از تبار البرز
📚 من از تبار البرزم
ورودم بدین کاروانسرا و سرای تَرک
بر دامنه کوه و
تاریخ تولدم
بر تنه گردوی کهنسال، حک
هر بامداد، گیتی فروز
از بلندای البرز
بر من تابیده
و در کودکی، هر نیم روز
با لالائی درخت امرود
و دستان پینه بسته پر مهر، بر گاهواره خوابیده
در طول عمر، هر شب
با نغمه پرندگان
در عمق رویا فرورفتن
و هر بامداد
با آواز مرغ سحر
چشم برانوار رخشان چراغ داشتن
صبحانه ام، شیر میش
چاشت و نهارم نان و ماست و قیماقِ گومیش
و شامم قلیه
رفع عطشناکی، با آب زلال چشمه
گلستان دستباف، زیر انداز
و آسمان پر ستاره، روانداز
گل ختمی، پزشکم
و شفایم از داروخانه طبیعت
همیشه در گوشم، نغمه جویبار
و مدام، شادان از موسیقی باد
چشم انداز و دیدگاهم، دشت پر شقایق
کشتزار، خرمنگاه و جَرباغ رنگارنگ و شاهرود
و آرامگاهم ... و آرامگاهم
بر بلندای بوری، خَیلی یا تپه ای،
من از تبار البرز
◀️ شعر و عکس: حجت الله مهریاری - آرتون