییَم خانه بدیم ننم سرش مینی همراه سنگینه، هرچی حرف میان میِوردم خدایا این چِبه با مون بد گِردیه؟ چون هروقت کار بدی میکوردم،ننمی اخلاق عوض میگردی و مینی همرا قاهر میکورد. مونَه مَحَلِّ سگ نمیدا اخلاقش اینجور به آدمه نگاه نمی کورد چون از دروغ خیلی بدُش میامه لال گِردییَم بعدها که با هم آشتی کوردیم میگو پسرجان مردمی دُتری پشت سر حرف میزنون. ای کاش الآن زنده به هرروز دو تا شَب پاتی مونی گوش بیخ می زی. این به مای رسمِ دوست داشتییَن وعاشق هم بییَن، چِبَه ماباید عشقمانه مخفی میکوردیم تا اون همه درد سر بکشیم. گرچه از دست خودم هم ناراحت میگردیم اما وقتی  قشنگ سُرخِوْ سُنجه دیمانته ،قد بلندته  که خیلی مشکل گشابه و با اون درازه دستانت شاخه هانه پیش میکِشی تا خوب سیف بُتانیم بچینیم  ارزش حرف باخوردن و قاهر گردیَنه نه فقط با  نَنُم داشت که هیچ اگه تمام فامیلای طالقان و تهران، شمال وجنوبیِ بِدرد باخور یا بدرد ناخوره  دوست و آشنا دی با مون بد میگردیَن و حرف نمی زیَن دَرُگْدَه
 تییِ چُشمانی قربان میگردیَم وقتی بورمَه میکوردی شَهروی روخانِی قایُدَه اشک چِشمانانِت دِ مییِومه انگار دَره لاه میا.
یادُت هَسَّه که بعد از مُدِتی سَرِوْ صدا بُخوابُس دوباره مادی دُزی دزی می شیِم صحرا سران روخانه پِی بعضی موقان دی تا یِه نَفرَه میدیِم خودمانه قَهیم میکوردیم چندی خوبُ خوب بَه.
یادُتَ یِه پاییزه روز نیمیدانُم کییِ زمین بَه سیب زیمینی دُرِوْدیم بِشییِم یِه خلوتُه جا دارانی دُل تَشا کنیم سیب زیمینیانه بَپُچیم کیبریت نُداشتیم بَگوتُم همینجه بِنیش تُکام ناخور. من مثل برق بشیم راهی سر یک اورزانی مردُک قاطری پی دبه چُپُق روشن میکورد اواِی کیبریت هاگیتَمِوٰ وَگردیَم چندی اون روز خوش بگذشت تَش دُرُس کُردیم سیب زیمینیان چَندی خوش مُزَّه به، اَمبا نمک نداشتیم گرچه خودُت دینیَی نمک ومزه بیی هزار بار از وُشته ی سرگُل نمک د مینی بَ با نمک تر بیی.چقد ناراحت گردیم تا بِشیی ِ اولین سیب زیمینی ره باخوری پوف ناکُردی داغ بَه تُکُت بَسوت اما وقتی همراه بییِم اصلا دردِ فراموش کوردی ولی من خیلی حالُم بیگیت گِردی. هی عجله داشتی بشیم بشیم میکوردی  میگوتی الآن ننم خواخورمه رایی کوردیه مینی پی. مَیْ دُمآغ دَ دُرِوٰردی.
راستی حِیف نَبَه اون وقتان٬ انگار گوخِو و رویا به.
یادمه بَگوتی پُسرُک بِشی به نَنُت رُ هم خبر بُدابَه، متوجه میگردیی ننه ها آدمی رازدار بییَن وداهانُشان قُرص به. دیگه اونجور مادران کم پیدا می بو. از این حرفان گوشمان پر به ما اَندی همدییِری خاطُرَ میخواستیم که بعضیان حسودی میکوردن.
یِه روز مُن خرسُوار بییَم توهم پِی سرُم٬ صحرا خلوت به بُخواستی مینی پِی سَر سُوار گِردی. خَرَه یِه کیشکاکَ بلندی وَر بُداشتُم٬ تا میخواستی سوآر گِردی صَحَب مرده جاخالی بُدا زمین باخوردی٬ زانوت چند روز درد و ورم داشت. چه قدر آن روز مون آن حیوان زبان بسته رَه با شوشْکْ بِزییَم خدا از سر گناهم بُگذَره. دوست بُداشتُن نباید آدُمَه بی رحم کُنه.
1395/01/26
ارسالی از نویسنده: شمس الله گورانی
با صدای: ابوالفضل یزدانی
ویرایش: سیده فاطمه میرتقی

این دلنوشته/خاطره ی زیبا با صدای ابوالفضل یزدانی تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۰۰
درجی طالقانی