درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علوفه» ثبت شده است

خاطره مایی خیکُنِ خَر! - یک معامله دو سر سود

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۴۷ ق.ظ

 

یک روز تابستانی دهه پنجاه، پدر وقتی که صبحانه‌اش را خورد، لباس علف‌چینی را پوشید و داس و دستکش را برداشت و هنگام خروج از منزل، با صدای کمی بلند رو به مادرم گفت: «یالانَ بگو خَرَ ویگیرُن بیان تَکرو.»

این جمله را گفت و رفت. بعد از چند دقیقه مادرم با صدای ملایم، ما را صدا زد: «یالان راست گردین صبحانه باخورین، میخین بیشین تُکرو.»

من و انبیا (برادرم) بعد از صبحانه، لباس علف‌چینی پوشیدیم، کشی ریسمان و ایزارِ نان و قند و چایی را برداشتیم، با خر حرکت کردیم به سمت تکرو.

توی راه، گاه انبیا سوار خر می‌شد و گاهی من. بعضی وقتا هم سر خرسواری دعوامون می‌شد، حتی با هم قهر می‌کردیم نه انبیا سوار می‌شد نه من، یک هیچ به نفعِ خر! (قهر ما باعث خوشحالی خره می‌شد!!)

بالاخره رسیدیم به مقصد و مشغول علف چینی شدیم. حدود ساعت ده که ساعتی مرسوم برای توقف کار و خستگی درکردن و خوردن «ساعت دهی» است، پدر گفت: «بیشین هیمه جم کُنین، تالکی کینَ تَش کُنین.» در این روزهای کاری، مردم دو بار غذا می‌خوردند یکی ساعت ۱۰ که به آن وَرنهار می‌گفتند و یکی هم ناهار، ساعت 2.

برای وَرنهار، نان و پنیر با چای خوردیم و بعد دوباره مشغول علف چیدن شدیم. ساعت حدود ۲ بعد ازظهر از راه رسید و طبق معمول پدر دستور توقف کار را صادر کرد. «بیشین هیمه جم کُنین» که انبیا رفت سراغ سفره نان و برداشتن کبریت که یک دفعه صدا زد: «آقا، آقا، نان دِنی... خر نانَ باخُوردیه!!»

بابام گفت: «یعنی چی؟ چطورخر نانَ باخوردیه!! لانَ بارکُرد همه رَ باخوردیه؟»

کمی سکوت، بعد انبیا به من نگاه می‌کرد و من هم به او نگاه می‌کردم، همگی از کار خر عصبانی بودیم.

چند لحظه گذشت. پدرم گفت: «خُب چاره نی، یِه خورده کار کُنین هر وقت گُسنُمان گردی، میشیم خانه!»

حدوداً یکی دو ساعتی کار کردیم و بعد آماده شدیم برای رفتن به سمت خانه. اون وقتها کسی قبل از غروب آفتاب، به خانه نمی‌آمد. لذا من و انبیا از اینکه زود می‌خواهیم برگردیم، خیلی خوشحال بودیم. یک جورایی باورمان نمی‌شد که اینقدر زود بیایم خونه!

از تَه دل از کار خر راضی بودیم که او باعث شد ما زود برگردیم. حتی فکر کنم یِک جورایی هم از او تشکر کردیم و از اینکه بابت خوردن نانها از او عصبانی شده بودیم، پشیمان شدیم.

درسته خرِ عزیز ناهار ما را خورده بود، اما دیدیم که او در حقیقت به نفع من و انبیا کار کرده است. البته خوشحالی کردنِ ما دور از چشم بابا بود!!

و اینگونه بود که آن روز، خر، غذای ما را خورد و کیف کرد! و ما هم زود آمدیم خانه و بیشتر کیف کردیم!

نقل خاطره و ارسال عکس از آقای: سیداحمد میرصادقی

 

آی این شهری یالان کیف مینُن از خرسُواری و کوه و کتل گردی در روستا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۹:۴۷
درجی طالقانی

داستان پر تلاشِ واش: لوکی سَرَ سِینگ بینگِنیم

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ

در اورازان، علفها را به سه روش میچینند.

روش اول: ینجه واُسبُس (یونجه واسپرس) را بعد از چیدن، بغل‌بغل، کنار هم ری یَ مینُن، بعد از خشک شدن، آنها را بَند مینُن( کمر علفها را می‌بندند).

روش دوم: علفهای رسیده و نزدیک به خشک را مثل: دَمُجار، دُرَی سَر، خُمُسنو، سِینگ تاشان، گُل چال دیمه، ویَداری دَره، اینجاها علفها را به صورت چهار یا شیش بغلی، لوک می‌کنند و روی آنها را با سنگ فراوان می‌پوشانند تا این لوک، مکعب مستطیلی کاملاً فشرده شود.

روش سوم: علفهای تَر و تازه مَرزها، چاکها، مسیر رودخانه، تَکرو که علفهای آبدار واُلَرگ زیاد دارد، یکی دو بغل سبک کنار هم گذاشته و روی آنها را چندتا سنگ سبک می‌گذارند به حدی که فقط باد آنها را نبرد.

در مَثَل: «لوکی سَرَ سِینگ بینگِنیم»، آش تشبیه شده به این علفهای تَر و تازه و آبدار (که به سرعت هضم می‌شود و گرسنگی می‌آورد.) لذا قدیمی‌های ما هر وقت آش می‌خوردند، یکی دو لقمه نان پنیر هم پِی‌سر می‌خوردند که این آش را (همچو سنگی) نگه دارد.

لفظِ کمی متفاوت این مثل در اورازان را با دیگر جاهای طالقان، از آن جهت آوردیم که اگرچه دانستن اصطلاحات و مثلهای دیگر نقاط خالی از لطف نیست و آشنایی با فرهنگهای مختلف، لازم، اما حفظ فرهنگ خودمان، واجبی است که باید در عمل به آن، این گنجینه غنی فرهنگی را به آیندگان هدیه داد!

 

سیداحمد میرصادقی، اهل آبادیِ باصفایِ اورازانِ طالقان جان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۵۶
درجی طالقانی

لوکی سرِ سُنگ دنین

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۲۳ ق.ظ

خدا بیامرزه آقاجانُم هر وقت آش میخورد، حتماً آشی سَر می‌بایُست چند لقمه دی نان و پِندیر باخوره. ما رو دی همیشه سفارش می‌کُرد می‌گوت: لیله جان، همواره لوکی سَرِ سُنگ دنین!

آش که می‌خوری، جَختی نان دی باخور، او رِ بُداره. وَ اِلا یگ جوو دِ بَپـُری اِو می‌گَرده.

 

این اصطلاح کُجه دِ بیامیه:

وَختی دمه‌جاری واشِّ می‌چی‌یَن، چون خیلی کُتاه بَ و تُنُک، همیشه سر واکین می‌گردی و نمیشا او رِ دبستن. همینی واستان او رِ لوک‌لوک مینگیتُن زمینی سر و یک سُنگ دی مینگتُن اونی رو، تا باد نَبُره.

به همین ترتیب، طالقانی‌ها معتقد بی‌یَن بعدِ باخوردُنِ غذا، مخصوصاً یه خوراکانی مثل آش که سبکه، بایستی یه جَختُک نان دی باخُورُن تا زودی گُسنه نَبُن.

این اصطلاح در فرهنگ اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های طالقانی به این صورت آمده است: «غذا سیر ابیُم، فقط لوکی سر رو میخوام سنگ بنی‌یُم»

 

 

لوک: علف چیده‌ی دسته شده رویِ هم

عکس از: خاتون شیرکاوند

با سپاس از آقای صالحی، کانال اصیل طالقانیان و وبلاگ فرهنگستان طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۰ ، ۰۸:۲۳
درجی طالقانی

تازه واش و تازه شیر

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۵۹ ق.ظ

 

دیباز نُوماشانی وَخت گِردی، کَبلایی بیشی زیمینی سَر، ما گِوَ بیارَه.

اونی بَ تازَه واش بیچییه تا شیر بودوشونی وَخت، اونی جِلِو بیریزَه تا شیرُشَه جیر اِنگَنَه.

 

متن از: آقای شهرام صادقیان
مدیر کانال اصیل طالُقانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۵۹
درجی طالقانی

عطر خوشِ علف...

چهارشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۳۴ ق.ظ

ساده بگم دهاتیَم... بوی علف میده تنم


بخشی از آهنگ دهاتی، از خواننده خوبِ طالقانی: شادمهر عقیلی

عکس از: علی جعفری


طالقان این روزها به روایت تصویر:

واش اِنجنی    واشِ بار   علف چینی    و نوای خوشِ داس و کوپا

عکسها: آقایان ادیبی و فالیزفوتو


وُندَه: یه گَته توری بَ برای حمل کاه و کلش و خُرده واشان

با سپاس از آقای فرشید فلاحی


وآش... بَند... لوک... خُشکِ اَرقَدآل


عکس از: آقای فرشید فلاحی، الموتی راه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۸:۳۴
درجی طالقانی

بُهار میا...

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ق.ظ


کِی میبو بُهار بیا... دُواره بِشیم واش بار ؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۴۳
درجی طالقانی

غم نوشته ای برای فرداهای طالقان

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

-- مش رحمان
   مش رحمان
پاشو پاشو در می زنند!
گمانم وانت نیسان مدیار سبو لاغی هست که کاه پرسی آورده...

مرد چشمانش را گشود
چند لحظه گیج و منگ دور و برش را نگاه کرد
کجا بود؟
 صدای بی هنگام زن، انگار روح او را از دنیای دیگر کشان کشان باز گردانده بود
کجا بود؟
 سعی کرد به یاد آورد
خواب کوتاهش، کم کم به یادش آمد

پاییز بود و وقت شخم دیمزار
مشته در دستش و دار و جت روی شانه، یک جفت ورزای قبراق که با سبزعلی تکلی داشت
و گاو آهنی که تازه دم کوتان شده بود و سینه دیمی زار قاسم در را میکاوید، برای کشت گندم دیم
و او که مشته در دست، با ناز و نوازش ورزوها می گفت: "هووو  ماشاالله  میانه لو هووو  ورلو"
و لبخند به لب، گندم های رسیده را می دید که زیر چپر خرد می شوند و بچه ها را منتظر نوبت چپر سواری اند...
چپر؟

زهر خندی بر لبانش نشست. همین چند شب پیش بود که پسر کوچکش از او پرسید: "بابا چپر یعنی چی؟"
و او پس از توضیح گفت: "پسر جان برای چه میپرسی؟"
و پسر جواب داد: "تو گروه طالقونیا پرسیدن و کسی نمیدونه چیه!!!"

-- مش رحمان
  مش رحمان دارند صدات می کنند...
 
با کرختی از جا بلند شد و بیرون رفت
مدیار بود و وانت کاه پرسی

-- مش رحمان سلام اینم کاه
 
سلامش را جواب داد و گفت: "ممنون، بله، آه"
مدیار گفت: "مشتی حالت خوب نیست، میگم کاه تو میگی آه؟"
 جواب داد: "بله آه"
 
و با آهی سنگین، تپه های روبرو را نگاه کرد که حالا به بهانه سالها بایر ماندن از دست روستاییان در آوردند و شدند منابع طبیعی¡¡¡

و چند سال بعد را تصور کرد که همه آن گندمزارهای قدیم می شوند مثل شهرک مهستان  و بچه های طالقان اگر کوچ نکنند، شاید فقط سرایدار آن ویلاها باشند¡¡¡


در درجی دور هم جمع شدیم، برای اینکه بچه هامان از یاد نبرند طالقان و فرهنگ و زبانش را👇👇
┏━━ 🏠🏠🏠 ━━┓
👈   لینک کانال درجی 👈 TaleghaniDarji
┗━━ 🌾🌻🌿 ━━┛


✍ نویسنده: فرشاد فلاحی - کولج
   عکس: اصغر ادیبی - دیزان
🎤 با صدای: فرشید فلاحی_حسن جون

دریافت لینک صوتی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۸
درجی طالقانی

کوپا دیچین

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

سلام خجیره دوستان و همشهریان و هم ولایتیان
شمای به میخوام، واش و اسپس و یونجه و شبدر چینی و کوپا کوردن در زمانهای قدیم طالقان که الان دی بعضی روستان رسمه بوگم.

از اواخر بهار، همه مردمان روستا میشین زمینانی سر، چه دیم باشه و چه اویی، واشانه که برسی بین، میچینون و لوک لوک درست مینن.

همونجه یه سنگ لوکی سر، دمینین تا واشان خشک گرده. مدتی لوکان و آفتابی میان سرا هامیدین تا کامل خشک گرده.

یونجه یا اسپسه میچینون و ریه مینن تا خشک گرده بعد بند مینن و قبل اینکه هوا یواش یواش سرد گرده، همه واشانه کله ی سحر که قروو و نم داشته باشه، شبدر دی بزیه، جمع مینون با اولاغ یا قاطر یا ماشین، میارن بامانی سر.

همه واشانه جوری بامی سر د میچینون که اوو میانش نفوذ نکنه که بپوسه.
کوپای سره با واشای بلند یا قمیش، همون نی یا مشما میکشن که ورف و باران خرابش نکنه.
 
هر روز چند تا بند یا دسته از کوپا میگیرن و با کارد واش انجنی، بامی سر د خورد مینن و درجی طویله دی مینگنون انباری میان، و هامیدین مالانه که بخورن.

این به جریان واش چینی وکوپا کوردون

خجیره دوستان یا حق

نویسنده: علی صفاری زیدشتی
عکسها: اصغر ادیبی دیزانی و ابوالفضل یزدانی خسبانی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۸
درجی طالقانی

پرس بند و لوک و واش

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۱۲ ب.ظ



اینانه قدیمان دسی همرا درست میکوردون
نامش هسته پُرُس«پُرُس بند»
ایسه الان ماشینی گردیه
اِچینه کارد که پندیره لاب مینه
چندی تر تمیز!

◀️ مریم قادری-اورازان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۲
درجی طالقانی

از داس تا کوپا

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۲ ب.ظ


🍁داس                  🍁سو سنگ              🍁لجه
🍁بند                    🍁سرکوله                 🍁لوک
🍁بندتو                  🍁ریسمان                🍁کفه
🍁غیاثه                 🍁چمبل                   🍁کمانه
🍁کشی               🍁دست او                 🍁دیمنه
🍁بار دبوستان        🍁بار انداز                  🍁بکندن
🍁بشکتن              🍁بوکوشتن               🍁پیش انگتن
🍁پس کشین         🍁پی بار و پیش بار     🍁هاله کشی
🍁هالا بار              🍁میانچین یا میانبار    🍁دوشاخ ، چنگر یا چنگک
🍁کوپا                 

🍁داس:
داس رو که همه میدونن چی هست بوسیله اون علف رو میچیدن
🍁سوسنگ یا سنگِسو:
نوعی سنگ که خاصیت خورندگی داشت و بوسیله کشیدن روی تیغه داس باعث تیز شدن داس میشد.
🍁لجه:
بعد از چیدن علوفه آنهارا در طول زمین پهن میکردند تا علوفه خشک و سبک و قابل حمل و نگهداری برای مدت طولانی باشد که به علوفه در این حالت لَجه گفته میشد.
و روستائیان معمولا قبل از طلوع آفتاب و با استفاده از شبنم صبحگاهی و رطوبت نسبی اقدام به تبدیل لجه به بند مینمودند.
🍁بند:
مقدار مشخص و متعارفی از علف های چیده شده و خشک شده را میگویند که بوسیله نخ یا ریسمانی از جنس علف مهار و بسته میشدند
🍁سرکوله:                                        انتهای بالای بند اسبس با یک گره از خود علف گره زده شده. و چون گره محکمی است تمام بند علوفه تحت فشار اون محکم نگه داشته میشند. به اون میگند سرکوله.
🍁بندِتو:
معمولا پس از خشک شدن علوفه نیاز به بستن آن میباشد و این کار در گذشته با استفاده از مقداری گیاه بلند که آنهارا به دو دسته تقسیم نموده و از انتها بهم متصل میکردند و با تاباندن خلاف جهت هر قسمت باعث پدیدار شدن ریسمانی محکم از جنس گیاه میشدند و بندها را با آن میبستند.
🍁لوک:
همان بند علف است با این تفاوت که لوک بیشتر از گیاهان خودروی کوهی تشکیل شده است.
🍁ریسمان:
طناب بلندی که یک طرف آن به حلقه‌ای چوبی متصل است و طرف دیگر آزاد است
🍁کمانه:
طنابی به طول حدودا ۲متر که از هر دو سو به حلقه‌های چوبی متصل بود.
🍁کشی، کفه و غیاثه:
کشی ابزاری است جهت سفت نمودن بار بر روی چهارپایان که خود از سه قسمت « تنگ، غیاثه و کفه » تشکیل میشود
تنگ به بخش پَهن کشی و غیاثه قسمت فلزی آن و کفه به قسمت تنظیم کننده میزان سفتی بار گفته میشد که عمدتا از چرم یا بصورت تسمه بوده
🍁چمبل:
از چوبی به اندازه تقریبی ۴۰ تا ۵۰ سانتی متر درست میشد که در زمان تر بودن دو سر چوب را در آب به یکدیگر میرساندند تا حلقه ایجاد شود. سپس در محل برخورد دوسر چوب، آنرا مهار میکردند تا خشک شدن آن صبر مینمودند سپس از آن استفاده میکردند
🍁دست اوِ:
اصطلاحی که به معنی پاشیدن آب با دست میباشد و برای مرطوب کردن علوفه و جلوگیری از ریختن وُل ( برگ و گل علوفه) علوفه انجام میشد. همچنین ایجاد رطوبت باعث جلوگیری از سر خوردن ریسمان بر روی علوفه میشد.
🍁دیمنه:
مقداری علف تازه که بر روی کمانه پهن میکردند و سپس بندهارا روی آن میچیدند و در آخرین مرحله از چیدن بندها نیز روی آنها را با علف تازه میپوشاندند تا مانع ریختن و خرد شدن علوفه در طول مسیر شود به به آن دیمنه میگفتند.
🍁بار دبوستان:
ابتدا ریسمان را که دارای یک چمبل است را روی زمین قرار میدادند،
سپس کمانه را که دارای دو چمبل بود را عمود بر ریسمان پهن میکردند و هر دو لایه طناب کمانه را به نسبت قدّ بندها باز مینمودند.
در این مرحله چهار یا پنج بند علف را در ردیف اول، و به همان تعداد روی ردیف اول میچیدند
و در آخر یک یا دو بند نیز در طرفین قرار میدادند
در این مرحله با عبور دادن ریسمان از روی بار و داخل چمبلها کاملا دور و اطراف علوفه را مهار و با رفتن بر روی بار که بصورت برعکس روی زمین قرار دارد اقدام به کشیدن ریسمان و سفت کردن آن میکردند.
🍁بارانداز:
در مواقعی که حیوان بارکش بلند قد بود مثل اسب و قاطر با را بر روی جای بلندی می‌بستند و حیوان را در قسمت پائین بار مهار میکردند تا بار را راحت تر بر روی حیوان قرار دهند و این محل را بوسیله سنگ و گل درست میکردند.
🍁بکَندن:
اصطلاحا به عملی گفته میشد که فرد با گرفتن ریسمان، یک طرف بارِ روی چهار پا را به سمت خود بلند میکرد و میکشید تا بار روی پالان جا بی‌افتد و برای طرف دیگر هم تکرار میشد.
🍁بوکوشتن:
پس از انجام عمل بکندن دو نفر از طرفین بار روی حیوان را به سمت پائین میکشیدند تا بین بار با پالان هیچ خلائی وجود نداشته باشد ، به این عمل اصطلاحا بوکوشتن میگفتند
🍁پی بار و پیش بار:
بستن بار به حیوان را به گونه ای که پالان و رانکی چهارپا را در بر میگرفت را گویند که باعث ثبات بیشتر بار در هنگام حمل میشد
🍁هاله کشی:
متمایل شدن بار به یک سمت و برهم خوردن تعادل بار را اصطلاحا میگفتند هاله میکشه
🍁هاله بار یا هالا بار :
در مواقعی که فردی تنها بود یا میزان بار به حد یک بار کامل نبود کاربرد داشت
به گونه ای که در هر طرف تعداد ۳ بند قرار داده میشد و معمولا یک نفر قادر بود آنرا روی چهارپا قرار دهد همچنین برای حمل و نقل انواع کیسه، مالِ‌شام و ... از این تکنیک بار بستن استفاده میشد
🍁میانچین یا میان بار:
به باری که در بین دوطرف هاله بار قرار میگرفت میان بار یا میانچین میگویند.
🍁دوکل چنگر یا چنگک:
وسیله ای چوبی با طول حدود ۲/۵ متر که بوسیله آن بندهای علوفه را از محل تخلیه بار به پشت بام منتقل میکردند
🍁کوپا:
به نوعی به انبار علوفه‌ای گفته میشد که بر روی بام طویله ها قرار داشت و از چیده شدن بندهای علف بر روی هم تشکیل میشد و چیدن کوپا هم نیاز بسیاری به مهارت داشت و در صورت عدم مهارت بالا بردن ارتفاع کوپا میسر نمیشد
ارتفاع کوپا در طالقان گاهی به حدود ۶ تا ۱۰ متر نیز میرسید

محمد سوداگری


این متن ارزشمند با صدای محمد سوداگری تقدیم به شما (دریافت کنید)

درجی : برای احیای زبان و فرهنگ طالقان, [۰۶.۱۲.۱۵ ۰۹:۲۵]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۲
درجی طالقانی