صبح شمعدانی
صبح مثل یه مسافری هسته که چمدانشی میان پُرهسته ازلبخند
فقط کافیه عاشقانه بشی به استقبالش
سلام صبحتان پرازلبخند
صبح مثل یه مسافری هسته که چمدانشی میان پُرهسته ازلبخند
فقط کافیه عاشقانه بشی به استقبالش
سلام صبحتان پرازلبخند
اگرکُنج قلبت هزارغم نهفته
نزارخنده ازروی لبهات بیُفته
اگرکینه داری توازاین زمونه
نخورغصه وقتی خدامهربونه
اگرغصه داره شباتومیگیره
اگرناامیدی امیدت ممیره
اگربرّهٔ تو تودستای گرگِ
بازم عاشقی کن خدامون بزرگِ
منم وقت غصه چشامومیبندم
به یادخوشیهام به غمهام می خندم
می خندم که یادم بمونه همیشه
بافکروخیال،ازغَمام کم نمیشه
می خندم که دنیا پیشم کم بیاره
خداهست وقلبم چیزی کم نداره
ندارم شکایت چراشب نشینم
من ازپشت مرزهاخدارومیبینم
شبتون پرازیادخدا
آسوده بخوابیدخدابیداره
طالقان
زمین گوی و رها درآسمان است بر آن البرز چون طوقی عیان است
چو نیکو بنگری این طوق رخشان نگینش سرزمین طالقان است
به گیتی مخزنی از صادقان است سرای عالمان و حاذقان است
همیشه طالقان از حاذقان داشت میان کوهسارش عاشقان داشت
سلیمان با چنان حشمت زمانی جلالی در جبال طالقان داشت
سلیمان در جبالش مشفقان داشت نظر بر صالحان و صادقان داشت
بهارش ابر و باران جاودان است ز باران آسمان چون ناودان است
چنان گلزار گردد کوه وصحرا که گوئی گلشن باغ جنان است
بهشتی در دل کوهان نهان است بهاری در کجا چون طالقان است؟
چنان از کوهسارش چشمه جاریست که گوئی طالقان در اشک و زاریست
گر از هر چشمه اش آبی بنوشی وجودت تا ابد از درد عاریست
همه آبش ز هر ناپاک عاریست به هرجا همچو زمزم آب جاریست
ز کوهستان به دورش سازه دارد شکوه و لطف بی اندازه دارد
اگر جانت شده پژمرده احوال به آنجا رو که جان را تازه دارد
به تابستان نسیم تازه دارد هوای طالقان آوازه دارد
طبیعت در بسی جای جهان است ولی آب و هوا در طالقان است
به صد کشور سفر کردم عیان شد هوای طالقان رشک جهان است
حربمش باغ پاک عاشقان است بهشت روی گیتی طالقان است
نشان گله با آوای زنگ است چرنده سرخوش و شاداب و شنگ است
سلاح هر شبانی چوب و سنگ است سگش آماده ی دعوا و جنگ است
چراگاهی که در آن دره تنگ است کمین بره گرگ تیز چنگ است
به پائیزش ز کوهستان حذر کن حذر از خرس و یوز و گرگ نر کن
اگر خواهی شوی محو تماشا مسلح شو ز کوهستان گذر کن
همه زیبا پسندان را خبر کن به اوج طالقان روزی سفر کن
زمین طالقان پر کوه و سنگ است به هر کوهی بز و خرس و پلنگ است
به هر صخره عقاب و کرکس و قوش به هر صحرا بسی مرغان شنگ است
چه زیبا جنگ ماری با خدنگ است طبیعت ناب و زیبا و قشنگ است
زمستان طالقان جای تماشاست کدامین دیده را یارای حاشاست؟
سپیدی بر جبالش تا ثریاست جمالش نوعروس قصر پاشاست
زمستان طالقان قوی فریباست میان برف و بهمن ها شکیباست
حریم طالقان هر فصل زیباست هوایش چون دم روح مسیحاست
ز رود طالقان تا اوج هر کوه نشاط و شادی از جاندار پیداست
کجا چون طالقان همواره زیباست؟ به جان تات عاشق بهترین جاست
باغ دل ( دیوان تات طالقانی )
شاعر: مهندس محب الله گلبابائی
عکس: ابوالفضل یزدانی
مای خدا، همونی هسته که اگه زندگی بر وفق مرادمان نَباشه، اوی سر داد میزنیم، بجای اینکه با پشت دسِمان بَزَنیم خودمانی دهنی میان
امــــــــــا او با دست مهربانش مای سری میان دَس میکشه نوازش مینه
ان شاءالله امشو با نوازش دست خدا خوِتان بَبَرَ
شـــــــــــــــــــوتان خوش
خداجان؛
توخودت می دانی که این روزگارفرازونشیب زیادداره.
من دی می دانم که فقط تو منی پناهگاهی پس منی دسانه بِی که بجزتوهیچ کس پناهگاهم نی
شِوتان پرازآرامش
سلام
در طالقانِ قدیم، یه رسم خوبی وجود داشت که الآن کم رنگ گردیه و آن این بَ که موقع میوه بیچین یا جیر کُردن، رهگذر و همسایان سهم داشتند و معتقد بیَن اینجوری برکت باغ و محصولشان زیاد میبو. ما دی یه سیف باغ داشتیم، مهرماه که سیفانه میچّیی ییم، آقام سه چهار تا جعبه سیف هامیدا همساییانه.
حتی من یادمه، یه سال آبّام، یه زمین دو منی را جو بکاشته بَ. بعد که برداشت محصول انجام گردی، خواستیم کلش زمین را بسوزانیم. گته آقا به شدت مخالفت کُرد و بگوت: این جویی که زمینی سر بریتیه، سهم پرندگان آسمان و چرندگان زمین هسته. آها در قدیم نه تنها برای همسایگان در محصول سهم قایل بیَن که حتی برای چرندگان و پرندگان نیز سهم در نظر میگیتن.
🍃🍒طالقان:مهدِجوانمردی،فرهنگ و ایمان🍎🍃
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی
🔻کپی برداری بدون ذکر منبع، مورد رضایت صاحبان اثر نیست و مدیونی دنیا و آخرت را در پی دارد.
حسنجون چاله و پشتش هرنجه
خدایا یار من از من نرنجه
هوای کولج و آبِ حسنجون
آقا در کولج و یار در حسنجون
عکس: الهه تاجدینی
بگوتی طالقان هواش
عجب خجیرَه تو بیِو
روخانه گَلانُشی سرخه گُلان،
عجب خجیره تو بیِو
بگوتی روخانه گَل، بال به گَردن، قدم زنان،
عجب خجیره َتو بیِو
دوتّایی، روخانه دُل، اِوبازی،
عجب خجیرَه تو بیِو
چشمه ای سر بنیشتنُ، سیا کُتُری، چایی باخوردن،
عجب خجیره تو بیِو
من بمام، راس بگوتی، هواش خجیره طالقان
روخانه گَلانُشی سرخه گلانه بَدیَم
جاده سر راه بَشیَم، سرچرخ ادام، قشنگیانه بَدیَم
من فـــــــــــقــــــــط تو رَ نَدیَم
آخه مُن دیشو تا صبح،
هَمُشَه خِو بَدیَم
✍شعر از: سیدمصطفی افتخاری-پراچان
🎤 در ادامه با صدای شاعر تقدیتان میگردد.
عکس: رضا ببری
این تصویر چه حسی به شما هامیدی؟
سحر سیدعلیخانی: حس رسیدن به محبوب
مینا صائمیان: حس خوب زندگی
مرضیه نعمتی: حس دلتنگی برای وطن
محمد آقابراری: حس افتخار طالقانی بودن
خانم مرضیه: حس بوی نان تنوری، چای هیزمی ،هوای پاک، آب چشمه های بی نظیر، مردمهای ساده و مهربون، کوه های بلند ، حس یک زندگی ناب
پارسا لهراسبی: حس امنیت در وطن
بهزاد لطفی: سلام. به من حس خزان میدی.چون بومیان مثل ولگ درخت می ریزند و بیگانگان جاشانه پرمینند. متاسفانه!!
جناب قاضی میرسعیدی: با سری افکنده به زندگی سلامی دوباره میدهم.
آقای محمود: حس رهایی و آزادی و فراغ
آیة الله آقای حاج شیخ محمدرفیعی طالقانی فرزندمرحوم حاج شیخ ابوطالب طالقانی درسال 1290 هجری شمسی درروستای اردکان طالقان چشم به دنیاگشود.پدر و جد ایشان همگی ازعلماوفضلاء بودند.
ایشان علوم ادبیات فارسی وغیره رادرمحضرپدرآموخت ودرابتدای جوانی به قم عزیمت نمود.
درآنجابه محضردرس اساتیدوبزرگانی چون آیة الله العضمی بروجردی،آیة الله صدر،وآیة الله امام خمینی ودیگران بهره بردتابه درجهٔ اجتهادنائل گردید.
درایام اقامت درقم دارای جلسات قرآن وتفسیراحکام واصول عقایدکه بسیارازطلاب وفضلاازاین جلسات بهره مندمی شدند.سپس جهت تبلیغات اسلامی عازم تهران شدومدتی رادرمسجدومحراب ومنبرفعالیت نمود.ایشان درزمان اقامت درتهران بامرحوم نواب صفوی همکاری داشت.
درهمین زمان بودکه به جهت مسایل سیاسی درزمان رضاخان به زندان افتادو
درآنجانیزبه تبلیغ وارشادپرداخت.پس ازآزادی اززندان باردیگربه قم عزیمت نمودوبه تبلیغ ونشراسلام ادامه داد.
ایشان دارای خطی زیباودرمنبرووعظ خطیبی ماهربودند.آیة الله آقاشیخ محمدرفیعی مدتهاباشاگردان منحرف احمدکسروی به جدال وبحث می پرداخت ودرحضورمردم آنها رامغلوب می ساخت.درزمان انقلاب اسلامی ایشان سهم عمده ای رادربسیج وآگاهی مردم برعهده داشتند.پس ازپیروزی انقلاب اسلامی ازجانب آیة الله خمینی رهبرفقیدانقلاب به مقام امام جمعه منصوب شد.
سرانجام درروزجمعه ۱۳فروردین ماه سال ۶۲چشم ازجهان فروبستند.
روحش یاد.
گروه تولیدومحتوای درجی
🔻 طالقانی گل و واش و سبزی 🔺
میدانین این گلان شیرتوونی گل هستن. یه تَله واش که مالان فقط اونی گلَ میخورن!
اون وقتان که واش چینی و گندم چینی دستی و داسی همراه به، دهاتیان این واشی سایه رِ به کارم یگیتن، که وَلگانی پهن داره و بلند، ساقانش زیاده.
راستی اینی خشک چو دی، بیابانی میان نعمته. اینی خشک چو، تَشی چایی بَن به کار میا.
کوتاه بگم گل و واشی که صحرایی میان دره، هیچ کدام بی دلیل نیه. حداقلش اینه که زمینه سبز مینه!
خداجان شکرت که هیچیت بی حکمت نیه!
ما رَ پاسدار نعمت های خودت بدان! اِلاهی شکر
با سپاس از: سیدمجید سیدعلیخانی از سنگبن
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی