هرگز یک ایرانی را تهدید نکن
یه روز توی دانشگاهِ ریورساید مشغول درس و مشق بودم که صدای همهمه شنیدم. از تراس نگاه کردم و دیدم مسابقات روباتیک دانش آموزیِ کالیفرنیا رو دارن توی دانشگاه ما برگزار میکنن. چشمم خورد به دوتا نوجوون هندی و آمریکایی که کنار هم روی روباتشون کار میکردن و این عکس رو گرفتم. برای این عکس حرفهای زیادی داشتم ولی دستم به قلم نمیرفت تا اینکه این متن از علی نصری رو دیدم و فهمیدم نیازی نیست خودم چیزی بنویسم. با هم بخونیمش:
✍ مهدی معارف
نوزادی که امروز در غرب به دنیا میاید از همان روز اول با سرمایه عظیمی از قدرت و نفوذ پا به جهان میگذارد؛ زبان مادری او زبان بین المللی دنیاست، رنگ پوست و مو و چشم او معیارهای زیبایی را تشکیل میدهند، پشت سر او ارتشهایی مجهز به هزاران کلاهک هسته ای قرار دارند، واحد پول او مبنای همه معاملات تجاری جهان است و پاسپورت او مجوز ورود به تمام کشورهاست.
نوزادی که امروز در شرق به دنیا میاید با یک برچسب جهان سومی پا به جهان میگذارد. پدر و مادرش اسمی برایش انتخاب میکنند که تلفظ آن برای غربی ها آسان باشد. از کودکی به کلاس زبان میرود. او سالها میکوشد تا با کسب مدرک و تخصص و سرمایه پرونده مهاجرتش را تکمیل کند تا شاید در میان سالیِ زندگی اش به نقطه آغاز تولد یک نوزاد غربی برسد.
با این همه، در زندگی هر انسان شرقی لحظه ای وجود دارد که اگر آن را دریابد چنان انرژی ای آزاد میشود که میتواند با آن جهان را تکان دهد.
آن لحظه همان لحظه ایست که وقتی گاندی را در سفرش به آفریقای جنوبی به خاطر رنگین پوست بودن از قطار پیاده میکنند، او در حالی که ادامه مسیرش را با پای پیاده میرود در ذهنش کل امپراطوری بریتانیا را از هندوستان پیاده میکند. یا آن لحظه ای که روزا پارک، مارتین لوترکینگ و محمد مصدق لحظه خودباوری را درمیافتند. لحظه خودباوری، قدرت هسته ای واقعی یک ملت است که به اتکای آن میتواند به صاحبان هزاران کلاهک هسته ای بگوید:
هرگز من را تهدید نکن
✍ علی نصری