درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده» ثبت شده است

طنزِ «جدول برنامه ریزی عید»

دوشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۲۳ ق.ظ

  • اول و دوم عید

گوشی دست گیتُن و به صِغیر و کبیر زنگ بزی یَن‌ و تبریک سال نو بگوتن. معمولاً این مکالمات پس از تبریک سال نو با جمله «طالقان نشی یِی؟ یا کی میخوا بشین طالقان؟» ادامه پیدا مینه .

اگه با طالقان تماس حاصل گرده، پس از تبریک سال نو، مکالمه با جمله «هوا روزگار چطوره؟ خیلی خونوکه؟ داران راه کتی‌یَن؟ کی اونجا دَرَ یا میخوا بیا؟» ادامه پیدا مینه.

در این میان یالانه دی فشار حداکثری میورون گوشی دس گیرن عید تبریک بگن. این قسمت اغلب با مقاومت روبرو می‌گرده و اولین مشاجرات سال در خانواده مربوطه به این قسمت.

  • سوم عید

در این تاریخ، اولین نشانه‌های هوزوم پدر یا پدر بزرگ خانواده که «مون میخوا بشم طالقان» ظاهر میگرده که معمولاً به شکل قاطعانه توسط مادرِ خانه خنثی میبو.

  • چهارم تا هفتم عید

رفت و آمدها و عید دیدنی‌ها در جریانه. اقوام گزارش سالیانه ازدواج و شغل و تحصیل و سربازی رو به شکل دقیق دریافت مینُن تا خدای ناکوردیه چیزی نامشخص نومانه. چیزی دی به عنوان پرایوسی و حریم خصوصی وجود نُداره.

پر واضح است که زون فامیلان، در اولویت دیدار عید قرار میگیرُن.

  • هشت تا دوازده عید

در نیمه اول این بازه زمانی، گروه‌های خانوادگی تقریباً متلاشی میبُن و اکثریت میشُن طالقان. در این ایام هیچ نیروی بازدارنده‌ای نمیتانه عزم پدر خانواده را جهت طالقان بشیَن، دچار تزلزل کنه. عمل قلب باز دی داشتی باشی، بایس بشی طالقان. به ضرب و زور دی گردی باشه خانواده حرکت مینن به سمت طالقان.

در نیمه دوم این بازه، زمانیه که کل خانواده تبدیل میگردن به یک گروه جهاد سازندگی!

هرکی رو مِینی دو متر لوله دوش گیتیه، هیکی دنبال فلکه آب، هیکی کپسول گاز کریش میکشه، هیکی المنت آبگرمکنی پی دَرَ، هیکی جوشکاری پی منبع سوراخ جوش بدیه. اندی کار دَرَ اندی کار دَرَ اندی جانکنش دَرَ، خاخور به خاخور وقت نمینه سولام کنه.

  • سیزده به‌در

روز سیزده هم هرکی میشو خودشی باغ و ملکی میان. در این روز، یک سامانه قطبی «سیرِ بو» بر روی دره طالقان تشکیل میبو، به این ترتیب که شما گردنه رو رد مینی و همین سر جیر میشی به سمت طالقان، سیرِ بو رِ احساس مینی.

عصر سیزده به در دی برای طالقانیها گندترین زمانِ ساله. چون علاوه بر افسردگی ملی تمام شدن تعطیلات، در این روز ما غصه ترافیک و وگردی‌یَن دی داریم.

حیف خانه‌ای که به خون جگر گرم کُردی و باید بنگنی وگردی!!

 

سال نو بر همگان خجسته باد

 

به قلم: حامد نجاری، اهلِ روستای گورانِ طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۲۳
درجی طالقانی

دو نقل مشابه از بالاطالقان و پایین طالقان با موضوع «تمارُض»

  • نقل اول: نالُش

دیشب مادرم چغندر پخته آورد و جاتون خالی باخوردیم. مادرم گفت: زیاد نخور آزارت مینه. گفتم: خیالت راحت نالُش نیمیا. همینکه این رو گفتم خنده‌اش گرفت و یک ساعت داشت می‌خندید. حالا داستان این نالش چیه؟ بشنویم:

زمان قدیم طالقانی میان یه پیرمردی دَبَ که خیلی جُهود هم بَه، یعنی ترسو. این بنده خدا آفتاوه رو وِمیره و میشو یَک عو بَپُرانه. (دستشویی) زمستان بوده و ورف زیمینی سر دبه.

وقتی کارش تُمان میگرده همینکه راست میگرده که شُلوارشو جَر کشه میبینه که ای داد بر من، تمام ورف قُرمُز گردیه، خون تمام ورفانو قُرمُز کوردیه.

وحشت مینه و قبض روح میگرده، دوان دوان میشو خانه و با رنگ پریده میشو کرسی بیخ و شروع مینه استغفار و اشهد بخوانستون.

زنش میگو: مَرد، چبَ رنگُت پریده؟ چی گِردیه؟ جُن بِدی یِی؟

مرد میگو: اصن مُنی همرا حرف نزن، مُن دروم میمیروم، پیغام بَرِسان یالان جمع گردون و وِصیت کنم.

بعد دی شروع مینه جهود وازی دروردون و داد و قال کوردون. هرچی زنک میگو: آخه چه بُلا بَکوشت گِردی یِی؟ توگو ساق بی یِی؟ مرد حرف نیمیزنه و میگو فقط یالانو جمع کن، دم آخر گِردیه، مُن دروم بمیروم!

دوتا پسر اون مردک چند ده پایین تر زن گرفته بودند و پیغام میرسونن و ورف و سرمایی دل به یه بدبختی خودشانو میرسونن و بر بالین پدر حاضر میگردون. سوال مینون: آقا جان آخه تو چِتِه؟ چی گردیه؟

آقاجان دی یواش میگو: ]گومانُم سرطان خون بیگیتُم![ صُحب بِشی یَم کُش دَکُنُم، تمام ورفان خون خالی گِردی، مُن دروم میمیروم. مُنو فلان جا خاک کنین، کَفُن رو دی بَخَرِستوم. (این عادت تمام طالقانی‌ها هست که کفنشونو در زنده بودشون میخرن و فکر میکنن مردن فقط همین یه بدبختی رو برای اطرافیان داره)

یه دفعه زُنُش میگو: مـرد، کدام آفتاوه رو ویگیتی؟

مردک میگو: اون قُره آفتاوه رو، اون کیشکُک رو.

زن میگو: خاک سرت کنن، آخه غووول، اون آفتاوه یی میان چَندَری عو دَکوردی یَمَ (آب چغندر).

مردک دی میگو: خاک خودتی سر کنن، کدام غول آفتاوه یی دُل چَندَری عو دِمینه؟ پُدَسسوخته کَفُن دِپیت، مُن قبض روح گِردی یَمَ!

خلاصه دعوای زن و شوهر در میاد و پسر ها هم هاج و واج نظاره گر.

آخرش مردک میگو: زنک چَندَری عو دکوردیه، مُن چی میدانستوم؟ مینوم مُنُ نالُــش نیمیا!

پسرها هم شاکی میشن که در اون برف و سرما زا به راه شده بودند و میگن: آقا جان این لا اگه خواستی رحمت خدا بِشی تورو خدا قبلش ببین تورو نالُش میا یا نیمیا، یه کُشی واستان مارو ورفی میان تا اینجا بیوردی.

به قلم: حامد نجاری از گوران

 

 

  • نقل دوم: مُنَ نالَه دِنی!

اون قِدیمان از دِهات اطراف میامیون شهرُک خِرید میکُردُنِ و وِمی گِردیون.

یه پیرمرد، پیرزُن دِبیون که زُنُک مردُکَ برُساند خِرید کلی سُفارش کُرد که چی بَخر چی نَخر، کُجِه دَ بَخر کُجِه دَ نَخر. از جمله قندِ و چایی رَ بُشو آقابراری دوکان، برنج بشو لایقی دوکان، لمپا لوله بشو حاج یونسعلی دوکان و از همه مهم تر مُلکی کروم (همان مرکورکرم که به آن دوا گلی هم می گفتند و محلولی است برای ضد عفونی کردن زخم) دی هاگیر، وَچَّن واش چینی مینون دستُشانه مِربینون دَبُستیم.

مردُک خرَ سوار گِردی، راه کَت بَشه شهرک، با کلی زحمت هموشه بَخَری. آخُرِسَر بشه یک دورَ دواگلی بَخَرُست، همه رَ هانا خرجینی میان، خودُش دی سوار گِردی وگَردَ خانه.

راهی میان هوس کُرد آواز بُخوانَه. یِهو روم بُخواند دستچویی که خرَ میراند میزَ پاشی دیم و خرجینی هاله. همین میانه میانه چو میگنه دورِی دواگلی میشکی و میشانه پاشی رو.

مردُک فکر مینه چو بَگُنیهَ پاشه شروع مینه بنالُستُن: آی پام آی پام، ننَه جانُم، ننَه بُمُردُم اَندی خون بِشیه.

همینجوری میشو خانه. زُنُش اورَ بیدی دُلتَرک گِردی، زود بارَ جیر گیت بِینه مردُکَ چی بِبی. نُغافُلی مِینه دورَه دواگلی بُشکُستیه.

مردُکَ می‌گو: خاکُم سَرُت، دوره بُشکُستی اوسه چی بُمالُم پاتَ؟

مردُک تازه حالیش می‌بو جِریان چیه، بلند می‌گو: آخِیش پس این خون نی‌یَه، پام سالُمه.

دیمُشه کُرد زُنُشی رو بُگوت: زُن، مُن مِینُم مُنَ نالَه دِنی یه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۱ ، ۱۲:۰۸
درجی طالقانی

ماست گَپ‌گَپویِ پُر چَنه‌یِ عاشق!

سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۲۸ ق.ظ

بانو شهناز سلطانیان در مورد مطلب «ماست گَپ‌گَپویِ پُر چَنه» نوشتند:

این ماست وقتی پچ پچ می‌کنه، اونم نصف شب، وقتی همه خوابند، ما می‌گیم:

بیصاحاب ماست دَره نومزه بازی کنه...heartcheeky نوصفِ شو چطور پچ پچ کنه! laugh

خلاصه مواظب خوراکی‌هاتون باشید. یه وقت دیدید کار دستتون دادنا winklaugh

به قول یک لطیفه‌ی قدیمی، وقتی شیرینی و میرزاقاسمی تو یخچال هست، باید درِ یخچال باز باشه! :))))

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۱ ، ۰۸:۲۸
درجی طالقانی

چند طنز-عکس-نوشته

سه شنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۴۹ ق.ظ

شوخی با چند عکس و مقوله
صرفاً جهت لبخند :)


 

سوال فلسفی جناب خُورُوس:

میگوتُن حاجیان مکه نَشُن، عَوضُش پولِشِ هادی‌یَن فقیر آدومانِ

ایسه الآن که دو سُ ساله کرونایی واستان، مکه بِشیَن تَهطیله

فقر ریشه‌کَن گردی؟!

 


 

از یه طالقانی سوال کنی اینه چه گُلیه؟ میگو: ترکیب توره ونگ و آتُک!

خودتان نگاه کنین: اینجا و اینجا

 


 

زُن جان، رنگش متالیکه! خودُم دیشو قَشو بَکشی‌یَم تا تو سوآر می‌گِردی بَل بَزُنه

مُلتفتی هِمین سیفیده خرِ خیلیان نُدارُن!

 


 

اُنتُخابات کِیِه؟

 


 

عشق جان، حتی آمریکایی گُرباکانِ دی دیوانه کُرده heart

 

بیدونِ شَحــر!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۴۹
درجی طالقانی

عیــد دیدنی

دوشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ق.ظ

 

قبل از عید که میگِرده، کلــی نقشه میکشی که این تعطیلی‌یانی میان، خانه‌یی دُل دِری و آاای استراحت مینی و میخُسی و کیف مینی...!

روز اول عیـــد ساعت هفت صُحب علی الطلوع، در خواب و بیداری دری که تیلیفون بی صحاب زنگ میزنه. حالا تو دی لک و لایی ( لحاف و دوشک) دل گوش دِری که کدام نامسلمانِ مردم آزار، این وقته صُحب زنگ بزیه. آقاجان که تا اون لحظه پنج بار صبحانه باخوردیه و صدای تیلیویزیون و نقاره‌های سال تحویل گوش بداشتی بیه و مایی خِو رو کُفت و زهر مار کوردیه، میشو گوشی رو وِمیره.

- سلام عمو، جابر هستم. زن دایی فاطمه‌یی پسر! عید شما مبارکا... خانه دِرین مزاحمتان گردیم؟

- علیک سلام جابر جان، بَعلی، خانه دریم، تشریف بیورین، تشریف بیورین.

- کی بَ؟

- جابُر بَ.

- کدام جابُر؟ ماگو جابُر نـــداریم!

- دایی رضایی پسر، عمه لیلایی زوما!

😳 😳

 

دقیقاً آخرین باری که این گند تحفه رو مون بِدی بی‌یَم، دوازده سال پیش، مسجدی دل، طالقان، چایی پخش میکورد.

- آخه اون میخوا بیا مایی خانه چه خاک سرش کنه اول صحب؟ مگه اوشانی خانه خِو دِنی؟ اصلاً چه رابطه‌یی اون ایمامزاده و دودمانش مایی همرا داره؟؟ این چه بُلا بَ اول صحب مایی گردن بار گردی؟؟ تحفه میخوا بیا چه کار؟

- پسر جان زشته... غلطه... میهمان حبیب خدایه... راست گرد این لک و لا رو جمع کن الان میایُن... پایَــــــس.

- یَک راهه بیایه .... هرگز نیایه!

 

حالا حالت عادی ما هفت و نیم خِو د راس میبیم میشیم کاری سر، اول عید یه گند دوماقی واسان، ساعت هفت میخوا راس گردیم. از این جابرانِ جبار همه جا هسه. اون موقع معلوم نیمیگرده، سُه ماه بعد کاشف به عمل میا که اویی کار یک جایی گیر هسه یا مَثَل از مایی آقاجان زیمینشی واسان راه میخوایه و از الان هُزُم کوردیه و ماهری جور ویلیش میکشه .

 

ظهر که میگرده یک جور دیگر، فردا دی هم اچان، از روز سُوم ایسه میخوا آقا ننه رو ویگیری بَـبُری اینانی بازدید پس بدانه!

ننه میگو: پسر جان ایمروز مارو ببر یکی دایی اصغرتی خانه و یکی دی خالک پِری یی خانه و اون سر دی بشیم عزیز الله‌یی خانه ایمسال نو عید دارند و اگه کیشکه عمه ت دی دبه، دَرگده، اونو دی تُمان کنیم!

حالا اینانی خانه یک جا و دو جا نیه گو، یکی کرج دره، یکی آبیک دره، یکی هفت چنار دره،  یکی کِندی تُک نارمک...!

خب اول از همه میشی پمپ بنزین، باک رو تا قُرتش، چهل و پنج لیتر، پر مینی و یه نازنین تراول پنجاهی آقای پمپ بنزینی رو هامیدی. صُحب ساعت هفت خانه د درمیشی و شوکی دشروست و کرکته حال، ساعت دوازده وِمیگردی. کیلومتر ماشین نشان میدیه پانصد کیلومتر جان بکنسی!

حالا وقتی میشی عید دیدنی بعد از تبریکات، اولین سوال این هست:

- طالقان نِ شی یِی؟؟ کی میخوا بِشی؟ ورف و باران نزیه؟ داران بسوتیه؟

حرف کم میورون:

- تو نیمیخوا زُن ببری؟ تو نیمیخوا یال دار گردی؟ تو نیمیخوا خانه بخری؟ چب اندی اَلافی‌گری مینی؟ تویی همسند و سالان، الان چی کوردینه و فلان خاک رو سرشان کوردینه و اینطور...!

 

این میان تا پنجم عید کلا از بیخوابی چوشموتی بیخ چالان گردیه و از بس تخمه یو آجیل و شکلات باخوردی، مرض یبوست دی قوز بالا قوز گردیه و ایسه هم اَچان.

شب ششم میشی یَخه‌چالی پیش و شیشه رب هَلو (آلو) رو پیدا مینی باخوری که  گلاب به روتان خیکت راه کوعه و اینطور میگرده که شمایی تعطیلات نیمه اول تُمان میبو و صبح ششم میشی کاری سر و یک استراحت دلانا مینی.

حالا این وسط همه اینان به کُنار، گوتوروم بمانسی‌یم تو الان میشی عمویی خانه دو ساعت گپ میزنی، بعدش میگن خب تو پیش بشو خانه ما الان شمایی پس پسایی میایم، ایضما نیم ساعت بعد اوشان میان مایی خانه..!

خب این خالک وازیان چیه؟ یکی بیا مونه حالی کنه!

حالا اینانه بگتم بَخِندین، اما خداییش بنگری این دید و بازدیدان خیلی دی خوبه و سنت پیغمبر دی هسه و آدومی روح تازه میبو. امبا یک سری خُله وِلی کاران و رفتارهای بیهوده و چشم و هم چشمی هان اگر نباشه یو رعایت گرده، خیلی دی بهتر میبو.

نفسِ این سنت محبت است و استحکام مودت و باخبر شدن از احوال و امورات یکدیگر، مطلوب آن است که هر آنچه خارج از این محور پاک و اهورایی بخوا باشه، مثل گِلِه‌گزاری و این چی یان، خاک عالوم سرش... درگده... هرگز نباشه...

نَوِلا کی میهمانی د بدش میا؟؟ هرکی بیومی قدمش چوشمی سر... هرکس نیومی خدا به همراش... دستش درد نکنه مارو یه نارمک بشی ین دِ راحت کورد. گله چب مینی؟ ولی اون وله کینه گور به گور جابُر دی اگه بیومی، بزنین اورو بکوشین خونش مونی گردن. اینانی که مُکر مینون خدا میدانه چندی بدُم میا!

 

لبتان خندان و تنتان ساق، همتـانی عید مبــارکا

 

به قلم: حامد نجاری، اهلِ گورانِ طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۵۸
درجی طالقانی

خاطره طنز آقامی فُسفران

دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۳۶ ق.ظ

آقام هر روز سرویسی همراه میشه اداره. یگ روز خِو بُماند و ناچار خودشی ماشینی همراه بَش. عصری دی یادا کُرد ماشین بیارده، سرویسی همراه وَگردی خانه. آخر هفته بیامی‌یِیم بشیم خرید، بِیدی‌یِم ای امان، ماشین پارکینگی میان دِنی. (یَهنی سُ روز ماشین دنبه هیشکی حالیش نگردی بَ! - خانواده آی‌کیو!)

خلاصه شَل و شول و شیون که آی دُزد بِزی مالُمه بَبُرد. پلیس رِ خبر کُردیم بیامیـَن صورتجلسه کُردُن و بِشی‌یَن.

آن دِ بعد، آقامی کار این بَ که روزی صدبار زِنگ بزنه پلیس و خبرگیری کنه که ماشین پیدا گردیه یا نه. هر بار دی میگوتُن خبری نی، کلی اوشانِ فاحش میدا و کُلُفت بار می‌کُرد که عُرضه نُدارُن و سرشان تهشانی همرا وازی مینه و اصلاً خودشان همدست دزدانُن و فیلان و بیسار.

چند روز بعد، همینکه آقام سرویس‌شان د پیاده می‌گرده، یه کَمُک آن طرف‌تر یه ماشین مِینه که به چُشمُش آشنا میا. مغزشی فُسفُران شروع مینُن به چُشمک بِزین و اِلارم هادان و آقا دی ناپرهیزی مینه و یه جَختی جلوتر میشو و ناغافل خودشی ماشینِ میشناسه که آنجه پارک کوردی به.

سرتانِ درد نیوروم، عصری ماشینه میوره خانه و با اعتماد به نفسی مُثال زدنی زِنگ میزنه پلیس و میگو: شماهان کو منیب هیچ کاری نُکُردین، خودُم طِی یَگ عملیات جُست‌وجو ماشینه پیدا کُردُم. امبا اینه رسمُش نی، یه کم مردمی کاری پِی دباشین! وَلّاه که اینطو نان دروردُن حرامه حراااااااااام...!

 

کاری از گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۰ ، ۰۸:۳۶
درجی طالقانی

داستان طنز سگ دو

يكشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۱۷ ق.ظ

دوستی (ش.ن) می‌گوت: چند سال پیشان، پُجُ ( پژو) بَخَرسون مُد گردی‌بَه. طالقانیان، هرکس بازُنشست میگردی، پول باز نشستگی رو هامیدا اول از همه یه پُجُ صفر هامیگیت. البته بعدش سمند، محبوب دل طالقانیان گردی، ولی اوایل تا یه مُفته پول دَس میومی پُجُ میخرسون. الباقی هرچی پول میمانُس، میبَردون طالقان و یکی دو ساله دود میکوردون، آسوده از اینکه دوزار به جز جیره ماهیانه بازنشستگی اوشانیبه نُمانسیه. همه هم ماشالا آدام اسمیت و اُقتصاددان!!

سی سال خودشانه امیدواری میدی یَن که بازنشست گَردوم میشوم طالقان اِچّین مینوم ، اَچّان مینوم.  مرغداری راه مینگنم، اون یکی گاوداری، اون یکی ماهی سرا یو پرورش شتر مرغ و بوقلمون و چه و چه که آخرش دی هرچی پوله تَش میکشون میشو پِی کارش.

 

 

در آن شباب زندگانی، پولانه بوداشتی بی یَم بشوم یه پُجُ هاگیروم. هفت هشت سالی قَناعت و دِسی پیشو بداشتون، ماییبه یه پُجُ صفر کیلومتر میگردی. همین مایی عزم، جَزم گِردی که یَک شِو مرحوم آقام بگت: پسر جان!!

بَتم: جانم آقا جان!

- چب میخوا نازنین پوله هادی یِی پُجُ هاگیری؟!

بَتم: خب چه نوم آقا جان؟

بزرگوار در یک سخنرانی راهبردی  بَگُت: ما گو یه کُله پیکان داریم مارو وَسه !بشو یه وانت هاگیر، اَقَـلَکـَن طالقان میشیی وِمیگردی، این آلاشغالان و کیسه نان خشکانه دکنیم پشتش. حالا میتانی کاسبی دی کنی. دو کَش بار بیوری بَبِری، یَگ عالوم منفعتت میبو. هم طالقان میشی هم کاسبی مینی، بده؟ پُجُ میخوا چه نی رو؟

 

یکسال گذشت. آقاجانی گپو گوش گیتوم. مایی وانت گِردی آقاجان و یک قوم و یک دهاتی مُفته خر! این یکسالی میان، بلکم اندازه ده دوازده تا هواپیما ۳۳۰ فقط بار ببردوم، بیوردوم طالقان، دریغ از یه باک بنزین کرایه. حَله یکسال نگردی‌به، ماشینی صحاب دریمی و اوراق گردی .

وانتو با چندی ضرر هادام بَعش ..

این اولین توصیه  اقتصادی آقاجان بود که با شکست مواجه گردی و بدجور مغبون  گِردی یَم. مایی کمر بُشکُنوس با پیشنهادش.

 

 

مدتی بگذشت. خیر سرم عاشق گِردی یم، بگذریم که کجا و چطو؟

دخترکی اسم شِمین بَ، آقاش بازاری میان از اون قدیمی فرش فروشان. وضع مالی، عالی و خانه یو ملک و املاک اندی داشتون که حسابش دسشان دِ درشیبه. خانه شانی دُل اندی کیلی اوزان بَ  قاطی میکوردون این کیلیان کدام ویلا یو خانه ای شینه. البته مایی خانه دی کم کیلی اوزان نبه!! طالقانی خانه ای دل، خدا بیامرز آقاجانم ستونی سر یه گته میخ طِویله بِزی بَه، مسجد و غسالخانه یو  دهی پمپ آب و راهی سری مستراحی کیلی یانه اوزان کوردی به. همین یک گذر میتانسی وجه مشترک پیدا کنی!

همه چیز دبه خیر و خوش پیش میشی که آقاجان دومین نِصیحت راهبردی رو ارائه بودا، مونه بگت: پسر جان !!!

بَتم: جانم آقاجان!

بَگُت: این دُتَرک تی یِی بِه زون نیمیگرده، هم خودته بدبخت مینی هم  او ره بدبخت مینی، هم خاکو دمینی مایی سر.

- عوهاا چبه؟!

بگت: قِدیم تا حال بگتن کبوتر میخوا کبوتری همرا دباشه، باز دی بازی همرا، غاز دی غازی همرا. آخه یِتیم بی پدر! تو خودوتی خرجی سر بُزاسی چطو میخوا این دترکی خرج و مخارجه هادی یِ ی؟؟ یَگ هفته این دتر پولدارانی چُسان فِسان از چهل سال ننه تی خرج مخارج ویشتره. نکن رو نکن... خودوت جهندوم دِ ماره دی بدبخت مینی .یه کُله خانه داریم اینو دی میخوا بروشیم تی یِی مهر و سکه رو هادی یِ یم زندان دِ دروریمب!

بزرگوار همانجا طلاق بُدا و سکه هانه دی اجرا بنگت و مارو دکورد قزل حصار.

 

 

بدجور ترس ننگت مونی جان؟ هرچی اعتماد به نفس داشتم کُش بکشی بَعش. بِدی یَم  بیراه دی نِمیگو.. اون گِردی که پس بَکشی یَم و چند ماه بعد شِمین خانِم، یه لندهور بی عار و غی رت همرا ازدواج کورد. جویا گِردی یَم تن لش نه کار داشت نه بار داشت  نه سربازی بِشیبه  نه هیچی ، ویه داری جور فقط جَرشی به! شِمین خانِمی آقا دی اوشانیب خانه یو ماشین هاگیت و ویلا بدا و کفت بدا و درد بدا و کار بدا و بَبَرد یه دهنه دوکّان اوییبه هاگیت بنگت اوره کاری سر .

آری، آن خر موذی دامادِ بی وجدان، آن ویه دار بی خاصیت، آن وَرور ناخوشی، آن چالوسی دزد ورزو که عمرش کار نکوردی‌به، آن دزد سگ ایقبال دیگران، راه صد ساله رو جفت بزی بَپَّرس. گوشتی که خیر ناخورد مونی دوندانی بیخ د‌ِ درورد. حلاوت و شانسی که اگر آقاجانی فتوا و بیانات نبه مونی قوسمت میگِردی.

 

 

بعد از اون داسُه‌تان نیت کوردوم روزی پنج مرتوبه بعد نماز واجب  قربه الی الله دو دستی بکتانوم کله ای سر که خاک و تیلان دکنن سرت...! چند وقت واقعا کله رو میکتانسوم و ناراحتی اعصاب بیگیتوم تا بعدش کم کم یادوم درشی.

نه اینکه درشی باشه، هرگز تا قیام قیامت یادوم دِ در نمیشو، منتها بموردوم اندی کله رِ بکتانسوم .بیصحاب کله ونگ ونگ میکورد تا ایکه کم کم  خسه گردی یم ..شتری که مونی خانه ای پیش باخوتی‌به، آقاجانی مسمال اویی کینی سر تزریقات گردی و شتر ایقباله رَم بودا بَعش.

 

بگذشت و بگذشت

در آن سه روز تعطیلات بهاری آقاجانی همرا راه کتیم به سمت طالقان. آسمانی نیمه ابری که گوردله گوردله ابران آسمانی سر بَل بَل میزی یَن و خونوکه بادی بهاری میوزید .اصولا احوال خوب آبستن بولایه! هرجا بدی یِی کیف دِری مینی، صداتو در نیور که این بی وُفا دنیا حسودیش میبو تُک و دوماغت دِ درمیوره.

بَرِسی یِ یم عوارضی .خیلی شُلُغ بَ. همین صفی میان دِبی یم آهنگ «دنیا ز تو سیرم بگذار که بمیرم دنیا ای دنیا »گوش میدام که آقاجانم بگت: پسر جان!!!

بتم‌: جانم آقاجان!

بگت: تی یُی چوشمان سو دِ بکتیه؟

بتم: نه!! چِطو؟

بگت: کوری مگه پسر؟؟؟ بشو اون لاین، عوهااا چندی خلوت تره.

بتم: چه فرق مینه؟! حالا هجده سانت پس و پیش، خلاصه میشیم دیگه.

حکم کورد ایلا و بیلا بشو اون دست. از همون گیرهای ننه بابایی که نه قابل بحثه نه قابل درک. ما دی بشی یِ یم اون لاین عوارضی، همین ماشینی هوروک دستی رو  بَکِشی یم که یه مینی بوس چنان بِزی، بکتانوس مایی ماشینی کینی سر که شش هشت موتر بَپَّرسیم.

ماشین پهبادی جور به پرواز دریمی و هشت موتر تیکاف کورد. باور کوردونش سخت به که دِسی دِسی خودمان بشی یِ یم اون لاین که مینی بوس بکتانه زوری جور پهن زمینمان کنه!!!!

آقاجان ای آقاجان! خدا رحمتت کنه که اندی مونی به خاطره بنگتی! اگه اندی که خاطره بنگتی، ارث مینگتی، الان کل شرکت گوگل و اپل رو یکجا میخرسوم.

حالا چی گردی مینی بوس بِزی ماره؟

تو نگو عازّات یه پیرمردوک مینی بوسی دل خطا مینه و  راننده که سیککار دستش دبیه شروع مینه بَخِندی ین .سیککاری تَش دِمیکوعه مردوکی میانچان و خشتک و اُشکومی سر و تا بیا تَشه بکوشه ناقص نگرده میزنه مارو ناقص مینه. دو ماه تمام گردن بند طبی دَوَسا بی یَم و‌ آدم آهنی جور راه میشی یم. بگتم دیه جُواب کورد، گردن وِنمیگِردی، اچینی کرگدن و خوکی جور گردن تعطیل گردی، کله رو مگه میتانسی پیت بِدی یِی؟ خشکه چو...

چندی نذر و نیاز به درگاه احدیت که فقط  وَل نگردوم و  شکر خدا بعد از دو ماه یقدی رَژ گردی یم.

البته الهی شکر، آقاجانه هیچ بولا نَرِسی. هرچند این واقعه نقض قوانین فیزیک بَ. چطو گِردی که کلیه نیروی نیوتنی، فقط مونی سر و کین دِ وارد گردی؟؟؟ چطو آقاجانه تِکِیم دی نودا ؟؟؟ این سوالات هنوز مونیبه در هاله ای از ابهام قرار داره.

 

 

دو هفته  خانه نشین گِردی یَم و همان باعث گردی انقلابی در زندگیم ایجاد گرده. خانه نشینی و اعتکاف بایث گردی خلوتی میان، عقل کار بَزَنَم چب اینهمه بولا مصیبت سروم میا، هموش دی آقاجانی نِصیحتانی سر؟ بَنِشتوم پشمانه اتفاقاته واسگلسوم...

آخه آقاجان کجه دِ میدانه کجا بولا بَلی دره، حضرت ابراهیمی جور کارد دمینگنه و دسنگله میدیه جهندومی میان؟؟ حضرت ابراهیم هم یک بار یالشه میخواس بکوشه نه مایی آقایی جور روزی هشتاد مرتوبه گوسفندی جور زمین بزنه. این گِردی که احتمال بدام مونی آقاجان ایحتمالا با اجنده یا یوفاهای کیهانی در ارتباطه. هوش های برتری که در کالبد آقاجان حلول کوردی ین و‌ میدانن کجا بولا میخوا نازل گرده و پیرمردکانی فلنگ کی و کجا درمیشو .

بتم اینطو نیمیبو !! اول اون پُجُ ای سر، پول و مالمه بسوزانس. بعدش شِمین خانِمی سر قلب و احساسمی همرا وازی کورد .ایسه دکتیه جانمه میخوا هاگیره. بدی یَم اینطو پیش بشو بایث بشوم قبرسانی سر باخوسوم .تصمیم قاطع بیگیتوم از این نیروی نِصیحتی آقاجان استفاده بهینه کنم و دولتمردانی جور از تهدید فرصت دروروم و تا مارو نزیه نکوشتیه یا ناقص نکوردیه، هرچی او بگت در یک حربه اُستُراتُژیک خلافشه انجام بدی یم...! اویی بکن، مونیبه نکن باشه یو اویی نکن مونی به بکن. منطق جز این نبه!!! هرکس بیل زن باشه اول خودوشی باغ بیل میزنه. در یک محاسبه سرانگوشتی از میزان موفقیت آقاجان در عرصه های مختلف به این نتیجه بَرِسی یم که هر راهی که او بشیه بحمدالله جز به ترکستان و مغولستان و بیابان خدا ختم نگردیه .پس علم به راه کژ کم از علم به راه راست نیه. توکل به خدا که اهدنا الصراط المستقیم.

 

فصل تازه ای آغاز گردی ...قرار گردی هرچی آقا بگت خلافش بشوم.

وقتی یکی از رفیقانم پیشنهاد خرید یک مُفته زمین در لواسانه بُدا، برای جواب او‌ دِ چند روز مُهل بیگیتوم. آقا رو بگتم و با مخالفت سرسختی مواجه گردی یم.

بگت: پسر جان تا حال آقات بشیه لواسان؟ ننه ت بشیه لواسان؟  آخه خودمانی طالقان چه بولا داره میخوا بشی اون جهندوم د زمین هاگیری؟! مایی روند آخه اونجاران نیه و اندی بگت تا خسه گردی.

مون دی هیچی اورو نگتم که یانی آها، صَحی، صَحی...

آقاجان وقتی بِدی اویی همرا دگ به دگ دننگتوم سَرچه وِنیگیت.

فرداش زونگ بزی یم رفیقم که آداش سه دانگش مونی. خیلی ترس داشتم اما دلو بزی یم به دریا، بتم درگده اینهمه مال و جانم بسوت این دی رو اَش.

یکسال نگردیبه یکی از این بساز بفروشان زونگ بزی که این زمینه بروشین میخوام درنگنوم یه زمین دیگه ای سر .از این قرار که چون این دوتا زمین تجمیع میگردی میتانس خلاف و غیر خلافه هم بدیه و از این لاکچری ویلاهان بسازه ...

بروتیم... هرچی بنگتی یم چهار برابر ویگیتوم!

اون داسه‌تان تمان گردی و منتظر فرصت جدید گردی یم. مکانیزمی که دِچیه بی یَم گویا ساعت سوییسی  جور میزان کار میکورد. تا اینکه همان رفیقم که برارش مهنس کشاورزی بود و چندی گلخانه یو این چیان داشت پیشنهاد بدا ترکیه د یک نوع کوت (کود) طبیعی و ارگانیک وارد کنیم .بگت: این کوتان  جدید دریمیه و خشکه داری بیخ دکنی دار سبز میگرده و دمه جاری سر دپاچی گلستان میبو ...

بشی یَم بتم: آقاجان اچین .....

آقاجان نگاه عاقل اندر سفیهی کورد بگت: پسر جان !!!

بتم: جانم آقاجان !

بگت: میخوا پوله هادی یِی بشی ترکیه د خر زور و سُر لپه یو تاپاله بیوری؟! بیو بشیم طالقان عمو حرمتتی گاوداری دُل اندی گوآله زور تورو هادی یَم که زورت درایه!! آخه تو چب اچین تِکِیم باخورد گردی یِی؟؟

بتم: خا، چشم آقاجان!

هرچی لواسانی زمینی سر سود کوردی بی یم، اصل و فرعه درنگتوم، رفیقمی همرا شریکی اون بسته کوتانه وارد کوردیم.. هرچی بنگتوم سه برابر بلکم ویشتر ویگیتوم. دو سال مایی کار گردیبه زور وارد کوردون تا اینی که همه گردی ین این کاره یو دست زیاد گردی و سری آخر ضرر بدا ولی در مجموع خوب مونیب بنگت..

 

 

مورد بعدی این به که مایی محله ایی گَل یه بنگاه املاک دبه، یه کلفت کین مردوک اونجا مشاوری کار میکورد. جاده چالوسی بَ، خیلی مایی همرا خوب به. آقاجانی یقه رو بیگیتیبه که حاج آقا پسرته بَگو یه مورد دارم یارو پول نیازه خانه شه میخوا بروشه.

بشی یَم بدی یم یه ویرانه آپارتمان سی سال ساخت، امبا زمینش زیاد و قدر السهم خوبی داره.

آقا رو بتم هاگیروم؟؟؟

بگت: پسر جان!!!

بتم: جانم آقاجان!

بگت: نکن، این کلفت کینه مردوکی حرفه گوش نیگیر اینان کمیسیونی پی درون، اون ویرانه ر سگ دبندی در میشو. نازنینه پوله تش نکش، بیو بشیم طالقان، عمه زیبایی زمین تی یبه هاگیروم هشت ده تا جوز دار میانش دره هیچی نباشه سالی چندی جوز هامیدیه، کُلی تی یبه منفعته!

یاد همان منفعت وانت افتادم. همچی چهار ستون بدنم این اسخوانانم لرز دکت!

بتم: خا ...تی یِی منفعته دی بِدی یِ یم! خلاصه یه جور رَته بودام و مردوکه بَتُم مونیب هاگیر اما آقامه هیچ حرفی نزن.

هاگیتوم!

یکسال گذشت.

احمدی نژادی دوره گردی و قیمت زمین و ملک سه چهار برابر گردی. اون خانه دی همه همسادان توافق بَرِسی ین و قرار بودان که یکجا بروشون و مونی قدر السهم هشت ده برابر پولی گردی که اون آپارتمان بَخَرسی بی یَم...

به برکت آقاجان تقریباً میلیاردر گردی یم.

به سروم بزیبه آقاجانه ویگیروم ببروم لاس وگاس! اما اجل مُهل نودا و آقاجان رحمت خدا بِشی.. بِشی و خیر و برکته دی ویگیت بَبَرد. بیدون میزان و راهنما گردی یَم. بیدون دس چراغ که راهی پیشه روشون کنه. ولی دیگه جهل و جوانی دوران تمان گردیبه و اندی تجربه داشتم که خطا نکنم. چهار پنج سالی دی خودومیب بساز بفروشی میکوردوم. دیگه گیسان سفید و دوندانانی کار گردیبه، نفهمسوم چطو جوانی سر د رد گنسوم و دَکِتی یم سرجیری...

وضع مالی خیلی خیلی خوبی داشتم امبا نه زونی نه یالی نه تفریحی کوردی باشی نه هیچی، فقط دروردوم و بداشتوم. هرچی این سالها سگ دو بزی بی یم هادام یه گته زمین بخرسوم کجا؟ تجریش! منطقه ای که همه قدیمی بازاریان و اربابانی ملک و منزل اون جاران دره. کل دارایی و هرچی این سالها ‌دروردوم یه وام دی هاگیتوم بنگتوم سرش و اون زمین تجریش بخرسوم. دو سالی سرش باخوتوم .پیشنهاد های مشارکتی خوبی بهم میگردی منتها تصمیم بیگیتوم بروشومش و یقدی کیچیکتر هاگیروم ولی بساتنشی سر شریک نگیرم. همه دارای ام اون زمین بود

دار و ندارم. بنگتوم بروشومش که یه دراز مردوک بیومی و به بالاترین مظنه خریدار گردی. خیلی قیافه ش آشنا بود منتها هرچی خودمه بشقالسوم نوشناسی یم.

تا اینکه قولنامه ای سر اسم و فامیلش رو که بگت دوزاریم بکت: شِمین خانِمی شوهر! بی پدر صغیر، چندی خوشتیپ و خوش اُستایل گردیبه.

مفته پول خوب به تنش گوشت گردیبه. ساعت سوآچ و کت و شولوار اصل گوچی و پوجار چرمی فِندی ایتالیایی و انگوشتر جواهر و عینک سنگی ریبن و سوییچ فورد موستانگه همانجا میزی سر مینگت کل ودیعه معامله کامل میگردی. همان ویه دار بیخاصیت که دو زار جیفش دنبه یه نوشابه کانادار هاگیره .همان دزد ایقبال، همان سیا کِولی، همان که نمیدانم کی اوییبه دعا و ورد بخوانسیه!

سه تا چک بَکِشی، من و بیست و پنج سال سگ دو بزی یَن و جوانی و عمر و همه رِ یکجا بَخَرس ... سه برگ چکی همرا!

 

 

آقاجان خودوت میدانی مونی خِویی میان پیدات نیمیگرده؟؟؟؟!!!!

اون جراهی کبوتری تختی سر لم بدای یا غازی همرا انار دان مینی؟؟!!

یِقدی نَموک دپاچ فشارت جیر نکوعه!

اگر شانس و ایقبال پیشانی سر دوباشه، کبوتر که هیچ، سیا توسنگال و خر چسانه دی یگ عمر باز و دالوایی همرا خیر و‌خوش زندگی مینون.

 

دریافت فایل صوتی این داستان- کلیک کنید

فایل اول             فایل دوم

 

داستانِ طنزِ سَگ‌دو

به قلم: حامد نجاری، اهلِ روستایِ گوران

با صدای: سید حکمت قاضی میرسعید، اهلِ روستایِ حسنجون و سیدآباد

ویرایش و تدوین: سید ابوالفضل قاضی میرسعید، اهلِ روستایِ حسنجون و سیدآباد

تهیه پوسترها به طالقانی: سیده مریم قادری، اهلِ روستایِ اورازان

با تشکر از کانال طالقانی‌ها و کانال کشکرت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۰۷:۱۷
درجی طالقانی

داستانکی از ننه: آخــرت

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۸ ق.ظ

خدا بیامرز، مایی گَــتِ نــنه خیلی شوخ بَ و یک روز دَبه نُمـــاز میخوانست، نُمازش تــُـمـان گـِردی و بَـگـُت: صغیـــر بمانی ، پایَــس نمازت رو بخـوان!
_ بخوانستوم 😉
_ اَوراح خیـــکت.. آهاااا... بخوانستی، کِی بخوانسی مون نِدی یمه؟پایسا... پایسا.... پایَس رو به خــدا بیور و آخــر نُماز دی خودتـــو دعــا کن بَگو یا حضرت رحــمان به حق پنج تَن، مونی این کُلِ شُـلِ  نــنه رو بُــــدار.
بگوتم: عـــِــو هااا..... ننه جــان! قربانــُت گردوم، این گـــو دعــا در حق توعه، دیــگه چب منت مینگنــی؟ بَــگو تو رو دعـــا کنم خب!
بگوت:  نخیــر.. این دعــا خودوتی شینیه! نَوِلّاه لازوم نکوردیه مونه دعا کنی! تو بشو خودتـــو بــَرُس.
_چـــِبه؟ یعنی چــــی؟
_  یعنی این که مُن اگه بَمُــردُم، اونوقتی ســر، شمایی بمــوردونی نِــــوبه و وَخت میگرده، عیسه دعا کن مــون دَباشوم و خدا مــونه بُـــداره تا شما دی بُمانین!
_  عجب حرفی بِزی یِ ی ننـــه😂

ننـــه اینو بگُـت و شروع کُرد سیفیدِ سجادُه‌شَ جمع کُرد و زیر لب پِچ پِچ میکورد:

یَــگ پُدَسسوخته دی اون دنیا دَ وَنَگِــــردیه بُدانیم اون وَران چه خبـــره 😁

 

به قلم: حامد نجاری، از روستای گوران طالقان

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۰ ، ۰۸:۲۸
درجی طالقانی

قدیمی طالقانی وازیان

شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۳ ق.ظ

قدیمی طالقانی وازیان چی بَ ؟؟؟؟


قدیمان، آتاری و سه گا و پی اس پی و این چیزیان نَبَ گو، هَمُش کار و بدبختی بَ. اما یه موقعانی دی زمانه دستش دِ در میشی و می یَشت که یالوکان جَختی وازی کنن. حالا چی وازی میکوردون ؟

یه سری وازیانو گو همه میدانُن مثل تَپ کَش ( بیس بال طالقانی) و جوز وازی و قِیش وازی و قزقان کلاه اما چند تا وازی شمارو میگواَم که شایدا تا حال نُشنوسته باشین.

برو بور وازی:

این وازی یه جورایی فوکر مینوم از مغولستان باشَه. دو گروه تقسیم میگِردی یَن، گروه اول فورار میکورد، گروه دوم دی اوشانو پِی‌آ میکورد و با لَگه میزی اوشانی کینی بیخ و هرکس لَگه میخورد میسوت!

اَمبا این فورار و دُمالا کوردون فقط از روی بِومِ خانه هان صورت میگیت. هرکس داخل کوچه میگِردی میسوت. از روی پشت بُوم ها میپریدند و بُزی جور بَپُرک میزی یَن. البته از نتایج این وازی کلی فاحش دی بَ و کلی نَرفین، آن دی از نوع طالقانی!

فرض کن 20 نفر از بِوم بدوبدو میکوردون، خب مَعلومه داد و قال صاحب خانه بلند میگِردی که: پُدَسّوختان مایی خانه خاک گِردی. ای که سرده زمینی سر باخوسین که مایی نُکاس خوراب گِردی. ای که شما رو بومی سر کفُن کنن. ای که شمایی آقایی کَلّه.... ای که شمایی فلانی کله و انواع نرفین های آبدار.

این وازی مثلاَ اگه از جوعَر مَحله شروع میگِردی، تا جیر محله ادامه پیدا میکورد. و خیلی اوقات تا ساعتها طول میکشی که تُمان گرده. افتخار دی این بَ که مون از فلانی یِ ی بوم بَپّرستوم به فلانی یِ ی بوم و آی منو فاش بدا!

هَلَنگ بوریو:

این وازی رو دترکان دی میکوردون. دست به سینه و روی یگ پا لیله میکوردون و به هم تنه میزی یَن. هرکسی زمین میخورد یا پای دومش به زمین حتی سِو میکورد اون فرد میسوت. دستشان نباید واز میگِردی و باید همدیگرو عرصه کین میزی یَن (با آرنج میزدند) حتی سه قولمه دی نیمیتانستون بزنن (با نوک انگشت سیخونک زدن) فقط دست بسته.

خر پشت خر واز:

همان تهرانی خرپشته یه. غریب وحشی گِری یی نیه این وازی میان؟ خدایا دور کن. هر وقت مون خر میگِردی یَم، وحشیان میپرستون مونی پس رجه یی سر، مون دی جا خالی میدادُم و آی با کین زِمین میخوردون حال میکوردوم. بُزی جور میخا جَفت بَزنی این وازی یِ ی میان.

قاپ وازی:

این وازی دی خیلی مرسوم بَ.  تهرانی میان دی زیاد مرسوم بَ

لیس بَس لیس:

همان بیخ دیواری با سکه بَ. سکه مینگتون و هرکسی سکه به دیفال نزدیکتر میومی برنده بَ.

مرغانه وازی:

دوتا مرغانه رو به هم میزی یَن. آرام، هرکسی مرغانه ترک میخورد، میباخت و میخاست مرغانه رو به آن یکین هادیده. یا یه مرغانه رو در مُشت قرار میدادن طِوری که فقط مرغانه یی کله بیرون بَ. بعدش با کله اون یکی مرغانه یواش میزدند هرکسی مرغانه ترک میخورد، باید مرغانه شو به اون یکی میداد.

آقام میگو ما یه سیا کُرک داشتیم که بیصحب مرغانه ش خیلی اُسکُت بَ. یه روز 50 تا مرغانه بردم. هیچ کس مونی حِریف نیمیگردی. از قدیم میگوتون که سیا کرکان سفته مرغانه دارن.

شاد باشید

به قلم: حامد نجاری، روستایِ گوران طالقان جان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۰۳
درجی طالقانی

کُرگِ اخمو

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۳۶ ق.ظ

سلام
صبح بخیر
اگه این کُرگ اخمو بیَله
میخوام شاهکارشی همرا مرغانه درست کنم
🍳🐓
          
بیو مایی وَر 😉

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۳۶
درجی طالقانی