درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

زبان مادری هویتی پنهان شده

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۴۹ ق.ظ

 

با زبان مادری اولین بار مادر را صدا کردم وقتی عاشقانه به سویم می نگریست. وقتی تاتی کردن و راه رفتن را به من آموزش می‌داد.

زبانی را دوست دارم که با عشوه های کودکانه ام با آن توانستم قند در دل مادر آب کنم و در خستگی ها و  هیاهوی روزمره گی های پدر، تسکینی بر قلب مهربان و دلسوزش باشم.
زبان مادری را دوست دارم چون مادرم را در اوج دلتنگی ها و نا امیدی ها با آن زبان صدایش می‌کنم.

مادر وقتی با لحن دل انگیز صدایش و لهجه مواج و شکسته مادرانه اش، به زبان دل و مادری اش
برایم مرهمی عاشقانه در قالب جملات می‌فرستند،
زبان مادری آنجا خاصیت معجزه انگیزش را به رخ می‌کشد.

زبان مادری عشق گمشده ای در الفاظ و بیان حیرت انگیز جملات بر قلبهای عاشقی است که هویت و اصل و نسب خود را فراموش نکرده اند.

«بلات سَرم ببیم» یک بیمارستان دارو و درمان برای فرزندی است که مادر با تمام وجود برایش عشق ارزانی می کند

دورت بِگردم ننه، چشمانتی قربان دَده

با سپاس از آقای سعید اکبری، روستای چاله

#زبان_مادری #عشق_وطن #زبان_اول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۴۹
درجی طالقانی

هدیه ولنتاین!

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ب.ظ

صحنه اول:

- کجه میشی؟
 -- وَله تان منیب هیچ هانیگیتی، تی یِی هَمرا قاهرُوم!

- اِی َامان... زنبیله دی چیب بنگتی اینجه؟
(و باخود میگوید: ایسه ویگیر بیور، جانت در شوئه!)
😂

 

عکس از: آقای ریاحی

صحنه دوم:

وقتی زنبیلهَ به سلامتی به خانه بَرُساندی و هدیه دی هادای....  🌹

 

 

#یاد_و_نام_عشاق_واقعی_گرامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۲۸
درجی طالقانی

چوچُکان و مالان... وَرفی میان

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۱۱ ب.ظ


 

شاعر (علی ناصری) بگوته:
وَرف بیامه و چوچُکان، لانُ‌شانِ گُم کُردُن!

 

عارف (گمنامی طلب) میگو:
اما مالی که چوپان داشته بُو، راهُشانِ وَرفی میان واز مینُن و میشُن تا خانُ‎شان
ما دی جانِ خدایی مالانیم، اینه رِ مسیح میگو!

 

عکسها از آقای مهدی ویسانیان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۰ ، ۱۳:۱۱
درجی طالقانی

نَنه کــَل احمد!

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۰۴ ق.ظ

حسادت در میان آدم‌ها به شکل‌های مختلفی بروز می‌کند. برخی فقط غبطه می‌خورند یا حرص، و احساسات خود را درون‌شان سرکوب می‌کنند. برخی دیگر هم واکنش رفتاری نشان می‌دهند که گاهی این رفتار، مخرب و آزاردهنده است.

یکی از اشارات کنایه‌آمیز به آدم حسود، در فرهنگ طالقان، اصطلاح «نَنه‌ی کَل احمد» است. این اصطلاح، به فردِ مزاحم و نفرِ اضافی در یک رابطه دو نفره نیز دلالت دارد.

داستان اینگونه است که گویا در قدیم، پیرپسری به نام کَل احمد، همراه مادر خود زندگی می‌کرده که آرزو داشته داماد شود. بالاخره بخت او باز می‌شود و همسری اختیار می‌کند. اما هر شب، مادرِ کل احمد که از توجه پسرش به عروسِ تازه وارد، دلخور بوده و به او حسادت می‌کرده، جایِ خوابِ خود را میان آن دو پهن و وسطشان می‌خوابیده است. پس «نَنه‌ی کَل احمد» می‌شود آن فرد حسود و مزاحمی که از صمیمیت دو نفر ناراحت است و مویِ دماغشان می‌شود.

به قلم: سیمرغ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۰ ، ۱۰:۰۴
درجی طالقانی

چله شویِ 1400

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۴۷ ق.ظ

آی بیامه چِلّـه شـِو                باخور باخورِ نُصمِ شـِو

انار و جوز بیوردیم                 کنار هم باخوردیم

کَله پلو شامُمان                    چه خوشه احوالمان

کرسی ی بُن آقاجان              بنشت کنارِ ننجان

ننجان که نقلُک میگو             یالان میان روبرو

بعد نوبه‌ی آقاجانه                 که فالِ حافظ بُخوانه

 

کَله پلو: پلویی درست شده با کله پاچه که طالقانیان در شب چله میخوردند. بیشتر بخوانید کلیک

 

عکس از: بانو رویا ملک محمدی

 

ایمسالی چله شو دی بیامه.

اندی در قید و بندِ فُلان آجیلو بَهمان شیرینی و چُسان فُسانِ میوه دنباش.

مگه قِدیما چی دَبَه؟

یه مُشت نُخود کیشمیش

یه دوری جوز و توت خشک

یه پیاله تخمِ خربزه بوداده

انار و سیف و کُنُس از خودشانی باغ و دسترنج

آها عزیز جان

شاد بودنی واستان، پیِ بندک و دستک نگرد

شادی همت میخوا که تی یی وجودی میان فُراوان دَره

پایست... یه لاحاف بنگن میزتانی سر، اگر کرسی نُداری

یه شمعی روشُن کُن اگه گُردسوز دِنی

هرچی خانتانی میان دره بیور کُرسیتی سر

ننه ری دَهوت کن تا یالانتی بَ قصه و نقلک بگوئه

راستی اگه طالُقان درین و ورف دَره، ورفِ شیره یادتان نُشو wink

چله‌شوتان خوش و پربرکت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۰ ، ۰۸:۴۷
درجی طالقانی

مثل تاریک انباری گربه

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۴۸ ق.ظ

زمان ما آنقدر دور و بَرمان، آدم دَبه، یه جای خلوت پیدا نمی‌گردی. شاید تنها جای خلوت، یکی پسینه بَه که ویشتر در قُرُقِ ُزناکان قرار داشت و یکی دی تاریک انبار، که اونم کسی وقت بیکاری نداشت که بُخواه خلوت کنه.

اما گُربان اون دی بعضی‌هاشان، می‌شی‌یَن انباری میان، قَییم می‌گردین که از همین رو، ضرب المثل «تاریک انباری گربا» باب گردی. یعنی وقتی کسی که خیلی آدمه دیما نمیگیت و کناری‌گیری میکُرد، او رِه میگوتن: مُثل تاریک انباری گربه ره میمانه.

   متن: آقای مهدی رضاخانی از روستای دُنبلید
   عکس از: صفحه طبیعت روستای پَراچان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۰۷:۴۸
درجی طالقانی

تیراندازی پوس پُرتُقالی

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۳۸ ق.ظ

 

یه زمانی تفریحات لاکچری بَ

بُخصوص کرسی پایه‌ای بیــــخ

_____________________

کُلاً آن قِدیمان، همه چی دِ تا تَهُش استفاده میکُردُن

پُرتُقالِ می‌خوردُن، پوستُشی هَمرا شیرین کاری و وازی می‌کُردُن

مثلاً همین تیراندازی پوست پُرتقالی که مخصوص جوانان بَ

یالان دی با یه دانه مداد تراش و پوست پُرتُقال، کارتُنکی جور (عنکبوت) تار می‌تنیدُن (اینه‌ خیلی هنر بَ)

زُناکان دی، همین که گَپشانِ می‌زیَن، پوست پُرتقالانه ریز ریز میکُردُن (بس که دستشان به خُرد کُردُن عادت داشت)

یادُش بخیر... ما دی با پوست پرتقال، قصابی وازی می‌کُردیم. سیفیده پی‌یانُشِ جدا می‌کُردیم میگوتیم دُنبه‌یه!   نارنجی پوستُش دی مثلَنی گوشت بَ!  هَستانُش دی هَسته! (استخوان)

 

شما این چیان یادُتان میا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۱:۳۸
درجی طالقانی

نقلُک مهمان سمج

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۴ ق.ظ

اون قدیم قدیمان، یه روستائی، جُل و پُلاسُشَ ویگیت و بَش به روستایَ بغلی ریفیقیشی خانَه. نه یه رو، نه دو رو، نه سُه رو بلکَه چَن هفته اونجَه بُماند. یه رو صاحُبخانه‌ای زُن کو  از پذیرایی خستَه گردی بَ رو کورد به شوعروش و بوگوت: «مَرد بیا فُکری کنیم شایُد بُتانیم این سُمُجَ میهمانَ از اینجه دک کنیم.»

اونان مشورُت کوردون و دَس آخُرَ زُن بوگوت: «امرو کو از بیرون بیامِی بُنا کن مُنه کُتُک بیزَن و بوگو چبه خانه‌ای کارانه انجام هانیمیدِی؟»

اونوخت مُن میشوم میهمانی لَپ و با بُرمه و زاری میگوم: «شما کو چن هفته مایی لپ درین و امرو هم میخای مایی وَر دی بیشی، آیا در این مدت مُن دی بدی بی دی اِیْن؟»

شایُد بدین وسیلَه خُجالـت بکشه و بوشو !

مرد قبول کورد و روزَ بهد کو به خانَه بیامه، بُنا کورد با زُنُش دهوا و اونه با چو بیزَن !

زُن بوگوت: «چبه منه می‌زنی؟»

شوعر بوگوت: «نافُرمانی مینی»

زُن بُرمه کنان به میهمان پناه بَبُرد و بوگوت: «تو کو چن هفته مایی میهمانی و امرو دیگه میخای بیشی، آیا مُن د نافُرمانی بیدی اِی؟»

میهمان با خونسردی بوگوت: «مُن کو چن هفته ای اینجه دروم و چن هفته دیگه دی میخام بُمانوم، از چُشمام بدی بیدم، از شما نیدی اَم !.😜»

 

منبع: کانال اصیل طالقانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۴
درجی طالقانی

خرافات و باورهای بامزه در آشپزی

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۷ ق.ظ

پنج شُش تا دُتر بی‌یِیم که ویر کار کُردُنمان بیگیته بَه. مَچـّدِ روستا مراسم داشت و شام هامیدان. ما دی بشی بی‌یِیم کمک. یه گونی پیاز بنگتُن مایی پیش و بگوتُن یاللا پوست بَکنین و خُرد کنین. به دو دِیقه نکشی که اشکمان جیرامی و فُرفُرِ فینمان راه کَت. میان این اشک و فین، عمه جانُم برسی و یه نگا به ما کُرد و خنده‌اش بیگیت. بعد بگوت: ای اَمان چه اشکی دروردیه این بیصحب پِیاز.. خا مگه نمیدانین قبل اینکه پیازی سَرِ بِربینین بایستی اویی زُن گردین تا شمایی بُرمه رِ در نیوره!

بعد که مایی تعجبه بِیدی بگوت: پایستین.. پایستین بشین که اینه شمایی کار نی... پیازه کسی خُرد مینه که سالهاست اویی زُن گردیه!

---------------

شاید خرافاتی از این دست که در خاطره بالا ذکر شد را شنیده باشید. باورهایی که در میان آشپزها و خانمهای خانه‌دار مرسوم است و گاهی در نهایت ناباوری و بدون هیچ دلیل منطقی، درست از آب در می‌آیند. حالا ما کاری به راست و دروغ این باورها نداریم و فقط تعدادی از آنها را که جنبه‌ی طنز دارند، برای شما گردآوردی کرده و ذکر می‌کنیم. باشد که لبخندی بر لبانتان بنشاند.

  • اولین خرافه، همان زنِ پیاز شدن است. در خیلی از شهرهای ایران مرسوم است که می‌گویند اگر زنِ پیاز شوی و به درخواست ازدواج او جواب مثبت دهی، دیگر به هنگام خُرد کردن آن، اشکتان را در نمی‌آورد. (چه شوهر خوبی!) حتی بعضی‌ها چنان این خرافه را جدی گرفته‌اند که قبلِ پوست کردن پیاز، میان خود و او، صیغه عقد می‌خوانند. (بی‌شوهری بیداد مینه!)

  • بعضی آشپزها معتقدند که اگر کوفته را فحش بدهند، می‌ترسد و دیگر وا نمی‌رود! مثلاً گمانم گفتن جمله‌ی «کوفت بگیری کوفته‌ی جونم مرگ شده! اگه وا بری من میدونم و تو...» خیلی کارساز باشد. جالبتر اینکه بعضی دیگر با گفتن جمله‌ی «اگر وا بری به مادر شوهرت میگم!» کوفته‌ی بینوا را می‌ترسانند. (طفلک شوماری اسم همیشه بَد دَرشیه)
  • آشپزها برای کاچی و حلوا، خرافه دیگری دارند. یک عده از روش ترساندن استفاده می‌کنند تا حلوا و کاچی‌شان به روغن بیُفتد. مثلاً همانطور که آدمها را می‌شود با ترساندن، به خیس و زرد کردن شلوارشان انداخت! کاچی و حلوا هم به وقتِ ترسیدن، با پس دادن روغن، خود را زرد و خیس می‌کنند. (خاکان سرت نمیتانستی مثال بِیتری بَزُنی؟!)
  • برخی دیگر، قدرت مذاکره و چانه‌زنی را باور کرده‌اند لذا خاضعانه روبه روی حلوا می‌نشینند و با دستمالی در دست، در حالیکه ادایِ گریه کردن را در می‌آورند می‌گویند: «ای حلوایِ عزیز، هرچه روغن به تو دادم را پس بده تا شوهرم دعوایم نکند. من هم قول می‌دهم دفعه‌ی بعد، بیشتر به تو روغن بریزم.»
  • مورد بعدی، یک خرافه‌ی نوا دار است. به این ترتیب که وقتی می‌خواهند شیر را ماست بزنند، به هنگام پیچیدن آن در میانِ لک و لا و پتو، با در آوردن صدایِ «موچ موووچ» که شبیه صدایِ بوسیدن است، شیر را ترغیب به سفت و ماست شدن می‌کنند. (اُو لَ‌لَ گیو می عِه هاگ!)
  • بر همگان واضح و مبرهن است که غذایِ شِفته و وا رفته، بابِ میل هیچ کسی نیست. (فقط پیرمردکانِ بی دُندان، نَرمِ دستِ غذا دوست دارُن) لذا خانمها برای وا نرفتنِ غذایشان، اسمِ دخترانِ نجیب را می‌برند و از آنها تعریف می‌کنند. که غذا هم حسودی کرده و مثل این دختران خودش را بگیرد و شِفتگی و وارفتگی را بیخیال شود. مثلاً به هنگامِ دم کردن برنج می‌گویند: «فاطمه عجب دخترِ نجیب و با حیا حجابیه، کیپ روشو میگیره و ولنگ و وا نی، پسر کدخدا میخواد بره خواستگاریش، اگه تو هم ای برنج جان خودتو وا ندی، میگم برای پسر دومش بیان خواستگاری تو» (طفلی بُرنجِ دلُش میخوا عروس گرده!)

  • دیدید وقتی رُب می‌پزند، عصاره به جوز جوز کردن می‌افتد و به اطراف می‌پاشد؟ بعضی معتقدند که رُب را هم باید ترساند تا اینقدر نپرد و دردسر درست نکند. مثلاً بلند می‌گویند: «ســـوســـــک!» بعد رُب هم وحشتزده می‌گویند: «واااااااااای نه، تو رو خدا بکشدیش!» بعد همینجوری الکی الکی، از جوشش و پاشیدن به اطراف می‌افتد.

  • این خرافه‌ای که می‌خواهم برایتان بگویم، یک جورایی زرنگ بازی و جمع کردنِ مدبرانه یک بحرانِ مرسوم در آشپزخانه است. بحرانِ شور شدنِ غذا. خیلی از خانمها وقتی غذایی شور می‌شود، می‌گویند: «زنِ آشپز، خیلی شوهرشو دوست داره که غذاش خوش نمک شده!» به این ترتیب از دعوای شوهر بر سر زن، به خاطر شور شدنِ غذا جلوگیری می‌کنند. بعضی‌ دیگر هم می‌گویند: «زنی که غذاش شور بشه، شورِ زندگیش زیاده!». این جوری دیگه عمراً کسی اون زن رو به خاطر نمکِ غذاش، سرزنش و دعوا خواهد کرد.

باورهای آشپزی و غذا، مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر هم وجود دارد. مثلاً در ایتالیا، برای در امان ماندن از چشم زخم، دور گردن خود گردنبندی از فلفل قرمز می‌اندازند. بومیانِ آفریقایی برای غذا نغمه می‌خوانند. در ترکیه، جویدن آدامس بعد از غروب آفتاب، به شدت ناپسند شمرده می‌شود و آن را در زمره جویدنِ گوشتِ بدن مرده می‌دانند. در خیلی از کشورها پخت شیرینی و نان، به شکل نوزاد، برای برآورده شدنِ دعای فرزنددار شدن، مرسوم است. خواندن دعا یا آیات و فوت کردن به غذا برای برکت و شفا هم در میان مسلمانان سراسرِ دنیا انجام می‌شود.  

به هرحال اینها باورهایی است که در طی سالیانِ دراز، همدم زنانِ سرزمینمان در کنجِ مطبخ‌هایشان بوده. خرافاتی که بعضاً از آرزوها و آمال زنانه نشأت گرفته است. حالا جدای از حکمِ مردودی مطلقِ منطق در مورد این خرافات، شما یکی دو تا از آنها را امتحان کنید تا ببینید در مورد غذایِ شما جواب می‌دهد یا نه.

سالم و شاد باشید و پاینده

نویسنده متن، گردآوری کننده و تنظیم پوستر طالقانی: سیده مریم قادری

 

کپی متن بدون ذکر منبع و نویسنده، شرعاً و قانوناً مجاز نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۰ ، ۱۱:۲۷
درجی طالقانی

لوکی سرِ سُنگ دنین

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۲۳ ق.ظ

خدا بیامرزه آقاجانُم هر وقت آش میخورد، حتماً آشی سَر می‌بایُست چند لقمه دی نان و پِندیر باخوره. ما رو دی همیشه سفارش می‌کُرد می‌گوت: لیله جان، همواره لوکی سَرِ سُنگ دنین!

آش که می‌خوری، جَختی نان دی باخور، او رِ بُداره. وَ اِلا یگ جوو دِ بَپـُری اِو می‌گَرده.

 

این اصطلاح کُجه دِ بیامیه:

وَختی دمه‌جاری واشِّ می‌چی‌یَن، چون خیلی کُتاه بَ و تُنُک، همیشه سر واکین می‌گردی و نمیشا او رِ دبستن. همینی واستان او رِ لوک‌لوک مینگیتُن زمینی سر و یک سُنگ دی مینگتُن اونی رو، تا باد نَبُره.

به همین ترتیب، طالقانی‌ها معتقد بی‌یَن بعدِ باخوردُنِ غذا، مخصوصاً یه خوراکانی مثل آش که سبکه، بایستی یه جَختُک نان دی باخُورُن تا زودی گُسنه نَبُن.

این اصطلاح در فرهنگ اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های طالقانی به این صورت آمده است: «غذا سیر ابیُم، فقط لوکی سر رو میخوام سنگ بنی‌یُم»

 

 

لوک: علف چیده‌ی دسته شده رویِ هم

عکس از: خاتون شیرکاوند

با سپاس از آقای صالحی، کانال اصیل طالقانیان و وبلاگ فرهنگستان طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۰ ، ۰۸:۲۳
درجی طالقانی