تا به حال به حلزون دقت کردید؟ یه لطافت و ظرافت خاصی تو خلقتش هست. (دقیقاً عین بقیه مخلوقات خداوند(
آرامش رفتار و حالاتش، مثل نوزادهاست.
لَزِجی بدنش مثل چسب و پاستیل!
خونه به دوشی پرسکوتش، مثلِ کوچهگردهای مجنون و خواب زده.
خونه پشت کولش هم منو یادِ «کاخِ شمسِ مهرشهر کرج» میندازه.
حالا اگه به شما بگن برای این موجود، یه اسم انتخاب کن، چی صِداش میکنی؟ یه اسم با مسما و بِهِش بخور؟
اولش بگم که «حلزون» کلمهای عربی هست، اما این موجود ظریف و لطیف، یه اسمِ فارسی-طالقانی هم داره. نیاکان خوش ذوق ما، اسمِ «لیسـَک» رو براش انتخاب کردند که تو طالقانی به صورت «لیسُک» هم تلفظ میشه. شاید دلیل این انتخاب، شباهت حلزون به زبان و حرکت لیس مانندش باشه. (وقتی راه میره، انگاری یه زبون داره زمین و برگها رو لیس میزنه!)
حلزون در یک ضرب المثل طالقانی هم جا خوش کرده. اون مثل اینه:
☑️ شاه، شاخ دار بُـِخواست، لیسُک راه کَت (یا راه بَکَت).
معنی تحت الفظیش میشه:
☑️ شاه، احتمالاً برای جنگ یا کارِ سخت، حیوانات شاخ دار رو فراخوان کرد، این وسط، حلزون هم با اون دوتا شاخک نرم و لطیفش، پا شد راه افتاد با بقیه شاخ دارها بره.
از این مثل زمانی استفاده میکنند که
☑️ میخوان به لایق نبودنِ یک فرد، برای یک امر مهم اشاره کنند و به اینکه اون آدم، خودشو به اندازه آدمهای لایق، مهم میدونه، طعنه بزنند.
البته من که میگم، اینا همه از اعتماد به نفسی زیاد جناب حلزونه!
معادلهای تقریباً نزدیکِ فارسی این مثل میشه:
☑ خودشو لایِ آدما جا زد!
☑ یا قاشق نَشُسته پرید وسط!
☑ یا اعتماد به سقف!
☑ شایدم هر گِردی گردو نیست (شاخِ حلزون که اون شاخِ منظورِ شاه نیست!)
خب امروز علاوه بر یاد گرفتنِ اسمِ طالقانی حلزون، یه ضرب المثل خوشگلم یاد گرفتیم و میتونیم تو مکالماتِ روزمره ازَش به جا استفاده کنیم.
#ضرب_المثلهای_طالقانی #طالقانی_گپ_بزنیم
به قلم بانو سیمرغ