درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر طالقانی» ثبت شده است

ننه جان...

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ق.ظ


ننه جان
تو قند خونت خیلی جواَر درَه
ولی دلت همیشک مایب شور میزنه.

وقتی ننه بغض مینه، اشکش چشمانُشی میان مثل یه مروارید میمانه که صدفی میان، بَل بَل میزنه
آنقدری قشنگه که دکتران اسمشه بندان ''آب مروارید''!

وقتی چشمانشی میان نگاه مینی، همه چی رَ میتانی بخوانی. انگار زیرنویس داره...

نَنُمی دسانه نوازش مینم
دسانش داستانی دارَه خودشیبَه..

ولی چه کنیم که فقط ادعا مینیم عاشق اوشانیم
ولی اوشانی قشنگه چشمانی رنگَ یاد هاکردیم😔😔

تورَ دوست دارم ننه جان❤️

✍️ سیدمصطفی افتخاری - پراچان

__________________________________
💭 واژگان طالقانی:
جواَر: بالا
بَل بَل میزنه: درخشش میکنه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۳
درجی طالقانی

زنی که آسمان را به زمین می دوخت...

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۹ ق.ظ

#مردمان_طالقان

🔶 داستان زنی که آسمانه به زیمین میدوت..!

چند سال پیشا بَ.
دبیَن دیوار امامزاده ر تعمیر کنن. پی دیوارِ بَکَندن. همینطور کو کارگران کار میکُردُن، یگهو یه جنازه تر تمیز پیدا گردی. جنازه ی یک زُن بَ کو تمیزی و سالمی کفنش نشان میدا تازه دفنه.
تعجبی آن بَ کو تازگیان کسی رِ آنجه دفن نُکرده بیَن.
یعنی این زُن کی بَ و چیب مخفیانه دفن گردی بَ، آن دی بیخِ دیوار امامزاده؟...
 
 🏹🍃☀️☁️💈🎈

سیده زهرا همینطور کو کُرگانیب چی دا میکُرد، گپ میزی:
مُن سیزده چارده سالُم ویشتر نَبه که گتین خوآرُم، سیده شهربانو، بیومی مایی خانه. همه ی خوآرانم شوهر داشتن و فقط مُنِ ته تغاری بمانسته بیَم. آن روز قرار بَ مشدعلی و تک و تیلش بیان مینی ب خواستگاری.

سیده شهربانو مینی ور نُشتی و با محبت خُوآرانه نُگام کُرد. مُن خجالتیم د سر جیر انگتم و زیمینه نگاه میکُردُم.
خوآرم بگوت: زهراجان تی یی سکنات نُشان میدیه به این جوانک بی میل نی یی. مُوارکت باشه خوآرجان. فقط مُن دِ این نصیحت همیشاک گوشتی بیخ، اُوزان باشه.
عزیزجان اگه به یه دیوانه از دین و دنیا وگرد کُرده بگویی: هی خُلِ تور، بیو این سوزنه ویگیر و آسمانه به زیمین بدوج!
تو رو خنده مینه و میگو: آسمانه نمیتانه کسی به زیمین بدوجه. محال ممکنه. مُن دی نمیتانُم..
اما عزیزکم.. اگه تی یی مردا، یه روز کاری سَر دِ بیامه و بگوت: هِی زُنا .. بیا این دَرزنه ویگیر و منیب آسمانه به زیمین بدوج، تو درزنه ویگیر و فقط بگو چــشـــم!

 🏹🍃☀️☁️💈🎈

چند سال پیشا بَ.
دبیَن دیوار امامزاده ر تعمیر کنن. پی دیوارِ بَکَندن. همینطور کو کارگران کار میکُردُن یگهو یه جنازه تر تمیز پیدا گردی. جنازه ی یک زُن بَ کو تمیزی و سالمی کفنش نشان میدا که تازه دفنه.

کارگر افغانی بَش پیِ متولی امامزاده. جوانکِ متولی، جریانو که بُشنواُست خیلی تعجب کُرد. او میدانست که تازگیان کسیه دور و بَر امامزاده دفن نکردیَن. بدو بیامه جنازه رو بِیدی که اوییب ناآشنا بَ.

خبر دهی میان پخش گردی و چندتا از بزرگان و ریش سفیدان بیومیَن. یکی از پیرزنکان دنیا دیده بَش رویِ جنازه رو بِیدی و یگهو شروع کُرد به ناله و شیون. هِی خوآرُم هِی... هِی نَناکُم هِی...

هویت جنازه معلوم گِردی. زُنی حدود پنجاه ساله که ویشتر از سی سال از اویی بمردن و کفن دفن بگذشتی بَ.
زُنی عفیفه، مومنه و صبور که اویی گپان همیشاک برای نوعروسان ده، درس زنانگی و زندگی بَ.
همانی کو به سیده زهرا میگوت: تی یی مردا در جواب هر سوال و درخواستی ولو غیرممکن، فقط باید تو دِ چشم بشنوئَه.
همان زُنی که آسمانه به زیمین میدوت....
و وختی آسمانی گردی، زیمین به حرمت اویی صبوری و نجیبی، با جسمش، مهربانی کُرد...!

 🏹🍃☀️☁️💈🎈

ننه سیده شهربانوی مُن، الآنا بیخ دیوار امامزاده ی اورازان راحت خُتی. از اویی شوهر ذلیلی... نه این کلمه قشنگ نی.. از اویی همسر تکریمی، این دوره زمانه ای میان، چیز زیادی دیده و شنیده نمیبو اما خجیره گپانش همیشاک راه نُمای زناکان جوان بوده و هست.
گپانی که شاید این روزان زیاد خریداری نداره اما طلا دِ باارزشتره عزیزجان.

گل صلوات یا فاتحه ای تقدیمش مینیم و نیز تقدیم همه عزیزان اسیر خاک.

📝 سیده مریم قادری #اورازان

این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.



عکس سمت راست: سیده شهربانو و همسرش سیدبشیر و دختر کوچکترش (پدربزرگ، مادربزرگ پدری)
عکس سمت چپ: سیده خاور و همسرش سیدصدرالدین (پدربزرگ، مادربزرگ مادری)


متن فارسی: "زنی که آسمون رو به زمین می دوخت"


چند سال پیش بود که اهالی تصمیم گرفتند بنای امامزاده رو سروسامونی بدند. اول از دیوارهای بیرونی شروع کردند که مرمت و بازسازیش ضروری تر از بقیه جاها بود. چندتا کارگر گرفتند و اونام شروع کردند به کار. یه ساعتی بیشتر از کارشون نگذشته بود که کارگری که مأمور کندن پی دیوار امامزاده بود، کلنگش رو پرت کرد و با ترس، از خندق تازه حفر شده بیرون اومد و بلند فریاد زد: یه جنازه... یه جنازه اینجاست!

کارگرا فوری دور جنازه که به نظر می رسید متعلق به یک زن باشه، جمع شدند. یکیشون گفت: جنازه سالمه و بو نگرفته، کفنشم که تمیز و خیسه، این زنو باید همین یکی دو روز گذشته اینجا دفن کرده باشند... اما خیلی عجیبه... متولی می گفت، چند ساله که نذاشتن نزدیک دیوار، کسی دفن بشه...

یعنی این زن کیه که اینجوری مخفیانه دفنش کردند، اونم پای دیوار امامزاده ای که همه می دونستند امروز فردا قراره کنده و بازسازی بشه!؟

 

سیده زهرا همینجور که داشت واسه مرغ و خروسا دونه می پاشید تعریف می کرد: من سیزده چارده سالم بیشتر نبود که یه روز، بزرگترین خواهرم، سیده شهربانو، اومد خونه ما. ما 4 تا خواهر بودیم و برادری نداشتیم. همه ازدواج کرده بودند، الا من که ته تغاری خونه بودم. اون شب قرار بود، مشدعلی و فک و فامیلاش بیان خونه مون خواستگاری.

سیده شهربانو کنارم نشست و با محبت خواهرانه اش، نگام کرد و با زبون محلی، قربون صدقه ام می رفت: ای قشنگه کیشکین خوآرُم قربان که دَره عروس گرده.

من از خجالت سرم رو پایین انداختم و زمینو نگاه می کردم. خواهرم گفت: زهرا جان، این سکوت و رنگ به رنگ شدنت، نشون میده که به این جوون بی علاقه نیستی. مبارکت باشه.. الهی که سفیدبخت و عاقبت به خیر باشی. فقط از من، یک نصیحتی همیشه بیخ گوشت آویزون باشه خواهرجان. اگه تو به یک دیوونه زنجیری از دین و دنیا آزاد، بگی: بیا آسمون رو به زمین بدوز، با همه دیوونگیهاش میفهمه که این کار نشدنیه و به تو میخنده و میگه: کسی نمیتونه زمینو به آسمون بدوزه، محال ممکنه، منم نمی تونم.

اما عزیز جان، اگه یه روز مرد زندگیت اومد خونه و دست تو یه سوزن داد و بهت گفت: زن! بیا اینو بگیر و برام، آسمونو به زمین بدوز، تو سوزنو از دستش بگیر و فقط بگو: چشم!

این چشم گفتن تو، به اندازه تموم دنیا، برای اون مرد، ارزش داره، حتی اگه کاری انجام ندی...

 

چندسال پیشا بود که اهالی تصمیم گرفتند بنای امامزاده رو سر و سامون بدند. همینطور که کارگرا، پی دیوار رو می کندند، جنازه یک زن، که سفیدی و تمیزی و سالمی کفنش نشون میداد، تازه دفنه، پیدا شد. کارگر افغانی رو پی متولی امامزاده فرستادند. متولی جوون، تا اینو شنید خیلی تعجب کرد. اون میدونست که تازگیها، کسی رو، اونم دور و بر دیوار امامزاده دفن نکردند. بزرگا و ریش سفیدای ده، خبردار شدند و خودشونو به امامزاده رسوندند. یکی از پیرزنهای دنیادیده، رفت و روی جنازه رو باز کرد و ناگهان شروع به ناله و شیون کرد... ای خواهرم.. ای خواهر صبور مظلومم...

هویت جنازه معلوم شد. زنی حدوداً پنجاه ساله که بیش از سی سال از مردن و دفن کردنش گذشته بود. یک زن مومن و صبور و باتدبیر که همیشه حرفاش، برای نوعروسای ده، درس زندگی بود. همون زنی که وقتی رفت، همسرش تا چهل سال بعد او، تنهایی زندگی کرد و در جواب هرکسی که بهش پیشنهاد تجدید فراش می داد می گفت: هی.. دیگه کجا عین سیده شهربانو پیدا میشه واسه من!

و اون زنی بود که، آسمونو به زمین می دوخت!و وقتی آسمونی شد، زمین، به حرمت اون روح بلندِ آزاده و صبور، با جسمش مهربونی کرد..

 

این روزا، احترام و محبت یک زن به همسرش رو، میگن: شوهر ذلیلی

اما مادربزرگ من، سیده شهربانو که من هیچوقت شانس دیدن و شنیدن مستقیم حرفاشو نداشتم، بهش میگفت: همسر تکریمی... بهش میگفت: بلندمنشی و تدبیر خانومانه   واژگانی که امروزه، زیاد خریداری نداره اما همه مون خوب میدونیم، سنگ بنایی از جنس طلاست برای ساختن یک زندگی سعادتمند در دنیا و آخرت.

اگه از این خاطره خوشتون اومد، برای شادی روح همه مادرهای از دنیا رفته و جفت مادر بزرگهای من، صلواتی بفرستید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۳۹
درجی طالقانی

ننه سرمایِ دعاگو

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ

ننه سرما بیومیه مایی وَر
بَنشتیه کرسی یی بُن
تَسبیحشه ویگیتیه و دَره دعا مینه...

بیو گوش هادی یِم بِینیم چی میگو:😉

🔅 ایلاهی اولین سین سفره ایمسال: سر سلامتی ایمامِ زُمانمان باشه و خدابخواه ظهورش نزدیک باشه اینشالاه.🙏🍃

🔅 سین دویُم: یه سفیده چادُری باشه که عَزبه دُترکان سر کُنن، عقدشانی بَ و دستشانه بنگنیم یه شیرپاک خورده ای دستی میان. 🙏🍃

🔅 سین سویُم: سلامتی همه مریضانِ اسلام باشه که تخت مِریض خانه هان خُوتی یَن.🙏🍃

🔅 سین چارُم: یه سبزه دامان باشه، که همه نوعروسان تن کُنن، به خواست خدا اولاد سالم و صالح گیرشان بیا.🙏🍃

🔅 سین پِنجُم دی سلامتی آقا ننه هان، پیرمرد پیر زُناکان، یالان، دُتران، پُسران، وَچکان، گَت تران، همه، همه.. باشه.🙏🍃

🔅 سین شیشُم، سیفیدبختی جوانانمان، کار گیرشان بیا، درس و مشقشانی میان، موفق باشُن، از بلاها دور و از این جورواجوره گیریفتاریان خدا نجاتشان هادیه. 🙏🍃

🔅 سین هفتم: سربلندی قشنگه ایرانمان و صُلح و آرامشو رونق و خوشحالی همه مردمانش باشه.  ایلاهی آمین🙏🍃


✍️ سیده مریم قادری
      #اورازان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۸
درجی طالقانی

آش دندونی (دندان سری)

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۱۸ ق.ظ

#رسوم_طالقانی

🔶 دندان سری یا پختن آش دندونی

-  لثه هانش میخاره... چَک و چیلش دِ او جیر میا، کلافه و بداِخلاق گِردیه! هرچی ر ومیگیره دِمینه دُهانشی دُل و با حرص، میجوئه!

اینها همگی شکایتهای یک مادر طالقانی است که نوزادش دارد دندان در می آورد.
وقتی اولین نشانه های سربرآوردن قندهای سفید کودک در قندان شیرین دهانش، ظاهر می شود، مادر می داند که روزها و شبهای سختی در پیش است. به همین منظور و از قدیم الایام، برای اینکه این سختیها به سلامت گذرانده شود و جان دلبندش سلامت باشد و نیز به شکرانه این نعمت خداوندی، که به کودکش دندان ارزانی داشته، آشی را می پزد و بین همسایگان و فامیل پخش می کند که به آن "آش دندونی" می گویند.

سرزده چون ماه روشن، اولین دندان نی نی
می پزد امروز حتماً مادرش دندان سری

آش دندونی یک آش ساده ای است که سبزی ندارد و معمولاً با هفت نوع حبوبات و غلات شامل: گندم، ماش، عدس، نخود، لوبیا سفید، لوبیا قرمز، لوبیا چیتی، لپه و حتی برنج و باقلا و نظائر آن، طبخ می شود.
در بعضی شهرها، به آن آب قلم گاو یا گوسفند و گوشت ریش ریش شده هم اضافه می کنند. چاشنی آن معمولاً همان نمک است و گاهی سرکه و یا کشک و با پیاز داغ و نعنا داغ تزئین می گردد.

پختن آش دندونی با مراسماتی همراه است. اینگونه که زنهای فامیل جمع می شوند و در پخت آش کمک می کنند. اشعاری می خوانند و در آخر، به هر کدام یک کاسه آش می رسد. کاسه آش، خالی به صاحبخانه برگردانده نمی شود و هرکس به فراخور وضع مالی و به دلخواه، هدیه ای درون آن می گذارد.

همچنین رسم است که مقداری از دانه های غلات را، قبل از شروع طبخ آش، برای پرندگان می ریزند و برای کودک آرزوی سلامتی می کنند.

همانگونه که گفتیم اعتقاد بر این است که این آش در راحتی رشد دندان های کودک موثر و یک نوع خیرات و شکرانه سلامتی نوزاد است. یک نقل طالقانی از زبان کودک در حال دندان درآوردن می گوید: مادرم اگر می دانست من در چه لحظات سختی قرار دارم، تزئینات بالای گهواره ام را می فروخت و با پول آن صدقه می داد و آش خیراتی درست می کرد تا این روزهای سخت من، به سلامت بگذرد!

الهی تن و جان همه کودکان، مادران، پدران و گت تران همیشه ساق و سلامت باشه. 🍃


✍️ نوشته: سیده مریم قادری
      #اورازان

این مطلب، در کانال طالقانیها، منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۱۸
درجی طالقانی

خاطره یک بزرگ بانویِ نجیبِ طالقانی

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ

زن عمو جان تَعریف میکُرد:
مُن و جاریه، هَمسن و سال بی یِیم. دوتا دوست و رفیق جانی. هر کی ما ر میدی، میگوت: مگه شما دو تا دَس خوآرین اَندی با همین؟!
عاقبت همان طور دی گِردی. جاریه زودتر از مُن عروسی کُرد و مُن اویی دَس خوآر گِردی یَم. او دی چند ماه بعد که منی عروسی بَ، دَس خوآرُم گردی.

مُن و جاریه با هم واره داشتیم. هر غروب که بعد دوشیدن مالان، میشیَم اوشانی خانه تا شیر ر یکی کنیم، میدی یَم کَله، یا تندورشان روشُنه و قُزانشان آن میان کِتی. هر شو، شام داشتُن، آن دی آبه گوشت یا قُرمه پِلوو یا کَشک آش. البت مُن هیچوقت قزانشانی میانه نگاه نمی کُردُم اما شومارشی گَپان دِ مَعلوم بَ چی شام داشتُن. مثلاً میگوت: جاریه بُدو آشه هَم بَزَن تَه نیگیره! یا تَشه جیر اُور پِلوو نَسوجه. یا شیرِ که سراَنجام بَرساندی، آن آبه گوشتی چاشنی ری دی اِضاف کُن.

میدانین.. آن وقتان، اکثر مردمان، زندگی سخت و فقیرانه ای داشتُن. سال تا سال، رنگ پِلوو ر نمی دی یَن. آبه گوشت، اعیانی غذا محسوب میگردی و اِی ماهی یکی دو بار، شاید از هر ده تا خانه، یکیش آبه گوشت داشت. آش دی هر از گاهی، آن دی ویشتر تِلی آرد نه کَشک آش و دو آش.

راستشو بخواین، مُن آدُمِ شکم پرستی نبی یَم امبا همیشاک، حسرتِ زندگی جاریه ر داشتُم. برام دی عجیب بَ که چه بَ اوشان که وضع مالیشان چندان با ما فرقی نُداشت، خُجیره غذا میخوردُن اما ما نمی تانستیم اوشانی جور، زندگی کنیم.

یک روز مَش مریم، جاریه ای شومار، بشی بَ جایی، دَنبه. مُن همینجور که شیرِ پیمان می زیَم و جاریه، دَبه تازه بُزاسته یالِشه شیر هامیدا، او د سوال کُردُم: جاریه.. چطوره شما هر شو هر شو، بَپُته غذا دارین؟ آن دی پِلوو و آبه گوشت؟  ما ویشتر خُشک نان و یه کمی پِندیر...

جاریه یه لبخند بِزی و بگوت: کارت که تُمان گِردی، قُزانی میانه نُگاه کُن.
تعجب کُردُم و تندی پایستام بشی یَم قزانی سروقت... دُلُش تلی آرد دَبَه...
بگوتُم: خا.. حالا یه بار دی تلی آرد دارین، ما ر تعارف میزنی؟
بگوت: عزیزجان، ایمشو که خوش خوشانمانه تلی آرد داریم! خیلی وقتان که مِینی کَله تَش کُرده و قُزان سرش دَره، قُزانی میان هیچی دِنی جز خالی اُو...
شومارُم میگو: زُن باس آبروداری کنه... همیشاک کله شه روشُن کُنه تا دود خانه اش د دَر شوئه و مردم خیال کُنُن اوشانی اوضاع روبه راهه...
ولی عزیزجان، ما دی مثل بقیه مردم، خیلی شبها خالی نان داریم...

گپان جاریه که تُمان گردی، مینی اشکان جیرآمه... چندی این زناکان با عقل و تدبیر و نجیب بی یَن. نمییَشتُن حتی همساده، اوشانی فقر و نُداری ر متوجه گَرده...
ایسه الآنان میشُن جیک و پوک زندگیشانه همه جا جار میزنُن...

اما طالقانی زُناکان، واقعاً پیرو حضرت زهرا بی یَن که فرمود: ای علی! من از پروردگارم شرم دارم که چیزی از تو درخواست کنم که توان برآوردن آن را نداشته باشی.

در پناه دعای خیر حضرت باشید.
ایام شهادت ایشان بر شما تسلیت باد. 🏴

واژگان:
• دَس خوآر: (دست خواهر): ساقدوش و همراه عروس و نیز کنایه از دوست خیلی صمیمی.
• واره: یک تعاونی کوچک روستایی که بین خانه های نزدیک به هم جریان داشت و شیر هر روز را با هم یکی می کردند و هر روز، نوبت یک نفر بود که کل شیر را بردارد.
• تِلی: یک نوع حبوبات که در فارسی به آن گاودانه یا کرسنه می گویند و مزه تلخی دارد و جزء خوراک اقشار ضعیف در گذشته محسوب می شد.

✍🏻 متن به قلم: سیده مریم قادری #اورازان
براساس خاطره ای نقل شده از بانو میرتقی

این پُست، در کانال طالقانیها منتشر شده است.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۴۳
درجی طالقانی

چند ترانه محلی بسیار زیبا از آوش قادری

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۰۷ ب.ظ


ویدیو ننه جان (مادر)
میکس:بهنام اکبری
صدا: آوش قادری_اورازان

دریافت کنید



آهنگ ستاره   دریافت کنید


موزیک محلی(طالقانی) فوق العاده شاد و عاشقانه: مریم جان

دریافت کنید


آهنگ عاشقانه: یادت نوشو     درد دل یه دختر روستایی با نامزدش
دریافت کنید


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۰۷
درجی طالقانی

سخت ترین شغل دنیا: مادری

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۱۷ ب.ظ



ننه جان،
سخت ترین کارِ دُنیا، تی یی کاره
تا آخُرِ عمرُت، بازنشستگی نوداری!
یه ذَرُّوک دستمزد هامی گیری!
اون دی یه کَمُوک عشقه
🍃❤️   ننه جان دوستُت دارُم   ❤️🍃

✍متن: علی صفاری - زیدشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۱۷
درجی طالقانی

ننه جانی دستپخت...

سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ق.ظ



ننه جانی کلم پِلوو  با قورمه  و  محلی ماست
آی همین کرسی یی بیخ باخوری و بعد باخوسی..
خدایی مُزه مینه 😋😋😋

عکس: اصغر ادیبی - دیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۰۸:۴۹
درجی طالقانی

خاطُره ننه جان و نقلک آدُمِ بی نماز

پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

نقلی بود، نقالی بود، زیرِ حمام، گودالی بود
ننه بزرگم، خدا بیامرز، هر وقت میخواست مای بَ قصه بوگو، اولش این جمله رِ میگوت. ما دی همین که این گپ میشنوُستیم، سر تا پا گوش میگردیم و جیکمان دَر نمیامه تا ننه جانم مای بَ هر شو یه نقلُک بوگو.
منی ننه جان، خدا بیامرز، مثل همه ی طالقانیان، خیلی با خدا و با نماز بَ. تا نمازشه نمیخواند، سفره ی غذا ر وسط نمیورد.
همیشه دی میگود: اول سجود، دوم وجود.
ما دی هرچی میگوتیم: ننه جان اول وجود، دوم سجود! 
اویی مرغ یه پا داشت.
خودش گو خدا بیامرز، نماز جعفر طیار میخواند و وَختی نماز وامیستا، ول کن نَبه. ما رِ دی امر میکُرد، نمازمانه اول وقت بخوانیم. گر چه ما هنوز به سن تکلیف نرسی بییم، ولی هر وقت میشی یِیم ننه جانمی خانه، باید نماز میخواندیم. نماز بخواندنه  دی خود خدا بیامرزش ماره یاد دا بَ.
هر وقت دی ما تنبلی میکردیم و سختمان بَ بیشیم خنک اوی همراه، وضو هاگیریم، این نقلک مای بَ تعریف میکُرد:
 
روزی مرد ثروتمندی میشو خدمت پیغمبر خدا صلوات الله علیه و میگو: یا رسول الله، من آدم ثروتمند و دینداری بیم ولی یه مدته، یواش یواش منی گله ی شتره و گوسفند بلا بیگیتی و روز نی گو چَنتا از منی گله ی مالان، حرام نگردن. اگه  به همین منوال پیش بشو، منی گله د چیزی نمیمانه و من فقیر و بیچاره میبُم. دست ب دامنت یا رسول الله، منی بَ فکری کن.

پیغمبر، قدری فکر مینه و او رِ میگو: بشو خانت و در محله ت خوب بگرد بین چی پیدا مینی!
 
این بنده خدا دی میشو میگرده و هیچی پیدا نمینه. دوباره خدمت حضرت میرسه.

 باز پیغمبر خدا میگو بشو خوب همه جا رِ بگرد...

و مرد دوباره میشو و همه جا رِ خوب میگرده. از پشت بامِ خانُش، یه دندان کرم خورده پیدا مینه و میاره خدمت رسول خدا و میگو: خوب همه جاره بگردیم و جز این کرم بخورده دندان چیزی پیدا نکردم.

اون حضرت دندانِ ومیگیره و میگو: مشکل همینه! این دندان یه آدُم بی نمازه و غُراب بیاردی تی بامی سر، بنگتی و بخاطر همین، خیر و برکت دَره از تی یی زندگی میشو...

و نتیجه اینکه آدم بی خدا و بی نماز، هر جا بشو اون خانه ی خیر و برکته میبره.
ما دی با همین نقلک ننه جانم، از وچگی و هنوز به سن تکلیف نرسیده، نماز خوان گردی یِیم.
قدیمیانی دل، خیلی پاک بَ و زندگیشان دی خیلی خیر و برکت داشت. خدا همه ی پدر بزرگان و مادر بزرگانِ رحمت کنه 🌸🌺🌸


✍ نقل خاطره: بانو شهناز فلاحی، کولج
عکس از: آقای محمد بلالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۴:۰۳
درجی طالقانی

زُبیده خالُکی گُربا - 2

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۶ ب.ظ



_ باخور حیوان، معلومه خیلی گُسنُت هسته

_ زُبیده خالُک... تو دنبه بی یِی، هیشکی مُنو سرچُشم نمی گیت!!!

_ هِیع گرباکُم... مُنو دی شهری میان، کسی سرچُشم نمی گیت¡¡¡

_____________________
🍃🍂 آی مهربانان ...

همانطور کو نمی یَلیم حیوانان بی غذا بمانن،
نی یَلیم زُبیده خالُکان دی، احساس تنهایی و بی پناهی کنن..♡

✍ متن و انتخاب عکس: سیمرغ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۶
درجی طالقانی