پادرمیانی
جانِ خدا...
اگه یه جایی یهکی دلُش بیتاب و غصه داره
نمیدانُم چُطو
اَمبا خودُت پادرمیانی کن...!
سلام صُبحتان بخیر عزیزانِ جان
جانِ خدا...
اگه یه جایی یهکی دلُش بیتاب و غصه داره
نمیدانُم چُطو
اَمبا خودُت پادرمیانی کن...!
سلام صُبحتان بخیر عزیزانِ جان
میگوت: وقتی خدا رُ صُدا مینی، نه دیمته نُگاه مینه نه مالته
او دلته نظر مینه و کارانته نُگاه دره
اینه مینی گَپ نی... حبَیبشی گپانه
پس یه اِچین خدایی واستان عاشقی کن و اویی خاطر، خلقشه دی دوست بودار
#خدایا_عاشقت_هستم
#خدا_خلقت_رو_دوست_دارم
عکس از: مهدی ویسانیان
خداجان
وقتی متوجه گردیَم عاشق بندههای خودوت هستی، مُنَم خیلی غریبانه تیِی عاشق گردیَم
وقتی بُفَهمستم بخشنده هستی، گناه کار گردیَم
تا بفهمستم وفاداری، مُن بی وفایی کُردم
ولی هر کجا بشیَم، سرشکسته وَگردیَم
تا بَدیَم مهر گرمی داری، سردترین وقتان تیِی سراغه بیتُم
ولی...
نمی دانم تو مُن دَ چی بدیِی که همچنان میبخشی؟
منی توبه رَ قبول مینی و مشتاق مُن هستی؟
ای عزیزجان
با وجودِ یه اَچینی نازُنین خدا، نگرانی معنا نُداره
روزهاتان پر از دلارآمی
وَگردان متن به گویش پراچانی: آقای سیدمصطفی افتخاری
عکس از: آقای ابوذر جانعلیپور
شده اینقدر گرفتار باشی که همه ی درها رو به روی خودت بسته ببینی؟
به قول قدیمیا، روزگار به چه کنم، چه کنمت بندازه؟
دنیا با این همه وسعتش برات بشه یه زندون بی روزن؟
میدونی اون وقت باید رو به کدوم طرف کنی؟
و در خونه کیو بکوبی؟
مطمئنم میدونی...
بارها سرتو بالا گرفتی و آستان پر عظمتش رو دید زدی و با یه نگاه امیدوار و شاید یه قطره اشک، باهاش حرف زدی.
حرف زدنی که آداب و اسلوب خاصی نمی خواد!
زبون خاصی نمیخواد!
ترس اینم نداری که حرفاتو جای دیگه بگه، آبروتو ببره یا بر علیه خودت ازشون استفاده کنه!
حتی میتونی مطمئن باشی که جوابتو میده...
که دستتو میگیره...
که بعدش راه نجاتت رو باز می کنه
حالا یا به همون راهی که خودت خواستی.
یا با یه راه بهتر♡♡♡
این داستان واقعی که در زیر، فایل صوتیش قرار گرفته رو یکی از همراهان درجی، از کانال «کَلِسَنگِ سوهان» برامون فرستاده. با یه عالمه حس خوب، تقدیمتون می کنیم.
🔸 نامه به خدا
✍🏻 نویسنده نامه: ملا نظرعلی طالقانی سوهانی
🎤 نقل از: حجت الاسلام و المسلمین استاد منظوری امام زاده
⤵️ ارسالی از: آقای محمد تنها
🍃
باز عَرفه آمد
و من در پناهِ هیچ حرمی نیستم!
جز این دلِ شکسته
که خود گفتی: حرمِ من و دوستان من است...
ای صاحبخانه ی پُر رأفت و کَرَم
قدم بر پلکان دیدگان بگذار
که با جاروی مژگان و زلالِ اشک
راه بر تو شسته ام...
ای خداوندگار من
در این عرفه روز
که دور افتاده از عرفات و امام خویشم
ما را به اندک جرعه ای از معرفت خویش
سیراب کن...
📝 سیده مریم قادری #اورازان
عکس اول: زهرا بانو
یاد باد این غروب حُزن انگیز روز عرفه در صحرای عرفات
عکس: صحرای عرفات - چادر حجاج ایرانی
به تاریخ: 21 مهر 1392 مصادف با روز عرفه
سیده مریم قادری
این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.
خدا جانم
این لحظات عشق بازیت، دَره کَم کَمک، تُمام میبو و اونوقت ما میمانیم و حسرت عبادتانی کو توفیق انجامش، دستمان دِ دَرش.
ما میمانیم و حیفا باخوردن که چی وَن، اَندی راحت این خُجیرُ لحظات، دِ بُگذشتیم و نُتانستیم به درگاهت نزدیکتر گردیم.
مهربان خدا، به حق همین لحظات ملکوتیت، تک تکِ دوستانمی قلبه به قُرب خودت نزدیک گردان، که هیچ چیز در دنیا و آخرت، اوشانی وَن، از این نزدیکی به ذات بیکرانت بهتر نی.
◀️ سیده سحر سیدعلیخانیِ طالقانیِ سنگبُنی
سلام عصرتان بخیر
از اون وقتی که من یادمه، بعد ازظهرهای عاشورا، بیست یک رمضان و چهل هشتم (بیست و هشت صفر) یه غم غریبی داره که فقط با زیارت، یه ذره التیام پیدا مینه.😔😔😔
خدا جان به حق همین غروب غریبانه ظهور مهدی موعودمانه برسان. 🙏🙏🙏
✍ متن: بانو رضایی
عکس: بانو فلاحی (امامزاده هرنج)
مثل هر سال امشب
می نشینیم به احیای شب قدر و به سوگ غم هجران علی
باز دل غمگین و دیده پر اشک ز این حال، ولی.......
امشبم چون یک طلبکار تو را می خوانیم
یادمان رفته، چرا اینجاییم؟؟؟
همه تسبیح در دست
که شماریم مبادا که شود بیشتر از آن ده تا
ذکر نام تو: بِکَ یا الله
می گذاریم همه شب با غفلت
سر به بالین خود، بی ذکرو دعا
سالی اما دو سه شب
می کنیم ما نجوا
تک تک هزار و یک اسم تورا
و توقع داریم که ببخشی بر ما
بار سنگین گناهانی که
شده است بیشتر از یک دریا
باز شرمنده و گریان گوییم
که الهی العفو
که الهی که بِکَ یا الله ...
سحر سیدعلیخانیِ طالقانیِ سنگبُنی
ششم تیرماه هزار و سیصد و نود و پنج
مصادف با شب شهادت مولا علی (ع) و دومین شب قدر
گروه طالقانی درجی، از همه ی عزیزان التماس دعای خیر دارد.
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
تا الان به این دقت کُردین که نانُوا چُطِور نان سنگکی خمیرَ پهن مینه اِو دمینه تنوری میان!؟
چه اتفاقی دَ می کِ وَ؟!
خمیر میچَسمَ سُنگانی کَش!
اما٬ هر چی که نان بَپُت تر اِو بَبیشت تر میبو٬ سُنگانُش دی یکی یکی او دَ جدا میبُن...
حکایت ما آدُمان دی همین نانی جور هسته...
این دنیایْ سختیهان ٬ همون حرارت تنورَ میمانه...
و این سختیان هستُن که آدُمانَ پخته تر مینُن...
و هرچی آدُم پخته تر میبو٬ سُنگِ کمتری رَ مِیرَ به خُدُش...
این سنگان همون تعلقات دنیایی اند...
مُنی ماشین٬ منی خانه٬ مُنی کارخانه و...
اونوقتی که قراره نانَ تنور دَ دَر آرُن٬ سُنگانُشَ اوِی کَش دَ سَوا مینُن!
خوشا به حال اون کسی که اون قدر بَپُت میگَردِ که هیچ سُنگی اوِی کش نمیچسبه...
سربلند و عاقبت بخیر باشید ٬ ان شاءالله...
✅ ارسال متن و عکس از:
سید عباس افتخاری، روستای پراچان
در آنجا برفراز قله کوه،
دو پایم خسته از رنج دویدن،
به خود گفتم که دراین اوج دیگر،
صدایم را خدا خواهد شنیدن،
به سوی ابرهای تیره پر زد،
نگاه روشن امیدوارم،
ز دل فریاد کردم کای خداوند،
تو را من دوست دارم
کتابِ دست میگیریم
قرآنِ وا مینیم
گت تران و عالمان ماییب گپ میزنُن
تَشی که ابراهیمَ نمیسوجانَه
دریایی که موسی رِغرق نمینَه
وچه ای که مارِش اورِتحویل موجهای خروشانِ نیل هامیدیه تا سر از خانه ای درارَه که صاحبُش به اویی خون تشنه یَه
اون یکی رِ دی برارانُش مینگنُن چاهی میان، عزیز مصر میبو
همه مان داستانشانِ می دانیم اما هنوز نُتانُستیم بفهمیم که اگر دی همهٔ دنیا، بخوا ما رِ ضرر برسانه و خدا نُخوا، هیشکی یه بوجاک ضرر دی نمیتانن برسانُن.
خدا مانِ باوُر کنیم ، یه قدم اویی سمت بشیم تا بِینیم که او، ده قدم میا مایی سمت.
🍃 شعر (با اندکی تغییر): فروغ فرخزاد
✍ برگردان و ارسال متن از: سیدمصطفی افتخاری، پراچان
📝 ویرایش و تنظیم: سیده مریم قادری، اورازان
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی