درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

دکتر ابراهیم حشمت طالقانی

چهارشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۱۳ ب.ظ


ملقب به «حشمت الاطباء» و «سردار حشمت»، فرزند عباسقلی و مشهدی سکینه خانم طالقانی بود که در سال 1264 در روستای شهراسر طالقان، دیده به جهان گشود.
وی از سران نهضت جنگل، یار میرزاکوچک خان جنگلی و نفر دوم هیات اتحاد اسلام بود که از آغاز تشکیل این نهضت، با آن همکاری می‌کرد و چندی از طرف هیأت اتحاد اسلام که شورای رهبری نهضت جنگل محسوب می‌شد، به حکومت لاهیجان منصوب شد.

نخست در روستای «اوانک» نزد «شیخ عبدالحسین اوانکی» به خواندن و نوشتن پرداخت .زمانی که 18 سال داشت، پدرش او را برای تحصیل به تهران فرستاد و نامش را در مدرسه «آلیانس فرانسه» ثبت کرد.
این زمان مصادف بود با اوج مبارزات مشروطه‌ خواهان و همین امر سبب شد که ابراهیم به رشد سیاسی و آگاهی ویژه‌ای برسد. سپس در مدرسه دارالفنون به تحصیل طب مشغول شد، همزمان با دایر شدن مدرسه سیاسی از سوی مشیرالدوله به این مدرسه هم راه یافت و دروس آن را با موفقیت به پایان رساند.
در سال 1328 قمری شاهسون‌ها در اردبیل علیه دولت مشروطه طغیان کردند و ابراهیم که اینک طبیب شده بود، به عنوان پزشک ارتش برای سرکوبی طغیان شاهسون‌ها اولین مأموریت و سفر جنگی اش را آغاز کرد.
تجربیاتی که در این سفر (چه از نظر پزشکی و چه از نظر نظامی) کسب کرده بود، سبب شد در جریان نهضت جنگل ،«نظام ملی» را در لاهیجان دایر کند و خود سرپرستی آن را به عهده بگیرد.
وی همچنین به تأسیس مدارس و ایجاد نهری از شعبه اصلی سفیدرود که اینک به نام و یادش «حشمت رود» خوانده می شود، اقدام کرد. محبوبیت دکتر در شرق گیلان و بویژه لاهیجان (محل سکونتش) بیش از همه مرهون شخصیت نجیب و صبور و فداکاری و دلسوزی‌اش برای مردم بود.

دکتر حشمت، در اردیبهشت ماه سال ۱۲۹۸ شمسی در دادگاه فرمایشی دولت وقت و پس از خیانت یاران و عهدشکنی حکومت مرکزی در زیرپا گذاشتن امان نامه ای که به ایشان داده بود، محاکمه و به اعدام محکوم شد.

وی متهورانه تا پای چوبه دار رفت و در حالی که به آسمان آبی چشم دوخته بود عینک خویش را از چشم برداشته در جیب ژیله خود قرارداد و با حالت خونسردی این آخرین جملۀ زندگی خود را قرائت کرد:
 
منصوروار گر ببرندم به پای دار
مردانه جان دهم که جهان پایدار نیست

شادروان ابراهیم فخرایی که از یاران میرزا و نویسنده کتاب «سردار جنگل» است، در قسمتی از یادداشت‌های خود آورده‌است: درباره مرحوم دکتر حشمت زیاد کار نشده ‌است و جامعه آزادیخواه، حقش را به نحو احسن ادا نکرده ‌است.شنیده‌ام، هر وقت محصول برنج شمال را که از آب حشمت رود مشروب می‌شود برمی‌دارند، قسمتی از آن را به نام خیرات و شادی روح احداث‌کننده حشمت رود برای مستضعفین و بینوایان اختصاص می‌دهند.
و شهادت، عاقبتِ مردِ نیکنامِ طالقانی بود و جالب است تا سرگذشت عامل اصلی قتل وی را هم بشنوید. دکتر حشمت، به دستور تیمور تاش حاکم گیلان به دار آویخته شد و تیمورتاش بعدها به مرد شماره دو دوره رضا‌خان تبدیل شد، اما دست تقدیر تقاص خون دکتر حشمت را گرفت و وی در زندانی نمور به قتل رسید.


◀️ تهیه شده در گروه طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۳
درجی طالقانی

داستان رضا سگه

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۲ ب.ظ


📌 داستان زیر رو بخونید.

رضا سگه یه لات بود تو مشهد.
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!

یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و مشروب خوردن که دید یه ماشین با آرم ستاد جنگهای نامنظم داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟
رضا گفت: برو بچه ها که اینجور میگن.....!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!

مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟

رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه یه دفعه سرش داد زد: آهای کچل با تو ام.....
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:بله عزیزم!  چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟

رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!

چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟ کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه...
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی
ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم!!

رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟

اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.

سر نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند شد!!!!

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)

یه توبه و نماز واقعی........

برگرفته از: خاطرات شهیــد مـُصطفی چـمـران

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۴۲
درجی طالقانی

سردار سرافراز اسلام: سید حمزه میرتقی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۳۱ ب.ظ

در روز میلاد حضرت اباالفضل العباس و بزرگداشت مقام جانباز، دوربین شبکه البرز مهمان خانه سردار سرافزار اسلام، سید حمزه میرتقی (طالقانی اورازانی) بود.

در این برنامه با سردار که هم از جانبازان دفاع مقدس و هم از جانبازان دفاع از حرم اهل بیت می باشند، همسر و فرزندان ایشان گفتگو شد و در نهایت، بانو میرتقی، همسر سردار، با طبخ غذایی محلی از دیار طالقان، به نام مرجو خورشت یا خورشت عدس، از اهالی شبکه البرز پذیرایی کردند.

 

 

 

طرز تهیه مرجو خورش اینجا

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۱
درجی طالقانی

شهید دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۰۵ ب.ظ

26 بهمن، سالروز شهادت شهید پاسدار
🌷دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید🌷
شهید شاخص استان البرز است.



شهید قاضی میرسعید، در شامگاه 26 بهمن 1364در حین مداوای مجروحین در خط مقدم جبهه فاو در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

وی اعتقاد داشت که باید در نزدیکترین محل به مجروح، بتوانیم خدمات حیاتی را ارائه دهیم و با رزمندگان اسلام کمترین فاصله را داشته و از برکت وجود آنان نیرو بگیریم.
حضور شهید حمید در جبهه ها و اصرارش به مسوولان برای رفتن به خط مقدم، مایه دلگرمی نیروهای رزمنده بود.
به اعتقاد وی، باید که از اعزام نیروهای کم تجربه به خطوط مقدم جلوگیری شود تا باعث تضعیف روحیه نیروها نشوند.

🔸 فرازی از وصیت نامه شهید:
ما جز به لقای او و اطاعت از ولی او سودای دیگری در سر نداریم. پس باید رخت بسته آماده خدمت در هر کجا که انقلاب می طلبد باشیم و خود را به خداوند بسپاریم و دغدغه ای از چگونه رقم خوردن سرنوشت نداشته باشیم چه حکمت در دست اوست و ما موظف به انجام وظیفه هستیم.

روح بلندش با اولیای الهی محشور
و راهش پر رهرو باد. 🌷

◀️ ارسالی از همراه درجی، آقای قاسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۵
درجی طالقانی

به یاد رفیق شهیدم: ولی محمد صفاری

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

به یاد رفیق
پیشکش به خون جاودانه ی شهید ولی محمد صفاری



دلتنگ از گرفتاری یی بودم.
یادم آمد با بسیاری از رفقایم که در کاروان شهیدان، به دیدار خداوند بزرگ شتافته اند، پیمانی بسته بودیم. پیمانی که هرگاه یکی از ما، از کاروان جاماند و شایستگی سفر را نداشت، هر جا گرفتار آمدیم، دستگیر یکدیگر باشیم.

در اوج نگرانی، فریاد برآوردم: آیا شایستگی آن را دارم تا دستم را بگیرید؟!
گویی بر پایه ی همان میثاق و پیمان که بسته بودیم، به یکباره، شهید گرانقدر ''ولی محمد صفاری'' به امر خداوند به فریادم رسید.

من باور دارم و این یک توهم نیست.  شهدا حواسشان به پذیرفته نشدگان و جاماندگانی چون من هست. خودشان می دانند که کجا، کی و چگونه با شفاعت نزد خداوند، به داد رفقا برسند.
جسمشان که زنده بود، قهرمان بودند و دلاورانه جنگیدند و جان در راه ایمان و میهن خود تقدیم خداوند کردند.
پس از شهادت هم، آی جوانمردند و غریب نواز و بزرگوار.
پس به یادش می سرایم:

گذر، چونم به روز خواری افتاد
مرا یاد رخ  صفاری افتاد
به یادم آمد از اردیبهشتی
که چون نوح آمد و دریا و کشتی

جوانانی برومند و جوانمرد
همه بی باک اندر روز آورد
به کشتی ها به روی موج ها خون
به خرمشهر عهدی بسته با خون

به بیشه روبهان اندر نشسته
درخت و برج و بارو را شکسته
دمان چون آذرخش آتش افروز
به سوی بیشه شیران جهان سوز

یلان بی همانند و هم آورد
ز هیبتشان روان بر دشمنان، درد
گدازیدند پس آتشفشان وار
به بعثی روبهان آدمی خوار

یلان هر سو، رها و دشمن افکن
روان بر شهر خرمشهر و دشمن
عجب مردانه جنگیدند شیران
رها شد شهر با دست دلیران

بسی زان نوجوانان جان نهادند
چرا؟ چون شیر شرزه ایستادند
یکی زان نوجوانان جهاندار
صفاری، آن محمد، شیر پیکار

دل دریاوشان و یادشان شاد
از ایشان گشت خرمشهر آزاد
چنین بودی جهان بی وفا کیش
شهیدان رفته، من وامانده از خویش

درون دردمندم ناله سرکرد
مرا کو دوستان روز آورد؟
چرا باید چنینم زار و بیمار
مرا جا مانده باید جانم از یار؟

که دیدم از کنار جوی زیدشت
جوانی شیر وش، آزاده بگذشت
مرا تا دید سویم آمد از راه
برای همرهی، یار دل آگاه

به چشمک پرسشی کرد و چنین گفت:
الا مهمان، دل تو از چه آشفت؟
سرافکنده ز درد و شرم و آزرم
سلامی دادمش چون خون او گرم

نه یارایی که در چشمش نگاهی
 نه آنکه گویم از رنج و تباهی
کنارم آمد آن مرد دلاور
مرا فرمود برخیز ای برادر

تنم زخمی ست، وقتم نیز بس کم
بباید زود زینجا باز گردم
به پاخیز و به سوی حق نظر کن
تو که اهل خطر هستی، خطر کن

بمان، من می سپارم آنچه دانم
کنم کاری که آن را می توانم
چواین فرمود، آن شیر سبک بار
به ره شد آن یل دردانه  سردار

چو راهی شد، چنین گفتم محمد
کجا ای شرزه پیکر، شیر سرمد؟
به لبخندی نوازش کرد و فرمود
تو هم خواهی رسید و خواهی آسود

✍ کیومرث خزایی - 1395/9/26

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
درجی طالقانی

شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

💠 دوران زندگی بر حضرت امام هادی و امام حسن عسگری خیلی سخت می گذشت ، بالأخص در دورۀ امامت امام حسن عسگری که حتیّ خواصّ شیعه هم با آن حضرت ملاقات نمی کردند و می ترسیدند.

 به ندرت وقتی که حضرت از منزل به امر خلیفه بیرون می آمدند، که در رکاب خلیفه با خلیفه جایی بروند،شیعیان در راه آن حضرت را میدیده اند و الاّ [حضرت] آزاد نبودند [تا مردم] خدمت [ایشان] برسند و از آن حضرت استفاده کنند،مگر افراد خیلی اندک از جمله علما و بزرگانی که جزء خصّیصین و حواریّون حضرت بودند و نام آنها در کتب رجال ثبت شده است.

و بعضی اینچنین احتمال می دهند که این یک مصلحت خدایی بوده، چون زمان رو به غیبت کبری می رفت ، لذا خداوند علیّ أعلی اینطور جریانات را پیش آورد که شیعه کم کم به غیبت عادت کند.
(سخنان یکی از علمای معاصر)


🍃◾️
‌امام حسن عسکرى علیه‌السلام فرمودند:‌‌
«تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.»
‌‌
‌ 📚 بحار الانوار، ج ٧٨، ص ٣٧٧


●السلام علیک یا ابا الامام المنتظر
■هشتم ربیع الاول، شهادت خورشید در بند، امام حسن عسگری (ع) تسلیت باد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۱:۴۰
درجی طالقانی

ننه ای پیشکشی برسی اویی انتظار سر نرسی!

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

چادرشه محکم بیگیت و بیامی مسجدی حیاطی میان
دوتا النگو بالش د درآرد و هادا جوانک بسیجی یی دست:
      اینانه بیوردیم برا کمک به جبهه!

جوانک بگوت: ننه جان تی دست درد ناکنه، مهل کن رسیدشه تو ر هادیم.

بگوت: لازم نی ننه، دوتا یالمو دی که هادام، رسید هانگیتم....!


 تقدیم به مادران شهدا، مخصوصا آنهایی که پیکر پرستوهای مهاجرشان، بازگشتی نداشت.


📝 برگردان و ارسال متن:
      بانو سیده مریم قادری - اورازان
🎤 با صدای:
    بانو بهناز علیمحمدی - شهراسر

دریافت فایل صوتی



شهید گمنام سلام
خوش اومدی، مسافر من، خسته نباشی پهلوون
پرستوی مهاجر من، صفا دادی به شهرمون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۰
درجی طالقانی

خاطره ی قوطی و نامه ی پر از عشق

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ

🔻اصل خاطره به گویش بایزرودی (گته دهی):

سال ۵۹ بیه، من سه ماه بیه که عارسسی بکرده بیه مه، جنگ ببیه. من چون منقضی خدمت  سال ۱۳۵۶ بیه مه، احضار ببیه مه، بشم جبهه. اون موقحون مردم خلی جبهه ره کمک و هدیه دیمبیه نه. وختی یک نایلونی دره  واکرده مه، بدیه مه یک قططی وی دله دره، قططی دله یک نومه دبییه. بنویشته بیه:

🍃❤️ جانه براره رزمنده، سلام. من یک دانش آموز هسسه مه، امی خانم معلم بوته، هر دانش آموزی یک کمپوت ویره بیاره، جبهه ای وچانی به. من و می مار بشیه می  دککون، کمپوت بخرینیم. هر کمپوتی قیمت بپرسیه می، بدیه می اندی گرون هسسه، نتونسسه می بخرینیم. آخه دوندنی؟ می پیری  درآمد، امی اشکمه سیر نکنده. وگرس، راهی دله یک قططی پیدا کرده مه، وره چن بار بشورده مه. شمی به برسینگته مه. اسا، یک خواهیش از شما رزمندگون داره مه، هر وخت شماره تشنا بنه، این قططی همرا او باخرین تا من خشحال ببم و فکر کنم من دی تونسسه مه جبهه ره کمک کنم. ❤️🍃

وچان جبهه ای دله واسسه او باخرن نوبت گیرمبیه نه تا اون قططی همرا  او باخرن.
او با خردنی که وی همرا چن قطره اسری ریزمبیه نه.

شرم و حیا نکندنه کسونی که با دزدی، اختلاس و رانت باخردن، شهیدونی خونه خیانت کندنه؟!!

✍ نقل خاطره: آریو برزن کیان – گته ده
🗻 روستایی از دیار پاکِ طالقان که هفده شهید و ده ها جانباز و آزاده در راه اسلام، انقلاب و میهن تقدیم کرده است.

🍃💛 TaleghaniDarji

🔻برگردان خاطره به فارسی:

سال پنجاه و نه بود، من تازه سه ماه بود عروسی کرده بودم که جنگ شد. منم چون منقضی خدمت سال پنجاه و شش بودم، به خدمت، احضار شدم و رفتم جبهه.

اون موقع ها، مردم خیلی به جبهه کمک می کردند و هدیه می فرستاند. یه روز به منم یکی از این هدیه ها رسید و وقتی در نایلون رو باز کردم، دیدم یه قوطی خالی توش هست و داخل قوطی هم یک نامه که نوشته بود:

🍃❤️ برادر رزمنده جانم، سلام. من یک دانش آموز هستم. خانم معلم ما گفته، هر دانش آموزی یک کمپوت بخره و بیاره برای ارسال به جبهه و بچه های جبهه. من و مادرم هم رفتیم دکان، کمپوت بخریم. اما هر کمپوتی قیمت کردیم اونقدر گرون بود که نتونستیم بخریم. آخه می دونی، درآمد پدر من اونقدری نیست که حتی شکم ما رو سیر کنه.
برگشتنی سر راه، یه قوطی پیدا کردم. اونو چند بار، خوب و تمیز شستم و برای شما فرستادم. حالا یه خواهش از شما رزمنده های عزیز دارم. هر وقت تشنه تون شد، با این قوطی آب بخورید تا منم خوشحال بشم و فکر کنم من هم تونستم، به جبهه کمکی کرده باشم. ❤️🍃

بچه های جبهه، از اون به بعد، واسه آب خوردن با اون قوطی، صف وایمیستادن و نوبت می گرفتن. آب خوردنی که همیشه با چند قطره اشک، همراه بود.

یعنی شرم و حیا نمی کنند این کسانی که با دزدی و اختلاس و رانت خواری، به خون شهیدان وطن خیانت می کنند؟؟!!

✏️برگردان به فارسی: سیده مریم قادری – اورازان
🗻 روستای دیگری از دیار لاله گونِ طالقان که تمامی اهالی آن از سادات هستند و بیشترین تعداد شهدا در بین روستاهای طالقان، مربوط به این آبادی است.


بنشین و بر مزار پسر، شمع شو، بسوز
مادر شدی که نوحه ی فرزند سر کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۴
درجی طالقانی

دلنوشته راهیان نور

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دم قدم با زلال‌ اشک هایم، به شوق بوییدن وجب وجب خاکت، به سویت می آیم
می آیم تا روح خسته ام را در دریای بی کران یادتان شناور کنم
می آیم تا دور از هیاهوی این روز مرده گیها، چون قاصدکی رها در دست نسیم دل کش عطرتان، سبکبال به پرواز در آیم.

این روزهای دلتنگی را در دشت حضور پر معنی شما بسپارم و کوله بار سفرم را پر از تکه تکه خاطره ی شوق نمایم.

سرزمین نور،
با کاروانی از نور،
پر از شور می آیم تا عطش این دل مشتاق را با بیکران شبنم‌های به جا مانده از گلبرگ یادتان فرو بنشانم.

می آیم شاید غبار معطر این راه، فروغ همیشگی دیدگان دلم گردد و سوغاتی برای دستان خالیم.

می آیم برای پرشدن برکه ی قلبم از قطره های معرفت شما.

می آیم برای رها شدن و اوج گرفتن و تجدید پیمان دیگر برای فراموش نشدن.

یادتان همیشه پر نور باد ای سر زمین نور و روشنایی
ای خاکی که هم زمینی و هم آسمان
آسمانت پر نور باد

تقدیم به خاک معطر جبهه های جنگ
✍ نوشته: بانو شیوا فلاحی - کولج
🎤 با صدای: بانو سیده مریم قادری - اورازان

دریافت فایل صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۰
درجی طالقانی

هوای خراسان

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ


اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ


در این هوا که گرفته است
و گاه، بارانی است
هوا، هوای زیارت...
هوا خراسانی است ♡

شعر: سیدتقی سیدی            عکس: فرگل آزادی


دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا؟
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم؛
تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...



السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
شهادت امام مهربانی تسلیت باد



ترس پرواز ندارم که چه آید به سرم
بشکند بال و پرم گر به هوایت نپرم

شعر: استاد عبدالناصر میرچی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۴
درجی طالقانی