شعر دانش
📚 شعر دانش
چند دوبیتی از باغ دل - دیوان تات طالقانی
گهر برتر از دانش روز نیست خطر جانب دانش اندوز نیست
به این و به آن، گر دهد دانشش فزون گردد و اندکی سوز نیست
هر که از دریای دانش نوش کرد فکر بکر از عمق مغزش جوش کرد
وانکه طرح و راه کار نو بخواست علم روز و درس نو را گوش کرد
نه هر فردی که از اهل قلم شد علیه ظلمت و نکبت علم شد
شود اهل قلم چون ناخدا لیک بسا کشتی که با موجی عدم شد
بنازم آنکه با ما هم قسم شد به راه نشر دانش هم قدم شد
به عشق انتشار دانش روز بسی بنوشت و از اهل قلم شد
خوشا آنانکه فخر روزگارند در این دار فنا پرهیزگارند
چو مردان ادیب طالقانی کسان را هادی و آموزگارند
هر که در دنیا شود آموزگار مشعلی باشد برای روزگار
خلعت آموزگاری خواهدم تا برافروزم چراغ کردگار
چنین می گفت دانشمند با شور به دانش غرق گردد کور در نور
خوشا آنکو بیاموزد در عمرش علوم تازه از گهواره تا گور
تماشای کرات آتش افروز بخواهد مشعلی از دانش روز
اگر جویای صدها کهکشانی در عمرت تا توانی دانش اندوز
کاسه ای از برکه ی ظلمت ننوش جام استادان به صد همت بنوش
گر ستاره خواهی از هفت آسمان ساغری از چشمه ی حکمت بنوش
فراوان خواهدت گر گنج و املاک همه فکرت برون آور از این لاک
مدد جو از خدا و عقل و ادراک به دانش ره گشا بر سوی افلاک
اگر دانش بجوئی از کتابان بپیمائی فضاها را شتابان
شوی در آسمان مرغی سبکبال زمین بینی بسان ماه تابان
✍ مهندس محب الله گلبابائی طالقانی