درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چپاک» ثبت شده است

چپاک 12: نیچه و خریت

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ

اون روز هیچکس خانه دنه بَ.
حلاوت استقلال بیدون اینکه خودوم حالی یُم گرده در دوران جُوانی یا همان تازه سرکتی چوچوق بِزی بِه
کاناپه یی سر بنشتوم و کیف میکوردوم، حالا چی یِ ی سر کیف میکوردوم نمیدانم، غوله آدومانی جور این سر اون سر میشی یم و انگار حضرت سلیمان این هشتاد متر خانه گردی بی یَم.
گُسنُم کورد و کالا کِتی یَم و لکن اَندا حضرت سلیمانی جور نبی یم که خوان طعام یه هوشتک و مُجیکی پی مونی پیش حاضرایه ، کُفت ویگیرون این اُشکُمو گو اگه دنبو هیچ شری این عالومی دل از آدومیزاد دنبه.
اَص لا بهشت جاییکه که آدومان گسنه شان نگرده، البته آدومیزاده دیگه ، این دنباشه میگرده و یگ چی دیگر خلاصه پدسسوخته گری یِ یب پیدا مینه.
یَخه چالی دل مونی ننه یه چندتا کتلت مونیب بنگتیبه، اورو گرم کوردوم و باخوردوم، ده بار گاز رو نگاه دبی یم که خاموش کوردیمه یا نه، مایی ننه دنبه ولی آثارش و گپانش مونی گوشی دل اچینی زنگوله به گردن سیوس صدا میکورد.
حالا مون اص لا چایی خور نِبی،یم ولی اون روز به رسم عادت آقاجان که غذا گَلش د جیر نِشیه چایی میخواس اویی پیش حاضر باشه بشی یم و یه خرکُشه چایی دی خودومیب بریتوم، حس میکوردوم گت گردی یم و مرد گردی یم و اینکارانه میخوا کنم که زمانه بفهمه مون دی گت گردی یمه، تیلویزیونه خاموش کوردوم و کنترلانه همانجا شومینه یی رپی سر جا بدام که همیشه آقاجان جا میدا، حالا وقتی اوشان دبی ین هرجا تو بَگِی مینگتوم ایلا اونجه.
کم کمک مونی چوشمان خِو میکتانس و بشی یم یه متکا بیوردوم که لپاکوعوم و بَکوعوم. ولی ناغافل بدی یم به رسم سفارشات آقاجان که میگُت هروقت میخوا باخوسی یه شمد و نمد بنگن رواَت مون دی برای اولین بار در نبود آقاجان این کار رو کوردی بی یم، چوشمانوم گرم گردیبه و همچین قُزقُن خِو دبی یم که یه یتیم بماند زنگ خانه رو بزی و خو د بپرسوم.
در رو اوییب نیمیزقل دی نکوردوم چون خانه بریز بپاش به و ننه اینجور موقان آبرو داری میکورد و تا جمع و جور نیمیگردی در رو واز نیمیکورد، حالا کی حالشو داره، ول کن بابا ، یقین آقای مقدم مایی همساده یه و باز میخوا نک و نالش کنه که فلانی مونی پارکینگی جا ماشین پارک کوردیه و مایی آقا اون نفهمه مردکه نهیب کنه.
بِدی یم چندی قشنگ تربیت گردی یم و در نبود آقا ننه چندی اوشانی گپانو گوش بدام... گپانی که وقتی اوشان دباشون یا عمل نیمینوم یا یک کیل دوبور کار مینوم، خلاصه که مونی گوشت و خونی میان بشیبه.
به قول نیچه پدر و مادرها ناخواسته یالانشانه خودوشانی جور بار میورون و به اینکار تربیت نام مینهند
جوامع سنتی جوامعی هسته که کانون خانواده خیلی قوه داره، چون قوه داره پس عادات و خصایل و رذایل و نیک و بد همینطو سینه به سینه پیش میشو.
امیرالمومنین میفرمایند که یالانتانه با اخلاق خودتان تربیت نکنین چراکه اوشان برای نسل و دوره دیگری خلق گردی ینه.
قدیمان تا نود سالگی یالان در بیخ چنه ننه و آقا دبی ین و تاثیر و تاثر دبه.
امبا این دوره فرق کوردیه و جامعه میگرده مخاطب و از مدرسه  بشی ین این هجرت تربیتی آغاز میگرده.
همان تشابه ناخواسته که آقا ننه میکوردون یهو تبدیل به تشابه ناخواسته اجتماع میگرده، کلا مایی تربیت همان میزان ، تشابه ورزی هسه و میگردیم طوطی فرهنگی در توتیای تربیتی جامعه.
از همان اول تقلید کاری مایی گوشت و خونی میان دل میشو و همرنگی جماعت مایی میزان.
اوشانی گو تحقیق مینون نه تقلید
همانانی هستند که نه گفتن رو یادگیتی ینه..
آخه میدانی که آری گفتن  مطلق تنها چیزی هسه که فقط خر و موجودات شبیه خر اورو یادگیتی ینه
قبول اخلاقیات و عادات اگر مبنای عقلانی داشته بو متبرک هسه و خارج از این دایره خریت
شاد باشید🌺

✍ حامد نجاری، گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۹
درجی طالقانی

چپاک 11: نخ و سوزن

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ق.ظ

خاطرم هست که تابستان بود و غروبی دیم که از بخت بد گذر بازیهای کودکانه م به کوچه یی افتاد که پنج تا پیر،زن یا بهتر بگم پنج تا زن عمو روی سکوی نسبتا بزرگی نشسته بودند و اچینی جهودان پارچه فروش ، پیششان یک خروار بایره پارچه و بپوسیه شولوار و وَدَروسه جُرُپ بنه کوردی بی یَن و به قولی مشغول خیاطی و دوخت و دوز و وصله و پینه بزی ین
منسوجات و بسوجاتی که گربه دی اویی سر نیمیخوسی اندی داغان بَ
همشان دی یه درزن دستشان دبه و مشغول درزن نخ کوردون
همینکه چُشمشان به من افتاد شروع کردند به قولی مونه خر کورودون و قربان صدقه که زن عمو تویی قد و بالایی قربان گرده که اچینه آراسّه یالی،عجب دمی و عجب پری
پیشا که مایی چوشمان سو د بکتیه و بُلات زن عمویی سر بیو این بیصحابه درزنه نخ گیر
ما دی این دوره یی یالانی جور عقلمند یال نبودیم و یه نازی سر فورا خر میگردی،ی،یم
این ساده ترین مفهوم بورژووازی بود که هر روز مایی سر میومی.
شیوه زن عمو ها معمولا خر کوردون بَ
اما شیوه عمو ها فرق داشت، اوشان شیر میکوردون و یالان د کار میکشی ین
مثلتن میگفتند که من وقتی کیچیک بی یوم و تویی قایده بی یوم یک جفت میزی یم تا شهرک و ده دقیقه یی وِمیگردی یم، حالا بشو عمو نجفی دوکان عموییب یه پاکت سیککار زر هاگیر بینوم میتانی دو دقیقه یی وگردی یا نه
به عبارتی دقیقتر یا ما خر بودیم و یا شیر
البته در باقی اوقات دی چو خوره چاروکی جور یا اوشانی دست د کتک میخوردیم و تو بگی القاب همایونی صغیر و یتیم و تیک کورده کلاه حتی یک لحظه از ما جدا میگردی، نیمیگردی
حتی باورمان گردی به که مونی اسم صغیر حاموت هسه یا قاسم یتیم
اون روز به قولی اومدیم که یه کار خیری انجام بدیم، زن عمویی دست د درزنه بیگیتوم و نخ رو دی به رسم سوزن نخ کوردون همینکه بنگتوم دهنی دل که خیس گرده و بتانوم رد کنم یهو حالم به هم باخورد
بیصحاب نخ خیس بَ
از خیس بگذشتیبه، خُــــس گیتیبه
این پیر زنکان سه ساعت این بیصحابه نخ رو دهن به دهن لیش و تُف بَکِشی بی یُن که بتانن سوزنی کین  د دَر کنن
نیم کیلو تف این نخی سر دبه
مایی دل وِی دکت
فُشاروم جیرکت  و خانم خانه بهداشت اگه مونی فشار رو میگیت  سه گردیبه روی هفت
حالم به هم باخورد
دبی یَم گَل اوروم
اون گنداله درزن تا رو پرت کوردوم پیششان و الفوراررررر
مونی حال به هم باخورد و تا یک هفته راه میشی یم و تف میکوردوم که اوشانی لیش و تُف دهنم د درایه
حالا نه میتانم غذا کفت کنم و نه اِو باخوروم، هموش خیال میکوردوم اوشانی تف و دی ان اِی مونی دهنی میان دَرَ
این دی گردی مایی کار خیر
خدا رحمتشان کنه، اوشان دنی یون و آرام باخوتی ینه
اوشان پیر آدوم بی یُن و بدترین وجه پیری دی همان نیازمندی هسه که آدومی جان و قوا در میشو و محتاج میگرده.

رسم و عادت آدمی در همین خر کوردون و شیر کوردون و متصف به این حالات حیوانی هسه
تا بوده همین بوده که انسان در نفس خودش یا خودوشه خر مینه یا شیر مینه و این خریت و درنده گی بدون تعقل گردیه انسانی عادت و هیچکس دی آدمه کار نوداشتی باشه خودوش اینطو مینه
به امید رهایی و اندیشه
شاد باشید
🌹

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۴
درجی طالقانی

چپاک 9: ماست بندی

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

چپاک 9

قدیمان معمولا هر از گـــاهی ، خانه یی میان میدیدی کـــه یک پـُشته از پتو و لحاف و کهنه لباسان گوشه اتاق روی هم انباشته شده

این صحنه هفته یی چند بار مشاهده میگردی
روی تمام اون لحاف و پتو هم یک عدد بَپــــــوسیه کُت آقاجـــان که تاریخ دوختش به زمان احـــمد شاه قاجــار میرسی و هشتاد تا وصله و پینه اویی سر دبه کشیده شده بود

اونوقتی سر  هنگامیکه که این پُشته در گوشه اتاق سبز میگردی ، فضای خانــه کاملا امنیتی میگردی و کلیه عبور و مرور تحت نظارت شدید در میومه و یه دست به آب بشی ین دی مکافات میگردی


در قلب این پُشته و مرکز این راکتور یه سفید دبه ماست دبه

البته بصورت دقیق تر یک سفید دبه شیر بود که ننه مایه بِزی به که ایشالا جان ماست گرده و قاعدتا درب این دبه هم من تا به حال ندیدم که برای خود دبه بوده باشه و همیشه خدا درش بزرگتر از خود دبه بود

اینکه چرا درب دبه ها هیچوقت به خود دبه ها نمیخورد شایدا نکته یی هست که میشه در موردش ساعتها گپ و گفت صورت گیره
یه جورایی بعضی یانی جور که ادعاشان به اندازه دهنشان و وجودشان نیه

تو مگه جرهت داشتی شش متری اون پشته لحاف و دوشوک د رد گِنی؟؟

ننه یی جیغ بلند میشد که ننه ت بمیره اون بیصحابی طروف نشو تازه مایه بِزی یم و عِـــو دمیکوعه

حالا  نمیدونم که چرا اکثرا این بساط ماست بندی یا کنار توالت برپا میگردی یا در راه توالت
از ترس جیغ ننه خودمانی شاش رو میداشتیم و اینطور گردی که در خانواده ما سنگ کلیــــه شایع گردیبه

خدای دو جهان نمیکورد که این ماست عِـــو دکوعه و خــــُراب گرده

هرچی ماست سفید بود مایی روزگار سیاه میگردی که شما یتیمان یک کدامانتان اون کُفت بیگیته پاهانش وراگیته و ماست تکان باخوردیه و  عِـــو دکتیه

حالا هرچی آیه و قسم باخور ، چه فایـــده؟؟
بهـــانه دوم معمولا فاهش و کتره یی بود به آقای شیر فروش که آب بزیه و شیر خالص نفروخته

حتی اگر از خود پستان گاو دی میدوشی و ماست خراب میگردی اوراح روح پدر اون گاو هلندی در آمستردام رو تَش میکشی که گـاوش عیبوره و کیفیت شاشش از شیرش بهتره


صد البته که ارتباط طوفان های خورشیدی بر خراب شدن ماست وارد تر بود تا اشتباهات سهوی ننـــه که شیر مایه بزیبه
اگر یکی به ننه میگفت که شاید شیر رو گرم مایه زدی و به این دلیل آب افتاده ، اونوقت یک چی اورو جواب میدا که طرف پشیمان میگردی از زنده بودنش

میزان انتقاد پذیری در حد مدیران

البته خداییش دی بنگری اُستاد بود و اگر ماست خراب میگردی یا تخصیره مایی لگه بزی ین بود و یا کیفیت پایین شیر

حالا همه اینها به کنار و برگردیم به اول داستان و اون بپـــوسیه کت مرحوم پدرِ گت آقای آقاجان که اگه تنوری دل دی مینگتی تَش اورو دا نیمیگیت

اینکه چه حکمتی داره که اون  بپوسیه کُت آبرو ببر رو اون لحافانی سر مینداخت ، نمیدانم
اینهمه لحاف و دوشک
 وجه وجود اون کت آخه چیه ننه جان؟

اقلکن نمیکرد اون بیخ بنگنه که دیده نشه و حتما میخواست اون لحاف دوشوکانی سر خیلی با اصول و دقت پهن گرده

حدود صد سال خاک و خاطرات در تار و پود اون کت نهفته بود و همینکه نگاهش میکوردی یا سرفه ت میگرفت یا بــــُــرمه ات

نمیدونم ، شاید بدین خاطر که چون کت مردانه بود و وقتی پهن میکورد حس امنیت و حفاظت از ماستی که اون زیر هست تداعی میگردی

قدیمی بپوسیه کت مردانه دی خودوشیب ابهت و صلابت داشت و این دوره یی جور نبه که نه زن و نه مردی مــُد گرده و مردکانی گپ یه لیوان آب جا به جا نکنه
عیسه میشا  یه ننه یی لچک و آقایی کت رو بُداروم که هر وقت زمانه یی لــــگه مایی دله عِـــو درنگت دوشوم بنگنوم قوام گیروم خداییش دی آدومه حس امنیت میدیه
حالا قدیمی مردانگی باخوره مونی سری میان
یکی اون بیصحابه قدیمی ماست رو مونیب گیروره
آخه ماست دیگه چیه که  قدیم  و جدید داشته بو؟
ینی ماست رو دی میخوا بَزُنجـــیم؟

نویسنده: حامد نجـــــاری

این داستان طنز با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۱
درجی طالقانی

چپاک 7: آقاجان

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۴ ب.ظ

 

چپاک تعریف میکرد: خدا آقاجان رو رحمت کنه. اون سال آقاجان از طــالقان تشریف بیوردیبه تهران و قرار بــود  سه روز مایی خانه رحل اقامت بنگنــه...
همــان تنها سه روزی که در کل زندگیم نخوابیدم و زوزه خواب میکشیدم.

شب اول آقاجان بَنـُشت و کلی گپ و خنده و خاطره و شام و میوه و چاییشو که باخورد و  همین نوبت به صحبت کردن ما بَـرِسی  یهو راس گِردی بِـشی اتاقی دل و یه متکا دست گیت بیورد بَنگت وسط پذیرایی و بگت :عروووووس مونی لک و لا رو بیور ... پایسین ...شما صغیران پدر شِو رو دروردین... عقربه های ساعت شهادت میداد ساعت  هشت نشده.
آقاجان  هَله ساعت هشت نگردیه ..
پایَس...پایَس کمتر ود ود کن ، شما هیچی یتان آدومی پی نشیه
دقیقا حس مرغی رو داشتم که شبانگاهان بهش میگن : جا جا جا و دِمینونش طویله یی دل
از اراده آقاجان برای باخوتون تا خاموشی کامل ، کلا سه دقیقه طول بکشی . خانه گردی بَه اچینی سرباز خانه و حالا مایی دوشوک رو دی بنگتون آقاجانی کُناره
آخه کی ساعت هشت میخوسه؟ یقین الان طالقانی کرگان دی هنوز ناخوتی ینه. اون زمانان موبال و این چیان دی دنِـبه آدوم سرش گرم گرده و جغدی جور بموردوم اندی سقف و در و دیفال رو ظلماتی دل ، ذل بِـزی یم.
هی پرپتی بزی یَم.. هی این لَپ اون لَپ کوردوم  ...هی جان بکنسوم .. خِو مگه میا؟
حالا آقاجان همین سرش برسی متکایی سر باخوت...
به چه مکافات و جانکنش همین چشمم گرم شده بود  که یهو آقایی خُر و پوووف درومه... نه از این سوسولی خُر و پووفان بلکم که زمین مونی کینی بیخ میلِـــرزی...
دست به دعا جَــروردوم  که ای خداوند رحمان و ممنان ، آخر چه گناه کبیره یی کردم که اینطور آزمون الهــی مونی سر نازل کوردی...
یه دو ساعتی اُپــرا بزی و یه تِکِیم باخورد و خر و پوف قطع شد.
خب الحمدالله
یک ربع بعد یهو  راس گردی به سمت مستــــراح
حالا نصف شب انگار خبرنگار واحد مرکزی خبر  او دِ سوال کوردیه لطفا دلیل دستشویی رفتنتون رو اعلام کنید
با صدای بلند  خودوشی پیش داد میزی : اِنـــــدی این بیصاحابه چایی رو هــادان ما باخوردیم حالا تا صحب راه دریـــم ...
انگار نه انگار ما آدومیم و اون کنار کَپــه مرگی گذاشتیم
حالا تاریکی دل خانه رو فُــرمان نیه و مختصات رو اشتباه کرد و  بجای مستراح در رو واز کورد بدی حمام هسه... داد بزی مرتضـــــــی....
جــــانم آقاجان... نوکرتم ، غلام پدرتم .. تورو خدا داد نزن نصفه شبه ، همه خِـــو درون آقاجان.. دوازده واحد آپارتمان بیدار گردی ین ،بلات مونــی سر بیو اینطروف بشی یم لامپ آنه روشون کوردوم و اسکورتش کردم تا عملیات تمان گرده...
تقریبا ساعت دو نیمه شب بود و خوابم برده بود که یگهو لوستر پذیرایی با هجده تا لامپ پنجاه وات روشن شد.
وحشت زده از خواب پریدم و قلب صنوبری چونان مرغی کین میتپید.
آقاجان با عینک ته استکانی به ساعت ذل زده بــود.
ساعتی که اعدادش به حروف یونانی بود و هرچی آقاجان تقلا میکورد حالی یُش نیمیگردی ساعت چنده!!!
داد بزی مرتــــــضی  ، این بیصحابه ساعت چنده؟ اذان گـــردیه؟
--- نه آقاجان... ساعت دو هست... داد نزن تورو خدا ، همــه خِــو درون ، من نوکرتم بیا بخواب من خودم برای اذان بیدارت میکنم
به چه گیریفتاری و مکافات بردمش سر جاش و لوستر رو خاموش کردم.
به این فکر میکردم که واقعا من با اشیا داخل اتاق فرق فارقــی ندارم .
یک ساعت نگذشته بود که آقاجان دوباره بیدار شد و بشی مستـــراح، دوباره لوستر رو روشن کرد و ساعت رو نگاه کرد و غرولندی بــِزی و این وضعیت تا اذان صبح چند بار تکرار گـِردی.
حس میکردم نیاز شدیدی دارم که گریه کنم. گاهی مردها دوست دارند گریه کنند واقعا دلیل موجهی برای گریه نکردن نمیدیدم ، واقعا چرا مردها نباید گریه کنند؟
اذان شد و آقاجان حبشی جانم اذان جانانی زد و دو رکعت نماز نود دقیقه یی با وقت اضافه و صدای رسا بخوانست و قرآن دست گیت یه ختم انعام دی کورد و دیگه آفتاب بزی بَ که بیگیت باخوت..
ای خدا. من چجوری دو ساعت دیگه باید  بشوم کاری سر ؟!
فردا شب و پس فردا شب رو  چیکار کنم ؟
بگتوم شاید بِشا ، بشی ین انباری یا خر پشته،
سه روز و سه شب نخوابیدم و زندانیان گوانتانامویی جور شکنجه یی بَکِشی یم که اعتراف به عملیات تروریستی یازده سپتامبر دی میکوردوم اگه بجاش یک ساعت خِـــو من رو می دان
هر وقت میشوم آقاجانی خاکی سر اندی سُنگی همرا میزنم رو سنگ مزار که تُلافیش درایه و نتانه باخوسه...
اینکه خِـــــو د راسا کنمش و بگم : آقاجان نـــــوکرتم...
دلم برات یــــــه ذره شـــــــــده
کجـــــایی که بیای و تویی ورخُسب گردوم آقاجـــان
روح جمیع رفتگان این آب و خاک شاد
به قلم: آقای حامد نجاری

این داستان با صدای حامد نجاری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۱۴
درجی طالقانی

چپاک 6: فلسفه مَزه و مُوزّه

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۰ ق.ظ

ایمشو میخوام شماییب یک تفلسف بنگنوم .
شاید بگید مزه با موزّه چه فرق مینه؟
حتما فارسیش میگرده مزه و طالقانیش میگرده موزّه!
اما فرق مینه، خیلی هم فرق مینه.

حتما شنیدید که قدیمی آدومان خاطراتشانه تعریف مینون و مثلا میگن:
قِدیم جو کولاس میخوردیم آی موزّه میکورد!
قِدیم بالی نان میخوردیم آی موزّه میکورد!
قِدیم ترشی ارشتاش ننه بار مینگت، همه چی دمیکورد اون میان، آی موزّه میکورد!
قِدیم گور ماست میخوردیم، آی موزّه میکورد!
قِدیم میشی ی یم سنو و بعدش نان و پندیر دُره میزی ی یم، آی موزّه میکورد!
حیف که دیگه نیه...!

شما که در حال شنیدن این خاطرات هستید، ممکن هسه که با خودتان بگید: اگر یکی از این اقلام خیک وری رِ بشا پیدا کوردون، میتانین چنین تجربه موزّه کوردون را تجربه کنید.
یا افرادی که چنین خاطراتی رو تعریف مینون، گمان مینون اگه مثلاً یه زمینی سر جو و گندم بکارند و  برداشت محصول کنند و دسچالی همرا آردکنن و اون آردِ تر کنند و نان دبندون، دوباره میتانن تجربه اون موزه ها رو پیدا کنند.

اما به واقع اینطور نیست

اینجاست که فرق مزه و موزّه مشخص میبو.
مزه همان طعم هست
اما
موزّه، طعم نیست.
موزّه یه حال هسه.
حالی که از اون طعم، در جان آدم میشو و در زمان و مکان و حالت و سن و شرایط جسمی و روحی خاصی اتفاق میکوئه اسمش موزّه یه .

مثلاً شما در حالت عادی یَگ لیوان عو میخورید و چیز خاصی نیه.
اما تصور کنین چله تابستان و آفتاب تموزی بیخ از گوران راه کوعید  به سمت اورازان زیارت و از تشنگی لب و جانتان خشک گرده
وقتی برسی ی ین اورازان مَچّدی پیش، آب زلال چهار چُشمه شمایی پیش دره و  مشتتان رو عو پر مینین و یه قشنگ مشت دلی عو نوش جان مینید.
اون مشت دلی عو آی شماییب موزّه مینه...!
 
معنی موزّه اینه.
اون حال و کیف رو میگوعن موزّه
وگرنه عِو که همان عِو هسه
در مثال بالا اگه ما بشیم جو بکاریم و نان درست کنیم، دقیقاً همان مزه را خواهد داشت اما هرگز اون موزّه رو نخواهد داشت.

خاطرم هست که وقتی ننه یی خانه، همه یالان جمع میگردی یِیم و نهار پلو با فیسینجان میخوردیم، مایی ننه میگوت:
این نهار آی مونیب موزّه کورد...!
حال آنکه در تنهایی شب های طویل پاییز و زمستان، شاید پِنجاه بار همان پلو فیسینجان رو بیدون یالان میخورد و نه تنها موزه نمیکورد، که به ضرب و زور، گَل دِ جیر میکورد.

در دوران بچه گی اگه یه پَر لواشک مینگتن آدومی دست، آی موزه میکورد اما الان دی همان موزه رو مینه؟

در نگاه وسیع تر: موزه در حقیقت دوران هست!
موزه دوران کودکی، موزه دوران نوجوانی، موزه دوران جوانی، موزه دوران میانسالی و پیری

هر دوره یه موزه یی مینه، خوب و بدش رو کار نُدارم

اون جو کولاس که شماییب اِچانی موزه میکور،د اون دورانی شین به.
اون فعالیت و جانکنشانی دوره بَ که گُسنه تان میکورد
اون ننه دبه که با دست نازنینش شمایی دست نان مینگت
اون نان اون دوندان جوانی یا نوجوانی بیخ میشی
اون تنوری و تشی دل د درمیومی
اون دوره تاریخ، اون موزّه ر میکورد

چند سال پیشان طالقانی شیر رو بخرسیم و مایه بزی یِیم و ماست کوردیم و کیسه .
هرچی قاشک بزی یم باخوردوم، بدی یم بیصحاب اون موزه ر نمینه
پس چبه عازات وقتی یال بی یم و انگوشتی همرا کیسه یی ماستانه ناخنک میزی یم اچانی موزّه میکورد؟؟؟.

بتم گِو کو همان گِو هسه!
خر نگردیه گو!
واش و اسبس دی همانه!
گِویی پستانه دی پروتز نکوردیون گو!
همانه!
پس این بیصحاب چب اون موزّه ر نمینه؟؟؟

بنشتوم عقل کار بزی یم و تفلسف کوردوم و بفهموسوم
بعلی
مزه و موزّه فرق مینه.

اگه شما دی از اون دسته افرادی هستید که حسرت اون مزه ها رو میخورید، بدانید که همین الان اگه همه اون چیانه یه گته ایزاری دل شمایی پیش بنگنون، نه تنها که اون موزه رو نمینه، بلکه نمیتانین باخورین و اَلَک مینین.

البته اولش یقدی موزه مینه، اون هم موزه یادآوری خاطرات هسته
مثه یه عطر قدیمی که شما رو به دوران جوانتر بودنتان میبره

خودمان دی نمیدانیم
ما حسرت مزه نداریم
ما حسرت اون موزه رو داریم
همون حاله
همون کیفه
اما اشتباه مینیم که اون کیف رو برابر با نان جو و ترشی ارشتاش مِینیم
موزّه یی که در حلقه آخر، حسرت از گذر عمر هست و جوانی و دوندانانی که بیخش اون مزه هان، موزه میکورد

آها عزیز جان... حسرت ما حسرت دوران است!


✍🏻 به قلم: حامد نجاری #گوران
🎤 با صدای: سیده مریم قادری #اورازان   دریافت کنید (دانلود)


https://t.me/TaleghaniDarji
موزّه های فراموش نشدنی خاطرات 👆🏻👆🏻👆🏻

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۴۰
درجی طالقانی

چپاک 5: جِن و ننه

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ

چپاک تعریف میکورد:

حدود سال ۶۹ یا ۶۸ بَه که مایی ننه رباب، حَله رحمت خدا نشیبه. اون دوره، خانه یی دتر بی یَم و حَله این عزراییله غوله مردوکی دَس  دَنکتی بی یَم. قیافه م بَدَک نَبه، خوش اندام و چشم و ابروم دی ننه می پی بشیبه. فقط مایی دوماغ آقامی پی بشیه که اورو دی دو سال پیشان عمل کوردوم و تنها مایه نقطه ضعف و عذابه بَکنسوم بعش.

 هرکی مونه و ننه مه  همرا میدی، زیر لب میگت ننه ش خودوش د قشنگتره! البته خداییش دی بنگری راست دی میگتن،  اون دوره دترکانی قیافه یه مشت پشم و بزموی بیخ آفتاب و مهتاب نمیدی، تایینکه  نوموزه نیمیکوردی کسی جُرهَت نیمیکورد نه ابرو ویگیره و نه ایصلاح و بند و سرمه و سفیدابی ور بشوعه.

هفده سالوم به که مونی ریش سبیل، آقام د ویشتر گردیبه و ابروآن دی  یَک ریه اُسبُسی  جور .

شایدا مسخره بیا امبا که بزرگترین جذابیت ازدواج مونیبه، آزادی مخصوصاَ در آرایش و دگش کوردون قیافه م بَه، یکی دی اینکه بوتانوم از این اُپُل داره مانتوهان تون کنوم! هرکی اون دوره نوموزه میکورد از اون اپل دار مانتوهان تون میکورد و ماییبه بدجور عقده گردیبه.

 یه چندتایی خواستگار داشتوم ولی آقام حکم کوردیبه که یا طالقانی شوهر مینی یا هیچ.

یَگ عمر مرد رویاهایی پی دبی یم که فیلم زورویی جور اسبه سوار گرده بیایه تا اینی که  این غوله مردوک سروکله ش پیدا گردی که کُل خری همرا،  بیومی مارو ویگیت بَبُرد. اینی که میگم کُلِ خر، نه اینی که بخوام دورو بَگَم. صغیر روز خواستگاری مایی کُل شُل  شومارو بنگتیبه یه قراضه  موتوری پشته یو  تشتِ خیکشه بیورد.

آقام میگوت: دختر جان حالا درسته وضعش اندا خوب نیه امبا اول زندگی همینه رو، انشالا بشید خودتانی خانه زندگی  سر یقدی تلاش و همت کنین درست میبو، مگه ما چی ی ی همرا شروع کوردیم؟ اینان همشهری ین ، جد و آبادشانه میشناسیم و از این کاله گپان

 مون دی گو حالی یوم نبه، بَتُم خا. چه میدانسوم همه این حرفان کشکه؟؟! الان دنیارو بدیم و بفهمسوم کسی که بدبخت باشه تا تهش بدبخته، یک در هزار اگه پولدار دی گرده باز دی بدبخته، این استخوانان که سیر نبو دنیا رو دی هادی ی ی باز گسنه یو بدبخته.

البت حق د نگذریم، مایی مردوک خوش تیپ به هنوزش دی با همه بدبختیان  خاطرشه میخایم.  روز خواستگاری  یه شلوار خمره یی تون کوردیبه از این چین داران و پشت مو بنگتیبه و فوکول دی داشت و خواستگاری دل هر پنج دیقه یه باری چهار انگوشتی همرا فوکولانه دل میکورد و میکشی پیشانی سر و طِو میدا و همانجا مایی دله بَبَرد.

یالانیب که تهریف مینوم مونه خنده مینون امبا اون دوره مد اینطو به و مد دی کارش همینه که پوته جوانانی کله یی دُل، دکنه چی قشنگه و چی نیه یا چی الان قشنگه و الان نیه. خلاصه دو موتر پارچه یو پوجارو یگ جور میخوا بروشون دیگه. فقط این بیصحابه پول ما د بدجور فورار مینه وَ ایلا الهی شکر.

 (وِمیگردیم سر اصل داسُتان)

دوتا گته برارانوم زون ببردی بی ین و فقط مون عِو مصطفی کیشکه برارم  بومانسی بی ی یم ننه یی خانه. جنگ تازه تُمان گردیبه و اون دوتا گته برارانوم هنوز کله شان داغ به و بقولی حزب الهی بی ین. همچین پیرهنی یقه یی دگمه ر خلیته یی جور دِموَسون که لقمه نان و پندیر اوشانی گل د جیر نیمیشی. یه سه چهار سالی اون د بعد طول بکشی تا کله شان داغی د بَکَت  ولی مایی پی یَر و ماره دروردون.

معمولاَ زُمُستان که میگردی، مایی آقاجان و ننه رباب، طالقان د می ی یمی ین تهران و یه چند روزی یالانی خانه دوره میشی ین و هر خانه دی یه هفته ده روز میمانسون . این یه هفته ده روز مایی عاروسسی به که آقا ننه مایی خانه درون و این یتیم مصطفی اندی اوشانه کوری میدا و شوخی میکورد که مایی پلینجاران خنده د درد میگیت.

آقاجانی همرا اَندا جُرهت نیمیکورد امبا ننه رباب خیلی مهربان و ساده  به و اص لا نه مارو نِهیب میکورد نه تشر میزی، هیچ..!

جواننمرد مصطفی دی اورو کار میگیت و شوخی میکورد و مایی  خنده این یه هفته ده روز قطع نمیگردی.

 مصطفی خعلی شیطان و چموش یال به و یک دیقه  یک جا  قورار نمیگیت، کینشی دل فوت فوتک دبه. خعلی رفیق وازی میکورد  و هرچی که مایی گته برارانِ حزب الهی،  اورو محدود میکوردون او دی  اوشانی لج و در میورد و خلافش میشی. اصن هرچی اوشان میتون نکن او میکورد و هرچی میتون بکن اویی گردنی بیخ کارد دمینگتی نمیکورد. همه د بدتر درس نمیخوانس و فقط مسخره وازی و شیطانی ی ی پی دبه.

آقام عصبانی میگردی اورو میگت: هر خانه یی دل یه اچینی نونگه گند گه یال میخوا دباشه. ایسه مایی شانس این وسط  تو ماییبه علم مداق گردی ی ی.

 

اون روز ظهر هوا بیگیتبه و بدجور باران شوش میکشی، حدود ساعت ده صحب دایی رضا بیومی و ننه و آقا رِ بیورد سرا دا و مایی ننه و آقا رو ویگیت بَبرد و همرا بشی ین کرج ختم، ختم نمیدانوم کی یَک که اینجور موقان، بموردونی وقت که میگرده همه یگ جور مرده یی  تون تون فامیل میگردون.

اوشان بشی ین و ما دی ننه یی دوشوکه سر جای همیشه گیش تلوزیونی بیخ بنگتیم و آقاجانی پشتی و مقر رو دی مستراحی نزدیکی برپا کوردیم .آقاجان یه اُزگه قند داشت و همیشه خدا راه دبه. هر سال دی یگ هفته طول میکشی که مایی خانه یی دل  حمام و مستراحه اشتباهی دل نشوعه و تا می ی یمی یادگیره دوره تمان میگردی و میشی ین اون یکی یالانی خانه.

غیر اون آقاجان مایی خانه یی مستراحه چون خیلی گته و دلواز به خیلی دوست داشت. خودشانی مستراح طالقان دل خیلی تونگ و لوغ بَ. مصطفی دی همیشه مسخره میکورد که کلاً همه مستراحان طالقانی دل اچینه. شاید به این خاطر که زمین اونجا ناموس د سرتر هسه و زورشان میا  ویشتر از پنجاه در پنجاه سانت متعلق به مستراح گرده. کاسه هان همه دیفالی بیخ هسه که وقتی شولواره در میوری و میخوا  نزول اجلال کنی کین ورامیگیره دیفاله همینطو مسح مینه تا جیراهی یا  مشغول فکر و خیال هسی که دیفالی خونوکی کینه پشت د برق از سه فاز ت میپرانه.

خب این بیصحابه کاسه ر پنج سانت میان تر بنگن، جانوت در میشو؟؟؟

 تا ما آقاجانی لک و لا ر  برپا کنیم اون سر ننه رباب دوتا ساک وسیله هانشه دوشوکی بیخ و پشتی ی ی پشته جا بودا که یک دس مینگنه هرچی میخوا دروره. از تسبیح و جا نوماز و ناخن گیر و مقراض تا  درزن تا و نوبات و زنجفیل و توت خشک و کوعول و قرصانش.

ننه رباب از جوانی جن د خیلی میترسی

گویا جوانی ی ی دل یک شو، نماشتیه سران برارشی همرا شهروک د میخواسه بیایه بالا طالقان که جزنی زیبینانی سر یا همان اولین پیچ بعد شهرک به سمت بالا طالقان، اون دار و درختانی دل یه جن بدیه و از اون موقع جن و تاریکی د خیلی میترسی و هیچ وقت بومی سر یا سردی سر نمیشی. قدیمی طالقانیان میگتن اسم این جن جیرانگنه جن هسه. یانی هرکی این جن رو بِینه معمولا از داری سر یا نکاسی سر یا طیاره یی دل یا یه بلندی جیر میکوعه و سقط میگرده یا اینیکه آواری بیخ جان میدیه. رو این حساب ننه یی پیش بعد شصت سال جنی اسمو میبردی رنگ دیمش وله رو میگردی.

 

 

 

 

 

 

یه دوساعتی میگردی که ننه آقا مستقر گردی ین و هشتاد تا چایی اوشانیب بیوردوم باخوردون، مصطفی یتیم دی فقط بنشتیبه حرکات ننه آقا رو میدی و خنده د غش کوردیبه. طفلکیان هیچ کار دی نمیکوردون امبا هرکسی رفتارش متناسب با محل و جغرافیای زندگی خودش هسه و وقتی مکان زندگیش عوض میگرده  گایی رفتار و عادات و خصایل و فکرش در تضاد با محیط جدید مضحک و نامانوس و گاهی خنده دار میگرده. همانطو که ما طالقان میشی ی یم مارو میگتن  تو تهرانی یالی بلد نی ی ی و مارو خنده میکوردون.

مصطفی هی میخِندی و ننه دی میگت: ای کفت کاری، چب میخندی؟ پسروک دیوانه گردیه

مثلا ننه یی درگیری با دوشوکشو میدی که دوشوکی بیخ مشمع جا میدیه و دو واره یگ چی ی ی پی میچرخه  و یادا مینه کجه جا بودایه یا چایی شه نعلبکی دل چنان پوف میکورد که نصمه ش فرشی سر میپات. یا وقتی راس میگردی با کین راس میگردی و تا ده قدم کمرش دولا به و مصطفی میگت انگار هواپیما میخوا از باند تیک آف کنه و بعد از ده قدم کامل وامیستا

یا آقاجان وقتی میخواس مستراح بشوعه اول میشی حمام بعد میدی اشتباه بشیه دواره میشی مستراح و  پنج دقیقه کلید برقی پی دبه و وقتی برقو میزی و در رو واز میکورد یه ده دیقه اول فقط نگاه میکورد انگار وارد کلیسای جامع فلورانس گردیه و مسحور معماری رنسانسی گردیه. بابا چهارتا دیفال و یه کاسه توالت اخه چیو دو ساعت نگا دری؟

بعدش دو دسی همرا چهارچوب رو میگیت و کله رو جیر مینگت و پای چپ ی همرا وارد میگردی. نیم ساعت با همان پا دمپایی یانه وله رو میکورد که پا کنه و خلاصه دل میشی. وقتی بیرون دی میخواس بیا دواره چهارچوبه میگیت و دمپاییان که به پاهانوش بچسبی به اندی لگه میزی تا درایه و اندی بیصحاب بیصحاب میکورد که مصطفی خنده د باد دمیکت . اقاجانی پشته هرکس میخواس مستراح بشوعه باید گالنگسی همرا دمپاییانه پیش میورد .

صغیر بنشتیبه انگار فیلم سینمایی هسه و فقط میدی و میخِندی

هی اورو میتوم مصطفی نخند گناهه امبا بی تکلیف آدوم فقط میخِندی.

 ظهر گردیبه امبا آسمان سیاه و غضب کورد به، بدجور باران میبارست

اتاقی برقانه روشون کوردوم و ننه بگت : ثریا جان قربانت گردوم این تیل ویزونه دی روشون کن بِین اذان گردیه؟؟

خدای من پروژه اذان گردیه و نگردیه شروع گردی

 

چند روزی میگردی که مایی آقا یه قشنگه تیلویزون رنگی بخرسیبه  مدل پارس که یه پختله کنترل دی داشت . اون دوره کنترل  یه چی عجیب و غریبی به و معجزِ میمانوس. هیچکس فامیلی دل تا حال تیل ویزون کنترلی ندیبه و خود ما دی اولش گوتوروم بزیه و با تعجب اویی همرا کار میکوردیم. اچینی فیلم تخیلی میمانوس و باورمان نمیگردی غیرِ مصطفی یی  دست و شصت پا وقتی تیل ویزونی پیش لش کوردیه دی میشا کانال عوض کوردون. البته دو تا کانال ویشتر نبه، کانال یک و کانال دو

 

وقتی ننه مونه بگت تیل ویزونه روشون کن یهو مصطفی بپرس و کنترله دستشی دل قایم کورد و یه گته سیا دگمه تلویزونی بیخ دبه و با دگمه روشون کورد. یه اشاره شیطنت آمیز مونه بودا که بفهموسوم یه غلطی میخوا کنه. بعشه ننه یی ور و با خنده یی که فقط مون میتانسوم زیر پوستش تشخیص بدی یم بگت:

--ننه ننه

--هاا جان

-- مایی همساده بالایی خانوش جن دکتیبه و از ترسش خانه رو بروت بعش ، جن راسته؟

-- آهاااا؟؟؟!!!!

-- آها، هی میگفت مایی خانه جن دکتیه و شوکی جن میا اتاقان و کمدانی درو واز و بسته مینه و هی تیلویزونه خاموش روشون مینه و اندی بترسی ین که خانه ر بروتون بشی ین

-- ها جان ، جن دره ، قرانی دل دره ، جوانی سر یکبار بدی یمه ، بسم الله بَگو، قران بخوان ورت نمیا

ننه یی واکنش اونقدری نبه که مصطفی رو راضی کنه و دو واره بگت:

هی میگتن جن میا مایی تلویزونه خاموش روشون مینه، خلاصه که بدبختان خانه ر بروتون بشی ین

فهمیدم صغیر چه غلطی میخوا کنه. یواشی بتم مصطفی نکن ، گناهه ، ننه میترسه سکته مینه بیا و درستش کن

هرچی بتم گوش نیگیت و خنده های شیطانیش قطع نمیگردی

نومازه بوخوانسون و نهارو دی باخوردون و آقا جان اون سر لپا کتی و ننه دی ‌یه مشت نوباته که دایی رضا خراسان د ننه یب سوغات بیوردیبه ، دکورد دامنشی دل و دسی همرا خرد میکورد و مشمعی دل مینگت .

مصطفی برقانه خاموش کورد و بگت ننه ما میشیم میخوسیم کاری نداری؟

-- نه رو بشو باخوس

هی بتم مصطفی نکن آخه مگه ازار داری؟ گناهه ب خدا ، البته ته دلوم دی میخواستم بدانم ننه چی مینه .

یه چند دیقه صبرا کورد تا همه جا ساکت گردی و مطمن گرده ما باخوتیم.

آقاجانی خر و پف که همیشه کتمانش میکورد درومی

ننه دی نوباتانشی همرا خله ولی میکورد.

مایی قدیمی خانه یه اتاق داشت که با یه در بزرگ دو لنگه چوبی از پذیرایی سوا میگردی و میانش  پنجره های شش ضلعی با شیشه های  رنگی دبه . اون موقان همه خانه هان از اون دران دبه

صغیر هنوز هیچی نگردیه خنده د غش کوردیبه و قایمکی درو یقدی واز کورد و کنترلی همرا تیلویزونه روشون کورد .

یهو صدای آقای قراعتی با اون شوخی های اسلامی بلند گردی  و ننه همین کله رو وگردانس که بینه چی گردیه تیلویزونه خاموش کورد.

 

ننه رباب اول بیست ثانیه به صفحه خاموش تیلویزون  ‌و بعدش به آقاجان که اون دس ختیبه و خرخر میکورد خیره گردی

انگار این عالومی دل هرچی گرده آقاجانی تخصیره

دوواره مصطفی بزی روشون کورد و ننه باز کله رو وگردانس و چشمش به جمال آقای قراعتی روشون گردی و باز بزی خاموش کورد.

دواره ننه آقاجانه نگاه میکورد امبا این بار نه به عنوان کسیکه هرچی گرده اویی گردون بار کنه. شاید نگاهش ویشتر تمنا دبه  که آقاجان هرچی باشه اویی پشت و پناهه و شاید هیچوقت اندی بودن آقاجان اورو دل گرم نیمیکورد

دوواره بزی روشن و خاموش کورد و اینبار ننه بپروس و داد بزی:

-- عزیز آقا هووووووی عِزیز، عِزیز ،هووووی

آقایی گوشان سونگین به البته خودش قبول نداشت و میگت مونی گوشانه باد بیتیه، بشی اورو تِکِیم بدا و راسا کورد   و بگت:

-- مررررد ، این خانه یی دل جن دکتیه، تیلو ویزونه بِین هی خودوشیب روشون خاموش میگرده

دواره مصطفی بزی روشون خاموش کورد و ننه یی رنگ رو اچینی بماندیه میت سفید گردی، آقاجان عین خیالوش نبه، بگت: زن چبه واتوره میگوی؟ اُتُصال کوردیه و راس گردی دوتا یواش  بزی تیل ویزونی کله یی سر

دواره مصطفی بزی ‌روشون خاموش کورد

ننه داد بزی : بیو اچینا بیو اچینا کار نودار

آقاجان عصبانی گردی و داد بزی : چب اندی وُروُر مینی تو ،دهنته هم گیر ،اُتُصال کوردیه اُتُصال

--چیو اُتُصال کوردیه؟؟؟ جُن دکتیه. جُن

آقا کلاهشو یه عقب جلو بدا و بشی همچین بزی تیلویزونی کله یی سر انگار  قرضه خواهشه بدیه

-- ای تی ی ی صحاب بمیره

یه صدای ترک باخوردون شدید  بیومی که آقاجان دی با اون کر گوشی بشنوعوس، همه ساکت گردی ی یم، انگار زمان واستایه و هیچکس حرکت نمینه، مایی خنده خشک گردی و مصطفی با چشمانی از کاسه بیرون بزیه و بهت بزیه انگار مونی تخصیره بگت: تیلویزونه بوشکوس؟!!! ای خاک بر سرت ثریا آقا تیلویزونه بوشکوس

بتم : خاک تو سر خودت به مون چی مربوطه؟ پر روی خر

مصطفی بپرس و  به یه بدبختی آقاجانی پیشو بوداشت .

 نازنین تیلویزونی کله یی سر قشنگ یه ترک باخورد و دوتا از خارانش دریمی

شوکی آقا بیومی به یه بدبختی بتیم که تلویزونه آقاجان بزی بوشکوس

آقاجان دی از مستراحی دری دم داد بزی : اُتُصال کوردیبه اُتُصال

آقا بشی تیلویزونه نگاه کورد و وگردی فقط مصطفی یی چوشمی دل زُل بزی، نمیدانس چو گردیه امبا میدانوس هرچی گردیه مصطفی یی گوری بیخ د درمیا، کمربند و درورد و دکت مصطفی جان

از این اتاق به اون اتاق پیا میکورد و از هر پنج ضربه یکی مصطفی یی سرو کینه ورامیگیت و صدای آخ آخ مصطفی انگار مونی دلو خونوک کوردی باشی کیف میکوردوم

 هی میزی و داد میزی چه گهی باخوردی مونه بگو بینوم چه گهی باخوردی

میدانسوم دردش نمیا و چو خور چاروکی جور فقط داد و بیداد مینه

 او دی داد میزی مون نکوردی یم امبا که یگ نیروی ماورایی خدا به پی یر و ماران بودایه که یالانی راست و دورو رو  حس مینون و نیازی به توضیح نیه

 

دو سال بعد اول ننه رباب رحمت خدا بشی و چند سال بعدش آقا جان بمورد.

مصطفی دی چند سال پیشان جاده هرازی دل تصادف کورد و رحمت خدا بشی

یکسال بعدش دی ننه م غم باد بیگیت بمورد

گته برارانوم ولی درن و الحمد الله  خیلی وضعشان توپ گردیه . خلیته رو هر از گاهی واز و بسته مینون و کوباب بره یو خاویار ماشالا گلشان د راحت تر از اون دوره یی نان و پندیر جیر میشو.

آقا دی خیلی پیر گردیه و هنوز دی اون تیلویزون دره و با اینی که کار نیمینه و خود به خودی خاموش میگرده  ببردیموش طالقان . ده بار آقا ببردیه جوستان و شش تا تلویزون بخرسونیب اورو خرج کوردیه امبا وقتی داغ میگرده خاموش میبو.

نمیدانوم شاید دلش نمیا  مصطفی یی شاهکاره الک کنه.

 از اون روز یه آقاجان بومانسیه و مون عو اون بایر تیلویزون و آقای قراعتی 

 هممان جز آقای قراعتی جانمان درشیه و ترک باخوردیم

تیل ویزون دی هر ساعتی یگ بار خودوشیب داغ مینه و جان میکنه  خاموش میگرده

نمیدانم حالا اُتُصال کوردیه یا جن دکتیه

 

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۲۷
درجی طالقانی

چپاک 4: تولستوی

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ


چپاک تعریف میکورد: اسفند ماه که میگِردی مایی قُلنجه رگان دی میگیت و باد میکورد و عزا مصیبت سرمیکت. مایی خاخور شِوهر کوردی به و اون سال هرچی کُنده کوری به مایی گردن بار گردی به .اون روز ساعت هفت صُحب مایی ننه مشمعانو دست گیت و هی قیژژژ...قیژژژ بعدش بشی قزقان و قابولومبه هانی سر و تَرَق و تُرُق....کلا طالقانی ماران استعداد خاصی در خِو د راس کوردون بَبان دارند.
خلاصه که مارو راسّا کورد و بیگیت کارگری که ده روز بمانسسیه عید گرده و گرد گیری و کُفت و زهر مار .
تو مونه بَگو بشو زروری کله رو دُندانی همرا شخم  بزن ولی این خُله وِلی کارانو نکن.هنوز که هنوزه نَفهمسوم لک و لایی پشته یی چغری چیه که میخوا شش دست اون بیخه دست پیته یی همرا بُسّویی!
مایی ننه دی زیدی(وسواسی) بَه و همچین میخواس اویی چوشمی پیش بسّویی که انگار سگ کُش بکشیه.
کارانی که سخت به مون دی یک کیل دو بور میکوردوم و نهایت یه فاهش میکشی و یه راحت کار دیگه مونه میدا.
یادوم د در نیمیشو اونروز ما بِشی یِ یم رپی سری آلاشغالانه ویگیریم و تر تیمیز کاری کنیم که ناغافل آقاجانی قِدیمی رادیو دو موج مارک سونی وَراگیت مونی پِری دیم و  جیرکت و یه قشنگه بُشکُسنی صدا ازش درومی.
آقاجانی رادیو بُشکُست، آقاجانی همدم بُشکُست، آقاجانی معشوقه بُشکُست
باورم نیمیگردی. زمان هُسّا بَ و مون دی از ترس خشک گردی بییم.
استخوانانم اچین گردیبه خشکه چو و قابل نبی یم تِکِیم باخوروم.
آقاجانی رادیو دو موج که یه جلد بپوسیه چرمی دی داشت مونی پایی بیخ کِتیبه و انگار دروم نُماز میت اقامه مینوم و اویی نعشه نگاه دبی یم.انگار رادیو مونه خنده میکورد و به زبان حال میگوت باریکلا پسر. خوب بزی یِی. ایسه صبرا کن که آقاجان بیایه و مونی دادِ خواهی رو مینه .
اونروز بفهمسوم که زبان حال که اندی این شاعران ،شعرانی میان میگوعن چیه؟
وقتی  انقلاب جانت دکوعه اونوقت زبان قاله یادا مینی و بلبل باغ احوال و حال میگردی.
یا مقلب القلوب و الحوال حالا چه خاک سر کنم؟ اگه آقاجان بفهمه مونه داری تُک اوزان مینه میکوشه گوو
این فیلمان وسترنی جور که مردکه اعدام مینون همانطور تصور میکوردوم که یه سفید طناف مونی گردن دره و دروم طِو میخورم.
دعای تحویل سال رو پیشواز بخوانسوم و حولیب اون بیصحابه رادیو رو بنگتوم رپی سر و درشی یم.
اصلا به مون چی؟آقاجان اگه بَگُت، مون دی رَته میدی یم که چه بدانوم؟
امبا مگه میگِرده؟ مونی کارنامه اعمال سیاه سورماله. این گند و گه کاریان جز مُن کی یِ ی کاره؟
اوشان دی گو غول نی یُن. اصلا شایدا هیچیش نگردی باشه. خدارو شکر اون بپوسیه جلد چرم رادیویی سر و کینه دگیتیه.
باز دلم طاقت نیورد و بشی یم یواشاکی اون سرنگونه روشون کوردوم که بِینوم ساق و سالمه یا نه.همین دگمه رو بِزی یم صدا بُدا  انگار خری کینی باد درشیه.نویز دکتیبه.به زبان حال میگُت بشو رد گن صغیر پدسسوخته
ای خاکان سرومی؟ خدایا مگه نیمیگوعن بی کسانی کس خدایه این چه بُلا ولی بَه مایی سر بیومی؟
آقاجان در دِ دلومی و دوتا نان سنگک دستش دبه خودوشی کُتله قدی قاعده.
همین دلومی شروع کورد فاهش و کتره که اون گُه به ریش شاطر پول خاشخاشی بیگیتیه و سنگک ساده اورو بدایه و زیر بار نشیبه و مایی گور به گور شانس و اقبال تورتوریش رو ماییب بیوردیبه
مایی آقاجان کلا یالانی همرا زُبانی همرا گپ نیمیزی و ویشتر دست و لگه یی همرا اختلاط میکورد.خودوشیب سیستم تربیتی داشت که اول میزی بعد سوال میکورد ولی خب  خداییش دی بنگری ما دی اویی احترامه داشتیم.این دوره یی یالانی جور نبی ی یم اگه یک روز جانومو دلوم اوشانه نکنی تورو کینه پشت مینون.
سفره پهن گردی و اون روزی آبه گوشت مونی پس رجه د جیرشی،امبا سفره یی سر مونی خیک که سیر گردی بَه یادوم کت یه کتابی بخوانسوم چند وقت پیشان از جناب تولستوی،اون میان بگتیبه:  گاهی صراحت لهجه بیش از هرگونه تجاهلی ریشه در دروغ دارد. انگار مفتاح الفرج گردی .
همان کُتابی دل دی بنوشتیبه پدر و مادران با اینکه میدانند اوشانی یال دروغ میگوعه ولی باز دروغشانه باور مینون.
نور امید مونی دل دکت.الهی قربانت گردوم تولستوی جان خدا رحمتت کنه ینی میگرده ؟
مایی آقاجان که تولستوی نخوانسیه. اگه مون د بَپورسی خیلی قاطع و با صراحت لهجه و محکم کُتمان مینوم
اگر یک در هزار دی فوکر کنه دورو میگوعم طبق این قاعده تولستویی باوور مینه
الهی که حور و پِری چالی میان دباشی تولستوی جان.
آقاجانی خیک که سیر میگردی عادت داشت یه متکا بنگنه و اون صحاب بمورد رادیو دو موج رو
 گوششی بیخ بنگنه و رادیو اخبار بگه و او دی باخوسسه، همینطو کورد و حال مون دی زیر چوشمی اورو بُداشتوم.
همین لو گردیو رادیویی دگمه رو بِزی، انگاری گو گاو گَله باد بزیه،آقاجان ترس د شش متر بپروس . سرنگون صدای ضد هوایی میدا
ای خدا خودوت مونه یاری کن. مونی تُک و پر ترس د خُشک گردیبه.
یه اُزگاک اورو دست و پر بِزی بدتر گردی. ای خدا خودوت فوریاد برس.
جلد چرمی ره واز کورد و بِدی که بعلییییی رادیو بُشکُسیه
تو بگی کوچکترین فوکر و تانی کنه نکورد
صاف بیومی مونی طروف
  یتیم این چیه؟
یا جناب تولستوی
مون دی خیلی حق به جانب و محکم وایسامو طبق گفته تولستوی با صراحت لهجه بگتم: چی شده آقاجان؟ مون اینه دست نِزی یم. مونی کار نیه. اگه مون بشکسی باشوم توره میگوعم. میخوا بزنی بزن ولی مونی کار نیه
اندی محکم و جانان بگتوم که خودوم باورم گردی مونی کار نیه
آقاجان یک تأنی کورد و یه نگاه به اون کفن کورد و یه نگاه دی مونه کورد و همچین شپاتی رو بخوابانست مونی گوشی بیخ که روح تولستوی و هفت جد و آبادش اون دنیا مونی دیمی جور تًش بیگیت.
خفه گرد صغیر پدسسوخته چطو مونیبه بلبلی دی مینه؟ بی صاحِب، گردی یِی؟
آقا دکت مونی پی و یه چندتا لگه و شپاتی باخوردوم فورار کوردوم
ای که گور به گور گردی تولستوی
اقلکن خودومی عقلمندی همان اول فورار میکوردوم و اندینا کتک نمیخوردوم.
آقاجان تولستوی بخوانسی بَه ولی از کتاب روزگار...

نویسنده: حامد نجاری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰
درجی طالقانی

چپاک 3: جن و زن عمو

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ق.ظ

زن عمو بَنُشت و همانطِو که دوشوکشی بیخ، تسبیحی پِی میچِرخی و میجوری، شروع به تعریف کردن خاطره ای در جوانی، از جــِـــن کُرد:

قِدیمان که دور از حالا جوان بی یم، گُمان مینوم عِلی آقا رَ امیدوار بی یُم (حامله)، شِوکی فانوسه نفت دِگیتوم و بِشی یَم بنده گاه عِو دَبَندوم. اون زمان، اون کیشکه کالبی (زمین کوچک)  که الان مدآقا بساتیه، مایی شینِ بَه. غوله مردُک ویگیت بَروت، هرچی اورِه عُزّ و جِز بزی یَم که مرررد نکن، نَروش، گوش نیگیت گو.. ویگیت بَروت.

من: زن عمو اورو ول کن، خدا عمو رِ رحمت کنه، داستانه بَگو.

زنعمویی چُوشمان برق بِزّی و تسبیحشو پیدا کورد و یه قشنگه "بیصَحَب" بَگُت و خجیر بَنُشت و شروع کُرد: خااا، قِدیمان تا حق صُحب، وَلگه یی سر دِبی یِ یم که عِو رَ دَ نَبَندُن، ونگردانُن، اون موقان میان جو، یَک بند عِو میومی، الان گردیه یالی کُشی قایُده.

همیشه اون کَل عزیزی همرا، عِویی سر دَهوا داشتیم.. پُدَسوخته صغیر، شب و روز، بیل دوشش دَبَ ولگه میگردانوست، مردمی ولگانه پر بیل میزی، جانــور جِــوز میروت، می یوردیم خانه، میدی یِی پارسالی جوزانو هادایه. الان بیو بِین، کیشکِ پُسرش بِشیه شهرُک، زیبین بَخَرستیه، دو هُزار مُتر...

من: زن عمو جان تو مُنی بابا رو دروردی! اونانه وُل کن. جـــنی داستانه بَگو، ایسه میخوای کَل عِزیزِ بَزُنجی؟🙈

زنعمو: ای کُفتِ کاری، تو مگه آدُوم نی یِی؟ خب دَروم تهریف مینوم دیگه! اصن تو مونه بَگو کدام قبرستان د بیوردیه دو هُزّار مُتر زیبین بَخرسیه؟ چُطوری ساختمان دی اونِی دُل بُساتیه!! کُجه د بیوردیه؟ (با عصبانیت)

من: زن عمو جان، مُنی قبری سر د بیوردیه، تی یِی پولانه، اون بپوسیه لَمُک بزیه لک و لایی دُل دَ ویگیتیه بَدُزیه. آخه به ما چی؟ کار کوردیه، زحمت بکشیه، به ما چی؟ .یَک عالومه میخوا بَزنجی تو؟

زن عمو: آها جانِ همان آقاش، زحمت بکشیه، ما دی یک عمر زحمت بکشی ی یم، چب نیمیتانیم ده مُتر زیبین بخریم؟ خیکمانه نیمیتانیم بَرِسّیم!

من: ااای خدااااا، غریب گیریفتاری گردی یم، تهریف مینی یا راس گردوم درشوم؟😡

زن عمو: هِ اِ ی،،، شما کَــزَلکه جوانین... عقل سرتان دنیه گو.

من: ممنون زنعمو، مایی جانه قُرتی بیخ برسانسّی، جنی داستانه بگو

 

زن عمو که تازه چَنه ش گرم گردیبه، دوبارکان، دوشوکی بیخ هی دست و پر میزی نیمیدانوم چی یِی پی دبه.

من: زن عمو جان این دوشوکه بَهجلانسی، چی یِی پی دِری تو آخه؟

زنعمو: نیمیدانوم اون قورموزه تسبیحه چو کوردوم؟

من: ای خدااااااا زنعمو تعریف مینی یا نه؟

زنعمو: دُهانته هم گیر بِینوم این بیصحابو کجه بُندام، سرنگون همینجه کِتی بَ، چو کوردوم این صحاب بمورده؟.

.من : زنعمو گردنت اوزانه...

زنعمو: با تعجب تسبیحه گردنش د درورد و رو به تسبیح گفت: ای تی یِی صحاب بمیره. خااااا، الان تی یبه تهریف مینوم، شِوکی را کِتی یم اون پشته راه پی د بِشی بی یَم بنده گاهی طروف.. یه کُله فانوس دی دستوم دبهَ... یَگ دفه بِدی یَم این راه پی، یَک چی موشی جور کُرته کُرت مینه....

بَتُم شایدا جک و جانوری دبو یا چیمیدانوم قورت ماغه یی چیزی دره.. اعتنا نکوردوم، بشی یم تا بَرسی یم ناصر خانی زیبینی بیخ، آسیو یی سر یه تَسکه زیبین دبه که روخانه الان ببردیه، یه تونگه راه دبه مرزی پی میشی و این کُنارانش دی گته قلح دبه جوز داری قایوده، اون بیصحبه کُلِ فانوس دی هی پک پک میزی نیمیتانسی پیشتو بِینی.

عموت خدا بیومورز ساده بَ، بشی به کرُج دِ چِندی گُران دی بخرسیبه، نیمیدانوم کدام دوکان بخرسیبه، متقلب پدسوخته یه بایر فانوس بُدا بَه، یا پک پک میکورد یا دود میزی! خداااااه خیر نِینی به حق همین سوی چُراغ، بیصحابی فیتیله پیتوش دی کار نیمیکورد، میخواس دِسی همرا او رو جَروری، گَلِت د جیر نشوعه به حق پنج تن

من: زنعمو چب سوتاله نرفین مینی؟ نود سال پیش یه فانوس بخرسی، بیچاره ره قبری دُل د دروردی. گناهه، نکن زنعمو ، غلطه!

زنعمو: تو چیمیدانی؟ پسر جان این کُله فانوس یک عمر، پنجاه سال بلکم ویشتر، مونی بابا رو دروردیه، یک عمر مونی دست و پر نفته بو میکورد.

من: خب الک میکوودی دره یی دم!

زنعمو: پوزخندی بزی و بگت: تو دی مستی پُسر، کدام خر فانوسه الک کوردیه دره یی دُل؟ عقل تی یِی سر دنی؟

من: من غلط کردم زنعمو، ایسه انگاره بیگیتی باز؟ اصن اون دوکان داری بابایی کله، تعریف کن بعدش چی گردی؟

زنعمو: هیچی، اون راه پی که درشی یم، بدی یم باد دریمی این بیصحابه کُله فانوس یَک بُلهـُره بزی و او رو بکوشت. بشی یم سُنگی سر بنشتوم و کُفریتی همرا، به ضرب و زور روشون کوردوم بدی یم یَگ چی بپرُس مونی پیش.

من : جن بود زنعمو؟

زنعمو: آها روو، اویی کله بُزی جور، دوتا شاخ دی اویی کله یی سر و گَل به جیر دی تویی قدی قایوده، کلم کینه یی جور

من: دست شما درد نکنه زنعمو، مونی قد کلم کینه یه؟

زنعمو: آها، تویی قایوده ، فانوسه پیش بوداشتوم بدی یم تاک گردی، دِنی، وگردی یم بدی یم دوبارکان بَپَروس مونی پیش زُل بزی مونی چوشمی دُل.

من: تو دی دِ فورار زنعمو؟

زنعمو: چب فورار کنم؟ اورو بتوم ای جن! تو نیمینی مون حامله یوم؟ آقا ننه ت تو رو تربیت یاد نودانه؟ این بده کاران چیه مینی؟ ایسه این چویی همرا بکتانم تورَ بکوشوم؟ تو چی بی یِی خدا ایجاد کوردیه؟ این بدِ کاران چیه مینی؟

من: زنعمو چی میگوی؟ چبه واتوره میگوی؟ جن تویی پیش دبه تو او رو دهوا کوردی که این بده کاران چیه مینی؟😳

زنعمو: یتیم آقات واتوره میگو، پس چی؟ بدی یم دَشَند هاگیت (شوکه شدن) یه خورداک دی اوره فَش دی بودام و بدی یم ناراحت گردی، ناراحت گردی و همچی خُجالت بکشی و بگُت:

ببخش زن عمو ببخش، عُذرِ خواهی مینوم. این دی مایی کاره دیگه ایسه چه کنم؟ مایی کار دی هِمینه!

بتُم خفه گرد بی تکلیف گندِ گُه، بشو مونی چوشمی پیش د رد گن، بشو تا تورَ داری تُک اوزان نکوردیمه!!

بدی یم پشمولی دیمانش قورموز گردی و خجالت د سرشو جیرانگت و وَرانی واری بَش که بَش.

من: تو د عذرِ خواهی کورد و بَش؟ همین؟ همین؟

زنعمو: کینتو بنگن زیبین، نه بیومی خانه مونیبه آرد تر کورد مونی پِری دیم بَنُشت. بَشَ اوووووو اون کند و کومال، اون بندی بیخان، ناسوت گردی دیگه هیچ او رو ندی یم!

من: زنعمو، تو دی مونه گیروردیا، تو مونه مسخره دِری؟ مونه خر گیروردی؟ دو ساعته مونه سر کار بنگتی؟

زنعمو: مگه مون تی یِی همسند و سالم؟ پایس بشو، پایس بشو دوساعته مونی چنه یی بیخ دری . پایس بشو مگه مون اَلافوم تویی دیم دکوعوم؟ پایس بِینوم

من: زنعمو جن تورو بدی بسم الله نگت؟

زنعمو : صغیر پایس بشو بدی یِی یهو وگردی یم پایس

 

عمروم د اچینی سر کار نشی بی یم...

🍃🔦 شاد باشید 🔦🍃

 

نویسنده : حامد نجاری - گوران

🎤 با صدای: سیده مریم قادری - اورازان

دریافت فایل صوتی:     قسمت اول     قسمت دوم

🖌🎨 کاریکاتور اصلی: رضا باقری شرف

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۲۹
درجی طالقانی

چپاک 2: سخن امیر

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ق.ظ

چپاک میگوت :

 

طالقان دبی یم و اعلام کوردون مسجد سالگرد عمو فلانی هسه..
ما دی گو ، ننه آقا طالقانی و ختم بشی ین فُرمان
اون سال دی ماشالا پیر مردکان و زنکان مسابقه درنگتی بی ین بموردونیب.... انگار اون سر و اون دنیا  چه خبره!! ختم باد دکتی بی یِ یم .
قبرستان به مسجد و مسجد به قبرستان گردی به مایی آسیو راه و کلا حضرت عزراییل دی گوران رو کُنترات بیتی به.
القصه بَنشتیم مسجدی دل و ملا فلانی دی بیومی منبری سر و از نوحه بخوانستون شروع کورد تا صحرای کربلا و تف و لعن بر یزید و شمر گور به گور
اون سر دی یک دربست بیگیت بَشه جهندُم و دَرَک و تَش و دودی دل و اون کله دی یه سر بِزی به جنتی قطاره باغان و لاتان و آبیجاران
 سر راه دی یه سلام علیک دو سه تا حوری سیه چشم رو کورد و دبه منبر رو تمان میکورد .
مُن چرتکه دست گیتی بی یم و هر جور حُساب سرانگوشتی دی میکوردوم به روایت اوامر و نواهی فقهی مونی جا یا درک جهندُم بَ یا نهایتا جهندومی هیمالانی سر
دبه منبر تمان میگردی که  شیخ بگت : حضرت امیر بفرماسیه وقتی  این دنیایی دل درین جان میکنین چه چیز گیر میورید که ارزش اون با عمر بشی یتان برابری مینه؟؟..
هرچی که اویی پی دباشین یعنی اونه یی سر عمر و مهلت بنگتین.
.آیا ارزشش با عمرتان برابری مینه یا نه....
که ناگهان این سخن امیر همچین یه ناتیریک مونه بِزی(تلنگر)
بعضی موقان دنیا حرف میزنن آدومه اِچین میمانه خِری وِری یاسین .(سخن حق در گوش نادان)
امبا یک حرف مینی آدومی دل چالی میان( وجود ) انقلاب مینه...
عجب کلامی
عجب نغزی
عجب گپی
اندی مونه فوکر و خیالی دل ببرد که اصن حالی یم نگردی یه لقمه غذا رو چطو کُفت کوردوم.
برنجش شفته بَ یا دان بَ؟
.فقط به این نغز حضرت امیر فوکر میکوردوم.
مسجد د درومی یم و راهی سر دِبی یم خالک زهرایی خانه یی پیش رد میگنسوم که یادوم کت خاله مونه بتیه یه گته لاک (سینی چوبی بزرگ) گندم برشتوک مونیب کنار بنگتیه.
بتوم خب این دی غِنیمت... همین یه لاک گندم برشتوک یه نصفه روز عمر رو هدر میدیه
مفت باشه، کُفت باشه.
در بِزی یم خاله در رو واز کورد و همین سولام نکوردیه شروع کورد مایی گردن کار بار کوردون
__ خاله تصدقت گرده... بلات سرُم... این کابینت رو دوش گیر ببر اتاق ایوانی دل سَرادین اینجه حیاطی دل دَباشه گربه لان میگرده میشون کُش میکشون بیصحابان
حالا نیمیدانوم این بَپوسیه کابینت رو راهی سر پیدا کوردی بَ یا کدام دره گَل د بیوردی بَ نمیدانوم
یه بایر زنگ بزیه کابینت که محله یی گل مینگتی بازیافتی دی اورو محل نمینگت.
__ آخه خاله جان گربه دی اینه یی سر کُش نمیکشه... این چیه بیوردی خانه یی دل؟؟
__ حرف نُباشه... بشو بنگن اتاق ایوانی سر.... میانش کلی چیز مینگنوم.
حدود شصت کیلو وزن این آشغاله کابینت بَ، به چه بدبختی و مکافات اورو دوش گیتوم  ببردوم اتاق ایوان. به این فوکر میکوردوم که کارد باخوره شکمت.... آخه تو بگو یه سه خطه گونی گندم برشته تورو هادی ین. آیا ارزشش رو داشت؟؟ خیر سرت مثلا سخن نهج البلاغه عمل کوردی مفت گندم گیروری؟؟ خاک جمیع عالوم سرت
کابینت تمان گردی یه بپوسیه فرش دوازده متری دستی دی مایی گردن بار کورد که ببر تنورستانی دل.
از زمان احمد شاه قاجار فقط یک طایفه خالک زهرایی یالان و نوه هان و نتیجه هان این فرشی سر کُش بِزی بی یَن.
اون کُشاشی فرش رو دی بنگتوم تنورستانی دل و مونی شانان دیه سراکتی به. به هُرت باخوردون دکتی بی یم..
نفسم جرومی بتوم خاله مونی گندم برشتوکه هادین مون بَشوم تو مونی بابا رو دروردی. خالک دی بَشَه یه گته مشمع بیورد و دقیقا حس کلفتی رو داشتم که بعد از کار مزدش رو هامیگیره...
بشی یم خانه یی دل و کرسی بیخ بنشتوم یه پیاله گندم برشتوک دی پیشوم بنگتوم
یه اُزگه دی کف دستم دکوردوم و هی تُک میزی یم.
 میجواستوم و به گلهای جاجین روی کرسی خیره گردی بی یم.
عمر  میگذشت و دبی یم از یه دوندوک بزی ین به گندم کیف میکوردوم.
به هر حال چه کیف دباشه و چه دنباشه
 شب غریب ساعتی عقربه هان وا نیمی یسه.
تا اون روز مونی خال( خیال) بیست میلیون تومن بدامه و یه کُلِ ماشین بخرستی بی یَم
.اما اینطور نَبَه بلکَم بیست میلیون و دو سال عمر بُدا بی یم(داده بودم) و  یک  کٌلِ ماشین بخرستی بی یم
کفت بگیره این ساعتی عقربه هانه..
وانیمی یسه

نویسنده: حامد نجاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۱۸
درجی طالقانی

چپاک 1: دُگدر پسیانی - قسمت سوم (آخر)

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ

فرداش ساعت پنج صحب خو د راس گردی یم بشوم میدان گلاب به روتان کش دکنوم
بدی یم آقاجان نوشتیه کُت و‌شولوار  دی تون کورد و نمدی کلاهه دی سرش بنگتیه و تسبیحی همرا ذکر میگو و  منتظر که مون راس گردوم بشیم مریضخانه
ساعت پنج صحب
همین مونه بدی داد بزی ناصُررررر
--هیسسسس آقاجان هییییسسس یالان خو درون هیسسس
-- کی میخوا بشیم؟
-- آقا الان ساعت پنج صحبه کله پزی نیه گو ویگی باخوس دگدر ده د زودتر نمیا همه تی ی ی جور مرغ سحر  نیون گووو
-- آها؟؟؟
--آهاااا
به یه مکافات کتشو دروردوم تا باخوسه و ما دی یه گُله بَکِوعیم
تا ده صحب روز جمعه نود بار داد بزی ناصُررررر ناصُررررر
ای ناصر بمیره تو راحت گردی
همچین صُر صُر دی میگت احساس میکوردی سرلپه یی و میخوا دکنتت تندوری دل
ناصر باد دکوعی یه روز جمعه کفت کوردی مارو
صبحانه رو خورده ناخورده کفت کوردیم و ماشینی همرا ببردومش دگدر
مطب دگدر مرادی یه چندتا کوچه ما د جیرتر به
مطبی پیش برسی ی یم و بتوم آقاجان پیاده گرد
-- اینجه کجه یه؟
-- بیوردومت خراسان زیارت ، خب دگدری مطب اینجایه دیگه پیاده گرد
یهو اون گته چوشمانوش عینکی پشت سه برابر گت تر گردی و داد بزی
-- مگه مون تی ی ی مسخره یوم؟ مگه مون تی ی ی الافوم؟
--بسم الله... مگه نگتی مونه ببر مریضخانه؟؟ خب این دی دگدر
-- این جیراهیانی دگدر چه به درد میخوره؟ مونه ویگی ببر جراهی ی ی دگدران ، ساق دگدران جراهی درون ، راه کِو ، راه کِو اینان ه دکن آقاتی سر
آبّااااریکلا تووو .... مونیبه بالا شهری گردی ی ی؟ از یه طروف خنده م گیتیبه از یه طروف غیظوم جرمبی به مونیبه آقا با کلاس گردیه
هرچی کوردوم که آقا ، تصدقت گردوم دگدر جر و جیر نوداره ،گوش نیگیت که نیگیت
حکم کورد یا مونه میبری جراهی یانی مریضخانه  یا همین راه د میشوم طالقان
بتم آخه آقاجان جراهی دگدرانی مریضخانه رو مون چه میدانوم چیه؟
کجابه کجایه؟
صبح جمعه محل غریب دگدر کجه د گیروروم تی ی یبه؟
بگت خوب میدانی، تو یتیم اگه میلت باشه که نر گو رو دی میدوشی، مونه ویگی بَبَر دگدر پستانی ی ی ور
-- جان؟ دگدر پستانی چیه اقاجان؟ پسیانی پسیانی
یادوم کت سه ماه تمام اسم دکتر پسیانی مایی خانه یی دل دبه و همیشه از رفت و آمد به مطلب دکتر پسیانی خانه یی دل نالش میکوردوم که چندی دور هسه و بالا شهر هسه و چندی اویی تعریفه میکوردوم
نگو مایی آقا جان تمام مدت ضبط کوردیه ایسه الان تحویل بدایه
بدی یم نخیر، مثل اینکه این تو بمیری از اون تو بمیری یان نیه و تا دستش به پستانی نرسه مارو ول نمینه.
به ناچار سر خرو کج کوردوم به سمت جراهی
خیابان ولیعصر نسبتا خلوت بود و میدانسوم دکتر پسیانی صبح جمعه ها بیمارستان خاتم الانبیا دره
به چه ضربه زور جا پارک گیروردوم و نوبت بیگیتوم و آقا ره ببردیم دگدری ور و یه دوتا قرص ویتامین بونوشت و تا خانه برسی یم پنج غروب گردیبه
مطبی دل یواشکی دگدر رو بتم که مایی آقاجان الکی ویانه کوردیه یه دوتا قرص بدین این مایی جان د دست ویگیره
یه هشت ده بار دی اورو به بلاغت و فصاحت تمان دگدر پستانی خطاب کورد
تختی سر باخوتیبه دگدر اویی کمر فشار میدا میگفت اینجات درد مینه پدر جان؟
اودی میگفت :پستان جان بشو جیرت تر
بشو جیرت تر
همانجایه بیصحاب
دیگه دگدر پسیانی ور نشی یم
خجالتوم د
آقاجان دی سال بعد همون موقان رحمت خدا بشی
اما هنوز وقتی کار سونگین مینوم کمری فوریاد در میا
دیه سونگینه کارانه قابل نیوم

یادگاری که از این گنبد دوار بماند

نوشته: حامد نجاری - گوران

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۳۷
درجی طالقانی