شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی تسلیت
دیدی بهایِ عشق به جز خونِ دل نبود آخر شدی شهید در این کربلا تو هم
. شهادتِ سردارِ دلها تسلیت .
دیدی بهایِ عشق به جز خونِ دل نبود آخر شدی شهید در این کربلا تو هم
. شهادتِ سردارِ دلها تسلیت .
وَختی حالُت خوب نی
خاطُرهها همه دِ زودتر میان تییِی عیادت!
اِی قشنگِه عَکسانی قُربان... همه دِ باوفاتر اینایُن
پنجشنبه و یادِ عزیزان رفته
عکس از: مهدی ویسانیان
نَنه نُمازِشه که تُمام کُورد، یه استکان چایی بِریت خوآرمی واستان!
بگوت: باخور گَلِت تازه گَرده عزیزِ دُتَر!
بگوتُم: چُِبَه فقط اویی واستان؟
بگوت: به جبران دُعاهانی که مریضانُش مُنو مینُن.
آخه میدانی که، نُصمه شِو، قُرص و دوا هامیدیه مِریضانِه، تا دردِشان آرام گیره.
اوشان دی دعاش مینُن: خدا ننه آقاتِه خِیر هادیِه با این دُتر گَت کَردُنشان!!!
آها عِزیز جان، مینی خوآر یه فرشتهیِه که نامُش پرستاره!
میلاد خانم جانمان زینب سلام الله علیها و روز پرستار مُبارُک
متن از: سیده مریم قادری #اورازان
عکس از: سعید ملک کیانی
اُسـکُـول
این واژه هم اکنون در فارسی، با تلفظ اُسکُل به معنای احمق که نام پرندهای هم میباشد، به کار میرود، اما وقتی یک طالقانی این واژه را استفاده میکند، معنایِ دیگری دارد.
در طالقان (و گویشهای البرزی) غار یا شکاف درون یک کوه را اُسکول Oskool میگویند. حتی روستایی در منطقه ولیانِ کرج با نام اُسکول دَره وجود دارد.
روستای اُسکولدره در کرج
منبع عکس: https://placesmap.net
اُسکول میتواند یک غار طبیعی یا به صورت پناهگاهی صخرهای در دل کوه که دستساز انسانهاست، باشد. از جمله اُسکولهای طالقان میتوان به اُسکول روستای سوهان و اُسکول روستای وشته اشاره نمود.
اُوسکولهای مسدود شده روستای سوهان طالقان
منبع عکس: http://www.zeinali.ir/souhan.htm
شمای بِ عرض کُنُم که با کمال شرمندگی، منی دندانان مصنوعیه. امان از صاب مرده سیگار، که اَندی بَکشیَم دیگه مسواک دی کاری از پیش نمی بورد. بله وقتی که منگلانی راه می شیَم دبیرستان، خودمانی بِ درس بُخوانیم، صغیران گورانی یالان و همکلاسیان خودشانی آقایی سیگارانه از اون سیفید پاکتان، سیگار هما، پنجاه تایی و سیگار هما بیضی چهل تایی میان دِ می دُزدیَن و میوردُن مُفته سیگاره راه پِیان می کشی یِیم. ای نوجوانان و جوانان سیگار پیگار و قلیان پِلیانی پی نشین که در این دور زمانه، زُوانم لال ممکنه پیشرفت کنین، کم کم سمت امور هُنری بشین! و با سیم و سیخ دی آشنا گردین و سنتور زن و ویالون کش دی گردین دور باشه.
سرتان درد نیورم و خودمی چَکَن که نه، اَنگوشته خسته نکنم که مجبور گردیم خودمی نازنینه دندانانه در بیورم. دکترا بَگُتُن از داخل چِلک (به قول خارجیان پیوره) کُردیه. چون دروغ نگم سه تا دکتری وَر بشیَم، همه تشخیص بُدان این دندانانی بِ خرج نکن که بی فایدیه و دو سال بعد باید همه ره بکشی. بله بیست و دو یا بیست و سه تا نازنین دندانانمه که ظاهرشان خوب به و داخلشان خراب، هادام دکتری کَلفتنگی بیخ.
مُنه آمپول بی حسی بِزیَن که نزدیک یک ماه، مونی چَکَن مَکَن در اختیارم نَبه و اصلاً نمی فهمسم غذا چی میخورم، چون نه دندان داشتم، نه می تانسم چیزی ره بُجواُوم.
خلاصه بعد از اینکه آخرین دندانه بکشیم، دکتر میگو بعد از سه ماه بیو قالب بیگیرم و به سلامتی زندگی نوینی رِ شروع کنی، انگار زُنی که طلاق هامیگیره سه ماه عده شرعی داره.
بعد از سه ماه بشیم دکتر، حالا با چه تشریفاتی مای دهنی میان گچ کاری کورد و پدرمه پیش چشم بیورد تا دندانان منی سایزی قالب گرده اینجه نمیشا بَگُتُن.
به مبارکی یک شبه دُهانُم بیست و هشت تا دندان دُراُورد، اندی خوشحال گردیَم زُنُک بَگُتُم منی بِ آش دندان کشان بَپُچ.
به قلم: شمس الله گورانی
چَلک بافی... هنرِ سالهایِ نه چندان دور
سلام
امروز خدمتتون هستیم با یه غذای اصیل و سنتی البرزی که از طالقان تا روستاهای حاشیه رودخانه کرج، اونو درست میکنند اما نکته مهمش اینجاست که این غذای سنتی طالقانیها در شبهای چله یا همون شب یلدا بوده و اسمش «کله پلو» هست.
در قدیم، کله پاچه رو با مقداری پیاز و سیر و نمک میریختند توی ظرف سفالی و اونو توی تنور میگذاشتند تا آروم آروم بپزه. بعد، پیاز داغ فراوان با زردچوبه و فلفل سیاه و دارچین درست کرده و بهش آبِ کله پاچه رو اضافه میکردند و دم میگذاشتند. در آخر کار هم، پلو رو در کنارِ گوشتهای کله پاچه، سِرو کرده و دورهمی میخوردند.
شاید برای خیلیها عجیب باشه که مگه کله پاچه رو میشه با برنج خورد ولی مطمئناً اگه معذوریتی در خوردن کله پاچه ندارید، عاشق این پلو خواهید شد. طعمش شبیه یه چلوگوشت واقعیه. دیگه براتون نگم از تهدیگِ این غذا که بینظیرترین تهدیگِ دنیاست به شرط اینکه در استفاده از روغن حیوانی، دست و دلباز باشید.
خوردن سیرترشی در کنار این غذا به شدت پیشنهاد میشه.
ضمناً میتونید از سبزیهای محلی، مثل شورک هم برای داخل برنج، استفاده کنید.
نوش جان
سرآشپز هنرمند: خانم رویا ملک محمدی
زُومُستان بیامی و گاز نیومی!
راستی شماهان موافق گاز رسانی به روستاهای طالقان هستین؟
اگر آها، که طبیعت چی میبو؟
اگه نه دی، مردمانی سختی چُوطو تُومام گرده؟
نظرات خودتونو زیر همین پست، کامنت کنید.
برخی نظرات ارسالی:
آقای مسعود از زیدشت: خداییش نعمت بزرگیه، از وقتی گاز اومده، مادرم اینا راحت شدند، دیگه زمستونها مجبور نیستند که بیان تهران.
ولی از یه طرف دیگه هم غریبه ها زیاد میشن. مثلاً زیدشت، خدایی خیلی بد شده، همه غریبه شدند و دیگه دِه نیست که من اصلاً این وضعیت رو دوست ندارم.
خانم فریبا سوداگری از میراش: من موافقم ولی نگران دی هستم. چرا که خطرناک هست برای پیران. ولی خا از یه جهت دیگه راحت دی میبُن.
آقای بهروز حاجیان از زیدشت: من موافق صد در صدی هستم. با اجرای گاز چه آسیبی به طبیعت زده میشه؟ ما ساکنان طالقان، سالهاست که از کمبود امکانات داریم رنج می بریم و بابتش هزینه های گزافی پرداخت کردیم. امسال، غیربومیهای طالقان (اونهایی که طالقانی هستند اما زندگی اصلیشون در شهرهای کرج و تهران هست) در مناطقی که گازرسانی شده، طالقان موندند. به طور قطع، هر امکاناتی که میاد، هم دارای معایب هست و هم مزایا، ولی واقعاً نمیشه اصلی ترین نیاز مرد رنج کشیده طالقان رو فدای طبیعت کرد. باید یک جوری این گازرسانی انجام بشه که خیلی هم به طبیعت آسیبی وارد نکنه.
از اون طرف هم ترس هجوم افراد غیرطالقانی به طالقان پیش میاد که مدیریت این قضیه، به خودِ طالقانی ها بستگی داره. بومیهایی که مالکن و خودمختار و میتونند زمینهاشون به غریبه ها نفروشند. ولی واقعاً در هوای سرد نیمه دوم سال، گاز اصلی ترین نیاز مردم منطقه هست به طور قطع.
واقعاً با ورود گاز، خیلی مردم راحت میشن، هم در بحث امکانات سوخت رسانی که برای گازوییل مجبورن برن تو صف، نازِ سوخت رسانها رو کشیدن، پمپ بنزین و بوروکراسی فرمانداری و ...
هم یک جورایی بحث شغل و درآمدزایی و امکانات دیگه، به این گزینه وابسته است. چون جمعیت زمانی زیاد میشه که امکانات باشه. شرایط شغلی زمانی بهبود پیدا میکنه که جمعیت زیاد باشه. در نهایت همه چی به امکانات منطقه مربوطه.
به نظر من اگر یک کار مثبت برای طالقان انجام شده باشه، همین گاز رسانیش هست.
خانم زری مهرانی از مهران: گاز عالیه و اگه به مهران برسه، من میخوام که دهه بعدی رو در طالقان زندگی کنم. خواه ناخواه امکانات با گذشت زمان باید بیشتر بشه. خلاصه در کنار مزایا، شاید معایبی هم داشته باشه ولی برای منطقه سردسیر واقعاً نعمته. مثلاً همین روزا اگه ما بخواییم بریم طالقان، خونه یخه، کف اتاقا انگار که خیسه از سرما، درسته هیچ چیز مانع عشق یه طالقانونی نمیشه و سنگ هم بباره میریم طالقان ولی واقعاً واسه بومی ها تهیه و هزینه سوخت سخت و زیاده. هرچند گاز تا بیاد بالا طالقان، بیست سالی فکر کنم طول بکشه. ما که خونه مون صعب العبوره احتمالاً 50 سال دیگه گاز بیاد! فعلاً قراردادشون (قرارداد گازرسانی) تا روستای جوستان هست گمونم.
خانم شهناز سلطانیان از دیزان: با توجه به آسیب دیدن طبیعت و هجوم غیر طالقانیها به طالقان که خودش یک فاجعه است، اما با مدیریت به جای طالقانیها که زمین و خونه به غیر نفروشند و بر کار گاز رسانی نظارت درست انجام بشه، گاز باشه خیلی بهتره. ما خودمون اگه گاز باشه، زمستون هم میمونیم طالقان و این کار رو خیلی های دیگه هم می کنند.
سیده مریم قادری از اورازان: زندگی بدون سوخت مناسب در آب و هوای سرد منطقه، یک معضل بزرگه که باعث کاهش جمعیت و متعاقب آن درآمد و رونق زندگی در طالقان میشه. اما گرم شدن زمین، آلودگی هوا و هجوم زمین خواران به منطقه و متعاقب اون خیل عظیمی از افراد غریبه با فرهنگهای مختلف، طالقان رو در معرض آسیب جدی قرار میده. گاز رسانی یک ضرورت اجتناب ناپذیره اما در کنارش باید به هزار مورد دیگه هم فکر کرد و جوری برنامه چید که نگین سبز و پرافتخار البرز کوه و مردم نازنینش، کمترین آسیب رو ببینند. به امید دیدن این درایت از اهالی منطقه و مسئولین
زندگانی نخی کلافِ میمانه
دستت که دَر شو، میبو کلاف سَر در گُم
دمیپیچه لِنگ و بالتی میان، گره میکوئه میانُش، زیاد دی که چِنگ داکُنی کور میبو
آن وقته که باید صبوری کنی ببه جان
و سر حوصله، یکی یکی گرهآنُشه وا کنی
شاید دی لازم گرده که یه جاهایی ر بِربینی و یه کیشکه گُره بزنی که معلوم نگرده
یادُت باشه که هامون طور که هیچ کلافی بی گره نی، هیچ زندگانی دی بی مشکل و دلخوری و غصه نی
اما صبر که بیا وسط، از هِمین گره دارِ کلاف، میتانی یه قشنگه چی ببافی
آها ببه جان، زندگانی هامون قشنگِ چی هسته
برگرفته از متنی به قلم ناشناس (منسوب به سیمین بهبهانی)
عکس از: بانو زهرا بیگدلی
ای مِهرُوان
اگه بیامییِی خانُهمان
منیبِ چُراغ بیور
و یه دِریجه کو آنهای میان بُتانُم کوچه گَلانی غُلغلهیِ خوشبَختی رِ بِینُم!
اصل شعر: فروغ فرخزاد
عکس از: مجید دربندسری