قهوهخانهیِ قَنبر
مطلب «قهوه خانه» را که در درجی خواندم، یادم به یک اصطلاح افتاد که مادرم همیشه آن را به کار میبرد:
قـَمـبِری قَهوهخـانه
که همان «قهوهخانهیِ قَنبر» است و اصطلاحاً به خانههای پُر رفت و آمد، شلوغ از مهمانِ همیشگی و بیملاحظه (اعم از دوست و آشنا و فامیل و همسایه و حتی غریبه!)، با اوضاعی بیحساب کتاب و بی سَرصاحاب و با بریز و بپاش فراوان، گفته میشود.
مثلاً فرض کنید عموی شما و پسرعمویش، هر دو با هم در یک زمان، در یک اداره مشغول به کار میشوند و عینِ هم حقوق میگیرند. پس از چند سال، پسرعمو کلی پیشرفتِ مادی میکند و امکانات و مایملک خوبی فراهم میآورد. اما عمویِ شما، هر سال در جا زده، پیشرفت که نمیکند هیچ، پسرفت و از جیب خوری هم کرده است. علت را که جویا میشوید، مادربزرگِ طالقانیِ اصیلتان میگوید:
اوشانی خانه، قَمبِری قهوه خانهیه، اینه میا، آن یکین هنو دَر نِشیه، یکی دیگه میا. میخورُنو میریجُنو حسابی که تالان کُردُن دَر میشُن، دریغ از یه بوجاک درک و شوعور و عاطُفه!
عموت خودُش دی کُفلَتمَند! (= کفالت مند، یعنی آدمِ عیالوار و پُر بچه) سیاروز زُنُش دی بیدست و پَر و بی سرزُوان.
مگه یه کارمندی حقوق چندی میتانه آن قَمبِری قهوهخانهای میان دوام بیوره. ماه به نُصف نرسیه، هشتشان گرو نُهشان میبو، ایسه تا آخر ماه، سِنگ دَبُند خیکت. اوشانییَم که هادای تا قُرت باخوردُنُ بگو یه نان هاگیر ماییبِ بِینُم هامیگیرن... آها جانِ سرشان، کُفت دی تیِب هانمیدیَن اما دریغ از اینکه حالیشان گَرده و درس عبرتشان بو، دُواره سرِ ماه روز از نو، سیاروزی از نو!
اما برعکس، عَمقُلیتانی خانه، همه چیانُش حساب کتاب داره، یک شو مهمانشان گردی، یک شو بایستی سفره بنگنی پیششان، رفتشان آمد داره و آمدشان رفت. هر چی خودشی جایی سر، یالانُش همه معقول و مودب، یه دانه برنج اوشانی خانهای میان حَررُم و اُسراف نمیبو. خدا دی خوشُش میا برکَته مینگنه مالشانی میان. فکر عاقبت و فرداشان دی هستُن. روز به روز دی پیشرفت مینُن و یکیشان دوتا و دوتاشان سُ تا میبو.
خُب تا این گَتهنَنهی عصبانیِ طالقانیِ اصیل ما رو نَتُکانده، شما رو با لبخندی که از خوندن این جملاتِ به لبهاتون اومده و البته کمی هم به فکر انداختهتون، به خدا میسپارم.
راستی، قهوه خونه برید اما خونهی دیگران رو قهوه خونهی قنبر ندونید. یا حق
به قلم: سیمرغ - عکس از: مهدی ویسانیان