طنزِ «جدول برنامه ریزی عید»
- اول و دوم عید
گوشی دست گیتُن و به صِغیر و کبیر زنگ بزی یَن و تبریک سال نو بگوتن. معمولاً این مکالمات پس از تبریک سال نو با جمله «طالقان نشی یِی؟ یا کی میخوا بشین طالقان؟» ادامه پیدا مینه .
اگه با طالقان تماس حاصل گرده، پس از تبریک سال نو، مکالمه با جمله «هوا روزگار چطوره؟ خیلی خونوکه؟ داران راه کتییَن؟ کی اونجا دَرَ یا میخوا بیا؟» ادامه پیدا مینه.
در این میان یالانه دی فشار حداکثری میورون گوشی دس گیرن عید تبریک بگن. این قسمت اغلب با مقاومت روبرو میگرده و اولین مشاجرات سال در خانواده مربوطه به این قسمت.
- سوم عید
در این تاریخ، اولین نشانههای هوزوم پدر یا پدر بزرگ خانواده که «مون میخوا بشم طالقان» ظاهر میگرده که معمولاً به شکل قاطعانه توسط مادرِ خانه خنثی میبو.
- چهارم تا هفتم عید
رفت و آمدها و عید دیدنیها در جریانه. اقوام گزارش سالیانه ازدواج و شغل و تحصیل و سربازی رو به شکل دقیق دریافت مینُن تا خدای ناکوردیه چیزی نامشخص نومانه. چیزی دی به عنوان پرایوسی و حریم خصوصی وجود نُداره.
پر واضح است که زون فامیلان، در اولویت دیدار عید قرار میگیرُن.
- هشت تا دوازده عید
در نیمه اول این بازه زمانی، گروههای خانوادگی تقریباً متلاشی میبُن و اکثریت میشُن طالقان. در این ایام هیچ نیروی بازدارندهای نمیتانه عزم پدر خانواده را جهت طالقان بشیَن، دچار تزلزل کنه. عمل قلب باز دی داشتی باشی، بایس بشی طالقان. به ضرب و زور دی گردی باشه خانواده حرکت مینن به سمت طالقان.
در نیمه دوم این بازه، زمانیه که کل خانواده تبدیل میگردن به یک گروه جهاد سازندگی!
هرکی رو مِینی دو متر لوله دوش گیتیه، هیکی دنبال فلکه آب، هیکی کپسول گاز کریش میکشه، هیکی المنت آبگرمکنی پی دَرَ، هیکی جوشکاری پی منبع سوراخ جوش بدیه. اندی کار دَرَ اندی کار دَرَ اندی جانکنش دَرَ، خاخور به خاخور وقت نمینه سولام کنه.
- سیزده بهدر
روز سیزده هم هرکی میشو خودشی باغ و ملکی میان. در این روز، یک سامانه قطبی «سیرِ بو» بر روی دره طالقان تشکیل میبو، به این ترتیب که شما گردنه رو رد مینی و همین سر جیر میشی به سمت طالقان، سیرِ بو رِ احساس مینی.
عصر سیزده به در دی برای طالقانیها گندترین زمانِ ساله. چون علاوه بر افسردگی ملی تمام شدن تعطیلات، در این روز ما غصه ترافیک و وگردییَن دی داریم.
حیف خانهای که به خون جگر گرم کُردی و باید بنگنی وگردی!!
سال نو بر همگان خجسته باد
به قلم: حامد نجاری، اهلِ روستای گورانِ طالقان