درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

گته ننه ای گپان

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ق.ظ


گَته نَنم همیشه میگوت: قلبت کو بی نظم بِیزی، بُدان گو عاشقی
اشکت کو بی اختیار جیر آمه، بُدان کو دلتنگی
شِوُت گو بی خِو بگذشت، بُدان کو نگرانی
روزُت کو بی شوق و رغبت شروع گردی، بُدان کو نا امیدی
سینت دِ کو بیخودی آه بکشی، بُدان کو پُر حسرتی
دلت کو بی دلیل بیگیت، بُدان کو تنهایی

گته ننه جان، ایمرو تو دِنیِی اما....
مُن به همه ی آن گَپانت بَرسیم
ای کاش قبلِ بِیشیَنت، این وقتانی که منیب پیش بینی کُردی بی یِی، چاره شو دی میگوتی...


📝 برگردان متن: خانمها ستاره      و    مینا صائمیان، شهرک-خسبان
🎤 با صدای: خانمها سحر سیدعلیخانی، سنگبن    و   مینا صائمیان، شهرک-خسبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۸
درجی طالقانی

تکیه گاه یوسف

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ


یوسفی بُراران، وقتی میخواستن اورَ بَنگَنُن چاهی میان، یوسف لبخند بِزّی!
یهودا بپرسی: چُبه خنده مینی؟ ایجه گو جای خنده کُردُن نی!
یوسف بگوت: یه روزی مُن به این فُکر میکُردُم که کسی نمیتانَه با مُن دشمنی کُنَه. با این بُرارانِ قوی یی که مُن دارُم! ولی امروز، خدا همین برارانَ به مُن مُسلط کُرد تا بدانُم غیر از خدا، تکیه گاه دیگه ای دَنی!!

سلام خُجیران، صبحتانَ با تکیه بر خدا شروع کُنین
ایشالاک که آن تکیه گاه امن، همیشاک یار و یاورتان بو

امروز، وفات حضرت زینب دی هسته. خدمت مولایمان تسلیت عرض نموده و از خدا میخواهیم به حق عمه جان زینبِ مولا، آقامانی فرج نزدیک گرده.
الهی آمین

ارسال متن: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
ارسال عکس: سیدنقی قادری، دهدر
عکاس: فریدون قادری، دهدر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۷
درجی طالقانی

میر میرانم

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ق.ظ

میر میرانم شه شاهنشهان
            چون برآرم واژه ها را بر زبان

شعر من از این دهان تا آن دهان
          روزگاری شهره گردد در جهان

این منم دانی که عبدالناصرم
          بر همه نوعی سرودن قادرم ؟

از دوبیتی یا که تک بیت و غزل
          مثنوی هم می سرایم چون عسل

این منم آری جهان این را بدان
        شاعری هستم ز خاک طالقان

مادرم بلقیس بود و من سبا
         بر تمام خاک من  فرمانروا

آن زن پاکیزه ی روشن ضمیر
        نان شیرینم ازو دارد خمیر

از پدر گویم بله قنبرعلی
        صوت او در خاطرم هردم جلی

او که درویشان رفیق محضرش
          جملگی مردم همه دور و برش

افتخارم مادر و وانگه پدر
          تاج فرزندی شان دارم به سر

اهل میرم زادگاهم شهسوار
          بی قرارم بی قراری بی قرار

حربه ام در جنگ اهریمن قلم
          وه چه می رانم قلم همچون بلم

بیرقم هنگام سازش گفت و گو
           از قلم چون می چکانم عطر و بو

این همه گفتم ولی اینک شنو
          تا که خرمن چینی از بخت درو

من اگر چه میر باشم در سخن
            همچو مورم ناتوان برجان و تن

گر خدا بخشیده بر من گوهری
           گاه گاهی بر دکانم مشتری

" این همه آوازها از شه بود"
           " گرچه از حلقوم عبدالله بود"

من کی ام یک ذره ی کوچک ازو
             او که اینک داده اندک آب رو

گربه خود می نازم ازدریای اوست
          قطره ای هستم که جویم بحردوست

هر یک از ما پرتوی از نور او
            ورنه کی تابیم حتا کور سو ؟

پس اگر گفتم که اینم یا که آن
           فخر من بر خلقت انسان بدان

هر یک از ما ذره ای زان آینه
           کو فرو بشکسته خود را یک تنه

تکه ای از او من و یک تکه تو
          قطره ای کوچک منم یک چکه تو

جمع انسان و نبات و جانور
         گوشه ای از فن آن صاحب هنر

پس بپیچد هر زمان از ارغنون
        یک  صدا ، انا  الیه  راجعون


شعر از: عبدالناصر میرچی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۵
درجی طالقانی

آزادی، بی بند و باری نیست

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ


طنز تلخ:

این روزها مردم یجوری تیپ میزنن میان طالقان که ما میریم عروسی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۴
درجی طالقانی

مصائب اددمین

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ق.ظ

مصائب اددمین

فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی می‌کنند. مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرا می‌گیرد. امروزه، شیوه ی استفاده از تکنولوژی و تعامل با پدیده های اجتماعی را هم باید به مجموعه فرهنگ اضافه نمود.

 روش استفاده از تلگرام، در گروهای و کانالهای آن و ارتباط با مدیران هر کانال، در کشور ما هنوز جا نیوفتاده و یا آموزش داده نشده است. بطوریکه مشاهده میشود، اکثر مدیران این کانالها و یا فعالین فرهنگی _اجتماعی خصوصا عرصه طالقان، در همان روزهای آغازین فعالیت ریپورت شده اند. داستان از این قرار است:

عمو 'چپاک قلی' از محله شانی  ِپَل و دارانی شکوفه و ... مَثَلتا عکس میگیره عو میخا هادیه یکی از این کانالانی میان درنگنون. عکسا میرسانه  کانالی مدیری بَ ، مدیر دی یه گتِه غلط کوردیه، یه کانال در راستای اهداف فرهنگی _اجتماعی طالقان، با رسالت اطلاع رسانی و شناساندن جاذبه های گردشگری و زبان و ... درست کوردیه، میا مینه عو باریکلا 20 نفر اویی بَ عکس برساندین و مطلب میشو یکی یکی وا مینه.
اولی مثلا 'شاه البرز طالقان' اویی ب یک خوجیره عکس برسایه کلی کیف مینه اما میا او د تشکر کنه، یادش میکوعه ای امان نکنه آقای شاه البرز بزنه اسپم کله ای میان(spam)، او ریپورت گرده. خلاصه بیسم الله بیسم الله گویان، میشو pv و یه 'خدا بداره' میگو و تشکر مینه و به خیر میگذره.

دومی با نام  man talak که پروفایلشی سرد عکس دی نوداره، یه دانه عکس یه کانال دیگه دِ ویگیتی، برسایه این کانالی بَ ، مایی مدیر کانال، از شانس این بنده خدا، اونجه بدیه و میگو که:
 دوست عزیز این عکسو قبلا در کانال دیگری قرار دادند. با عرض شرمندگی از قرار دادن این تصویر معذوریم.
این بگوتون همان و ابتدا راه ریپورت شدن همان. Man talak همین گو پیامو میخانه، دو تا فاحش اویی امواته هامیدیه و با حرص، یک دانه  اسپم کله ای میان میکوتانه، تا دیگه مدیر کانالی قیافه رِ نینه ...

سومین نفر دی از این زرنگ وچانه گو خودوش کانالداره و چشم ونمگیره بینه فلانیه کانال هی گت تر و پرمخاطب تر میبو. لذا هر روز، رفیقانشانی همراه توطئه مینون بر علیه این کانال. یه دانه عکس از نت ومیگیره و میرسانه مدیری ب، مدیر دی خبر نوداره این از چه قراره یه دستت درد نکنه و ممنون او رو میگو. اون زرنگ وچک دی قند دلشی میان عو میبو یه دانه خوجیر اسپم کله ای میان میزنه و به چوشم برهم زدنی، به اهداف شومش، میرسه.

چهارمی نفر دی اصلون خبر نداره اسپم چیه، چی نیه، هرکی او ر پیام هامیدیه، مینه آن گلا یه دکمه دره و او خیال مینه حتمنی دکمه ر باید بوکوتانه. همین تشکر و پیام بیچاره اددمینکه بدی، از روی ندانستن اویی سر میزنه و بدین ترتیب اسباب ریپورت شدن فراهم میگرده.

اما این اول بدبختیه مدیر کانال هست و 10 بار هم اعلام تو کانال که 'بابت مطالب و عکس های ارسالی سپاسگذاریم' فایده نو داره و  همین فردا که عمو 'چپاک قلی' عکس میرسانه و به دلیل ریپورت بودن مدیر، جواب تشکری دریافت نمینه، سیل بد و بیراهان سرازیر میبو:
مایی ب آدوم گردیه، یه دانه عکس دمینگنه کانالی میان، مردوم مینون یه خشک تشکر نمینه، یالشو آل ببوره، همه رفتگانشی قبری سر، ارمنی سگ .... 
سیاپت چهار نفر عضو بیگیتیه، فوکر کوردیه چه خبره! مطلب میرسانیم دمینگنه، یه تشکر د نمینه، فلان فلان شده گربه ی کوره و .... الی ماشاءالله

خلاصه اینکه همه ای که بیومین یه حرکتی کنون طالقانی واستان رو  بزین داغان کوردین، بد نی یکم این بیصاحاب تلگرامی همرا که کار مینیم، چم و خمانش دی یاد گیریم و آن د مهمتره، با اخلاق باشیم و مردمو الکی گرفتار نکنیم که علاوه بر روز جزا، ظلمی جواب همین دنیا به آدوم میرسه.
با سپاس از همه ی فرهنگ داران طالقان

✍ به قلم: مهدی آهنگری، گوران
📝 ویرایش و تنظیم: مریم قادری، اورازان

✅ برای 'دانستن' و 'آموختن' این اثر را نشر دهیم لطفا ❇️
سپاس

این متن با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۲
درجی طالقانی

آرامش دیروز یا آسایش امروز؟!

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۸ ق.ظ


چند شو پیش، پای صحبت بابام نیشتِ بیَم، میگوت: شما خوب دوره ای زندگی مینین.
بگوتُم: نه بابا ما اَندی کار مینیم، دریم بَترکیم. بگوت: مای زمان، طالقانی جاده تا صمغ آباد ویشتر نَبی، بار میامی صمغ آباد، ما با قاطر میامی یِیم تا صمغ آباد، بار ِمیبَردیم تاجوستان، دوباره وِمیگردی یِیم صمغ آباد، بار بَبُریم.
ینی کلِ روزَ راه دبی یِیم. هزار جورخطر دی راهی سر، مارِ تهدید میکُرد. تازه باید تمام این بارانَ از جوستان میبردیم پراچان، از طرفی زندگیمان باید میچرخی، قاطرانَ نمک بارمیکُردیم از راه پراچان میبردیم شمال.
عوضش کیسه های برنج میاردیم طالقان. شمالیان مای برنج کیسه ای میان، یکی دو تا پرتقال میندان، میاردیم پراچان. وقتی کیسه ای سرِ واز میکُردیم، پرتقالی عطرِ بو، خانه رِ پُر میکُرد.
کُلِّ سالمانه این کوه کتلانی میان دبی ییم. زنکان دی هم کار خانه رَ انجام میدان، هم اوداری و باغداری و مالداری.
تازَه وَچه دی گو تا دلت بخوا داشتیم.  وچانه دی باید رسیدگی میکُردُن. بعد وگردی رو به مُن کُرد و بگوت:
اِسه تو از خودتی دوران که الان باشه، بگو بینُم چه سختیهایی دری تحمل مینی؟
هر چی فکر کردم نُتانستم یه چی پیداکنم که اوشانی سختی یِی همرا برابری کنه. دستانمَ ببردُم جوَر و بگوتم: بَباجان مُن تسلیمم!

ویراستار اضافه کُرد: سختیهای آن دوران زیاد بَه و آسایش و رفاهشان کَم. این دوره اما دوره رفاهه، آسایش زیاد، نعمت وفور اما چیزی که دِنی آرامشه.. قحطیِ فکر راحت و دل خوش...
دایی مصطفی جان، کاش اینانه به بَباجان میگوتی تا او بُدانه، آن روزگار رفته، از این روزگار بی هویت و شعبده بازِ ما، خیلی بهتر هسته.
روز مردان مرد، پدرانِ مهربان و تکیه گاهها محکم مبارک.

✍ متن: سید مصطفی افتخاری، پراچان
📝 ویرایش و تنظیم: سیده مریم قادری، اورازان
🎤 با صدای: سیدعباس افتخاری، پراچان

این متن/خاطره ی زیبا با صدای سیدعباس افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)


تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی (هر گونه درج یا کپی برداری، تنها با ذکر منبع _کانال تلگرامی درجی_مجاز می باشد.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۸
درجی طالقانی

آسمان و خدا

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۴ ق.ظ


خدایا وقتانی که دِلُم تیب تنگ میبو، با اینکه می دانُم همه جا دری، ولی آسمانَ نگاه مینُم، چون آسمان سه تا نشانه از تو دارَه:
بی انتهایَه،
همینطور بی دریغهَ،
و مثل یه مهربان رفیق، همیشک دسُش مای سَر درَه!

سلام..
سلام عزیزه دوستان...
صبحتان بخیر...
آسمانتان همیشک آبی و آفتابی ☀️


متن ارسالی از: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
عکس ارسالی از: مهدی فیضی، خورانک-لهران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۴
درجی طالقانی

آبجی لیلا

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

آبجی لیلا

خسته و کوفته، کاری سَر دَ بَرِسی یم خانه، یو  وقتی در رو باز کردُم، آقاجان نمازی سر دَبه. ننه دی طبق معمول، خاله فاطی همرا که چند تا خانه ویشتر با مایی خانه فاصله نُداشت، بشی بی یَن  مسجد .
گزافه نیه که بگم، تایمی که مایی ننه، در شبانه روز، این مسجدی دُل سپری مینه، از متولی مسجد ویشتر هسته که کمتر نیه. شک نُدارم وقتی مایی ننه، مسجد دِ درمیا، همان راه قسمت زنانه یی کلید برقان رو دی خاموش مینه .
فضای خانه مملو از گَندال عطر دسته گل  شب قبل بَ  که ابراهیم خان سمسار و آقازاده تحفه اش، به همراه  دوتا از خاخورانش برای خواستگاری آبجی لیلا بیوردی بین.  دو سال پیشان، زن سُوم ابراهیم خان سُمسار دی به رحمت خدا بشی بَه و در عجب بُمانسی بی یم، مُن گو سی و پنج سال خدا دِ عمر هاییتوم، نُتانستم یه نُصمه زُن خودومیب گیروم، اونوقت این یک وَر پیر کُفتال، چطو سه تا زُن بَبردیه الله اعلم...
تو بَگِی یک چیز ساق این جانوری دُل دَبو، دَنِ به. قدش اِچینی کلُم کینه، پوست اِچینی آفریقایی یانی جور سیاه سورمال، خیک دی گو ماشالا(طبلی جور) ، کَلُ ش دی گو کَل و گَر بیگیت!
خاکان مونی سر که ابراهیم خان سُمساری همرا دکتی یم  یک ترازویی دُل.
 مایی آقاجان، عشق ابراهیم خان بَه. سر ماه که حقوق بازنشیتگیش واریز میگردی، همان راه بانک ملی دِ میشی ابراهیم خانی دوکّــانی دُل و یک مشت آلاشغال دوش میگیت، میورد انباری دُل بُنه میکُرد، که چی؟ بًبِریم طالقان. حالا خودومانی آلاشغالان کم بَه، مردمی آلاشغالان دی اضافه گردی بَه.
اویی تحفه آقازاده یی کُمالات رو دی  هیچی نیمیگوعَم (سنگینتر هسته). فقط اِندی یَک شماییب تعریف مینُم که وَجنات و حسنات و فقراتُش، آقاشی پِی بشی بَه و انگار خرِ زور رو از وسط لاب کُردی باشی.
امبا پولی بابا بُسوجه، انصافاً وضعشان خوب بَه و پُسرکی خانه و ماشینی یو مُلک و املاک و همه چیش میزان بَه و اَص لا هیچ گَرونه قیافُش به چُشم نیمیومی. (خا خدا همه ی حُسنانه به یکی ها نیمیدیه)
(خلاصه) آن شب بَرِسی یم خانه و کفنان رو دُروُردوم و سَر و صورت رو یک اِو بِزی یم و یه قشنگه تَله چایی خودومیب بریتُم و بَنشتُم با قراعت باخوردُن! آقاجانی نُماز، همیشاک جعفر طیاری نُماز بَه. امبا اون شِو آقاجانی اخم، لَمچشی سَر اوزان بَه و همچین با فُریاد نُماز میخوانُس، که انگار فرشته هانی گوش کَر هسه تا اوییب ثُواب عقبی بنویسُن. حالی یم گردی که ایمشو آقاجانی بالی و پَری دُل دَنباشوم که تور گِردیه اساسی.
نُماز تُمان گردی و نه سلام و نه علیکی یِگهو بَگُت: بُشو اون بی عقل و بی شعورِ خاخورتی همرا، گپ بزن. این پسره ساقه یاله.. همه چی یُــش میزانه... بشو بَگو مردم حرف در میورون که ببین دخترک چه بُلا داره، هنوز آقاشی خانه بُمانسیه... بشو بی پدر تا نزی یم نکوشتومت...
همین بدی یم توراکتیه، دو تا چَشم چَشم بَگتُم و الفوراررر... بشی یم طبقه بالا که در حقیقت یه نیم طبقه بَه و لیلا دی اون اتاقی دُل، خودوشیب امپراتوری درست کوردی بَه.
دبه کتاب میخوانست و بگتم لیلا آقاجان چی میگو؟؟؟ یالُکی بغض بَتِرکی و شروع کورد آبغوره بیگیتُن که اگه بمیرم دی اون سیا خره زُن نیمیگردوم. بشو به آقاجان بگو دوستش ندارم...میفهمی دوستش ندارم !!!
حالا مون چطو این جمله رو آقاجانیب ترجمه کنم؟؟ اگه انیشتنی قانون نسبیت رو به زبان انگلیسی آقاجانیب تعریف کنم، شایدا حالی یش گرده، ولی "دوستت دارم و دوستم داری" و این چیان مگه اویی سر دَر میشو؟؟ اصلاً مُنه یا خنده مینه یا دُمالا مینه میکُتانه.... عجب گیریفتاری گردیَم. 
واقعا چندی دره گًل، بین تفکر قدیمی آدُمان و جدیدی آدُمان هسته.. به قول مارکس دنیای امروز، دوران تغییره نه تفسیر محض. قدیمیان فقط پدیده ها رو تفسیر میکُردُن و تصویر اوشان از دنیا، یک خانه یی هسته که میانش دِری و تکلیف گرایانه میخوا اندی زندگی کنی تا بمیری .
نسل جِدید، تکلیف نیمیخوا بلکه حقوق انسانی میخوا... منفعت اورو ارضا نیمینه و تصرف میخوا...  طالب تغییر امورات هسته به شکلی که خودش میخوا و دِلُش میخوا خانه یی بُسازه با خودُشی معماری. و این نگاهی سر بَه که تکنولوژی متولد گردی... بیماریها دیگه بلایای خفیه نِبی ین و علل قریبه و طبیعی داشتُن. انسان جِدید، همه چی رو میخوا وله رو کنه برای زندگی بهتر. (این وسط) دوست داشتن دی حق انسانیه، هرچند شوهر کُردُن تکلیفی موروثی.
ننُه م از مسجد بیومی و یک نِهیب آقاجان رو بِزی که یک بار دیگه اگه اینانو خانه دِ راه بُدای، مُن میدانُم و تو... مگه یالو راهی سر دِ بیوردی یمه.
قربانت گردُم ننه، همان مسجدی و صاحب مسجد تورو بداره. راحتمان کُردی...

✍ نویسنده و ارسال کننده: حامد نجاری، گوران
🎤 با صدای: مریم قادری، اورازان

این داستان طنز با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۳
درجی طالقانی

مثل شماره 19

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ق.ظ

📌 بُزی که عمرش سَرآیه، چوپانی نان ایزار سر دِمینگنه

معنی لغوی: بزی که اجلش رسیده، میره سراغ سفره ی نانِ چوپان
کنایه از آدم فضول داره که از جایی که نباید سر در بیاره سر در میاره و خودش رو به دردسر می اندازد.

با سپاس از خانم سیده فاطمه میرتقی






با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.

Telegram.me/taleghanidarji

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۰
درجی طالقانی

اهل طالقانم...

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

اهل طالقانم
روزگارم بد نی
کوله پشتی بر دوش
وزمه کاچم در دست
من میشُم در دل کوه
تا بچینُم سبزی
لیواسک و شورک و شنگ
یه کمی دی آتُک
شمایی به میارم
به رسم سوغاتی
رفقان درجی

البت کمانگوشی بچیین مینی کار نی، بقیه ر گلاویز گردین کو خیلی پهلوانُن

طنز شعری از: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
عکس از: ابوالفضل یزدانی، خسبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۸
درجی طالقانی