بُهار میا...
کِی میبو بُهار بیا... دُواره بِشیم واش بار ؟!
📌 هم طنز، هم مَثَل، هم بصیرت و حکمت
یک قدیمی مَثَل دَره که میگو:
کین دَمِ خر نشو که یا دُرت دَره یا جُفتک
ایسه حکایتِ این روزانِ ما و تُرامپه!
🇮🇷❤️🇮🇷💚🇮🇷
#دَگته_دَبُند_تُرامپ (#خفه_شو_ترامپ)
#گور_گـَن_یانکی (#برو_بمیر_یانکی)
#خلیجمان_همیشاک_فارسه
#آن_خلیج_سانفرانسیسکو_دی_شعبه_دویه_سد_طالقانه
خاطره اول: طالقانی قدیمی مریض گردی یَن و هندی دوگتری طبابت، با صدای یک بانوی طالقانی
خاطره دوم: آمریکا دی طالقان نمیبو حتی آکباریانش، با صدای بانو مریم (مینو) تاجدینی
خاطره سوم: اولین درجی یی مصدوم، کَله سیفی جور لاب گردی، با صدای آقای رضا بُریری
خاطره پنجم: داسُتان خخخخ و گواهینامه خر بُراندُن، به روایت آقای عباس فرامرزی
خاطره ششم: چای لیپتون (کیسه ای)، به روایت بانو مریم (مینو) تاجدینی
دریافت کنید: بخش اول بخش دوم بخش سوم
سلام مای خجیر هم زبانان
امرو
میخوام شمای به یه داستان بوگوم که خودمی وچگی یی شین.
من کو وچه بیم، وچه
کو نه، ازا ضعیف بیم 3یا 4 سالم به، فریدون داییم همرا میشم صحرا، من خودشی
پیش میشاند و من میگوتوم و خر ده درخواست میکردم، خر دی منی حرف گوش میکورد.
اما چطور؟؟
حلا شمای به تعریف مینُوم...
نویسنده و راوی: پدرام سوداگری
فایل صوتی این خاطره را دریافت کرده و گوش کنید.
📌 قصه های محلی
دختر و پسری با همدیگر نامزد بودند و می خواستند ازدواج کنند. روزی قرار می گذارند که بروند به طرف مزرعه بالای ده، کنار نهر آبی بنشینند و کمی با همدیگر صحبت کنند.
اطراف نهر آب، پوشیده از بوته های بلند زرشک بود که شکوفه هایش باز شده و عطر و بوی خوش آن، همه جا را گرفته و فضا هم، بسیار زیبا و قشنگ بود.
آنها مشغول صحبت بودند. از طرفی یکی از اهالی، الاغش را گم کرده بود و تقریبا کل ده و مزارع را گشته، خسته و نالان، کنار نهر آب آمد و در نزدیکی آنها نشست. مشتی از آب نهر برداشت و سر و صورت خود را می شست که یک دفعه صدایی شنید که یکی با صدای بلند می گوید:
چه چشمهای زیبایی داری! من در چشمهای تو، نور زندگی می بینم!
یک دنیا عشق در چشمان زیبای تو می بینم!
همه آرزوهای خود را می بینم!
و ....
مرد خر گم کرده که در آن طرف بوته های زرشک، نشسته بود، با شنیدن آن صدا به خود آمد و رو به آنها کرد و گفت: من پدرم در آمد آنقدر دنبال خرم گشتم! تو رو به خدا یکی خوب نگاه کن، ببین خر مرا در آنجا میبینی یا نه!!!
یک دفعه، آنها زدند زیر خنده
بخند و هی بخند 😄😄😄
◀️ متن از: خانم فاطمه پوررستگار
📚 شعری معروف که برخی ابیاتش مَثَل شده است:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند
✍️ شاعر: 👇🏻👇🏻👇🏻
امیر فخرالدین محمود بن امیر یمینالدین طغرایی مستوفی بیهقی فریومدی، مشهور و متخلص به «ابن یمین»
😱😅😄😃
آخر عکس نگرده چندی عکس هامیری
همینجور وشیل وشیلی مینی گو
بپلاسیه واشان هامیدین تر
واش میشی بخری
عزت الله پسرش میگو
پسر اون بپلاسیه واشان بیار
همه ر الان میروشوم فتحعلی بیامه
✍متن: امیر اسلامی - سگران_بزج
صحاب نمـــــورد همین بفهموس اویی عسکه دروم ومیروم مونیب چطوری ژست دی بیگیت
عکس و متن: حامد نجاری_گوران
آخِی این عکس چقد قشنگَه..!
یاد خودمانی سفیدِ خر بخیر....
هر وقت برارانمی همراه، میشیِیم واش چینی، من باید خری میان بار مینیشتم. چون ته تغاری بیَم، منه دوست داشتن، نمیَشتن خسته گرده گردم.
دو تا قاطرانه بارمیکردن،خرِ دی کم تَرَک بار میکردن که من بتانم میان بار بنیشم. 😊
یادمه یه بار که خری میان بارنشته بیَم، خر میخواست روخانه ای اِو دَ رد گرده، اِو زیاد بی، منی پا دی یه قشنگه دمپایی دبی، تازه دیزان دَبخری بیَم، یه لنگش بَکَت اِویی میان،
من دی تا خانه برمه کردم... 😭😭😭
نقل خاطره: سید مصطفی افتخاری - پراچان
عکس: آرش صابری - ناریان
📌 خر لَگه بزی، خرکره ای پا رِ بشکتُن
این ضرب المثل وقتی میگن که یه نفر، یه قوی آدم زور بگوته باشه.حالا چون او ره زورش نمیرسه.. .از عصبانیت میا یه ضعیف تر از خودشه گیر میاره و اوی سر تلافی مینه..
داستانش دی اینجور به...یه دهی مثل همین دهات خودمان.یه مردک یه خر داشت و خرش دی یه کره. خر و خرکره ره میبره میدان هورک مینه..خر چموشی مینه و افسار و بند پاره مینه در میشو مردمی ینجه میان..
خر صاحاب خبر مینن..میا خر بیره خر دی نامردی نمینه و یه جفتک میزنه صاحبشی دلی میان و درمیشو....مردک دی نمیتانه خر بیره حرصش ده میا خر کره ره میره و پاش میشکنه...
آها عزیز جان مباد زندگی میان، خر لگه بزه خر کره پا ره بشکنی...
با سپاس از آقای ابوالفضل یزدانی
با درجی، طالقانی گپ بَزنیم.
Telegram.me/taleghanidarji