داسُتان مردک کور و زُن زشت رو
یه مردک که نابینا بَ، با یه زُنَک که نه صورت قشنگی داشت و نه اخلاق خوبی، ازدواج مینه.
زُنک از نظر ظاهر،دیمُش سیاه، پر چیریک، کمرُش خمیده، چُشمانُش دی لوچ بَ اما همه اینان به کنار و بدتر از همه اینکه رفتارش خیلی زننده و زشت بَ.
القصه یه شو زنک به شوهرنابیناش بگوت: حیف که تویی کورِ چُشمان، نمیتانه مُنو بِینه که چندی قشنگم! صورتم از گل نرگس قشنگتر، قامتم دی از سرو بلندتر هسته.
مردک وقتی این گپه بشنواُست عصبانی گردی و بگوت: اگه تو اونجوری که تعریف مینی بی یِی، پَ چیب بیومی یِی مینی زُن گردی یی.
چون بقیه که کور نیَن، همه تُو رَ مینُن و ظاهرت دِ خبر دارن.
تو تا به حال بدیِی کوری پیش، آیینه بندیَن؟ نه، چون میدانن که نمینه. پس اگه تو دی قشنگی داشتی، یه نفر بینا تیِی همراه ازدواج میکرد،نه مُن. اگه مُن دی میتانستم بینُم، تو نمیتانستی به دروغ ادعاکنی که قشنگی.
حلا قشنگیت به کنار و سرته باخوره، این گندِ اخلاق و آن زُبانِ تلِت مینی جانه هی نیش میزنه.
آها عزیزان، مصداقِ امروزیِ این حکایت، همین فضای مجازی هسته که هرکس میتانه خودشه پشت نقاب پنهان کنه و افراد دیگه رَ گمراه کنه.
وچَه حواستَه حسابی جمع کن نَکویی چاهی میان
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی