تازه صُبح بیامی و شقایقی چُشمان باز گردی
نرگِسَک دی زُلفِشه شانه بِزی، چندی ناز گردی
چُنُسک از خندهی اَفتو، هاگیته تازه جانی گرم
بَشِ تا آن گَلاهان، با پَنبه ابر، دمساز گردی
پَرپَروک آهسته بَش تا چُشمهای وَر دیم بَشوره
اِسپی داری در نُماز با بلبلان همساز گردی
سلام، صبح و عاقبت به خیر عِزیزانِ درجی
وَگُردانی از یک شعر با شاعری ناشناس، مزیّن به عکسی از آقای کولیوند
ای مِهرُوان
اگه بیامییِی خانُهمان
منیبِ چُراغ بیور
و یه دِریجه کو آنهای میان بُتانُم کوچه گَلانی غُلغلهیِ خوشبَختی رِ بِینُم!
اصل شعر: فروغ فرخزاد
عکس از: مجید دربندسری
ای مثلِ خزان زرد،کسی منتظرت نیست محبوبه ی شبگرد،کسی منتظرت نیست
تنها شده در شهرِ شلوغِ تُهی از عشق در کوچه ی بی درد، کسی منتظرت نیست
آواره یِ نفرینکده ی عمری و اینجا در قامتِ یک مرد کسی منتظرت نیست
با شیب تنت پله عمرت به فراز است در پیریِ پاگَرد، کسی منتظرت نیست
تاراج شده هم دل و هم جسم و روانت بازنده ی این نرد! کسی منتظرت نیست
با رَم شدن اینهمه حیوان صفتِ رذل از خود شده ای طرد، کسی منتظرت نیست
هرچند که بازار تو گرم است ولی باز جز یک زن دلسرد،کسی منتظرت نیست
این ظلم زمان بود و زمین بستر آن شد از فاجعه برگرد،کسی منتظرت نیست
شعر از همشهری گرامیمان: بانو ارسا اجلالی
عکسها از همشهری خوش ذوقمان: آقای ابراهیم صابری
با تشکر از استاد فرشید فلاحی مدیر گرامی وبلاگ انجمن شاعران طالقان
سلامی اربعینی بر حضرت ارباب و یاران و انصار و اعوان و اولادش
«ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم» همه با پای دل است کاین همه راه آمده ایم
گردشِ چشمِ تو دیدیم چو از روز اَزل اخترانیم که در پرتوِ ماه آمده ایم
تا که نوشیم و سرا پا همه مدهوش شویم تشنه لب، ناله به دل، هَمرهِ آه آمده ایم
رأسِ نی صوتِ مناجاتِ کسی می شنویم «به طلبکاریِ آن مهرگیاه آمده ایم»
یادمان نیست که بر دل رقمِ عشق چه رفت آنقدر هست که اینجا به پناه آمده ایم
کاروان می رسد اینک زِ بیابان به شتاب «به گدایی به درِ خانه ی شاه آمده ایم»
فالِ این شاعرِ جا مانده چنین آمده است «که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم»
شعر از: استاد فرشید فلاحی، اهل روستای کولج طالقان
عکس از: سیدعلی رضویان
به مناسبت درگذشت رفیق جاده طالقان، کربلایی باب الله سلمانیان، شعر زیر، تقدیم روح آن فقید سعید میشود:
او خاطری ازخاطرات طالقان بود بنشستهیی در انتظار رهروان بود
امکان نداشت روزی سرِ راهم نباشد برلب دعای او به همراهم نباشد
چون قسمتی از انزوای روز و شب بود عمری به خاموشی به دنبال طرب بود
لبخند تلخی دائماً کنج لبش داشت جنگی نهان همواره با سوز و تبش داشت
قبل از پل، عادت بود تا او را ببینم آماده بود با گردنی کج، درکمینم
سید به او میگفتم و او خنده میکرد سید نبود اما مرا شرمنده میکرد
این بار آخرکه به آن کلبه رسیدم من در تحیر بودم و او را ندیدم
پنجاه سال با جاده بود در رفت وآمد از جاده فریاد آمد و از او نیامد
برغربت و تنهاییاش افسوس و فریاد هرگز نخواهد رفت باب الله از یاد
شاعر: ریاضی اهل روستایِ میناوند طالقان
منتشر شده در کانال طالقانیها
امان از ماجرای پیکری که...
امان از سرگذشت حنجری که...
امان ای دل، امان ای دل، امان ای
امان از قصه ی انگشتری که...
شعر از: سیدمحمد جواد شرافت
شیرخوارگان حسینی طالقانی عکس: محمد آقابراری از وشته
بخشش روحِ بزرگی میخوا نه پول زیادی
من نمک گیر تو و اجداد و اولاد تو اَم.... تا زِ چای روضه ات یک جرعه اَم دادی حسین
تَشه چاییِ روضه، میانِ خونوکایِ طالقان، عجب می چسبه
با برادر آمدم، بی برادر می روم... تاج بر سر آمدم، خاک بر سر می روم
امان از دل زینب
شاه نشینِ قلبِ من صحن و سرایِ عشق اوست
مرهم زخم کهنهاَم صبر و قرار میرسد...
عیدتان مُبارُک
انشاءالله با آقاجانمان عید کنیم
ای به قربانِ تو آقاجان
شعر از: استاد فرشید فلاحی، کولج طالقان
عکس از: اوموت اونال
دَرسَرایی کو صاحاب نُوداره، ویرانی میا معمارُش میگَرده
اِچینه آدومی دِل کو عشق میانُش دَنباشه
یواش یواشُک خُوراب میگَرده
برگردان شعری از صائب تبریزی
عکس از: خانم معصومه قریشی
عَکسه نشانُش هادام
بگوت: خدایی خیلی قشنگه...
با غرور، سَرمه جوعَر بیوردُم و بگوتم:
میـنی نـازنیـن دیـآره...!
عکس بالا از: امیر رجبی
بُلند داد میزَنُم هرکی بُدانه که هرچی که گَرستُم بی وَهانه
خودُم هیچ و خودُم هیچ و خودُم هیچ هَمُّوش از خاکِ پاکِ طالقانه
شعر از: استاد ناصر میرچی، از اهالی روستای میر طالقان
عکس از: خانم مهتا قاضی، از اهالی روستای حسنجون و سیدآباد طالقان