درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۱۵ مطلب با موضوع «متن و صوتها» ثبت شده است

تَله ساجه - جاروی طالقانی

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ق.ظ

📌 جارو اصل طالقان

جاروی اصل طالقان، اسمش '' تل جارو  '' هست یا  تَله ساجَه

علت نامگذاریش اینه چون که بوته اش شیره تلخی داره، بهش میگن تل جارو.

بوته اینها به صورت خودرو در میان. بعد میچینیم و تمیزشون میکنیم. یعنی ریشه اضافی رو قیچی میکنیم. بعد یه چند ساعت در آب خیس میکنیم و روش جسم سنگین میزاریم تا خوب خیس بخوره و نرم بشه.
بعد اونهایی که هم اندازه هستند با هم و در کنار هم گذاشته (دسته می کنیم) و مرتب با یه نخ کلفت یا کش محکم میبندیم و به عنوان جارو استفاده میکنیم.

امیدوارم تا حدی منظور رو رسونده باشم. چون برای اولین بار خودم اینکار رو انجام دادم و همیشه زحمتش با مادر شوهر عزیزم بوده.

راستی اینم بگم که تو ساوجبلاغ به این نوع جارو، جزه جارو میگن.

◀️ با سپاس از: خانم آقابراری - وشته
     بابت نوشتن و ارسال متن 🙏🍃




دُل دُل نکن و با تَله جارو دَر شو
مایی کوچه گَلان، دِپاتیه خاکروبه!

شعر: مسلم آهنگری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۴۰
درجی طالقانی

برای خودت زندگی کن...

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ


📚 گپان نغز و پُر حکمت

خدا رحمت کنه جمیع رفتگانمانه،
آبّام یه قشنگه گَپ میزی:

مُنو میگوت: پُسر جان، تو کَلُته کچل کن، بوشو اَعیانانی مَحَل، همه فکر مینُن تو خاروج دِ بیومی یِی و آنجه مُد گِردیه کَلّه هانو ساتیلی مینُن!

یه کم جیرتَر بیا، وسطای شهر، مردُم خیال مینُن اِجباری دِ بیومی یِی!

ایسه بیا پایین شهر، تو دِ سوال مینُن: چند وَخت حبس بی یِی؟

میدانی.. اینان همه شان، یک شهری آدُمُن! فقط محله هاشان جَختی همدیگه دِ فاصله داره
اَمبا طرز فکرشان...اوووووه زیمین تا آسُمان فَرق مینه

ایسه اینو یاد داشته باش: گَپ مردمی واستان، زیندیگی ناکُن
اوشانی قضاوت دی، تو ر دلهره مند ناکنه

مردُم، معده شانی سَر دِ گَپ میزنُن و قضاوت مینُن، خدا و پیغمبر دِ ایراد مِیرُن، ما کو دیه جای خود داریم
بعد دی به سرعت یه فورتُوک بِزیَن! گپشانه فراموش مینُن...

تو شَهرویی جور باش و خودتی راسته راهو بشو ببه جان

✍🏻 برگردان آزاد: سیمرغ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۲۷
درجی طالقانی

زندگی... شیرینه

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ

قَلُمُتَ دَس گیر
از هر چی که «خوبی» به حساب میا، بِنویس
از زندگی، از عشق، از امیدواری...
اصلاً از هر چی که این زمینی سَر، قشنگ به نظر میرسه، بنویس!

از گل رُز که شمای خانه ای جلو، بُکاشته، عطرش کلِّ محل، پخش گِردی بنویس.
از دل اون عاشقی بنویس که معشوقشیب بی تابی مینه.
از اون غنچه هایی که دلشان کُچیک هسته، کم کَمَک، دَرَه وقت بازگردیَنشان میرسه، بنویس.
از اون غروبی بنویس که گاه وقتی آسمان مثل خون سُرخه.
از لبخند بنویس.
و از اون نگاهی که با یه دنیایی از عشق، به تمام جهان نگاه مینه...

آها عزیزجان، قَلُمُتَ دَس گیر و بنویس:
این زندگی با تمام تلخی هایی که داره، بازم شُرینه...


✍🏻 سیدمصطفی افتخاری - پراچان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۲
درجی طالقانی

بیست و دو سالگی گم شده

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ

کیکمی سَر، دوتا صورِتی شمع دَبه که دورو بَ... مُن هیچوقتُک بیست دو سالُم نگردی...

مُن شایدا آن کیشکین پِنج ساله دُتریَم کو گیسانمی سَر یه عالُمه سوسکه و گُل مو دبه و هِی ور ور میکُردُم: من میخوام بشُم تو وازی کنُم تا مینب بخوانن: تو تو عباسی، خداجان منو نندازی!

شاید دی ده سالُمه، جودی ابوتی جور، گیسانُم ببافتیم. دُتری کو میشو مداد رنگیانشی سراغ تا یه عالُم بادکنُک نقاشی کنه که همشکلِ یه پِنج برعکسه.

شاید دی آلبالو گلُکرده و چارده ساله گردیم، دیمم جوش و کورک دروردیه و خیر سرُم غرور و تعصبه میخوانُم. ته دلُم دی قیلی ویلی میشو که حُکما مُن دی یه روز عاشُق میبُم.

شاید دی برسیم به بیست  و ننه به حالُم گریست! ایسه الان فرفری گیسانُم کمری سر رخص مینه! آینه ای پیش که مینیشُم، دیمانُم سُرخه سیفی جور میبو و هِی خودمی وَر فُکُر مینُم قراری بَ چی تُن کُنُم.

شاید دی سی سالُمه... وختی شُلوارمی اتو که اداره ای میان تنم دره، خروُزه ر لاب مینه!  خرمنه گیسانمه به ضرب و زور دمیغرانُم مقنعه ای میان و میشُم تا ترفیعمی واستان، شیرینی خامه ای بخرُم. یه خُشکه خنده دی تُکمی سر نُشتی و آخرین "تو رو خوش دارُم"آنی که میشنواُم و با یه تشکر مینُم جواب هامیدیم،  

شاید به چل چلی برسیم! با تک و توک گیسانی که از بیخ سیفید میبو، تیلیفنی همرا، با رفیقانُم گپ میزنیم و اوشانی درد و دله گوش هامیدیم کو از زیندگیشان شاکیُن. یکیشان دی مُنو میگو: خوش به حالُت که مایی جور گیریفتار نی یِی. 

شاید دی سندُم پِنجاه ساله! گیسانُمه ایسه کُتاه کُردیم و یه زیتونی رنگ اونانی سر بُندام. دلُم پر میکشه بازنشستگی یی ب.. تا بتانم تمامِ روزه یه گوشاک بنیشُم و کُتاب بُخوانُم.. مثلی غرور و تعصبه، امبا دیه اونه ر اَکَّل ورق نمیزنُم

مُن شصت ساله گردیَم و دیه این قُرتی وازیان که فُلان کُرُم شویی واستان خوبه و آن یکین، ضد چیریک دَس و دیمه، مینی چُشمه وِنمیگیره. به جاش فُکر مینُم آنقدی زیندگی ر مُزه کُردیَم کو خودُم یه کُتاب بنویسُم.

شاید دی هفتاد سالُمه، کَلُّموی پیشان، کم مو گردیه.. مغزمی سلولان، ست کُردیَن با چیریکانِ تُکمی دور. حتی اسمانه غلط غلوط صدا مینُم.

شادی دی هشتاد ساله گردیَم... ایسه یادا مینُم.. اوُل اویی تولده روزه.. بهد دی اُسمُشه... یه کُله قابِ عکس از مینی جوانی روزان، دیواری سر کِتی.. دو تا دی صورتی رِنگه شمع! پس آن دی مینی تُک غنچه گردیه. مُن دی اونه ای کو قاب عسکی میان، مینی ور دره، یادا کُردیم... خنده هانشه... خودمی دله... مُن هیچوقتک بیست دو سالُم نگردی... همُّش دور دورو بَ



متن فارسی از: غزل رحیمی

برگردان و اجرا: مریم قادری

دریافت فایل صوتی

انتشار در کانال طالقانیها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۳
درجی طالقانی

ولنتاین کودکان کار

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۲۲ ب.ظ

این روزها همه جا گفته می شود:

'' ولنتاین
    جشن کودکان کار است..

و من برای خوشحال کردنشان
از سر هر چهارراه
برای تو
 گلی خواهم خرید.. ''

اما من به تو می گویم:

کودکان کار، هیچ جشنی ندارند!

فقط کار است و کار است و کار!

به محض تمام شدن دسته گلها، یک دسته دیگر به آنها می دهند تا بفروشند...

بیا دوتایی برویم سراغشان...
من برای تو، از آنها گلی بخرم...
تو شکلاتهایی که برای من خریدی، به آنها بده...

کمی مهربانی، حالشان را بهتر می کند..!


به قلم: سیمرغ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۲
درجی طالقانی

فصل کوچ...

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۱۴ ب.ظ

دوباره فصل کوچ رسید
من و کوله باری
از خاطرات بر دوش
از رُونای آبادیِ تو گذر خواهیم کرد...

من آن آواز قدیمی را
برای تو می خوانم
و تو
دوباره به بهانه آب
کوزه بر دوش
با همان چارقد گل سرخی
کنار چشمه عبورم
را نظاره کن

کاش بز چموش گله
راهش را بسوی چشمه کج کند
و من تا شامگاه
در پی او اطراف چشمه بدوم
خسته نخواهم شد
چه چموشی دل انگیزی
بُزَکَم امروز کمی چموش باش...

تا کوچی دیگر
بدرود
ای عشقِ ممنوعِ من...


✍ به قلم: فرشاد فلاحی - کولج


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۴
درجی طالقانی

جاده... وطن

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۵۴ ب.ظ


☑️ جاده 🔙  وطن  🔜  و دیگر هیچ!

جاده طالقان و گردنه اون،
مثل یک قسمت از وجود و شخصیت یک فرد میمونه
که اگه بلدش باشی،
با یَخش
با بَرفش
با پیچش
با تمامِ فراز و نشیبهاش، آشنایی
و باهاش هماهنگ میشی
میپیچه...  میپیچی
بالا میره... بالا میری
پایین میاد... پایین میای

اونقدر با ناز و غمزه هاش راه میایی تا که بالاخره، تو رو میرسونه به یه جایی که آروم بگیری
اونجایی که اسمش "وطنه"
♡°♡°♡

🙏🏻 با سپاس از آقای فرشاد فلاحی (از کولج) برای متن
🙏🏻 و از آقای محمد گل محمدی (از گلینک) برای عکس

📸 عکس: جاده طالقان

 

نمایی زیبا از چشم انداز گردنه طالقان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۵۴
درجی طالقانی

یاد باد، آن روزگاران یاد باد

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۵ ق.ظ

🔻 به گویش بایزرودی (گته دهی)

یاد اون روزون بخیر..
وچه بیه می
مَردسه د آمبیه می، کیف و کتاب و دفتر دیم دیه بیه می، ایونی دله، یک لواشه با یک کمی پندیره  دورنه کنمبیه می، دکفمبیه می کَر و کوچه.
این داری بن، اون کری بن، یک رزین کیش امی دست دبیه، یا زنمبیه می جوزداره، جوز جیرکنمبیه می یا بیچاره میشکاوونه کوشمبیه می.
هیچ نگرونی نداشته می. غروب دی آمبیه می کت و کار بکت بیهوش بمبیه می خسم بیه می، اچین بو صدساله بمرده می.
همه فامیلون هدی ور دبیه می، این کت ببا و مما، اون کت ببا و مما..
خالک ..عمه...عامو...دایه....
همه چی، همه کس داشته می...
اسا شهری دله ....یک آپارتمونی دله....
کَکی جور « بود بود» کنه می.. بی کس، افسرده، خونه دمدخوشت، این ور دیفار، اون ور دیفار.....هیچ هیچ........

↩️ آریوبرزن کیان - گته ده

          🍂____ طالقانی درجی ____🍃

🔻 برگردان متن به فارسی

متن زیبایی بود از آقای کیان، با گویش بایزرودی (گته دهی). این متن دو تا اصطلاح خیلی قشنگ داره:
یکیش کلمه «دورنه» است به معنای لقمه بزرگ یا همون قازی (گازی)
یکیش «بود بود» که ترجمه تحت لفظیش خیلی سخته و به قولی باید درکش کرد. اصطلاحیه برای وقتی کسی در تنهایی خودشو بغل میگیره! یا مثلاً از سرما میلرزه.

متن رو برگردان آزاد می کنیم به فارسی، تا همه عزیزان معنی اون رو دریافت کنند.

یاد اون روزا بخیر
بچه بودم، از مدرسه میومدم، کیف و کتاب و دفترو یه گوشه مینداختم و میومدم تو ایوون، یه نون لواش رو لقمه میکردم با یه کم پنیر، دستم می گرفتم و میومدم تو کوچه.

زیر این درخت، پای اون برزن، یه تفنگ کشی هم دستم، یا میزدم به درخت گردو، تا گردوهاش بریزه، یا میزدم به بیچاره گنجشکها!

هیچ استرس و نگرانی نبود. غروبم میومدم اونقدر از کت و کول افتاده و خسته بودم که یه جوری میخوابم، انگار که صد ساله مُردم.

همه فامیلا کنار هم بودن... پدربزرگ مادربزرگا، خاله عمه، عمو، دایی
همه، همه جور فامیل و کس و کاری داشتند.

حالا تو شهرها... تو یه قوطی کبریتی که اسمش خونه و آپارتمانه! همه مثل کَک «بود بود» می کنن، همه غمگین و تنها و افسرده... خونه شده چهارتا خشت خالی... این ور دیوار اون ور دیوار
بی کَس و همدم!
خدا به بچه هامون رحم کنه !

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۵
درجی طالقانی

نگران من نباش

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ب.ظ


❣ نگران من نباش

نگران من نباش...
همه چیز روبه راه است
و من فهمیده ام بدون تو هم می شود زندگی کرد!

حسابی جایت خالیست که ببینی
دختر احساساتی و عاشق پیشه ی آن روزها، مردی شده برای خودش!
که هر روز صبح با عجله، فقط دست و رویش را می شوید و سالهاست نه چشم هایش سیاه تر می شود و نه لبهایش سرخ تر...

که هر روز دردهایش را حل می کند توی لیوان چای تلخش و همه را یکجا با هم سر می کشد و اتفاقا هر روز لعنت می کند داغی را که به دلش مانده...

حسابی جایت خالیست که ببینی دختر وسواسی دیروز چطور این روزها در عرض یک و نیم دقیقه حاضر و اماده، کفش پوشیده و نپوشیده، خودش را پرت می کند پشت فرمان و مثل یک مرد به چراغ قرمز ناسزا می گوید...

نگران من نباش...
دختر خیال باف آنروزها،
مردی شده برای خودش که هر روز بار یک زندگی یک نفره را روی شانه هایش می گذارد و این ور و آن ور می رود...

مردی شده برای خودش که گاهی حس مادرانه ی در نطفه خفه شده اش، دستش را می گیرد و می برد جلوی مغازه های لباس بچگانه و هر دو دلشان قنج می رود برای کودکی که نیست...

جایت خالی!
دختر مرتب آن روزها، هرشب، خسته و کوفته، دلخوشی هایش را با جورابهایش گلوله و پرت می کند وسط رخت چرکها...

و شام خورده و نخورده، روی کاناپه خوابش میبرد که فردا صبح، چای تلخش را سر بکشد و بزند بیرون...

نگران من نباش اصلا!
همان موقعی که رفتی، زنانگی هایم را جمع کردم و مچاله و چروک چپاندم توی چمدان و انداختم گوشه ی انباری...

خیالت راحت ِراحت!
عوض شدم...
پوست انداختم
و سالهاست خودم با دستهای خودم پوست کلفت غیر زنانه ام را نوازش می کنم...

به قلم: نسترن علیخانی

میکس: سیدعلیرضا عبادی

باصدای: بانو مهشید مطلبی 

دریافت فایل صوتی



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۲۷
درجی طالقانی

قالی طالقان - قسمت اول

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۹ ب.ظ


🖼 طالقانی قالی
         🔻قسمت اول 🔻

🔻طالقانی خانه هان، مثل اکثر جاهای دیگه ی ایران، عموماً با فرش و قالی و قالیچه مفروش میگرده که هر کدام از آنها، تابلوی تمام عیار هنر و احساس مردم این دیار هسته.
این روزان، فرشها و قالی های ماشینی و الیاف مصنوعی، به سرعت و کثرت در جامعه ما جایگزین دست بافته های سنتی میبو اما به دلیل اقلیم سردسیر طالقان، و نیز ذوق و قریحه و تمایل همچنان حفظ شده ی طالقانیان به استفاده از مصنوعات طبیعی، قالی هانی که بافته ی ذوق و هنر و چشم و دست هنرمندان گمنام طالقانی است، همچنان زیر پای مردم خودنمایی مینه.

در گذشته، طالقانیان ویشتر زمستانان قالی میبافتن، چون فصل گرما مخصوص کشت و کار و دامداری بَ و بعضی از بافتنی هایی که روی زمین میبافتن مثل جاجیم .
دار قالی به دو روش بنا میبو: زمینی و ایستاده. زمینی، برای قالیچه های کوچیک و به اصطلاح تابلو فرش هسته (الان این روش تقریباً منسوخ گردیه) و قالی های بزرگ ر ایستاده برپا میکوردن.
قالی هایی که در طالقان بافته گردیه و مربوط به طالقان هسته، عرض ۲ متر و ۲/۵ متر به پایین و طول آنها تا ۳/۵ متر هسته. این بزرگترین قالی که من میدانوم در طالقان بافته گردیه و اکثراً کوچکتر و مستطیل شکلن.

هر روستا و منطقه، بافت و نقش مخصوص به خودش داره. رنگ و نخش دی همه طبیعی و حاصل دست خودشانه. بیشتر قالی های طالقان از پشم هسته که از خودشانی مالانی به دست میا. رنگ و رنگرزیش هم کار خودشان که با حنا، لاجورد، بابونه، سوآلوم، روناس، شقایق و ...رنگ مینُن.
بهاره وره ای پشم، برای قالی بافی و پَییز وره ای پشم، برای جورُب و دَسکش بافی استفاده میکوردن. بقیه پشمان هم یا لحاف و دوشک درست میکوردن یا نمد میزین. ولی برای بافتن، بیشتر از پشم بهاره وره استفاده میکوردن‌.

قالی بار کوردن و اعتقاد به اینکه قالی و نقش و نگارش، در زندگی صاحبش تأثیر داره، در فرهنگ طالقان حائز اهمیت هسته، همینطور پایین کوردنوش.
چون اکثر قالی های بافته شده برای نو عروسان و نو زاماهان بَ، در روز های سعد دار قالی ر بنا میکوردن و اعتقادشان در محکم تر گردین بنای خانه و خانواده بَ.
خب میدانید ک، قدیمیان واسه هر کاری وقت و ساعت میدیدن که کارشان شگون و خوش یُمنی داشته باشه.
حتی کسی که دار قالی به پا میکورد، باید خوش اقبال بَ (به قولی دستش خوب بَ) و حضورش در آن جمع، مایه شگون و قدم خیری.
در هنگام پایین بیوردن قالی و به اصطلاح چله بُری قالی، چله قالی ر روی پای کسانی که بچه دار نیمیگردین و یا در کارشان پیشرفتی نوداشتن یا کسی بختش باز نَبه و عَزب سن و سال دار گردی بَ که باصطلاح میگوتن چله وکتیه، میبریی تا چله شان باز گرده.


 ___________ ادامــه دارد  ___________

✍🏻 تهیه کنندگان مطلب:
     سیده فاطمه میرتقی-اورازان و 
     سیده مریم قادری - اورازان
    به همراهی گروه تولید محتوای درجی
    
🔻کپی برداری از این متن، تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرامی/وبلاگ طالقانی درجی) مجاز است و در غیر اینصورت، کپی کننده در دنیا و آخرت، مدیون خواهد بود. 🔺





ابزار رنگرزی در قدیم
نخهای قالی که محصول پشم گوسفندان بود، با رنگهای طبیعی که از حنا، روناس، شقایق، لاجورد، وسمه، پوست گردو، پیاز، جَفت، اسپرک و امثال آن به دست می آمد، رنگ می کردند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۹
درجی طالقانی