شعر: دوش آمدی...
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ق.ظ
دوش دوباره آمدی باز به خواب و خلوتم
آمدی و خوش آمدی ای شه و شاه و دولتم
روز سیه، عمر تبه ز دوری و فراق تو
بیا بیا تا که رود از شب و روز ظلمتم
من به خیال تو خوشم به خواب با تو سر خوشم
پای بنه به خواب من، مایه عیش و عشرتم
دوش تو بودی و وفا، من بُدم و مهر و صفا
هیچ نشانه ای نبود از غم و رنج و محنتم
این لب بسته باز شد، با تو به صد نیاز شد
تا دم صبح باز بود با تو هزار صحبتم
گرچه غریب مانده دل، زورق دل مانده به گل
نسیم آن خاطره ها برد مرا ز غربتم
هر که کنار یار خود، با صنم و نگار خود
از صنم و نگار شد خواب و خیال قسمتم
شعر و عکس از: آقای فرشاد فلاحی – کولج
۹۵/۰۹/۱۸