نوروز من امروز تویى
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویى …♡
نوروز_مبارک_و_ایام_به_کام
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویى …♡
نوروز_مبارک_و_ایام_به_کام
خب به سلامتی اول اسفند ماه دی بیومی و آغاز جان کَنُشِ خانه تُکانی، رسماً اعلام گِردی.
ای اُوواره گَرده این کرونا که همه چی رِ تَهطیل کُورد اِلا این خانه تکانی ره
حَلا اوقات تلخی ناکُنین تا یه شعر که آقای شهرام صادقیان عزیز برسانده ر خدمتتان تقدیم کنیم.
🔻 شُعر مخصوصَ مردوکانی خانَه تُکانی
می توکانوم خانه رَ چون زُلزُلَه چون که خانم، کردَه اینُک وُلوُلَه
گفتَهَ پوسوت می کَنوم ای نازُنین یا میشوری، یا میسابی، یا همین
راه دیگَه، جِلِوْ پایُم نُهاد راه نَه، یُک چاه در راهُم نُهاد
او بوگوت یا هر چه مُن گویُم شود یا کو فردا مُهر مُن اُجرا شود
گفتَمُش: ای نازنینَ مَنزُلُم هر چه گویی، بی کلُک مُن تابُعُم
دیگه با مُن اینجوری گپ ها نَزُن چاکُروت هستُم، زِ مُهروت دَم نَزُن
هر چه باشو، پول مبل و البَسَه کمتر از میزان مُهر خالصَه
هر چه گویی، هر چه خواهی مُن کُنُم هر چه رَ کو خواستی مُن جمع کُنُم
شیشه رَ ، پرده ها رَ ای عزیز کل منزُل بهد آن گردَه تیمیز
آخُروش هم جای مُزد در مایی جیف میتُکانی هر چه هست در مایی جیف
با سپاس از آقای شهرام صادقیان، مدیر کانال اصیل طالقانیان
در فصول گرم و معتدل، که گوسفندان به صورت دسته جمعی در کوه به سر میبرند، دامداران فرصتی مناسب برای تولید محصولات لبنی دارند. یکی از این محصولات، پنیر است که در طالقان، به صورت پِنیر یا پِِندیر تلفظ میگردد و یکی از روشهای تولید آن به این صورت میباشد:
پس از دوشیدن شیر گوسفندان، آن را از صافی عبور میدهند تا از آلودگیها جدا شود. سپس شیر را در ظرف بزرگی گرم میکنند و بعد به آن مایه پنیر که در زبان محلی به آن رُشِه یا اَرشه گفته میشود، اضافه میکنند. حالا نوبت به پتو پیچ کردن شیر میرسد که ظرف را لایِ پتو یا شولا (لَک و لایِ خواب) میپیچند تا در جای گرم، نیم ساعت تا سه رُبع، استراحت کند!
بعد از این مرحله، پنیر به شکر ژلهای در میآید که آن را در کیسههای پارچهای ریخته و روی چوب (درست مثل عکس) آویزان میکنند تا آبِ آن جدا شود. بعد از 10 – 12 ساعت آویزان بودن، پنیرِ بدون آب را در قطعات کوچک، داخل ظروف سفالی یا گِلی و یا دَبـه ریخته و با آب و نمک میپوشانند. پنیر بایستی حداقل 40 روز در آب نمک باشد تا قابل استفاده شود.
از آبِ پنیری که در مرحله آویزان کردن از پنیر جدا شده، میتوان دو محصول دیگر تهیه کرد.
اولی لور است که با جوشاندن آب پنیر به دست میآید. (سابقاً در درجی درباره لور مطلبی منتشر کردهایم که میتوانید آن را از این لینک بخوانید.)
محصول دوم که از جوشاندن طولانی مدت آب پنیر حاصل میشود، قره قروت است که در طالقان به آن سُج میگویند.
با سپاس از سههزارکام
شق ّالقمری! معجزه ای! تکّه ی ماه لا حَوْلَ و َ لا قُوَّةَ اِلّا بِالله!
خندیدی و بر گونه ی تو چال افتاد از چاله در آمد دلم، افتاده به چاه
سلام_صبح_و_عاقبتتان_بخیر_
ایلاهی زندگیتان همیشاک روشن بو
تا هیچ چاهی میان نکوئین
اِلّا چال گونه ی یار
امروز صبح زود، به مانند همیشه، از خانه بیرون زده، راهی محل کار شدم. گوشهی خیابان، منتظر رسیدن تاکسی بودم، که یک اتوبوسِ قَرَم قُزمیتِ درب و داغان، با سرعت از کنارم رد شد و حجم عظیمی از دودِ کثیفِ خود را به سرتا پایم پاشید. همانطور که ریه فلک زدهاَم را با سرفههای پیاپی از دودِ ناخوانده! خالی میکردم و گوشم از ناسزاهای پیرمردی عصبانی که راننده اتوبوس را به فحش و نفرین بسته بود، پُر میشد، نگاهم به انتهای خیابان افتاد که اتوبوس، بی اعتنا به حضور پلیس، قرمزی چراغِ راهنمایی را رد کرد و مأمورِ جوان را مبهوتِ در دودِ خلاف خود باقی گذاشت.
نیم ساعت بعد، در تاکسی بودم و با پلکهای نیمه بسته، چرت میان راهی خود را میزدم که ناگهان روبه رویم را دودِ غلیظ دیگری فرا گرفت. اندکی که جلو رفتیم، سر و کله مردی پیدا شد که کُپه برگهای خشک و آشغالهای کنارِ جاده را به آتش کشیده و این بزمِ دودِ صبحگاهی را به راه انداخته بود.
بالاخره به محل کارم رسیدم و در حالِ عبور از کنار دکهی نگهبانی بودم که صدای همکارم مرا میخکوب کرد: «یا حضرت عباس... اون دود رو نیگا... کجا آتیش گرفته!»
و چشمم به افق افتاد که انوارِ بیجانِ خورشید، در خاکستری اولِ صبحی دودآلود، دست و پا میزد و از دوردستها، صدایِ آژیر آتشنشانی میآمد.
صبحِ زود از خانه بیرون زدیم، با کولههایی نیمه خالی و دلهایی پر از امید. هنوز کوچه تازه آب و جارو شده را تمام نکرده بودیم که از خانه همسایه، دودِ رقیق و رقصانی به استقبالمان آمد. مادرم گفت: «ماشاءالله به مَشتی صِد دیقه که صبحِ به این زودی نان دِمیبَنده!» و بعد، صدای سلام و علیک و اُغور به خیر بود و کولههایی که از گرمایِ خوشایندِ نانِ تازه، پُر میشد.
نیم ساعتِ بعد، از سینه کشِ کوه بالا میرفتیم و صدای گامهایمان، خوابِ شیرینِ زمین را میپراکند. پدر که دستانِ خود را سایهبانِ انوارِ طلایی آفتابِ تازه کرده بود، به همواریِ بالایِ شیبِ دره اشارهای کرد و گفت: «اونجه رِ بِین... دود دَره! حتماً یکی از ما سحرخیزتر یا یکی از چوپانانه که چایِ ناشتاییشه دَم کُردیه! بیایین بِشیم آن وَر که یکی یک پیاله، میهمان او باشیم!»
عصر، خسته اما پر نشاط از سخاوتِ کوه، به ده بر میگشتیم و کَلهی همهی خانههای روستا روشن و دودِ خوشِ زندگی از پس چینههای کوتاهشان، همچون دستانی شکرگزار به آسمانِ خدا بلند بود.
کَلِه: اُجاق سنگی
_______________________
هیچ فکر کردهاید که یک پدیده یا اتفاقِ مشابه، چقدر بار معنایی و احساسی متفاوتی میتواند در مکانهای مختلف داشته باشد؟ مثلاً همین دود... که دیدن آن در شهر، احساسی متفاوت و متضاد را نسبت به روستا ایجاد میکند. تفاوت دیدن دود در زندگی شهری و روستایی در متن بالا به خوبی به نمایش گذاشته شده است. دودی که در شهرها، نمادِ کثیفی، بیماری، حالِ ناخوش، ویرانی و پیامآور مرگ و اضطراب است، در روستا، نمادِ زندگی و زنده بودن است و گرمایِ بودن و امیدبخشی را به دلها میرساند.
آری، وقتی ما در شهرها، دیدن دود را به عبورِ ماشینی فرسوده، سوختنِ کپههای آشغال و آتشِ ویرانی مربوط میکنیم، در روستا آن را به روشن شدنِ اجاقِ زندگی و تنورِ شادی و سلامتی مردم، تعبیر میکنند.
تنورِ دلهاتان گرم
به قلم: بانو سیده مریم قادری – عکس از: بانو ناهید
آقای محمد برایمان نوشتند:
بنده عضو کانال درجی هستم. دیدم گویش طالقان خیلی به مازندرانی شباهت دارد. مخصوصاً گویش بایزرودی و ناریان و دیزان که به گویش شهرستان چالوس، به شدت نزدیکه. گویش چالوس، کلاردشت و عباس آباد، از نظر دستوری با گویش منطقه بالاطالقان یکی هست. مثلاً در چالوس میگویند: «درشومه». در بالاطالقان نیز: «درشُمه». یعنی: دارم میروم. حالا همین کلمه در تنکابن: «دره بوشوم»، در رامسر: «شادرم»، در شرق گیلان: «شو درم» و غرب گیلان: «شوندرم» و فومن: «شاندرم» تلفظ میشود که همگی به همان معناست.
جالب اینجاست که گویش چالوسی، از نظر واژگان و آوا تحتِ تأثیر گویش کُجور است ولی از نظر صرف و دستوری، با عباس آباد و کلاردشت، یکی است.
به نظر بنده، تعاملات فرهنگی بین این نواحی، باعث ایجاد قرابت و نزدیکی گویشی در طالقان و چالوس شده است.
عکس از: علی شفیعی
در ادامه «واژه نامه بزرگ تبری/طبری» را خدمت دوستانِ درجی، عرضه میدارم. (در کانال درجی قابل دریافت است.)
آش...
شِرت اِاُو؟
یا سَقَط؟
مساله این است!
شما چه جوری آش دوست دارین؟
آبکی؟.... یا سفت؟
مینی نظر میان اِوْ باشه دی عالیه
عکس از: بانو ملک محمدی
یک پیر مَردُک با زُنُش تنها یک روستایی میان زندگی می کُرد. پیر مَردُک کشاورز بَه، می خواست زِمینُشه شُخم بَزُنه سیب زِمینی بُکاره. اما پیر گِردی بَه، اُوی بَه خیلی سخت بَه.
اوشان یک پُسَر داشتُن که بیگناه زُندانی بَه و نمی تانُست بیگناهیشه ثابت کُنه. دُلُش میخواست آقاشه کمک کُنه...
پیر مَردُک یک روز یک نامه پُسَرشی به بِنویشت بَرُسا زُندان. نامه ی میان بِنویشت پُسَر جان میخوام زِمینانه شُخم بَزُنُم سیب زمینی بُکارم، ولی خیلی مُنی به سَخته دست تنهایُم. ناتوان گِردیَمه، نمی تانُم زِمینانه شُخم بَزُنُم. می ترسم اگه کِشتُ کار نُکُنُم زمین از دست هادیم و نَنه جانُت ناراحت گرده چون وقت زمینانه شخم میزیم خیلی خوشحال میگردی.
نمیدانُم الان چُکار کُنُم، اگه تو اینجه دبیی همه مُشکُلات برطرف میگِردی. زِمینه شخم میزیی و سیب زمینی می کاشتی، ولی باز زُنده ای خداره شُکر
اونی که همیشُک دوستت داره پِیَر پیرُت
چند روز بعد پُسَرُک یک نامه بِنویشت آقاشی به بَرُساند روستا
نامه ی میان بِنویشت: آقاجان مَبادا زِمینه شُخم بَزُنی مُن اون زمینی میان تُفنگ و پول چال کُردیَم
صبر کن تا مُن زُندانیم تُمام گَرده بیام خودم شُخم بَزُنُم تُفنگانه دربیارُم
فردا تاریک صبح پیر مَردُک بِدی چندتا مأمور بیامین با بیل و کُلنگ درن زِمنانه زیر و رو مینون پیرمردک هاج و واج بُماند. نمیدانُست ماجرا چیه و مأموران چِبه زِمینه درن شخم میزَنُن میخوان چی پیدا کُنُن
مأموران همه زمینه زیر و رو کُردُن هیچی پیدا نُکُردُن و بِشین
چند روز بعد پُسَرُک زُندان ده نامه هادا آقاجان سیب زِمینیانه بُکاشتی؟ بُکار آقاجان جان مُن زُندان میان همین کار از دَستُم بَر میامه
دنیا هیچ بُن بستی نُداره. همه چیز راهی داره. باید راهشه پیدا کُنی.
خدا همراهُت آقاجان زَحمت کَش
ان شالله مُنی بیگناهی دی ثابُت میگرده زندان ده در میام
مُنی عوض نَنه جانُمه یک ماچ کُن
روزگارتون به خوشی
نقل به طالقانی از: بانو اشرف حکیم الهی
ایسه این دی پیرمردایی سیب زینیان که عمل بیامیه!
عزیزجان
این زُمُستان دی سر میبو
با تَش امیدواری خودمانِ گرم میداریم تا بُهار
یه چایی بیوروم تیب؟