دفتر کلاسی خاطره (به همراه طنز پالتو پاره و عزیز)
سلام یک خاطره دارم
سال آخر دبیرستان بودیم، دبیرستان طالقانی منگلان، چهارم ادبیات. سال آخرم کو کسی درس نمی خواند. بچه ها مان از منگلان، نسا، گوران، جوستان، اورازان، وشته، گیلیرد و خلاصه از همه جا تو کلاس بودن.
آنقدر نمره انضباط پاین بود، ما با یکی از بچه اورازان و گیلیرد، نقشه کشیدم دفتر مادر مدرسه که دفتر کل بود، رو بدزدیم و بیاریم بیرون بسوزانیمش.
بعد از یکی دو روز از کشیدن نقشه، وقتش رسید. درست دو روز قبلِ بازی فوتبال ایران استرالیا. یکی از بچه ها رفت دفتر رو برداشت. بیصحاب دفتر اونقدربزرگ بود که کلی به زحمت افتادیم. خلاصه آوردیم تو پنجره راهرو گذاشتیم بیرون. کلاس آخر خودمان تعطیل کردیم. یادش بخیر آقای افتخاری، معلم عربی اومد دید کسی نیست تو کلاس.
ما هم دفتر رو بردیم پل گوران، تمام برگها رو پاره کردیم. آی میخندیدیم.
فردای آن روز گندش درومد. آقای مهرانی تو صف گفت که دفتر کل گم شده. ما انتهای صف از خنده مرده بودیم. تا آخرین روز کسی متوجه نشد. حتی از آموزش و پرورش شهرک هم اومده بودن دنبال دفتر میگشتن.
اون سال ابروی مدرسه ما رفت ولی آبروی انضباطی ما حفظ شد.
خلاصه که یادش بخیر😂
✍ نقل خاطره از: محمد آقابراری-وشته
طنز پالتوپاره و عزیز با صدای جناب آقای فرامرز آهنگری (متخلص به پالتوپاره) از روستای گوران تقدیمتان