امروز روز جهانی آلزایمره
بیماری آلزایمر یا فراموشی مصیبت روزهای کهنسالی است
ایلاهی هیشکی فراموشی نیگیره
بیماری آلزایمر یا فراموشی مصیبت روزهای کهنسالی است
ایلاهی هیشکی فراموشی نیگیره
إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِکَ أَن یَکُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ سوره توبه - آیه 18
مینی خاطره مربوطه به قِدیمی مَچّدِ اُِورازان.
خیلی کیشکه یال بییَم، تابُستان و مُحرم بَ، شوکیان میشییِیم مَچـُّد.
روضهخوانان میخواندُن و هَرکی خودشی حالی میان دَبَه.
پیرزُنُکان گیریه میکُردُن، نَناکان ناله و بُرمه.
جوانِ دُترکان دی زُل میزییَن به روبروشان، بَلکَم از پسِ آن ضُمُخته پردهای که مابینِ زُناکان و مرداکان اوزان بَ، نُمزهشانِ بِینُن که دَره سینه میزنه.
ما یالان دی فقط شیطنت میکُوردیم و تا میتانستیم شربت هامیگیتیم و از بالایِ ایوانِ طبقه دویُّم دِمیریتیم پُسرکانی کَلّهای میان و قَییم میگردییِیم!!
یادُوش بخیر..
الآن آن قدیمی مچّدِ باصفا دِ فقط هِمین خاطُرههان بُومانده و بَس...
نقل از: بانو سیمرغ
الآن دی خُجیرِ مَچد بُساتیَن اورازانی بَ
عکسها از منابع اصلی برداشت و برچسبهای آن حفظ شدهاند.
وَختی نَقلِ سَختی روزان میامی وسط، آقاجانُوم میگوت:
ما آن سیاه روزانِه بِیدییِیم و زیندیگی کُوردیم، اونانی که میدانُون،،، خُب میدانُون!
ایسه میگویِیم بَرا اوشانی که نمیدانُون، که ما خوش داریم تا بُودانُون که این چَرخِ فَلَک، چه وازیانی کو مایی سَر نیورد!
سُو ترم کُلاسِ فلسفه بَ گَپانُوش...!
عکس از: فرهاد کولیوند
کرمهای شب تاب معمولاً در شبهای فصل تابستان بیشتر دیده میشوند. زمانی که بعد از غروب خورشید و تاریک شدن هوا، به جستجوی سایر حشرات،کرمها و حلزونها میروند تا خود را سیر کنند.
نورافشانی شبتابها همیشه در طول تاریخ موجب حیرت انسان بوده است.
برخی معتقدند که انسانهای نخستین، از شبتابها برای نشانهگذاری مسیرها و روشنایی محل زندگیشان استفاده میکردهاند.
تحقیقات نشان میدهد که این نور زیبای فسفری، کاربردهای متنوعی برای کرم شبتاب دارد:
آنها از طریق تابش نور با یکدیگر صحبت و ارتباط برقرار میکنند.
همچنین از نوردهی به عنوان یک سیستم دفاعی برای مقابله با شکارچیانی مانند قورباغهها استفاده میکنند.
و نیز، آنها با استفاده از این نور، از قلمرو خودشان دفاع میکنند.
البته جالب ترین کاربرد این نورافشانی زیبا، جلب توجه جنسِ مخالف در فصل جفتگیری است.
شبتابهای نر، آواز عشقشان را به زبان نور میخوانند.
شبتابهای ماده مشکل پسند هم لابه لای شاخه های درختان مینشینند و گزینههای خود را با دقت زیر نظر میگیرند تا جفت مورد پسند خود را انتخاب کنند.
نورافشانی شبتاب یکی از نوستالژیهایِ کودکانِ روستایی است. در طالقان نیز، عشق به شبتاب در رگ و ریشه خاطرات همه آنهایی که روزگاری در نور حیرت انگیز آنها، غرق تفکر شدهاند، باقی خواهد ماند.
یادُش بخیر...
چِندی خُراب میکُردیم، ننه جان دوواره دِمیچی!
نقاشی از: علی میری
در این شب جمعه، یادی میکنیم از عزیزانِ خفته در خاک،
مخصوصاً رانندگان طالقان
که عمری با صبوری، سختیهای جاده را برای رساندن ما به دیارِ قشنگمان، تحمل کردند.
خاطرهای از اتوبوسهای طالقانِ قدیم:
خیلی وَچه بی یَم... (حدود شصت سال پیش) تازه اتوبوس بنز بیامه بَه طالُقان
یگروز دبی یِیم بشیم کَرُج، اتوبوسه سُوآر گِردی یِیم
یگ جوانکی بَه که شوفر اونه ر تَهِ اتوبوس جا بُدا
او اعتراض کُرد: چُبه خودتی فامیلانه بَنُشتای صندلیانِ جِهلُو.. ما ر برساندی عقب؟
شوفر دی بگوت: قال نُکُن پُسر جان و بِنیش جاتی سَر.. اتوووسش بُـنزه! عقب جِهلو نُداره!
نقل خاطره از آقای
اکبر شعبانی، از اهالی روستای صمغ آباد
عکس از آقای کیوان محمدی
هِندی اَخلاطه بِخر
امّا
طالقانی سیر دی یادُت نُشو...
عکس: آقای ادیبی از روستای دیزان طالقان
عصایِ دستِ آقاجان، هنـــوز
کنارِ کفشاش، تویِ ایـوونه
یادش جاریه، تو کُنجِ خونه
خودش کُجاهاست؟ خدا میدونه!
جمیع اسیران خاک، غرقِ رحمت الهی
عکس از: سعید ملک کیانی
شعر: سیمرغ (با الهام از ترانه میرن آدمها...)
طالقانی خاک ، مردمشی نیازَه آب و هُواش ، گوهر دُل نُوازَه
دار و درختُش گل بوستانَه مرز و محالُش همه داسِتانَه
ورکولی و گُوگَل و دَه مالُشهَ جوز و سیف و شیلانُک و نانُشه
طویله ای سو مالی بَع بَع میا باغی میان صدای چَه چَه میا
بهار که گِردی ، بلبلان مست میبُون کوکه جوران کوهی میان رَج میبُون
چُشمه ای اُو ، صاف و زلال و سَردَه هر کی باخُرَه. ، دُلُش نیمیخا وَگَردَه
گت ننان و گت آقانی قربان شولا و چار قدانشانی قربان
ای طالقان ، ایشالله آباد باشی البرز ی کوه نگین الماس باشی
✍ شعر از: آقای داود باران چشمه - #خودکاوند طالقان 1397/4/15
📸 عکس: طبیعت زیبای روستای #کرود طالقان از آقای علی رازانی
کاری سر مایی رفیقان تعریف مینون که مثلاً بعد از بیست سال هنوز خواب شب امتحان و کنکور رو مینون و با وحشت خِو دِ راس میگردون. ولی بعد از بیست و پنج سال مُن خواب طالقانی قدیمی مستراحه مینوم و همینکه قلبم میخوا حلقم د درایه خو د راس میگردوم. ینی مونی خِو و کابوس دی آدمیزاده نمیمانه، ببین این طالقان چی مایی سر بیوردیه که از کابوس تا طاووس خاطراتمان طالقان دره.
در دهه ۶۰ تعداد زیادی از خانان در طالقان خشت و گل بِه و مایی ۳۰۰ ساله خانه دی هم اَچّان قدیمی خانانی مستراح حیاطی دل و میدان دبه. ما دی تهرانی کیشکه یال بی یِ یم و شوکی مستراح بشی ین در حد مرگ وحشت آور بِه. انگار قبری دل میخوا بنگنون. مجاهدت میکوردیم که کُشی پیشو بداریم تا در اون تاریکی دل از میان سایه های ترسناک داران به زیر نور سرد مهتاب و صدای زوزه شغال و وهم شب مستراح نشیم. ولی دیگه مثانه پر میگردی و جُواب میکورد، کلیه هان پر میگردی ، کم کم حجم کُش که به طحال و کبد و شُش ها میزی دیگه چاره ایی نبه، توالت نگو ، تو بگو شب اول قبر
یه در چوبی داشت که از چهارتا لته چوب عمودی تشکیل گردیبه، میانانش دی همه درز داشت که مینشتی و قشنگ بیرون رو دید میزی ی ی. سقفش چغر و سیاه تیر چو دبه پر از اُشگر و نازک چو بین تیر ها که هر آن خیال میکوردی الان یا ماهر سرت میکوعه یا موش یا جن درمیا. اون چاچی کناران دی کارتن دبه و عنکبوت خانه بساتیبه. هر کدام از عنکبوتان دی بیصحاب ، نیم متر دست و پا داشتن. دیفالان همه کاهگل و ترک باخورد با نقش هایی دَشَند آگیت و ترس آلود.
همه اینان به درک، اصل ماجرا کاسه توالت بود. یه کاسه ذوزنقه ای که همه اش دیواره بود، دقیقاً دوتا لحدی همرا بساتی بی ین. نیم متر جیرتر یه چاله وسطش دبه. یه سیا چاله، این کهکشانی سیاه چاله هانی جور. انگار جاذبه داره و میخوا تورو جیرکشه میانوش. همه ش خیال میکوردوم الان یه اَژدَرها اون کاسه د درمیا و مونی کینه گاز میگیره. «البته در بهترین حالت»
ای قبر پدر طراح اولیه اون کاسه توالتان، آخه پدسوخته این چیبه تو طراحی کوردی؟ یتیم بوماند انگار اورو بگتن یه چی طراحی کن که علاوه بر قبض کُش ، قبض روح دی کنه. ای تَش بکشون روحته
اصلاً اون کاسه ای سر بنشتون انگار پرتگاهی سر دری، پات اگه در میشی کارت تمان گردیبه. جای پاش دی دوتا پنج سانت، روح چند نسل از یالان همین کاسه توالتانی سر آسیب بدی. حقیقتا ،اینهمه ناهنجاری های اجتماعی که الان جامعه ایی دل دره اگه ریشه یابی گرده به همین بیصحابه کاسه توالتان در دوران بچه گی میرسه.
کلاً اگه یالانی کُشه از اون مستراحان میبردی آزمایشگاه حدود سی درصد اوره دبه، هفتاد درصد آدرنالین. همه اینان یَگ طروف، مایی قدیمی مستراح یه بُنکیه دی داشت. اینو دیگه کجای دلم بنگنوم؟
بُنکیه یه حالت انباری و غار مانند بود که معمولا طویله ایی دل میساتُن که در سرمای زمستان وَره هانه اون میان جا کنن تا سرما د تالان نگردون. از بیخ دیوار مثل یک غار تنگ بود به ارتفاع پنجاه سانت، حالا سیصد سال پیش اون معمار پدسوخته مستراحی دل چب ، قبر آقاش بُنکیه درست کوردیبه مونیبه هنوز هم علامت سواله.
پس در یک نمای کلی فرض کنین، نصمه شو، یه کیشکه یال بنشتوم اون قبری سر ، جراهی و سقف که اونجور ، بیخ که اینجور ، تازه از پشت دی یه غار سیاه و تاریک هسه که هر آن ممکنه یه اژدرها درایه مونی کینه گاز گیره. اصلا پوزیشن توالت ایرانی بنشتون یک پوزیشنی هسه که به لحاظ دفاعی در نا امن ترین حالت ممکن هستی چون در حالت نشسته ،شولوار ، پاهانته قفل کوردیه. نفس مستراح دی طوری هسه که خیال آوره .
وقتی مینشتوم و از درزهای درب ، باد خنک میومی و رو ی پوستم مینشت ، بیش از پیش به عجز میرسی یم. هر باد خنکی روی مهره های انتهایی کمرم انگار اون اژدرهایی دوندانه، یا اون عنکبوتی دراز دستانه، و بیومیه مونه گاز گیره. حالا اینکه اصن چرا عنکبوت باید بیا مونی دیاره کینه گاز گیره چندان به ذهن هفت ساله ام متبادر نمیگردی. مگه بیکاره؟
البته قصص غیر استانداری که اون دوران یالانیب تعریف میکوردون میتوانست علت باشه. ایسه نسل جوان بدانن که یه کُش بزی ین مایی دوره چه مکافاتی داشت .سامانه موشکی اس سیصدی راداری جور سرم میچرخی تا از چاچی سر و کاسه توالت و ترک دیفال و پشتمی بنکیه چیزی در نیایه
وحشت روز دی کمتر از شوکی نبه، روز دی وقتی میشی ی ی، همین شولواره جیر میدای یا یک گُشک میومی مستراحی دل یا از این گته سیا زَنگوآن اون چاچی تیرانی سر دنبال سوراخ میگردی لان کنه. خب ترس داره دیگه ، سیا زنگویه، عقل نوداره گو ، هرچی سوراخ دباشه دل میشو..
چه کُشانی که نصمه و نیمه قطع نگردی از ترس نیش گُشک و چه دِفورار هایی با جیر کشیه شولوار...
ایسه حق بدین، که بعد از ۹۰ سال دی باشه کابوس اون قدیمی مستراحه بینوم
✍ به قلم: حامد نجاری #گوران طالقان