درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۱۵ مطلب با موضوع «متن و صوتها» ثبت شده است

باز کن دکان که وقت عاشقیست...

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۵ ب.ظ

مرد لنگه های چوبی درب دکان را باز کرد.
پیشبند منقش به رنگهای مختلف را بر کمر زد، قلم مو در ست گرفت و روبروی بوم ایستاد و مثل هر روز  صفحه موسیقی محبوبش:
«گلچهره مپرس ان نغمه سرا»
را در گرامافون زرد رنگ قدیمی انتهای دکان قرار داد.

قلم را بر روی بوم کشید و چند قدم پا پس نهاد و نگاه کرد.

دو چشم که نگاهشان وجودش را می کاوید و این نگاه نافذ، حتی از درون تصویر تا اعماق قلبش نفوذ می کرد.

سایه ای در چهار چوب درب دکان سنگینی کرد. همان زن رهگذر بود که  هر روز، چند لحظه ای نگاه جستجوگری به دکان می کرد و می گذشت. اما امروز توقفی بیش از یک مکث داشت.
اهسته سلامی کرد و پرسید: تابلوها فروشی است؟

مرد پاسخ داد: نه، همه از  پیش به فروش رفته است.

و زن براه خود رفت و دوباره صدای نغمه ای بود که در دکان می پیچید:
گلچهره مپرس
مپرس مپرس مپرس...




✍به قلم: فرشاد فلاحی - کولج
🎬 عکس و میکس کلیپ: امید مهرانی - مهران دریافت کنید
🎤 خواندن متن: مصی مهرانی - مهران دریافت کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۳:۳۵
درجی طالقانی

کمکم کن...

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ

کُمکم کُن کُمکُم کن، نیَل اینجه بمانم تا بپوسوم
کمکم کن کمکم کن، نیَل از ناچاری مُن زمینانه بروشوم
کمکم کن کمکم کن، طالقانی تو مُنه رها نکن
کمکم کن کمکم کن، بهارِ سبزِ منه عزا نکن

غریبه کوهی میان، سبزی غارت می کنه
از حق مُن و شما، جیفشه گَت می کنه
کوه نماندی شوروکی، آتکی نسل پس دکت
پایست بیو طالقان، تا کوهان نگرسی لت

کمکم کن کمکم کن، گویش طالقانی گپ بزنیم
کمکم کن کمکم کن، دیمِ بدخواهانه مَ چک بزنیم
کمکم کن کمکم کن، تله کابین مینی سَر سُوار نبو
کمکم کن کمکم کن، رعیت بی نوا بی قُرار نبو

بافت ده فرسودیه، چاچی بُن رُندُک مینه
غریبه ماشینشه تو زیمین هوروک مینه
تو رگانم جای خون، شهرویی او میجوشه
وقتی مِینُم که دهی، باغ خود ر میروشه

کمکم کن کمکم کن، ینجه زاران همگی کُلا ببی
کمکم کن کمکم کن، جای آن واش کوپا ویلا ببی
کمکم کن کمکم کن، چشمه ای آن خُنُک او نمیجوشه
اُشکستی جو پی میشی، دی دِنی انگورکان خوشه خوشه

جای جو، لوله هَنان، حیوانان تشنه زبان
جو دنی او بخورون، می میرن حیونکان
درد مُن پیشرفت طالقان نیه
گاز شهری زندگی ر رَچ مینه
کرسی و نفتی چراغ که دود میکُرد
جاشه با گازی چراغ، عوض مینه

مُن میگم حق دهی این وطنه، وطنم حق مُنه، خارجی توریست بیا، وقت راهی شدنه...

✍🎤 متن شعر، خوانش و ویرایش صوتی: مسـلم گـرشـاسبی - کَش

دریافت فایل صوتی


به همراه شعر و دکلمه پاییز
با صدای: مسلم گرشاسبی_کش دریافت کنید



عکس: ندا کلانتری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۳:۳۰
درجی طالقانی

اربعینی غم نوشته

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۰۲ ب.ظ

شنیدم سحرگه رهرویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی، شراب آنگه شود صاف    
که در شیشه بماند اربعینی

ایمسالی محرم دی تَمان و اربعین برسی. به این سرعت چهلم امام حسین علیه السلام و اصحاب باوفا و شهیدش گردی...
پرده اول: حج نیمه تمام و حرکت به سوی کوفه
پرده دوم: کربلا و عاشورا و شهادت
پرده سوم: اسیری زنان و دختران داغ دیده و کودکان یتیم وحرکت به سوی شام...
امان از شام...

ما ایرانیها، حالا با گرایشات مذهبی که داریم، برای عزیزان سفر کرده مان مراسماتی برگزار مینیم. از غسل و کفن بگیر تا تشیع جنازه و نماز و دفن. بعد شام غریب و سوم و هفتم و شب جمعه مزاری سَر بشین تا چهلم...
همه مان کم و بیش، عزیزانِ سفر کرده داریم. مِینین تا چهلم، فک و فامیل و دوست و آشنا آدومی دورِ مِیرُن و میان و میشُن. عرض تسلیت میگن. دعوت به صبوری مینُن. در مراسمات همه جوره آدومه کمک مینُن. تهش که چی گرده؟ ‌این غمی که میگن مدتها آدمی دل میان ماندگاره ره کمتر احساس کنیم. جای اون عزیز سفر کرده خالی نباشه و کمبودش کمتر احساس گرده...

کم کم به نبود عزیزمان عادت کنیم. اما واقعیت اینه که اینان بی تاثیره. آدوم شاید خودشه یه مدت بُداره، غصه ره داکونه دلشی میان و گب نزنه. اما تا چهلمی مراسم تُمان میبو، آدومی دور و بر خلوت میگرده، تازه حالیش میبو ای داد و بی داد، چه بُلایی سرش بیامی یه. خانه، هر طرف مِینی، یه خاطره یادت میا. گاه زیر لب، لبخند عصبی میزنی. گاه اخم مینی، گاه برمه...و

حالا اینان بگوتم که برسم به اینجه...
که اربعین، دخت پیغمبر چی بکشی و چه مصیبتی ره تحمل کرد..! رنج و خستگی اون دورانی مسافرت، با اسب و شتر به کنار، از دم شمشیر کین رد گردین عزیزانت اعم از برارها و برارزاهان و وچانت و مردهای فامیلت به کنار، اصلاً اینکه خیمه هان دی  تَش بکشین و سر بر نیزه کردن دی به کنار، حکماً اون لحظه بانو زینب زیر لب میخواند:
خوش آن خواهر که دارد تاج بر سر ...
که تابوتش رود دوش برادر
این که معجر و روسری سرت دِ ویرُن دی به کنار... بازار شام و طعنه مردم و غل و زنجیر و خرابه شام و طفل سه ساله دی به یه طرف..
اینکه در بارگاه ظلم، راس عزیز برارت با چوب خیزران بزین دی به کنار... سرپرستی یه مشت لچک به سر و ناموس شهید کربلا و داغ دیده یه طرف...
از همه بدترش منی نظر این به که بخوای ثابت کنی: مردم من پیغمبرتانی دخترم.! من از نسل محمد، صل الله علیه و آله و دختر فاطمه ام. من خارجی و یاغی و مرتد و کافر نیَم...
اینکه رسالت بیان واقعیت در جمع ملتی که نمیخواستن حقیقت بدانن، غم و بار بزرگی بَه. که منی نظر، همین یه دانه، آدومی پیرِ در میاره. نمیدانم استقامت چی جور مَحنی کنیم...
زینبی زیستن چه جور سرلوحه زندگیمان قرار بدیم.... اما میدانم اگر گرده و کنیم... خوب زندگی مینیم....


✍ تهیه کننده مطلب: ابوالفضل یزدانی - خُسبان
🎤 با صدای آقای فرشید فلاحی_حسنجون  دریافت فایل صوتی
      به همراهی گروه تولید محتوای درجی
    

● کپی برداری از این متن، تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرامی درجی) مجاز است و در غیر اینصورت، کپی کننده در دنیا و آخرت، مدیون خواهد بود. ●



زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال می رفت



صبح  را آغاز میکنیم با سلام بر شهید کربلا
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد
عکس: علیشیری_تکیه ناوه



اربعین سالار شهیدان تسلیت باد
اثر همدیاری هنرمندمان: جناب علیرضا شاه حسینی - روستای میراش



این دی آش زرشک نذری ،اربعین ۹۵ عکس: خانم لیلا سادات رسول - ورکش


  فیلم عزاداری سنتی در طالقان

ارسالی علیشیری_همشهری هنرمندمان از سیمای البرز

دریافت کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۴:۰۲
درجی طالقانی

غم نوشته ای برای فرداهای طالقان

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

-- مش رحمان
   مش رحمان
پاشو پاشو در می زنند!
گمانم وانت نیسان مدیار سبو لاغی هست که کاه پرسی آورده...

مرد چشمانش را گشود
چند لحظه گیج و منگ دور و برش را نگاه کرد
کجا بود؟
 صدای بی هنگام زن، انگار روح او را از دنیای دیگر کشان کشان باز گردانده بود
کجا بود؟
 سعی کرد به یاد آورد
خواب کوتاهش، کم کم به یادش آمد

پاییز بود و وقت شخم دیمزار
مشته در دستش و دار و جت روی شانه، یک جفت ورزای قبراق که با سبزعلی تکلی داشت
و گاو آهنی که تازه دم کوتان شده بود و سینه دیمی زار قاسم در را میکاوید، برای کشت گندم دیم
و او که مشته در دست، با ناز و نوازش ورزوها می گفت: "هووو  ماشاالله  میانه لو هووو  ورلو"
و لبخند به لب، گندم های رسیده را می دید که زیر چپر خرد می شوند و بچه ها را منتظر نوبت چپر سواری اند...
چپر؟

زهر خندی بر لبانش نشست. همین چند شب پیش بود که پسر کوچکش از او پرسید: "بابا چپر یعنی چی؟"
و او پس از توضیح گفت: "پسر جان برای چه میپرسی؟"
و پسر جواب داد: "تو گروه طالقونیا پرسیدن و کسی نمیدونه چیه!!!"

-- مش رحمان
  مش رحمان دارند صدات می کنند...
 
با کرختی از جا بلند شد و بیرون رفت
مدیار بود و وانت کاه پرسی

-- مش رحمان سلام اینم کاه
 
سلامش را جواب داد و گفت: "ممنون، بله، آه"
مدیار گفت: "مشتی حالت خوب نیست، میگم کاه تو میگی آه؟"
 جواب داد: "بله آه"
 
و با آهی سنگین، تپه های روبرو را نگاه کرد که حالا به بهانه سالها بایر ماندن از دست روستاییان در آوردند و شدند منابع طبیعی¡¡¡

و چند سال بعد را تصور کرد که همه آن گندمزارهای قدیم می شوند مثل شهرک مهستان  و بچه های طالقان اگر کوچ نکنند، شاید فقط سرایدار آن ویلاها باشند¡¡¡


در درجی دور هم جمع شدیم، برای اینکه بچه هامان از یاد نبرند طالقان و فرهنگ و زبانش را👇👇
┏━━ 🏠🏠🏠 ━━┓
👈   لینک کانال درجی 👈 TaleghaniDarji
┗━━ 🌾🌻🌿 ━━┛


✍ نویسنده: فرشاد فلاحی - کولج
   عکس: اصغر ادیبی - دیزان
🎤 با صدای: فرشید فلاحی_حسن جون

دریافت لینک صوتی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۸
درجی طالقانی

کوپا دیچین

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

سلام خجیره دوستان و همشهریان و هم ولایتیان
شمای به میخوام، واش و اسپس و یونجه و شبدر چینی و کوپا کوردن در زمانهای قدیم طالقان که الان دی بعضی روستان رسمه بوگم.

از اواخر بهار، همه مردمان روستا میشین زمینانی سر، چه دیم باشه و چه اویی، واشانه که برسی بین، میچینون و لوک لوک درست مینن.

همونجه یه سنگ لوکی سر، دمینین تا واشان خشک گرده. مدتی لوکان و آفتابی میان سرا هامیدین تا کامل خشک گرده.

یونجه یا اسپسه میچینون و ریه مینن تا خشک گرده بعد بند مینن و قبل اینکه هوا یواش یواش سرد گرده، همه واشانه کله ی سحر که قروو و نم داشته باشه، شبدر دی بزیه، جمع مینون با اولاغ یا قاطر یا ماشین، میارن بامانی سر.

همه واشانه جوری بامی سر د میچینون که اوو میانش نفوذ نکنه که بپوسه.
کوپای سره با واشای بلند یا قمیش، همون نی یا مشما میکشن که ورف و باران خرابش نکنه.
 
هر روز چند تا بند یا دسته از کوپا میگیرن و با کارد واش انجنی، بامی سر د خورد مینن و درجی طویله دی مینگنون انباری میان، و هامیدین مالانه که بخورن.

این به جریان واش چینی وکوپا کوردون

خجیره دوستان یا حق

نویسنده: علی صفاری زیدشتی
عکسها: اصغر ادیبی دیزانی و ابوالفضل یزدانی خسبانی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۸
درجی طالقانی

دل نوشته تقدیم به: نگاه سبز، مادران چشم انتظار

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ب.ظ

چند نگاه،
انتظار نگاهم را
از پشت این پنجره
 سوار بر شانه ی نازکت نشاندم
وتو آن را ‌بر دستان ‌نازکت
‌با خود، به دور دست ها‌بردی؟!

چند شبانه نگاهم را
از تک‌تک ‌ستاره ها گرفتی
و با خود به افق های دور بردی؟

و هان ای قاصدک
با خود ‌چه‌ خبر آوردی از گمشده‌ی من؟‌

آیا این صدای پاهای اوست
به زیر پنجر ه ی انتظارم‌!؟


به قلم: شیوا فلاحی - کولج



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۴:۴۰
درجی طالقانی


درودی بی کران بر یکایک هم دیاران مهربان

خورشید از بلندای کوه های سر به فلک کشیده ی البرز، با طلیعه ی نور بی همتای خود، آغاز شدن اورمزدشیدی (پنج شنبه) دیگر را نوید می دهد. دفتر کاهی خیالمان، با عطر کاهگلِ خیس از باران، در هم آمیخته و در این صبحِ زیبای خداوندی، خاطرات خوبمان را قلم میزند.

طفل دل بر پشت بامِ آرزوها، بادبادک یاد در دست گرفته و گاهی به عمد، رها می کند این پرنده ی خیال انگیز را، تا به بالای ابرها برسد و نظاره مان کند.
یکی از همین صبح ها، چشم می گشاییم و هزار رنگِ پاییزِ طالقان را یک سر سفید می بینیم ❄️❄️❄️
زمهریرِ زیبایِ خاک پاکمان را سرمه چشم می کنیم تا آنقدر سپید باشیم که درخشش بی مانندمان، خود گرمای وجودمان باشد.

صبحگاهان خوش و تنور دلتان گرم ☀️🍃


 عکس: خانم زهرا عالی - مهران
 متن: آقای امید. م - مهران
با صدای: آقای صادق مهرانی - مهران

دریافت لینک صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۱
درجی طالقانی

ایرانی و کتاب خوندن

پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۵۵ ق.ظ

✍ برگردان (دیلماج) و ارسال: آریوبرزن کیـان - گته ده (دیار پرستوها)
برگردان از گته دهی طالقانی به فارسی: سیده مریم قادری - اورازان (دیار سادات لاله گون)

🔻متن طالقانی (به لهجه گته دهی-بایزرودی):

پیر  بوته: «کتاب ناخندی، هیچچی نبه نی»
■ پرده اول:
فرودگاهی دله نیشته بیه مه. یک ایرونی  اونور  اگردک خرمبیه. یک ایرونی دیر، خدشی انگوشته دکرده بیه خدشی گوشه لاکی  دله، چرخ و فرخ دیم بیه. ایرونی دیر که خدم بم، آهنگ « این دنگ سر اون دنگ سر» گوش دیمبیه مه.
اون  ور تر، یک پیرمردک که توریست خارجی بیه و ۸۵ سال سن داشته، کتابه دراورده، درینگته چمدونی سر شروع کرده کتاب باخنسسن.
پیش خدم بوتمه پیر کفدال کتاب خندنه وانه چی ببو؟
این می اولین سئال که یک ایرونی هسسه مه
خوب مگه کتاب باخندی، پولی تی گیر آنه، عجب دله خشی دارنه؟
این دومین سئال یک ایرونی.

■ پرده دوم:
رستورانی دله، نیشته بیه مه. همون شهری که بوتمه، یک گروه توریسته فرانسوی بیمانه دله. بوتنه و خنده بگردنه و شوم باخردنه و ازماترون وگرسسنه هتلی دله. اما پیرمرد و پیر زنه ایرونی که خدمی پیر و مار بن، اندی خدشونه امی فدا کرده نه، هزار جور درد و مرض بیتنه. وختی اشونه گنی: پارسسین بشین تفریح یا رانندگی یاد بیرین. تی جواب گندنه: اما د بگذشته، پیر ببیه می، ناکله ببیه می. درحالی که تازه کامل ببینه، بپت ببیه نه، اشونی عقل و فکر جورشیه.

■ این د تا  پرده  چه  پیامی دارنه؟
اوهنون کتاب خندنه، اما کتاب ناخنده می. اشون طیاره سازندنه، اما نسازه می.
فرق همینه، اشون میل به کتاب و بشکوتن دارندنه، اما میل به خمودگی و به فکر مرگ بین دره می. پیشرفتی کرده نه، که امی دل، امی وچانی دل خواهنه بشیم اشونی مملکت زندگی بکنیم.
کتاب ناخندیم، چیبه؟
خلی کارهای مهمی داره می. مردمی زندگی دله سرک بکشیم. این مخسره کنیم. چیبه این وچه دار نبیه؟ چیبه اونی پیرهن کتاه؟ چیبه اون امروز کاری سر نشیه؟ چیبه مردک دم راه شنه زنک وی دمال؟ چیبه چیبه ......
هی مدام اینستاگرم....و لایک کردن چرت و پرت و..... امی گپون سر وته ندارنه.... و..... خلی کارون دیر...
خلی جالبه،  خدمونی کارونه توجیه کنه می، که وقت  نداره می....... چه کاری هسسه؟ تمومی ندارنه؟


🔻متن فارسی:

بزرگی گفته: اگه کتاب نخونی، هیچی نمیشی
■ پرده اول:
تو فرودگاه نشسته بودم، یه ایرونی اینور لقمه شو گاز می زد. یه ایرونی اونور، انگشتشو کرده بود داخل گوشش و هی چرخ می داد. یه ایرونی دیگه که خودم بودم، آهنگ نیناش ناش ناش، گوش می کرد!
اونور تر، یه پیرمرد که توریست خارجی بود و اقلاً هشتاد و پنج سالی سن داشت، کتاب درآورده بود و گذاشته بود روی چمدونش و مشغول خوندن بود.
پیش خودم گفتم: پیر کفتال! کتاب میخونی مثلاً که چی بشه؟
این اولین سوالیه که با دیدن یه آدم کتابخون، برای من که یک ایرونی هستم پیش میاد!
خب اگه کتاب بخونی، مگه پولی میذارن کف دستت؟ عجب دل خوشی دارن اینا!
این دومین سوال منِ ایرونی!

■ پرده دوم:
تو یه رستورانی نشسته بودم، تو همون شهری که گفتم، یک گروه توریست فرانسوی اومدن داخل. گفتن و خندیدن و شامشونو خوردن و بعد از اون برگشتند هتلشون. اما پیرمردا و پیرزنای ایرونی، مثل پدر مادر خودم، اونقدر خودشونو فدای ما کردند که هزار جور درد و مرض گرفتند. وقتیم بهشون میگی: پاشین برین گردش، یا رانندگی یاد بگیرین واسه خودتون صفا کنید، در جوابت میگن: از ما دیگه گذشته! ناتوان شدیم. درحالیکه تازه کامل و پخته شدند و درک عقل و فکرشون بالا رفته.

■ این دوتا پرده چه پیامی دارند؟
اونا کتاب میخونند و ما نمی خونیم. اونا هواپیما میسازند و ما نمی سازیم (و همیشه محتاجشون هستیم.) فرق همینه، اونا میل به کتاب و شکوفایی دارند اما ما میل به خمودگی و به مرگ فکر کردن. با همین طرز فکر و عملشون، چنان پیشرفتی کردند که دل من و بچه هام میخواد بریم مملکت اونا زندگی کنیم.
کتاب نخوندیم، واسه چی؟ چون خیلی کارهای مهمتری داریم!!  مثلاً تو زندگی مردم سرک بکشیم. اینو مسخره کنیم. اون چرا بچه دار نمیشه؟ چرا پیراهن اون کوتاهه؟ چرا اون امروز سرکار نرفته؟ چرا مرده جلو راه میره و زنه پشت سرش؟  چرا؟ واسه چی؟...
هی مدام اینستاگرام.. لایک کردن.. چرت و پرت... این حرفای من سر و ته نداره!   خیلی کارهای دیگه...
خیلیم جالبه که کارای خودمونو توجیه هم می کنیم که وقت ندارم! آخه چه کاریه که تمومی نداره؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۸:۵۵
درجی طالقانی

جیک جیک مستان

سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

مینی جیک جیکِ مستان، تو بی یی!
راستشو بخوای، همان اولین روزان د
هم فکرِ پییز بیم هم زمستان
اما حیف..
که نمیشا تی یی خنده ای گرما و چشمانی نور و تیکه تیکاک دوست بداشتنته انبار کُرد.


🍂🍁🍁🍂
برگردان: سیده مریم قادری
  #اورازان


این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.


جیک جیکِ مستانِ من تو بودی !
راستش
از همان روزهای اول
هم فکرِ پاییز بودم هم زمستان
اما حیف .. که نمی‌شد
بودنت را
آغوشت را
رج به رجِ داشتنت را
انبار کرد ...❤️




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۴:۰۱
درجی طالقانی

دلتنگی من و باران

سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ب.ظ


مینی دل میخوا
بجای بنشتین این خشکه صندلیانی سر
وبشنواوستن این بیروحه درسان تکراری
تی یی همرا بشم باغان
ولگانی سر... خش خش خش
یه پیاله چایی که دوده بو مینه
دوتا بلیت ''سیانوور''!


مینی دل خره که نمیدانه
تو دنی یی
و دانشگا بشین مینیب اجباره...

من و این واران، بدجور دلتنگیم!

🍂🍁🍁🍂
به قلم: سیده مریم قادری
  #اورازان


ترجمه:

دل من میخواد، به جای نشستن روی این صندلی های خشک

و گوش دادن به این درسهای بی روحِ تکراری

با تو بریم باغی، جایی که دار و درخت داره

روی برگها... خش .. خش.. خش

یه پیاله چای دودی

دو تا بلیت فیلم سیانور


دل من خَره که نمیدونه تو نیستی

و دانشگاه رفتن هم برای من اجباره (باید برم دانشگاه)


من و این باران.. بدجور دلتنگیم


این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۳:۴۹
درجی طالقانی