درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواستگاری» ثبت شده است

آشِ پُر جوش

شنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۵۹ ق.ظ

 

یادش بخیر، سال شصت ما خونه‌ی پسر عموم مستأجر بودیم. منم تازه رفته بودم تهران و بعد از بیست سال زندگی کردن تو طالقون، زندگی در تهران برام زیاد خوشایند نبود و همش تو حال و هوای طالقون بودم.

یه روز آش طالقونی بار کردم. عموی بزرگم، خدا رحمتش کنه، زمستونا میومد پیش بچه‌هاش. وقتی عطر سیرداغِ آش، فضای خونه رو پر کرد، خونه که میگم یه اتاق دوازده متری بود که همون چندتا وسیله خونه که داشتیم رو دور تا دور اتاق چیده بودیم. عمو خدا بیامرز، اتاقش کنار اتاق ما بود. صدا زد: «شهناز دتر... دری آش پچنی؟»

گفتم: «بله عمو جان.»

گفتند: «اینه دونسته باش، آش پر جوش، بهتر از خورشت پر گوشت. بدار قشنگ پل باخوره مزه دار ببو.»

از اون روز تا حالا هر وقت آش می‌پزم به یاد حرف عمو می‌افتم. یادش بخیر قدیما تو یک اتاق کوچیک، با کمترین وسیله‌ی خونه، هر شب، شب نشینی داشتیم. جمعه‌ها یا مهمون بودیم یا مهمون داشتیم. با یک قابلمه آش پر جوش، سفره پهن می‌کردیم دور هم، خیلی با صفا بود. زندگی‌ها الان تو خونه‌های صد تا دویست متری، دَلّادََل از وسیله و مواد خوراکی، بیشتر از دو سه نفر توش زندگی نمی‌کنند، اونم تو اتاق‌های جدا و در بسته! سال تا سالَم نه دورهمی.. نه هیچ!

 

نقل شده از: بانو شهناز سلطانیان، اهل آبادیِ دیزانِ طالقان جان

  • پل خوردن: جوش خوردن و قل قل کردن.
  • دَلّادَل: مالامال، لبریز، پُر.
  • در بسته: یک جور ناسزا و نفرین طالقانی است. به این معنا که اهای یک خانه همگی تار و مار شده‌اند و درِ خانه‌شان بسته مانده. به این دلیل طالقانی‌ها کلاً با درهای بسته مشکل دارند و بیشتر دوست دارند تا در خانه‌ها و اتاق‌هایشان باز باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۱ ، ۱۰:۵۹
درجی طالقانی

فقط به خاطرِ بیست متر زمین در طالقان!

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۵۶ ق.ظ

آقاجان ته استکان چایی رو جَر کشی، با دقت نگاه کورد تفاله‌ای ایستیکانی بیخ، خدای ناکوردیه نومانسی باشه. در حالیکه باقیمانده قند رو با عاریه دوندانان، خرت و خرت میجوعوس بَگُت: پسر جان؟

بَتُم: جان؟؟

- بیو بنیش دو کَلوم گب دارم تی یِ‌ی همرا.

- بگو اقا، گوشم باهاته.

- بگو نه، بیو بنـیـش!

بَنِشتوم.

- چشم، چیه ؟ بَگو...

- خوب اون بَل بَله گوشانه پیش‌اور، گوش گیر، بِین چی میگو اَم تو رِ.

- ها جان.

- چی میخواه کنی پسر؟

- چیو چی می‌خواه کُنُم آقاجان؟

- زهرِ ماره چی میخوا کنم آقاجان! خر سالت گردیه، کَل گردی یِ‌ی، کُل و شُل گردی یِ‌ی، ماگِویی جور دی میسُراوانی و خیک بِزی یِی، این بپوسیه آدومه خر نیمیروشون، کی میخواه تورو زون هادیه؟؟! چُهُل سالت گردیه! نه، مونیب بَگو کدام خر میخواه تورو زون هادیه؟؟!

بِدی یَم مونی دهن خشک گردی. دبه مونی بورمه در میومی. یعنی اِندی  گندال گِردی یَم؟!!

بَتُم: باز زومستان گِردی نمیتانی بشی طالقان، ایسه بیکاری دِ دَکتی یِی مایی جان؟؟

آقا جان با عطوفتی پدرانه در حالیکه هنوز اون بیصحابه قند رو خرت و خرت میجوعوس ادامه بدا: خفه گرد، دُهانته هم گیر، یکی رو گیر اوردوم بشیم، خدارِه چه دیدی، بِدی یِی قوسمت گِردی!!!

در حالیکه سیبیلانه تِـئو میدا اضافه کورد: تو فکر مینی زون بَبِردون چیه؟؟!! یکی میخوا ورت دباشه، کارانته کنه، یه تَلِ چایی پیشت بنگنه و‌  خیکتِ سیر کنه! چب راه دور میشی؟؟ الان ننوت چی مینه؟؟

- همین؟!

- آهـّا

سعی کردم توضیح بدم: آقا جان این دوره فرق کوردیه! دو نفر میخوا همِ بِینون، بُشناسون، تفاهم اخلاقی داشتی بون، بشون و بیان، گب بَزَنون اصن همدیگِری به درد میخورون، نمیخورون، اینطو نیه سر‌و جیر اِنگنی پیش بِشی، قند و شکر نمیخوا بخری گو...!

بدی یم آقاجانی چوشمان نازک گردی و توک و دیمه منقبض کورد و به تمسخر بگت: بَشو پی کارُت .مونیبه آدوم گردیه، تفافُتِ اخلاقی میخوا آقا، این غلطانه کجه د یاد گیتی؟؟! اگه عقل سرت دبه، این حال و روزگارت نبه! همین که تورو بگُتُم، این هفته ایبه قورار مینگنوم!

بدی یَم ادامه بحث بی فایده یه اما کنجکاو گِردی یم آقا جان کیو گیروردیه؟ تا حال، اصلا نمیگُت خرت به چند مَن، ایسه بشیه مونیبه زون گیروردیه؟؟!

بتم: بیخود، مون هیچ جا بیا نیوم. اصلاً کیو گیروردی حالا؟

- مگه تی یِی مِیلی پِیه؟ همین آیتی کیشکه دتر، خانم دی هسه، تو دِ خیلی سر دی داره!!!

آیت از قدیمی‌ترین دشمنان خونین آقاجان بود. ینی اینان سایه همو تیری همرا میزی یَن. از اول بهار این دوتا کوله دِمیکتون تا قوس پاییز، چهل سال تمام اینان دهوا دبی یَن‌ و این دهوا سر بیست موتر زیمین که آقام میخواست او دِ بخره و بنگنه گته زمینشی سر تا بی قوارگی دِ درآ و آیت دی نمیروت. همین دست ماسوکه چهل سال دهوا و فاحش و نرفین به.

حالا چطو گردیه؟؟ مگه میبو؟ نکنه آقایی عقل تِکِیم باخوردیه؟ اصلاً آیت خانه‌ای دل دتر نداره!!!!

-  آیتی کیشکه دُتَر؟؟؟ قدرتی برار؟؟؟

- آها خیر ناخورد، شبِ غریبِشه باخورون به حق پنج تن...!

- آقا!!! حالت خوبه؟؟ اینان به کونار، اصلاً اون گو خانه‌ای دل دتر نوداره؟؟ کیشکه دترش، ده سال پیش شوهر کورد بَعش.

- چب نوداره؟ همان کیشکه دترش طلاق بیگیتیه، مردوک آلوده بیه یا که چی نمیدانم. امبا طولاق بیگیتیه، همانه دیه عوهااااا.

- خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوان، الان اورو مونی‌به گیروردی؟؟ خیلی طوفان کوردی گو!

- آها، چندی قَشونگ دی هسه، تو دِ خیلی سر داره.

-  تو الان مونی آقایی؟ مطمنی مونه راهی سر د وِنیگیتی؟ اصلاً اینان به کونار، این زونک دوتا یال داره!

- میدانوم، چه بیهتر، چهل سالت گردیه، اجاقت دی گو این دِ بعد، تشی میانش دِنی، یالانش آب و گل د دریمی یَن، ایسه یال‌داری دی نمیخواه کنی!!!

- آقاجان؟

- ها؟

- مونه مسخره دری؟؟

- میگم عقل سرت دنی میگی چب مونه فاحش میدی .هم زونته بَبِردی، هم یال نمیخوا گت کنی، هم اون بیست موتر زیمینیه اویی پایی بیخ دِ درمیوروم گور به گور!

 

تازه حالیم گِردی منی قیمت چندی هسته!

شاد باشید

به قلم: حامد نجاری، اهلِ گورانِ طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۰۷:۵۶
درجی طالقانی

خاطُره‌ی یِگ خاطُرخواهی

شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۱۲ ق.ظ

خالُک پُسرُم مینی خاطُرِ میخواست. مُن دی او رِ دوست داشتُم.

یِگ سال تابُستان، بیامی‌بی‌یِیم طالقان، عروسی یکی از فامیلان. شو کو عاروسه بیاردُن زامایی خانه و شُلُغ پُلُغ گردی، بِیدی‌یَم یه گوشه اُستایه و دَره مُنو نُگاه مینه. مُن دی یواشکی بِشیَم هامون وَر و اویی نزدیک اُستام. بعد نوبه رَخص عاروس و زاما گردی. اوشان که رخصِشانه شروع کُردُن، بیومی مینی بیخِ گوش و در حالیکه عاروس و زاما ر نُشان هامیدا بگوت: مینی آرزو اینه یه شو هامون جوری تی‌یِی همراه بَرخصوم!

البت چون سر و صدا زیاد بَ اینه رِ بلند بگوت.

همان دم یکی بِزی اویی پَس کله و بگوت: غلط مینی سره خور! پِدَسوخته هنو تُنبانِتِ جَر نَکشی‌یِی مینی بِ خاطُرخواهی مینی؟ بَشو گُم گَرد نِی‌نُمت!

بِیدی‌یَم اِی امان، آقاشه. (مینی شوهر خالُک)

خلاصه مُن دی اویی چُشمانی پیش دِ خودِمِ گم و گور کُردُم.

چند سالی بُگذشت. مُن و او درسمانِ بُخواندیم و او بَش سربازی و مُن دی دانشگاهِ تُمام کُردُم و بالاخره خالُکُم رسماً بیامی مُنُ خواستگاری کُرد.

شوِ عاروسیمان، شوهر خالُکُم بیامی مایی وَر و بگوت: خا... ایسه پایستین بشین بَرُخصین که میخوام پُسرمی آرزو رِ تُماشا کُـنُم!

دل‌هاتان شاد

 

عکس از: پژمان بیضایی

کاری از گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۲
درجی طالقانی

یک عاشقیِ نجیبانه

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۸ ق.ظ

از مادربزرگم پرسیدم:
_ ننه! روز خواستُگاریت چی تُن کُورده بی‌یِی؟
_ یادوم نی کو بَبه جان، پِنجا سال پیشان بَ!

آبّا از آن سرِ اتاق بگوت:
_ یه قُورمُزه دامان کو قیطان‌دوزی زَرزَری داشت..

به افتخار عاشقی‌های نجیبانه و بادوام

 

عکس از: حمیدرضا هلالی

 

پدربزرگ در طالقانی با این کلمات خطاب می‌شود: آبا، گَت آقا، پیله آقا، آقجان و مادربزرگ با کلمات: گَن‌ننه، گَته ننه، پیلا ننه، نَنجان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۰ ، ۰۸:۲۸
درجی طالقانی

خاطُرخواهی با آتُک پلوجان

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۱۷ ق.ظ

گته ننه بگوتی بَ هر کی بُتانه یه خُجیرِ غذا بَپُچه، خودمی عروس می‌گرده!

نَکه ما دی خیلی تُحفه بی‌یِیم، وُلوُله‌ای دَکَت میانِ زُناکانِ فامیل!

هامون شِو خالُک دُترم هرچی هنر در اَنبون داشت رو کُرد و وَختی این دوریِ رِ تزئین کُرد، بیارد ایزاری سَر

آقاجانُم یه «این آتُک پلو از دسِ عاروسُم باخوردُن داره» بگوت و ننه دی با «مُبارکا باشه» موافقت حاصله رِ تأیید کُرد!

البت اینکه مُن و خالُک دُترجان، چند سالی بَ که غیررسمی نُمزه‌ بی‌یِیم و دیر یا زود، عروسیمان سَر میگیت، یک حقیقتِ محض بَ

امبا مینی نظر باشه، آن آتُک پلو دی در سَر بیگیتُنِ این وصلتِ میمون، بی‌تأثیر نَبَه!

 

به قلم: سیمرغ - عکس از: بانو رویا ملک محمدی

 

 

آتُک = والَک، نوعی سبزی کوهی خوراکی که با آن پلو درست می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۹ ، ۰۸:۱۷
درجی طالقانی

سیاسُت

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ب.ظ

سیاسُت چی هسته؟ 🤔🤫🤥

 

پی‌یَر: پُسروم میخام بوشوم تی ای بَ خاستوگاری!
پُسر: زُن نیمیخام 😡
پی‌یَر: اگه بیل گیتسی دختر باشو چی؟
پُسر: اوکی حلَه! 😊

 

پی‌یَر بَش بیل گیتسی لَپ: بیامَم دختَرُتَ پُسرومی بَ خاستُگاری کُنوم .
بیل گیتیس: نه، هانمیدمُش، شرمُندَه 😠
پی‌یَر: خود دانی، وِلی پُسروم مُعاوُنَ یو اِس بانک هستَه 😊
بیل گیتس: خا... اوکی حلَه 😁


پی‌یَر بَش یو اِس بانکی رئیسی وَر و بوگوت: میتانین مُنی پُسرَ اُستُخدام کُنین و اونه پستَ مُعاوُنُت هادِیْن؟
رئیس: چُ خوش اُشتُها! نه که نمی‌بو!
😠

پی‌یَر: آخه مُنی پُسر بیل گیتسی زاما هستَه 😊
رئیس: تصدقت گردُم آقاجان، اوکی حله 😁
اینه میگون سیاسُت، 😳 حَلا بینیشین تُلُگرام و لاینی میان ٫ ودیگرانی بَ جوک بُسازین٫٫٫😒

 

با سپاس از آقای شهرام صادقیان، مدیر کانال اصیل طالقانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۹ ، ۱۲:۰۳
درجی طالقانی

طنزک: عروس مجازی

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۵ ق.ظ

بشی بی یِیم خواستُگاری، آن دی غریبه جا...

عروسی ننه بگوت:
ببخشیدا دختر ما رو کجا دیدید؟

ننه ام بگوت:
گَل به جیرشه اینستاگرامی میان!
یه نُصمه دیمشه دی بنگتی بَ تلگرامشی پروفایلی سَر
آن نُصمه دیگرش دی واتساپ دبَه
جدیداً دی سروش نصب کوردی و آنه ای میان، دست و بالشی عَسک کِتی
خلاصه که یَگ روز بَنشتیم همه اینانه سر هم کوردیم،
بِیدی یِیم اِی بَدَک نی
خوشمان بیامه و خدمت برسی یِیم!

عروسی ننه از خنده دو لاب گردی و تهِ هیرهیرش بگوت:
مبارکا باشه
دختر... چایی بیار 😃😃😃



TaleghaniDarji

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۰۵
درجی طالقانی

آبجی لیلا

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

آبجی لیلا

خسته و کوفته، کاری سَر دَ بَرِسی یم خانه، یو  وقتی در رو باز کردُم، آقاجان نمازی سر دَبه. ننه دی طبق معمول، خاله فاطی همرا که چند تا خانه ویشتر با مایی خانه فاصله نُداشت، بشی بی یَن  مسجد .
گزافه نیه که بگم، تایمی که مایی ننه، در شبانه روز، این مسجدی دُل سپری مینه، از متولی مسجد ویشتر هسته که کمتر نیه. شک نُدارم وقتی مایی ننه، مسجد دِ درمیا، همان راه قسمت زنانه یی کلید برقان رو دی خاموش مینه .
فضای خانه مملو از گَندال عطر دسته گل  شب قبل بَ  که ابراهیم خان سمسار و آقازاده تحفه اش، به همراه  دوتا از خاخورانش برای خواستگاری آبجی لیلا بیوردی بین.  دو سال پیشان، زن سُوم ابراهیم خان سُمسار دی به رحمت خدا بشی بَه و در عجب بُمانسی بی یم، مُن گو سی و پنج سال خدا دِ عمر هاییتوم، نُتانستم یه نُصمه زُن خودومیب گیروم، اونوقت این یک وَر پیر کُفتال، چطو سه تا زُن بَبردیه الله اعلم...
تو بَگِی یک چیز ساق این جانوری دُل دَبو، دَنِ به. قدش اِچینی کلُم کینه، پوست اِچینی آفریقایی یانی جور سیاه سورمال، خیک دی گو ماشالا(طبلی جور) ، کَلُ ش دی گو کَل و گَر بیگیت!
خاکان مونی سر که ابراهیم خان سُمساری همرا دکتی یم  یک ترازویی دُل.
 مایی آقاجان، عشق ابراهیم خان بَه. سر ماه که حقوق بازنشیتگیش واریز میگردی، همان راه بانک ملی دِ میشی ابراهیم خانی دوکّــانی دُل و یک مشت آلاشغال دوش میگیت، میورد انباری دُل بُنه میکُرد، که چی؟ بًبِریم طالقان. حالا خودومانی آلاشغالان کم بَه، مردمی آلاشغالان دی اضافه گردی بَه.
اویی تحفه آقازاده یی کُمالات رو دی  هیچی نیمیگوعَم (سنگینتر هسته). فقط اِندی یَک شماییب تعریف مینُم که وَجنات و حسنات و فقراتُش، آقاشی پِی بشی بَه و انگار خرِ زور رو از وسط لاب کُردی باشی.
امبا پولی بابا بُسوجه، انصافاً وضعشان خوب بَه و پُسرکی خانه و ماشینی یو مُلک و املاک و همه چیش میزان بَه و اَص لا هیچ گَرونه قیافُش به چُشم نیمیومی. (خا خدا همه ی حُسنانه به یکی ها نیمیدیه)
(خلاصه) آن شب بَرِسی یم خانه و کفنان رو دُروُردوم و سَر و صورت رو یک اِو بِزی یم و یه قشنگه تَله چایی خودومیب بریتُم و بَنشتُم با قراعت باخوردُن! آقاجانی نُماز، همیشاک جعفر طیاری نُماز بَه. امبا اون شِو آقاجانی اخم، لَمچشی سَر اوزان بَه و همچین با فُریاد نُماز میخوانُس، که انگار فرشته هانی گوش کَر هسه تا اوییب ثُواب عقبی بنویسُن. حالی یم گردی که ایمشو آقاجانی بالی و پَری دُل دَنباشوم که تور گِردیه اساسی.
نُماز تُمان گردی و نه سلام و نه علیکی یِگهو بَگُت: بُشو اون بی عقل و بی شعورِ خاخورتی همرا، گپ بزن. این پسره ساقه یاله.. همه چی یُــش میزانه... بشو بَگو مردم حرف در میورون که ببین دخترک چه بُلا داره، هنوز آقاشی خانه بُمانسیه... بشو بی پدر تا نزی یم نکوشتومت...
همین بدی یم توراکتیه، دو تا چَشم چَشم بَگتُم و الفوراررر... بشی یم طبقه بالا که در حقیقت یه نیم طبقه بَه و لیلا دی اون اتاقی دُل، خودوشیب امپراتوری درست کوردی بَه.
دبه کتاب میخوانست و بگتم لیلا آقاجان چی میگو؟؟؟ یالُکی بغض بَتِرکی و شروع کورد آبغوره بیگیتُن که اگه بمیرم دی اون سیا خره زُن نیمیگردوم. بشو به آقاجان بگو دوستش ندارم...میفهمی دوستش ندارم !!!
حالا مون چطو این جمله رو آقاجانیب ترجمه کنم؟؟ اگه انیشتنی قانون نسبیت رو به زبان انگلیسی آقاجانیب تعریف کنم، شایدا حالی یش گرده، ولی "دوستت دارم و دوستم داری" و این چیان مگه اویی سر دَر میشو؟؟ اصلاً مُنه یا خنده مینه یا دُمالا مینه میکُتانه.... عجب گیریفتاری گردیَم. 
واقعا چندی دره گًل، بین تفکر قدیمی آدُمان و جدیدی آدُمان هسته.. به قول مارکس دنیای امروز، دوران تغییره نه تفسیر محض. قدیمیان فقط پدیده ها رو تفسیر میکُردُن و تصویر اوشان از دنیا، یک خانه یی هسته که میانش دِری و تکلیف گرایانه میخوا اندی زندگی کنی تا بمیری .
نسل جِدید، تکلیف نیمیخوا بلکه حقوق انسانی میخوا... منفعت اورو ارضا نیمینه و تصرف میخوا...  طالب تغییر امورات هسته به شکلی که خودش میخوا و دِلُش میخوا خانه یی بُسازه با خودُشی معماری. و این نگاهی سر بَه که تکنولوژی متولد گردی... بیماریها دیگه بلایای خفیه نِبی ین و علل قریبه و طبیعی داشتُن. انسان جِدید، همه چی رو میخوا وله رو کنه برای زندگی بهتر. (این وسط) دوست داشتن دی حق انسانیه، هرچند شوهر کُردُن تکلیفی موروثی.
ننُه م از مسجد بیومی و یک نِهیب آقاجان رو بِزی که یک بار دیگه اگه اینانو خانه دِ راه بُدای، مُن میدانُم و تو... مگه یالو راهی سر دِ بیوردی یمه.
قربانت گردُم ننه، همان مسجدی و صاحب مسجد تورو بداره. راحتمان کُردی...

✍ نویسنده و ارسال کننده: حامد نجاری، گوران
🎤 با صدای: مریم قادری، اورازان

این داستان طنز با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۳
درجی طالقانی