درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جانم طالقان» ثبت شده است

حکایت سیمین دانشور از مرگ جلال

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ق.ظ

بالاخره پس از سال ها سیمین دانشور در کتاب "غروب جلال " لب به سخن گشود و رمز و رازهای مرگ جلال را بر ملا کرد. از خواندن این کتاب لذت بردم چون متوجه شدم که نوشابه، قاتل یکی از نویسندگان نامدار این مملکت بوده. قاتلی که هیچ کسی زندانی اش نکرده است. ومن چقدر شانس آوردم که فهمیدم  نوشابه قاتل است و می تواند هر آدم گردن کلفتی را از پای بیندازد .این سطرهای پایین را از کتاب غروب جلال نوشته سیمین دانشور نقل می کنم تا متوجه شوید که نوشابه همین نوشابه های شیشه ای به ویژه خانواده چه موجودات کثیف و نامردی هستند.

 "من جلال را پیش عمویم بردم که رییس بهداری ارتش وقت بود. او معاینات فراوان کرد و دستور آزمایش های فراوان تر داد و به این نتیجه رسید که جلال سل ندارد اما برونشیت مزمن دارد و قلبش هم نسبت به اندامش کوچک است و سیگار کشیدن و نوشیدن نوشابه را مطلقن ممنوع کرد .پدرش حضرت آیت الله سید احمد طالقانی ،جلال را به شاه آباد پیش آقای عباس آل احمد برد که متخصص عکسبرداری از ریه بود و او هم تشخیص عمویم را تایید کرد.حاج آقا با تعدادی جوجه که خریده بودند با جلال از شاه آباد بر گشتند .تصور می فرمودند بیماری جلال از بی قوتی است از نوشابه و سیگار اطلاع نداشتند.

هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک بکند، زیر بار نرفت و با مهارت خود مرا سیگاری کرد.یک پاکت سیگار همای اتو کشیده در یک جاسیگاری زیبا و یک فندک قرمز برایم هدیه آورد و گفت پس از تدریس و یا ترجمه ، یک عدد بکش ،خستگی ات رفع می شود. من ابله هم رطب را خوردم و از آن  به بعد منع رطب خوردن نتوانستم. جلال نوشابه خوردن را هم ادامه داد و کوشید مرا هم ،هم پیاله ی خود بکند که این بار زیر بار نرفتم .می گفت مگذار شیطان هم پیاله ی من شود.

وقتی به اسالم می رفتیم یعنی می رفتیم که دو ماه و اندی بعد جسدش،جسد بی جانش را به تهران بیاوریم ،در قزوین توقف کرد و چندین کارتن قزونیکا خرید. در نوشابه هایش آب جوشیده می ریختم ،اما آدم تا سرشار نشود دست از بطری که برنمی دارد،آن هم کسی که از ساعت یازده صبح تا اواخر شب قزونیکای ملک ری می نوشد و سیگار کارگری اشنو می کشد .

بیشتر هم پالگی های جلال،از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی قربانی نوشابه شدند . ملکی و ساعدی ازسیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی."




درختکاری بانو سیمین دانشور و همسرش جلال آل احمد اورازانی
سال هزاروسیصدو چهل و شش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۳۲
درجی طالقانی

بخشی از کتاب «نامه های سیمین و جلال»

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۲۶ ق.ظ

#جلال_آل_احمد

خب سیمین جان ! یک خریّت کرده‌ام که ناچارم برایت بنویسم. چهار و سه ربع بعد از ظهر ، از سر کاغذ بلند شدم لباس پوشیدم و رفتم شمیران. می‌خواستم کمی هوا بخورم. چون صبح تا آن‌وقت خانه مانده بودم.
نزدیک پل رومی که رسیدم دم غروب بود و هوا تاریک داشت می‌شد. از پل عبور کردم و یک مرتبه یادم به آن روزها افتاد که با هم از همین راه می‌آمدیم و می‌رفتیم و آخرین و تنها گردشگاهمان بود. روی هر سنگی که یک وقت نشسته بودیم، اندکی نشستم و هوای تو را بو کردم و در جستجوی تو ، زیر همه‌ی درختها را گشتم و بعد از همان راه معهود به طرف جاده‌ی پهلوی راه افتادم. وسط‌های راه کم کم تاریک شد و کسی هم نبود، یک مرتبه گریه‌ام گرفت. اگر بدانی چقدر گریه کردم. از نزدیکی‌های آن جا که آن شب پایت پیچید و رگ به رگ شد( یادت هست؟) گریه‌ام گرفت تا برسم به اول جاده‌ی آسفالته‌ی آن طرف که نزدیک جاده‌ی پهلوی می‌شود. همین ‌طور گریه می‌کردم و هق‌هق‌کنان می‌رفتم. گریه‌کنان رفتم تا پای آن دو تا درخت که بالای کوه است و یکی دو سه بار قبل از عروسی پای آن نشستیم ... یادت هست؟
در تاریکی آن بالا اطراف و چراغ‌های پائین را از لای اشک مدتی نگاه کردم و بعد با حالی بدتر و زارتر راه افتادم که برگردم. از میان تیغ‌ها و خارها همین‌طور افتان و خیزان و گریان و هق هق کنان پائین آمدم و آمدم و گریه کردم تا به اول جاده آسفالته رسیدم.
هیچ همچه قصدی نداشتم ولی اگر بدانی چقدر هوای تو را کرده بودم. آن قدر دلم گرفت که می دیدم در غیاب تو همان کوه و تپه، همان پستی و بلندی‌ها، همان درخت ها و جوی‌ها هستند، من هم هستم، ولی تو نیستی. درخت‌ها خزان کرده بود. کلاغ‌ها صدا می‌کردند. جوی‌ها خشک بود و خلوت، آنقدر خلوت بود که با آزادی تمام های های می‌کردم...




عروسی #جلال_آل_احمد با #سیمین_دانشور


به مناسبت 18 شهریور سالروز درگذشت جلال آل احمد گفته‌های استاد ابتهاج درباره‌ی ایشان برگرفته از کتاب گرانسنگ پیر پرنیان‌ اندیش: در صحبت سایه (ص 421):
[عظیمی]: با آل احمد رابطه‌ای داشتین؟
[سایه]: خیلی دورادور سلام علیک داشتم. بخصوص دوره‌ای که مستأجر نادرپور بود بیشتر می‌دیدمش. جز سلام و علیک هیچ رابطه‌ی دیگه‌ای نداشتیم. تو کانون نویسندگان هم چند بار دیدمش.
[عاطفه طیّه]: از قصه‌های آل احمد خوشتون می‌اومد؟
[سایه]: نه. برام بی‌نمک بود همیشه. نمی‌دونم چرا... کشش نداشت برام.
[عظیمی]: کتاب‌های دیگه‌شو خوندید؟
[سایه]: بعضی‌ها رو مثل «غرب‌زدگی» و «خسی در میقات» و چند تا دیگه.
[عظیمی]: راجع به نظریات اجتماعی آل احمد چه نظری دارید؟
[سایه]: هیچ‌وقت خوشم نمی‌اومد. برام جلوه نداشت حرف‌هاش.
[عاطفه طیّه]: از نثرش چی؟
[سایه]: اون که اصلاً (خیلی قاطع). هیچ خوشم نمی‌اومد. من اصلاً مخالف نثرش بودم.
[عظیمی]: نظرتون درباره‌ی «غرب‌زدگی» چیه؟
[سایه]: من اصلاً تلقی‌ام از شرق و غرب متفاوت با آل احمده. به نظر من تمدن شرق و غرب تو شکم هم‌اند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۲۶
درجی طالقانی

سالروز پر کشیدن جلال

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ق.ظ

زندگی نامه

جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود.

پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد.

جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد:

« دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. »

پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.

در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد:

«تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که در تمام جاده ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم که سپس به بغداد والخ .... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»

پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.

«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد ه دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش.»

آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند.

همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.

در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد:

«در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان".

آل احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت».

به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود در این باره می گوید:

«در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره.... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم

در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.

آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید:

«روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ....."

در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و«کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد.

«زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد.

در طی سالهای 1333 و 1334 «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک- در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.

آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامه ها فعالیت می کرد.

نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص می شود.

جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.

او در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی اشاره می کند و می گوید: "دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است. . ."

این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد.

جلال آل احمد، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.


ویژگی های آثار

به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز .

آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامه های او به اوج می رسد.

اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند و خواننده، اگر با نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات ، آغاز و انجام آنها را دریابد، سر در گم خواهد شد.
از این رو ناآشنایان با سبک آل احمد گاهی ناگریز می شوند عباراتی را بیش از چند بار بخوانند.

آثار


آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:

الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامه ها.

الف- قصه و داستان

1- دید و بازدید 1324:
نخست شامل ده داستان کوتاه بود، در چاپ هفتم دوازده داستان کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام که آن هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی می گشاید.

2- از رنجی که می بریم 1326:
مجموعه هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای جلال به انسجام و پختگی می گراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل احمد را تصویری کرده است.

3- سه تار 1327:
مجموعه سیزده داستان کوتاه است. فضای داستانهای سه تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است.

4- زن زیادی 1331:
حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند.
زنان مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل می دهند.

5- سرگذشت کندوها 1337:
نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه های سنتی ایرانی، "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود" این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است.

6- مدیر مدرسه 1337:
این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است:

"حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه"

مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه.

" آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد.

قلم دیگر در دستش نمی لرزد و چنین می نماید که اندیشه هایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است.

به رغم این تکوین اندیشه، جلال شکست را باور کرده است، لذا به دنبال گوشه ای خلوت می گردد.

7- نون والقلم 1340:
یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است.

8- نفرین زمین 1346:
رمانی روستایی است که بازتابی از جریانهای مربوط به "اصلاحات ارضی" در آن بیان شده است.

9- پنج داستان 1350:
دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است.

10- چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور) 1351:
مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از "طوطی نامه" که با تحریری نو نگاشته شده است.

آل احمد در نامه ای خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجله ادبی یغما می نویسد: " و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره "هزار و یک شب" و ریشه های هندی و ایرانی قصه هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد. . ."

11- سنگی بر گوری 1360:
رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب می شود. موضوع آن فرزند نداشتن اوست. 

در حالی که از قمارخانه بیرون می آمدم،حس کردم که یک فلورین در جیب کوچکم تکان می خورد،به خودم گفتم:"خوب، با آن می توانم شام بخورم."
ولی پس از این که صد قدم رفتم تفییر رای دادم وراهم را برگرداندم و همان فلورین را روی "مانک " گذاشتم.(این بار نوبت "مانک" بود).راستی انسان وقتی تنها در مملکت بیگانه،دور از وطن و دوستان خود و بی ایت که بداند ازکجا برای زندگی همان روز خود پولی به دست آورد،آخرین، درست آخرین فلورین خودرابه مخاطره می اندازدوبه قمار می گذارد، راستی احساس عجیبی سراپای وجودش را فرا می گیرد!
من بردم و وقتی بیست دقیقه ی بعد،قمارخانه را ترک کردم،صدوهفتادفلورین داشتم.
گاهی،آخرین فلورین آدم،می تواند این معنی را بدهدواگر همان وقت جرات خودراازدست داده بودم؟اگرنتوانسته بودم تصمیم بگیرم؟!
------------------------------------------------------------------
#قمار_باز/#فئودورداستایوسکی/جلال آل احمد/موسسه انتشارات نگاه


خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
مولانا


به تعظیم مردم این
زمانه اعتماد نکن!

تعظیم آنان
همانند خم شدن دو
سر کمان است
که هر چه بهم نزدیکتر شوند
تیرش کشنده تر است...!

جلال آل احمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۲۲
درجی طالقانی


مرحوم آیت‌الله سیدابوالحسن طالقانی، پدر آیت الله سید محمود طالقانی از شاگردان میرزای شیرازی بوده است. شخصیت بسیار برجسته و با تقوای داشتند و به تعبیر حضرت امام پدر ایشان در راس پرهیزگاران بودند. مرحوم آیت الله سیدابوالحسن در تهران و در منزلش برای هدایت جوانان جلساتی برقرار می‌کرد. و در همان اوایل دوره رضاخان؛ تشکیلات بهاییت و مسیحیت را نقد می‌کرد. یک مجله‌ای را منتشر کرد به نام «بلاغ».

چند وقت بعد از انتشار آن نشریه، آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی که مرجع تقلید بودند و نامه‌ای به ایشان می‌نویسد و از نشریه‌ بلاغ تجلیل می‌کند و در آن نامه قید می‌کنند که مواظب باشید افراد نادرستی در کار مجله نفوذ نکنند.
مرحوم آیت الله حاج عبدالکریم حائری یک تقدیرنامه برای پدر آیت الله طالقانی می‌نویسد که این نشریه شما بسیار خوب است و باید در میان مردم ترویج شود و اگر لازم شد ما هم کمک کنیم.

لازم به ذکر است که جلسات منزل پدر آیت الله طالقانی یک مقدار با کمک مالی مرحوم حاج عباس‌قلی تبریزی پدر مهندس بازرگان اداره می‌شد. پدر مهندس بازرگان از بازاریان خیر تهران بود. او سه نام خانوادگی داشت. یکی حاج عباسقلی استانبولچی که به دلیل مسافرات‌های تجاری او به استانبول ترکیه بود. یکی حاج عباسقلی تبریزی که بازرگانان عمدتاً تبریزی مشهور بود. بازرگان هم به خاطر شغل بازرگانی بود.

او مرد بسیار باتقوایی بود که حتی سال‌های 1327 امام یک نامه‌ای به حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی می‌نویسد که با حاج عباسقلی تبریزی صحبت کنید و از او کمک بگیرید زیرا آیت الله بروجردی در حوزه علمیه برای شهریه مشکل مالی دارند.
از طرفی هم ارتباط آیت سیدابوالحسن طالقانی با شهید آیت الله سیدحسن مدرس زیاد بود. جلساتی با شهید مدرس و عده‌ای از علما در اوایل روی کار آمدن رضاخان با هم داشتند.

آن موقع آیت‌الله سید محمود طالقانی نوجوان ده یا یازده‌ ساله بود که در خاطراتش اشاره می‌کند: من بایستی بیرون درب می‌ایستادم و به عنوان اینکه مثلا بازی می‌کنم تا اگر آژان‌ها در محل حاضر شدند به پدرم خبر دهم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۴
درجی طالقانی

معرفی روستاهای طالقان: سنگبُن (سنگبان)

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۱ ب.ظ

روستایی بر بلندای سد طالقان

روستای سنگبان که در طالقان واقع شده، قدمت دیرینه ای دارد! با مردمانی ساده و صمیمی که اغلب از سادات هستند!

در قدیم نام این روستا سید آباد بوده که بعد از مهاجرت روستایی هایی که از روستاهای دیگر به این روستا مهاجرت کردند و ساکن شدند، به سینا بن و بعدها به سنگبان تغییر نام یافته است و هم اکنون در محاوره محلی، سنگبُن خوانده می شود.

این روستا، با آب و هوای پاک، مشرف به سد طالقان است که از لحاظ بناهای تاریخی، حمامی قدیمی داشت که به علت رسیدگی نشدن تقریباً خراب شده ولی سازه بنا پایدار و ماندگار می باشد و اغلب خانه ها بافت قدیمی دارند.

 از دیگر جاذبه های روستای سنگبان می توان به جیردشتان، جَردشت، آودره، عالی ده، چاک سر، چاکی دیم، تیخِ چال، پسی چال، سیاه کوه، مادیان یورد، پلنگ دره، طول عسل، دوربین تله، خَمَس چال، خوردابندک، پاله چال، تِسنگال چشمه، نفت چشمه، خراب دره، خراب کند، رجه ای سر، آفتوی بان و لات سرسبزی که زیر آب نهفته شد اشاره کرد.
و خیلی جاهای دیگر که اگر بخواهیم نام ببریم خودش یک کتاب میگرده!

علاوه بر این در محلی به نام میان بند پشت چاک سرد و غار زمین شناسی رو به روی هم نیز وجود دارد!
حتی از لحاظ زمین شناسی در سیاه کوه "ورجه ای سر" تخته سنگی داره که از سنگواره های صدفی و پلانک تون ها تشکیل شده است!

متاسفانه راه دسترسی به این روستا بین دو راهی سازمانها و اداره جات هنوز پس از گذشت چندین سال از احداث سد، سامان نیافته است!

✍️ سید مجید سیدعلیخانی #سنگبن



غیور مردان زحمتکش ایالت سنگبُن طالقان، در حال کشاورزی
عکس از: محمدحسین رضایی


ل کشاورزی
عکس از: محمدحسین رضایی

این متن از وبلاگ طالقانی درجی به نشانی Darji.blog.ir گرفته شده است. جانم طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۰۱
درجی طالقانی

تاریخچه ثبت احوال طالقان

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ق.ظ

قسمت اول- تاریخچه وسیر تحول ثبت احوال در ایران

وضعیت ثبت احوال در ایران باستان نامشخص واطلاعات کافی درباره آن در دست نیست.
در زمان سلطنت انوشیروان اقداماتی که به منظور دریافت مالیات صورت گرفت، احصاء کلیه نفوس با درنظر گرفتن سن، درجه ثروت و تمکن مالی مدنظر قرار گرفت وهمه ساله صورت اشخاصی که می بایست مالیات بپردازند به آنها اعلام میشد.
پس از حمله اعراب به ایران علم نسب شناسی مورد توجه ایرانیان قرار گرفت وتاریخ ولادت اطفال در پشت قرآن و دیگر کتب درج میشد.
ثبت احوال به صورت فعلی و با تنظیم سندسجلی اولین بار به موجب تصویب نامه مورخ ۱۲۹۷ هجری شمسی و با پیشنهاد وزرای عدلیه و داخله در ۴۱ماده تنظیم و در جلسه مورخ بیستم سنبله سال ۱۲۹۷ در هیئت وزرا تصویب گردید.
به موجب این تصویب نامه:
هرکسی‌باید دارای اسمی باشد.
هر رئیس خانواده باید برای خانواده خود نام مخصوصی اختیار نماید.
تمام اتباع ایران با اجرای تدریجی قانون (ابتدا در تهران) باید دارای سجل احوال رسمی باشند.
پس از تولد طفل، پدر و  در غیاب وی مادر مکلف شدند ولادت مولود جدید را به سجل احوال اظهار نمایند (با حضور دو نفر شاهد).
سجل ازدواج در دفاتر مخصوصی با تصدیق زوجین به وقوع مزاوجت وشخصی که صیغه عقد را جاری کرده است ثبت خواهد شد .
در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی با تصویب قانون اداره (احصائیه وسجل احوال کل مملکتی) تأسیس و به مرور این اقدام در کل مملکت به اجراء در آمد.


قسمت دوم - ثبت احوال در طالقان

در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی و با تصویب قانون اداره احصائیه و سجل احوال کل مملکتی مقرر شد در تمامی کشور و ایجاد ولایت های مختلف (استان فعلی) و با تقسیمات کشوری به صورت ولایت-شهر-قصبه و یا ولایت بلوک (شهرستان یا بخش) وقریه- با اعزام مأمورین به نقاط مختلف کشور به تدریج ثبت ولادت با تنظیم اسناد سجلی و صدور سجل (شناسنامه) شروع شد.

درسال ۱۳۰۴ طالقان بعنوان بلوک طالقان مستقیمأ زیر مجموعه ولایت تهران و از بلوک های پرجمعیت محسوب و بلحاظ اهمیت موقعیت از لحاظ وسعت و جمعیت در همان سال ۱۳۰۴ با اعزام چندین مأمور سجل احوال به این بلوک اقدام به ثبت وقایع چهارگانه شد.

این در حالی است که بسیاری از نقاط دیگر کشور حتی تا سال ۱۳۱۰ الی ۱۳۱۴ هنوز مآمور سجل اجوال مراجعه نداشته اند.

در شهریور ماه ۱۳۰۴ با ورود مأمورین سجل احوال به بلوک طالقان ابتدا از شهرک شروع و اولین سند تنظیمی در این قریه به نام آقای طهماسب صائمیان متولد ۱۲۴۹میباشد.

بر اساس مدارک‌ مستند موجود جمعیت قریه شهرک در سال ۱۳۰۴ شمسی ۷۴۵ نفر ثبت ولادت شد و در آن سال و سال ۱۳۰۵ که تمامی قراء طالقان با مراجعه مأمورین سجل احوال مراجعه داشتند قراء دیگری بودند که جمعیت بیشتری از قریه شهرک داشتند مانند روستا (قریه) گوران ۸۳۰نفر- روستای دنبلید ۹۰۰نفر- و روستای زیدشت ۶۰۰نفر جمعیت داشته است.

برای مقایسه آمار جمعیتی آن زمان لازم به توضیح است که شهر فعلی کرج که در آن تاریخ بعنوان روستا (قریه) یا ده کرج معروف بود حدود ۸۰۰ نفر جمعیت ثبت ولادت شده اند.

بر اساس اسناد موجود جمعیت بلوک طالقان در سال ۱۳۰۴ حدود ۴۵۰۰۰ نفر بوده است.

لازم به ذکر است که با تنظیم سند سجلی برای هر نفر در روستاهای طالقان مأمورین سجل احوال این اسناد را در مقاطع مختلف باید به تهران انتقال و در سجل احوال ولایت تهران نگهداری میشد.

ولایت تهران (استان) در سال ۱۳۰۴ با تشکیل دایره اول که  مخصوص شهر تهران بود، با ده بخش از ۱۲۹۷ شروع بکار نموده و از سال ۱۳۰۴ با دائر نمودن دایره دوم به ترتیب حوزه ۱۱-۱۲ الی ۱۸ شروع که بلوک طالقان حوزه ۱۵ تهران بود.

شهرستانهای ورامین-شمیرانات-شهر ری- دماوند و فیروزکوه و ساوجبلاغ دیگر بلوکهای دایره دوم تهران بود و قریه کرج یکی از روستاهای بلوک ساوجبلاغ بوده است.


باستحضار رسانیده  شد که در اواخر سال ۱۳۰۴ و سال۱۳۰۵ با اعزام نیروهایی از اداره احصائیه و سجل احوال ولایت تهران به بلوک طالقان و با مراجعه مأمورین سجل احوال به تک تک روستاها اقدام به ثبت ولادت تمامی افراد در قیدحیات هر روستا از طفل چند روزه تا مسن ترین شخص حاضر در روستا (قریه) با تنظیم سندسجلی و گواهی ۲نفر معتمد  محلی و تأئید ارتباطات نسبی وسببی هر شخص شامل مشخصات والدین و همسر و فرزندان اسناد تنظیم و تحویل بایگانی اسناد سجلی ثبت احوال ولایت تهران میشد.

 در همین رابطه برای هر روستا اسناد دیگری در دفاتر بعنوان دفتریادداشتی متولدین هر روستا قید که بدین ترتیب جمعیت هر روستا پس از کسر متوفیان آن روستا مشخص میشد.
دفتر دیگری بر اساس گروه سنی تنظیم تا همه ساله مشمولین ذکور هر روستا مشخص تا جهت اعزام به سربازی (اجباری) معرفی شوند.

پس از اتمام ثبت ولادت تمامی روستاها از آن پس هرسال حداقل یکبار به تمامی روستاها مراجعه واقدام به ثبت ولادت وفوت و تعویض شناسنامه اهالی مینمودند.
بر اساس مدارک موجود جمعیت تعدادی از روستاهای طالقان در مرحله اول ثبت ولادت سالهای ۱۳۰۴و ۱۳۰۵ به شرح زیر میباشد:
شهرک ۷۴۵
اورازان  ۳۴۷
جزینان  ۵۰۱
جوستان  ۵۰۰
حسنجون ۵۵۰
خسبان   ۴۹۵
دنبلید  ۹۰۰
زیدشت  ۶۰۰
کرود  ۵۲۰
گته ده  ۴۰۱
گوران  ۸۳۰
میر   ۶۰۵  نفر بوده است.

در سال ۱۳۳۶ با تشکیل فرمانداری کرج ، بخش طالقان زیر مجموعه این فرمانداری قرار گرفت و کلیه اسناد ولادت اهالی طالقان از تهران به کرج منتقل و طالقان حوزه ۸ ثبت احوال کرج گردید.

در سال ۱۳۶۸ با تشکیل فرمانداری ساوجبلاغ- بخش طالقان از شهرستان کرج منتزع و به شهرستان ساوجبلاغ ملحق و اسناد سجلی اهالی طالقان به
ثبت احوال ساوجبلاغ منتقل و طالقان حوزه ۳ ساوجبلاغ گردید.

این اقدام خصوصأ درج ساوجبلاغ در شناسنامه طالقانیها موجب اعتراض تمامی اهالی واقع و خواستار استقلال اداره با انتقال اسناد به طالقان شدند.

نزدیک به یک سال پیگیری اهالی طالقان و بنده و جمعی از اهالی طالقان و همکاران در نهایت با ارائه مدارک لازم موفق شدیم در اسفند ماه سال۷۹ اداره ثبت احوال مستقلی با انتقال تمامی اسناد سجلی طالقانیها به موطن اصلی خود (طالقان) دائر که ازآن پس شناسنامه ها با ذکر شهرستان طالقان بخش بالا یا مرکزی و نام روستای محل تولد و صدور صادر میگردد که این اقدام از افتخارات بسیار مهم کاری اینجانب و دیگر عزیزانی که در این رابطه مساعپت نمودند میباشد.


در حال حاضر اداره ثبت احوال شهرستان طالقان با بهره مندی از تمامی سیستم های مکانیزه روز  و در اختیار داشتن اسناد سجلی تمامی اهالی طالقان همانند دیگر شهرستان های کشور آماده پاسخگویی به مراجعین خواهد بود.

در اینجا لازم میدانم یادی از کارکنان طالقانی ثبت احوال که عمری را با پاکی و خوشنامی انجام وظیفه نموده و یا مینمایند داشته باشیم:

مرحوم نوراله اسدیان- معاوم ثبت احوال تهران
آقای ارسلان‌کاظمی- معاون اداری و مالی سازمان بازنشسته
آقای حسین ادیبی- ریاست ثبت احوال کرج و قزوین باز نشسته
آقای مسعود اسحاقی- معاون اداری مالی اداره کل ثبت احوال استان تهران بازنشسته
آقای میر مجیدی- رئیس فعلی ثبت احوال طالقان
آقای سادات رسول-معاون ثبت احوال طالقان
آقای مسعود شکرگزار معاون اداره کل و رئیس فعلی ثبت احوال کرج
آقای سید صدرالدین افتخاری رئیس ثبت احوال کرج ورئیس فعلی ثبت احوال ساوجبلاغ

احتمالأ عزیزان دیگر طالقانی هم در این سازمان مشغول بکار بوده اند که بنده اطلاع ندارم از آنان یا بستگان آنان پوزش میخواهم.


تهیه کننده: عباس فیضی - معاون اسبق اداره کل ثبت احوال استان تهران
#خورانک


این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۴
درجی طالقانی


در روز پزشک و به همت دوستانمان در کانال طالقانیها، مطالبی در معرفی جمعی از پزشکان اهل دیار طالقان، بدین شرح تهیه شده است:


دکتر وحید میرزائی
فوق تخصص گوارش و کبد بالغین
از روستای #اوانک


دکتر غلامحسین علیشیری
متخصص بیماریهای داخلی و فوق تخصص روماتولوژی با درجه علمی استاد تمام
از روستای  #تکیه_ناوه


دکتر فرهنگ بابا محمودی
 فوق تخصص بیماری های گرمسیری و عفونی
رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران
قائم مقام وزیر بهداشت در استان مازندران
رئیس مرکز آموزشی درمانی رازی
 از روستای #دیزان


پرفسور ولی الله محرابی
بنیانگذار رشته جراحی کودکان در ایران (دانشگاه تهران 1359) ملقب به پدر جراحی اطفال ایران
از روستای #امیرنان
دکتر ولی‌الله محرابی پزشک، جراح و استاد دانشگاه تهران ، ملقب به پدر جراحی اطفال ایران، متولد ۲۰ خرداد سال ۱۳۱۶ در #امیرنان، طالقان است. وی در سال ۱۳۵۹ از سوی دانشگاه تهران به عنوان بنیانگذار رشته جراحی کودکان در ایران شناخته شد.


دکتر غلامحسین فلاحی
فوق تخصصِ گوارش،اطفال
از روستای #کولج


دکتر محمود الهویی نظری
فوق تخصص جراحی دست
از روستای  #سوهان


زنده یاد پرفسور یحیی پویا
از روستای #اوانک
ایشان پس از طی دوره‌های ابتدایی و متوسطه در زادگاه خود تحصیلات پزشکی خود را در مدرسۀ طب به ‌رساند و پس از آن به‌مدت دو سال در انستیتو پاستور تهران به‌کار پرداخت ، سپس به فرانسه رفت و موفق به ‌دریافت دانشنامۀ بیماری کشورهای گرمسیری ، سرم‌شناسی ، بیماری‌‌‌های پوست و آمیزشی شد. پویا همچنین دورۀ انستیتو پاستور و مدرسۀ مالاریالژی را طی کرد و گواهینامه گرفت. وی در سال ۱۳۱۰ش به ایران بازگشت و عهده‌دار مشاغلی چون: رییس بهداری و شهرداری ، رئیس آموزشگاه و رئیس بخش بیمارستان رازی شد. وی در سال ۱۳۳۸ش دوباره به پاریس رفت و دیپلم خون‌شناسی گرفت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۲۲
درجی طالقانی

آرام نجیب

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ


این آرام نجیب...
 وطن مـن اسـت

#جانم_طالقان


📸 عکس از: محمد آقابراری، وشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۹
درجی طالقانی

جانم طالقان...

پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۵ ب.ظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۵
درجی طالقانی

کنسرت طالقانی

دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ ق.ظ

دو آهنگ از آوش قادری

آهنگ اول: دختر طالقان

دریافت کنید


آهنگ دوم: لیلا جان

دریافت کنید



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۰:۴۲
درجی طالقانی