دُمی داستانان
مقدمه:
دُم، عضوی مهم در بدن حیوانات است و علیرغم اینکه از خلقت بشر حذف شده اما جایگاه خود را در کلام و اصطلاحات زبانی حفظ کرده است. تا آنجا که من در مثلها و کنایات جستجو کردم، اکثر اصطلاحات دُم دار، به یک صفت، ویژگی یا فعلِ سرزده از حیوانات خانگی-روستایی اشاره دارد. حیواناتی نظیر خروس، سگ، گربه، روباه و ... که یا همدم انسان در زندگی روستایی هستند و یا دشمنانی همزیست و شریک در ماحصل دسترنجشان.
در متن پیش رو، اصطلاحات و مثلهای دُم دار با گویشِ طالقانی گردآوری و سعی شده تا توضیح مختصر و آنجایی که الزام ایجاب میکند، داستانِ مربوط به مثلها به صورت خلاصه بیان شود. بسیاری از این اصطلاحات آمده، در زبان فارسی نیز کاربرد دارند. البته ادعایی درخصوص کامل بودن متن نداریم و به مانند همیشه، امکان اینکه واژه یا اصطلاحی جامانده باشد، وجود دارد. لذا قدردانِ دوستانی خواهیم بود که در تکمیل این نوشتار، یاریگر ما و فرهنگ غنی گویشی دیارمان باشند.
اصطلاحات:
- کُلِ دُم: ناقص و ناجور.
مثال: شُلوارتی قَد خوب بَه. اَککَل بَبُردی هادای خِیاط، او دی کُلِ دُم کرد و پس هادا.
- دُم کُلُفت: آدمِ مایهدار و صاحب نفوذ. پولدار و قدرتمند.
- دُم باریک: (با وسیله دَم باریک و آن دُم باریکِ مدرسه موشان فرق دارهها) آدمِ وُرِموذی، مرموز و آب زیرِ کاه.
مثال: این خالُکُت دی عَجَب دُم باریکیه. چارتا خانه بَخِری هیشکَس خبردار نگردی.
- دُم کَل: کسی که پیرو و طفیلی فردِ دیگری است. «دُم کَل گیتن» یعنی کسی را به دمِ خود بستن و با خود این وَر و آن وَر بردن.
مثال: این زُنُک هرجا میشو، خوآرزاشه دُم کَل میگیره و میبره!
- دُم نگو جُمکُتُن: جُمکُتُن همان بُوم کوتان (بامبرو) سنگی است که برای کاه و گل کردن بامها در خانههای روستایی از آن استفاده میشود. پس معنایِ این اصطلاح میشود دُمی که شبیه جُمکُتُن، سنگین و بزرگ است. باز هم کنایه از آدمی صاحب نفوذ و مالدار.
- دُمُ دار بِزییَن: کنایه از مُردن.
مثال: زُنُکِ هَمساده یه خروار خودشیب لُباس بَخریبَ. سیاروز خبر نُداشت میخوا هِمین فردا دُمِ دار بَزُنه.
- دُم دُراُردیه: کنایه از عدم اطاعت کردن زیردست از بالادست. زرنگ و مستقل شدنِ آدم فرومایه. از حد خود تجاوز کردن.
- دُم تُکان میدیه: آدمی که دنبال فرصتی برای شروع بابِ آشنایی و البته وِلیس دِلیسِ (منفعتِ) خود است. خود رو صمیمی نشون دادن.
مثال: رئیسی از دستِ کارمند زیردست خود شاکی است و میگوید: این مَردُک دی ماییبه دُم دُراُردیه، تا دیروز هِی دُم تُکان میدا و جانم قُربان میگوت. ایسه الان که بِیدی مُن دَروم میشُم یه اداره دیگه، دی مایی سُلامِ دی علیک نمیگیره.
- دُم دُم کُردُن: تقریباً همان دُم تکان دادن است. اصطلاحی در شرحِ حالِ کسی که منتظر است دیگری نفعی به او برساند. کسی که دارد خودشیرینی میکند یا خود را به کسی نزدیک کرده به طمعِ غنیمتی.
- دُمشه بِنگی کولُشی سَر بَش: یعنی ناامید شد و رفت. مأیوس و مغلوب شدن.
- دُمِشِ چو کُرد: کنایه از قهر کردن یا خود را جمع و جور کردن و رفتن. (چیزی شبیه ماست خود را کیسه کردن). جالب است بدانید دم چوب کردن در فرهنگ تهرانی، اصطلاحی برای مُردن است. (اشاره به جُمودِ نعشی. اگه معنی جمودِ نعشی را نمیدانید لطفاً در گوگِل جستجو کنید.)
مثال: دیشو عاروسُمِ توپّوز بِزیم (یعنی زدم تو پوزِش! توپوز زدن همان تشر زدن است)، دُمِشه چو کُرد و بَش.
پیام ادمین: آی خوش خوشانتان میبو برای مثالها دی اصطلاحات جدید رو مینیما..
- دُمشی سَر نُشتی: یعنی منتظر و مترصد فرصت برای انجام کاری بودن.
مثال: این دُتَرک رِ اینجور آرام و بی زُوان نِین که هر چی میگوئی جواب هانیمیدی، دُمشی سَر نُشتی تا یه فرصت گیر اُره بَشوروتُ و بنگنه طُنافی سر (...تا خُشکِ چو گِردی/تا اَفتو خُشک گِردی)!
- دُمشی هَمرا جُوز میشکی: کنایه از خیلی خوشحال بودن و اوضاع را بر وِفق مراد دیدن.
- دُم به تله هانمیدی: کنایه از زرنگ بودن و در دامهایی که دیگران سر راه گذاشتهاند، نیُوفتادن.
- دُمشِ بِربی/ دُمشِ قیچی کُرد: کنایه از رسوا کردن و برچیدن بساطِ آدم پُررو و موذی.
مثال: اگه به موقع دُمِ این مَردُکُ میربییِی، اِندی پررو نمیگردی که راست راست راه بشو و پولته هاندی.
- دُم بریده: آدم مرموز، موذی، زرنگ و ناقلا. ضرب المثل مرتبط با این اصطلاح این است: سوال کُردُن خُرس، لیله میزا یا تُخم مینه؟ بگوتُن این دُم بریده دِ هر چی بگی بَرمیا!
- گِءُوئی شاخ و دُم: کنایه از آدم قوی و تنومند، اما بی فکر. معادل غولِ بی شاخ و دُم.
- با دُم شیر بازی کوردُن: دست به کار خطرناکی زدن یا خود را در وَرطه و خطر انداختن. با بزرگان در اُفتادن.
- دُمشی بیخ سسته: کنایه از آدم زبون و ترسو و سست عنصر که عرضه و توانایی کار ندارد و متزلزل است.
- پا رو دُمِ کسی بِنگییَن: اذیت کردن کسی و در کار او دخالت و ایجاد مزاحمت کردن.
- سگه با دُمُش میخوره: کنایه از گرسنه بودن بسیار و یا حریص بودن به طوری که به کیفیت آنچه پیش رویش قرار دادهاند، بیتوجه است.
مثال: مادر به دخترش میگوید: این غذا که بَپُتی شوعَرُت میخوره؟ دختر: آها.. چُبه ناخوره؟ سگِ دی با دُمُش میخوره.
ضربالمثلهای رایج:
دُمِ خروس، جیفت دِ بیرون بِزیه: کنایه از برملا شدن یک دروغ. سندی برای اثبات دروغگو پیدا شدن.
دُمِ خروسه باوُر کنیم یا قسمِ حَرضَتِ عباسه؟: این هم در ادامه ضرب المثل قبلی است. وقتی یک سند غیر قابل انکار برای دروغگویی وجود دارد ولی باز هم دروغگو، با قسم و آیه خوردن سعی دارد طرف را قانع کند که راست میگوید.
داستان این مثل: مردی خروسِ یک نفر را دزدیده و زیر لباسش قایم کرده بود. وقتی او را دستگیر کردند، علیرغم اینکه دُمِ خروس از زیر لباسش پیدا بود، باز قسم میخورد که دزدی کار او نیست و خروسی ندیده!
مایی خر از کُرّهگی دُم نُداشت: یعنی ما از قصد و غرض خود منصرف شدیم چون امیدی به عدالت و صحت قضاوت نداریم. (این مثل یه درازِ داسُتان داره که در این مجال، نمیتانیم بیوریم. شرمنده، باز میتانین گوگِلی میان جستجو کنین.)
موش سوراخی دُل نمیشه، جارو دَبُست به دُمبُش: یعنی برای حل یک مشکل و مسأله، مشکلی بزرگتر درست کردن. کار را سختتر کردن.
روباه شاهُدُت کیه؟ بگوت: دُمَم: وقتی میخوان که ادعای یک نفر رو زیر سوال ببرند یا بگویند که او سند و مدرک جعلی ارائه کرده این مثل را به کار میبرند. همچنین وقتی میخواهند کنایه بزنند به اینکه در امر قضاوت و شهادت، ساخت و پاختی صورت گرفته و شاهد به اندازه مدعی، بی اعتبار است.
دنیا دُمُش درازه: یعنی دنیا، حالاحالاها ادامه داره که فرداشو کسی ندیده. کنایه از اینکه کارهای دنیوی، ممکنه در آینده خیلی دور نتیجه بده. تقریباً معادل این مثل که میگن: چرخ و فلک گِرده و بازیهای بسیار داره. مثلاً از این اصطلاح، زمانی استفاده میکنند که میخوان آدمی رو دلداری داده یا اونو به صبر دعوت کنند، میگن: نگران نباش، دنیا دُمُش درازه... بالاخره نتیجه کار (بعد از مدتی) نمایان میبو.
دستش به دُمِ گِو بَنده: کنایه از اینکه به آدم قوی و پرنفوذی وصله که در مواقع خطر میتونه کمکش کنه. معادل اصطلاح فارسی: دمش به دمِ بزرگانِ بنده.
شیر بی یال و دُم و اُشکُم: در موقع نقصان کار و کامل نبودن یک امر، این مثل را به کار میبرند.
داستان این مثل که در مثنوی معنوی آمده: روزی مردی به حمام رفت و از دلّاک خواست که روی کمرش، عکسِ یک شیر، خالکوبی کنه. دلاک تا شروع به کار کرد و اولین سوزن را زد، مرد فریاد زد که چی میکنی خیلی درد داره. دلاک گفت دارم دم شیر رو نقش میکنم. مرد گفتم نمیخواد بدون دم باشه. بعد دلاک رفت سروقت شکم، باز مرد تحمل نکرد و گفت شکم هم نمیخواد. و به این ترتیب دلاک وقتی خواست یالِ شیر رو نقش بزنه، باز مرد گفت که یال هم نمیخواد. دلاک عصابی شد و گفت: شیر بی یال و دُم و اشکم که دید؟ این چنین شیری خدا، خود نافرید.
ضربالمثلهایی که شاید کمتر شنیدهایم:
شالی دُم، زرنگی دِ تلهای میان دَره: دُمِ روباه، از زرنگیشه که تو تله گیر کرده. این مثل دو وَجه داره: یکی میخواد بگه که علیرغم زرنگی زیاد، بازم ممکنه که یک نفر داخل مشکل بیوفته. به عبارت دیگه تو زرنگی هم دست بالایِ دست بسیاره یا سرنوشت از همه زرنگتره. در وَجه دیگهاش میخواد بگه: با وجودیکه اون آدم در مشکل افتاده ولی این موضوع هیچی از شایستگیهاش (زرنگیهاش) کم نمیکنه.
داستان این مثل: روباه زرنگی بود که هرچی دام سر راهش میذاشتند، نمیتونستند اونو گیر بندازن. مثلاً سر راهش چاه کندن ولی روباه از روی چاه رد نشد. طعمه سم آلود براش گذاشتند، بوی سم رو فهمید و اونو نخورد. آخر سر تله گذاشتند. روباه برای اینکه تله رو آزمایش کنه، دُمش رو به اون نزدیک کرد که ناگهان در تله گیر کرد. همین گیر کردن دُم در تله، نشون میداد که روباه اونقدر زرنگ بوده که کامل تو تله نیفته ولی بازم دست سرنوشت اونو از طریق همین دُم، گرفتار کرد.
تییِی ریش بهتره یا دُمبِ سگ: چون در قدیم، داشتن ریش پرپشت، نمادی از آدمِ متشرع، فهیم و متشخص بوده، این مثل کنایهایست به آدمی که علیرغم ظاهر موجه، اعمال خوبی ندارد و خیری از او نمیرسد لذا دُمِ سگ از او کارایی و خیر بیشتری دارد.
داستان این مثل: از بهلول سوال کردند: ریش تو بهتره یا دُمِ سگ، گفت اگر این ریش (که ظاهری متشرع و خوب به من داده) منو از آتش جهنم نجات بده (یعنی واقعاً هم آدم خوبی باشم) که ریش من بهتره، وَ اِلّا که دُمِ سگ.
ذکر این یک نکته هم جالبه که طالقانیها به آدمِ ظاهر فریبی که خودش رو خوب و بافضیلت جا میزنه میگن: خَرِ ریش!
ماهی از سَر گـَنده گردد نی زِ دُم: یعنی عامل فساد و تباهی یک جمع، بزرگان و عقلا و روسای آن جمع هستند نه افراد عامی و سطح پایین. این مثل نیز، مصرعی از اشعار مثنوی معنوی است.
گَر بُری گوش و گَر کَنی دُمبَم، بنده از جایِ خود نمیجُنبَم: یعنی به هیچ وجهِ مِنَ الوجوه، تن به انجامِ کاری که از من میخواهی نمیدهم. ممانعت از فرمان بُردنِ کسی یا تنبلی زیاد داشتن.
خری که از خری وابُمانه، یال و دُمشه باستی بِربینُن: یعنی کسی که از هویت و اصالت وجودی خود فاصله گرفته و رفتارِ با همنوع خود را نمیداند، بایستی از جمع، طرد شود و قابل معاشرت با دیگران نیست.
سگ، دُمشی همراه زیر پاشو جارو مینه: این مثل دو وَجهی است. یک وجه آن دلالت دارد به اینکه فردی خودکفاست و با داراییهای اندک و تلاش خود، کارهایش را انجام میدهد و به دیگران وابسته نیست. اما وَجه دوم آن که با تأکید بر اصطلاحِ «زیر پایِ کسی را جارو کردن» به معنایِ «زیرآبِ کسی را زدن و موجب اخراج او از کارش شدن» است، به این دلالت دارد که یک آدم، خودش بهترین کسی است که میتواند زیرآبِ خود را بزند و به عبارت دیگر، خودش با دست خود، موجبات بدبختی و اخراج خود را فراهم کند.
قاشُق بُساتُن کاری نُداره، یه مُشت میزنی گود میبو، دُمشِ میکشی دُراز میبو: این مثل درخصوص افرادی به کار میرود که ادعا میکنند کار دیگران چندان سخت نیست و آنها هم از پسِ انجام آن برمیآیند. که البته زِهی خیالِ باطل.
یه گَز شاخ، بهتر از هزار زَرع دُمه (یا یه وجب شاخ، بهتر از دو متر دُمه): یعنی یک وسیله کوچک اما کارآمد داشتن، بهتر است از داشتنِ هزار وسیله به دردنخور. البته میتواند اشاره به این هم داشته باشد که در موقع نزاع و سختی، شجاعت (و یا یک پشتیبانیکننده و همرزم) داشتن بهتر است از داشتنِ مالِ بسیار.
چُشم روباه که گرگی دُمِ بِینه، حساب خودشی پی و دُمبه رِ مینه: یعنی درس عبرتی همیشه جلوی چشم یک نفر بودن به طوریکه نتواند دست از پا خطا کند.
داستان این مثل: گرگ و روباه و پلنگی با هم همراه و همسفره شدند. پلنگ شکار میکرد و گرگ شکار را تقسیم کرده، با هم میخوردند. اما گرگ بدجنسی میکرد و قسمتهای خوبِ شکار را برای خود برمیداشت. عاقبت پلنگ عصبانی شد و گرگ را داخل مردابی انداخت به طوریکه گرگ خفه شد و فقط دُم او از مرداب بیرون ماند. از آن به بعد، روباه با ترس و لرز، بهترین قسمت شکار شامل پی و دمبه را به پلنگ میداد و خود به پستترین قسمتها بسنده کرد. چون همیشه، دُمِ گرگِ بیرون مانده از آب که نشانگر عاقبتِ بدِ بدجنسی کردن در تقسیم خوراک است، مثل یک مایهی عبرت، جلویِ چشمش بود.
گربهمانی دُم نیم زرعه: کنایهایست که به یک آدم تنبلِ از زیر کار در رو که حال و حوصله اطاعت از فرامین را ندارد، میزنند.
داستان این مثل: این مثل از آنجا شکل گرفت که اربابی هر دستوری به نوکرش میداد، نوکرِ تنبل، پی آن دستور نمیرفت و آن را با حواله دادن به گربه خانگی، رفع و رجوع میکرد. مثلاً به او میگفتند: ببین بارون میاد یا نه، میگفت: نمیاد چون گربه مون خیس نیست! یا میگفتند: برو یه سنگ سه کیلویی بیار گندم بکشیم، میگفت: از گربه استفاده کن، سه کیلوئه! در آخر هم وقتی ازش متر برای اندازهگیری پارچه خواستند، گفت: با دمِ گربه اندازه بگیرید که نیم زرعه! ارباب هم عصبانی شد و گربه را از خانه بیرون کرد تا دیگر نوکرِ تنبلش دستاویزی برای تنبلی نداشته باشد. بیچاره گربه که تاوان تنبلی نوکر را داد!
ما با دُمِ بَکـّـَند بشییِم اما شما دی دِه آباد کُن نییِین: کنایه از اینکه ما در این قضیه، دچار گرفتاری و ضرر شدیم اما شما هم از آن خیری نخواهید دید.
داستان این مثل: این مثل مربوط به دوستی خروس و سگی است که تصمیم گرفتند یک دهِ متروک را آباد کنند. غافل از اینکه این دِه، مأمن و جایگاهِ زندگی روباهی شده که مایل نیست خلوت و آرامش خود را از دست بدهد. لذا روباه با حیله به خروس میگوید که آماده همکاری با آنهاست. ولی در یک فرصت مناسب، خروس را به دندان میگیرد که با مداخله سگ برای نجات خروس، مجبور میشود فرار کند. اما در این حادثه، دُمِ روباه که سگ آن را گاز گرفته بوده، کنده میشود. در آخر کار، روباهِ دُم بریده به آن دو میگوید: مُن کو با دُمِ بَکَّند میشُم زندگیمی پِی، اما شماهان دی دِه آباد کُن نییِین.
تهیه کننده متن و طراحی پوستر: سیده مریم قادری (اورازان)
طرح اصلی کارتون اول: از تسنیم نیوز طراح اصلی کارتون دوم و سوم: محمدعلی رجبی - خبرگزاری فارس
گروه تولید محتوای درجی