درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۰۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهل طالقانم» ثبت شده است

خوشبختی یعنی طالقانی گپ بزی یَن

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ

احساس خوشبختی گاه در یک کلام و گویش محلی میتانه پیدا گرده و مُن به این نکنه برسیمه.
فکر مینُم وقتی مُن طالقانی گپ میزنم، به دیارم، عزیزانم و همشهریانم نزدیک تر میبُم.
و این نزدیکتری، یعنی آدُم تنها نی.

دلنوشته: مریم (مینو) تاجدینی




عکسنوشته:

شمایی ده دی اچینه منظره ناب و چشم نواز داره؟ 

دوستی میگوت، این جوی-راه باغی، اکثر طالقانی دهانی میان دره. گویی خدا بهشتشه طالقانی میان تکثیر کُردیه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۳
درجی طالقانی

طالقان، عشق منی بی مقدمه

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۲ ب.ظ


طالقانکم عشق منی بی مقدمه
امروز هوا خونیکه و خیلی سردمه

باران و ورف دنی فقط سردی خشن
آدم تمام میبو ایچین مجسمه

خیلی دلم هواتو کردی طالقان
هر چی ز دلتنگیم تویی ون بوگوم بازم کمه

فردا اگه بشا یه سر تویی سو میام
آخر هفته اینجه مینی ون جهنمه

بس کو خوجیره قشنگه ده های تو
وصف بهشت دی برایت بدان کمه

شعر از بانو سحر سیدعلیخانی
عکس از مهدی صمیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۲
درجی طالقانی

نان دبندان

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ



آداب و رسوم عروسی در طالقان
 نان دبندان 


یکی از روزهای منتهی به عروسی، فامیل بستگان و همسایه ها و همدهی ها در خانه ی زاما جمع میگردین و با کمک هم، نان عاروسی ره میپتن.


رسم به، حتی آنانی که کمک دی نمیکردن، یه سر میامین زامایی خانه، مبارک باد و خسته نباشیدی میگوتن و چند دیقه ای میماندن و بعد میشین.

هیچ خانمی دست خالی دی نمیومی. یک بشقاب آرد یا برنج یا حبوبات و این اواخر، نقل یا شکلات ومیگیت و سرش دی یه اسکناس لوله میکورد و چشم روشنی میورد.

آری، قدیمانی رسمان طوری به که هیچکس تنهایی زیر بار خرج و زحمت بزرگ نمیکت، همیشه همیاری و همدلی دبه. به  هیشکی دی فشار نمیومی، هیشکی فشار زندگی ده نمیوسی. مردم همی پشت و یار بین.


خوش به آن روزان


نقل از: سیده مریم قادری #اورازان


کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی) مجاز است.

خاطره نان دبندان با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۰
درجی طالقانی

داسُتان عشق مُن و همسایمانی دُتر

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۲۵ ب.ظ

به مناسبت روز عشق ایرانی، این داسُتان، تقدیمتان می گرده.



چَن سال پیش بفهمستم همسایمانی دُتر، که برارش منی رفیق بَ، مُنُ دوس داره. دُترک هر روز، قشنگِ رختان تَنُش میکُرد و خانشانی ایوانی میان دِ همش مُنه نیگا میکُرد. مُن دی حالیم گِردی بَ او مُنه نیگا مینه، مُن خانمانی ایوانی میان، فقط او رِه نیگا میکردم، از اونجه که مایی خانان، روبروی هم بَ، ما دوتایی کار همین گردی بَ که بعد از ظهران، ایوانی میان، همدیگه رُه نگاه کنیم.

چون رفیقمی خوار بَ جرات نمیکردُم اشاره ای او رِ بدیم یا حرفی بزنم، از آنوَر دی میترسیَم پا پیش هانیم، رفیقم ناراحت گرده و دوستیمان بهم بخوره. ولی همینکه ساعتها همدیگه ره نگاه میکُردیم، دلمی میان خیلی خوشحال بیَم. 

مدتی بگذشت و خورد وخوراک دِ بکتی بیَم، هَمُش دتری فکر دبیَم. به آن که او هر روز یه رخت نو تن میکُرد و میامِه ایوان منی خاطر، خیلی خوشحال بیم و ذوق میکُردم، خدایا یکی دی دره این دنیایی میان، مُنه دوس داشته باشه و منی وَن هر روز رخت نو تن کنه. ولی حتی اسمشم نمیدانستم، فقط اون لبخندی که لبانشی سر دَبه، باعث منی ذوق وشوق میگردی...اما چون چشمانم ضعیف بَ نمیتانستم قشنگی چهرشه خُجیر بینُم.

خلاصه عزممه جزم کردم، دلمه به دریا بزیم که دترک از برارش خواستگاری کنم. یه روز که با دُترکی برار بِشی بیَم صحرا، بلاخره به هر بدبختی بَ خجالتِ هانام کنارا بوگوتم: میخوام بیام خانتان خوآرتی خواستگاری.

یِهو رفیقم جا بُخورد. دلمی میان بوگوتم الانه دعوامان درآیه و بَزنه مینی گوشی بُن، دهانمی او رِ بسختی قورت هادام و بوگوتم: وحید جان مگه ما باهم رفیق نی یِیم، مُن کو نیت بدی ندارم، عاشق خوآرت گردیَم، میخوام بیام خواستگاری.

وحید که خشکش بزی بَه با تعجب بوگوت: منی خوآر؟ آخه من کو خوآر ندارم.
بوگوتم: پس اونی که هر روز قشنگه رخت تن مینه میا ایوان وامیسته مُنُ نیگا مینه،کیه؟؟

وحید از خنده ریسه بشی بَ دلش بیگیت و از خنده زمینی سر لو میخورد. مُن دی عصبی گردی بیَم میگوتم: کُجش خنده داره ک خنده دِ غش کردی ؟؟پس ایوانی میانی دختر کیه؟؟

وحید خودشه جمع و جور کرد و بوگوت: اون کو منی خوآر نی، اون مارِمی مانکنه !!!تو گو میدانی مینی مار خیاطه، هر روز یه دس لباس میدوجه میاره مانکنشی تن مینه. او رِه میاره ایوانی میان هامینی در و همسایه بینُن بیان اویی ور  لباس بدوجن...

وختی وحیدی حرفانِ بُشنوستم از خجالت عرق کردُم. رویایِ خاطرخواهیم، کابووس گردی بَ. فقط چشمانم سیاهی میشه هیچ جا رِه نمیدیَم. بی خداحافظی، بشیَم خانه و گُسنه تشنه بکتم.

فرداش دی بشیم شهر و دکتر چشمی وَر. الان دی یه عینک ته استکانی دارم، اگر چه عشق نُدارم ولی دنیا رِه همونطور که هسته، واقعی مینُم.


متن: شهناز فلاحی
عکس: مهناز فلاحی

با صدای: فرشید فلاحی دریافت کنید

کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام/وبلاگ درجی) مجاز است.

درجی : برای احیای زبان و فرهنگ طالقان, [۲۴.۰۲.۱۶ ۱۱:۰۱]


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۲۵
درجی طالقانی

داستان پرشور نمک طالقان

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ب.ظ



داستان پرشور نمک طالقان

یالان سلام. جمع گردین تا شمای به تعریف کنم سوسرک چیه و نمک وشته چه جوری درست میبو؟
سوسرک یا همان سو به گویش خودمان
سامان: مرز  بین ملک وشته و گزن  کهیک مقداری برآمدگی داره به نام سو. در نهایت سوی سر و چون کوچیکه میگرده سوسرک.
در همین محل چشمه اویی دره که اوی بسیار شوری داره که هدایت میگرده چالانی سر که از قبل درست کردین و هر نفر طبق مقداری رو که خریداری کردین، میتانه از اوی چشمه استفاده کنه و بریزه چالشی میان. گردش نوبت هر دوازده روز  یک بار هسته. اوی چشمه رو داخل چال دمیریجن، پس از دوازده روز میان و نمکشانه جمع مینن. منتها او رو قبل از اینکه داخل چال گرده، خوب تمیز مینن واگر اوی شور دکردی باشن و پس از دوره نمک گردی باشه،  خوب جمعش مینن، میشورن، مینگنن کنار، مصرفی واستان. همینکه نمکه جمع کردن، دوباره او دمیریجن چالی میان،  برای دوره بعدی  و تکرار مجدد.
 تقریبا از دو ماه بهار رفته تا اول پاییز میتانن نمک بدست بیارن. وقتیکه هوا گرمه و او تبخیر میگرده، برداشت مینن به اندازه مصرف خودشان ذخیره و اضافی رو به دهات اطراف میبرن و میروشن. 
واحد وزنی نمکشان، کیله هسته که تقریبا همان هفت و نیم کیلوی طالقان هسته یک من. در قبال آنهم پول یا جنسهای دیگه هامیگیرن و میورون وچانی و خانوادشانی به.
در وشته دو معدن نمک وجود داشت. یکی به نام نمک سری  پشت  که متاسفانه از بین رفت. دیگری سوسرک که تمام وشته سهم داشتن.
یک چشمه بالای معدن وجود داره آب شور. در کنارش چشمه آب شیرین دی وجود داره.
بهار که میامه خرانه سوار میگردین به سمت سوسرک کو خیلی راهه، بیصحاب آدمی جان در میشو تا برسی. هر خانوار چند حوضچه دارند.
اب شور از ابتدای چال  همان حوضچه به نوبت از بالا میشوردن و تمیز میکوردن، دور و برشو دست میکشین، جای نمک تمیز میکوردن هر چال نصف روز وقت میبرد.
در وشته سه نوع نمک داریم. سرگل نمک، سفید نمک و گل نمک. سرگل نمک میبردن شمال. سفید نمک واسه همشهریان طالقان که با خر و قاطر به تمام روستاهای طالقان صدرمیگردی. گل نمک دی برای مصرف غیرخوراکی مثل گل بام  وغیره استفاده میکردن.
با سپاس فراوان از گروه تولید محتوای درجی
خصوصا همراهان و همشهریانمان از وشته

کپی برداری از این متن تنها با ذکر منبع آن (کانال تلگرام درجی TaleghaniDarji) مجاز است.

معرفی وشته با صدای محمدمهدی کریم پور تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۰
درجی طالقانی

استیکرهای درجی طالقان

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ


خوجیرَ طالقانیان سلام
نماشانتان بخیر...

طالقانیان طالقانی گپ بزیَن اصلاً سخت نی، خیلی دی راحت.َ لازم نی بترسین. خیلیانتان می دانم اوستایین
فقط نمی دانم چرا گپ نمی زنین. شما رَ جسارت نیمینم. فقط خواهش مینم یه جختی زوانی رَ کو وچگی د همراش گپ بزینه سَرچ واگیرین. جدی بیگیرین. نیَلین ما آخرین کسانی باشیم کو به این زوان گپ می زنیم. حیفَ حیف.
قوم یا ملتی کو زوانش بیمیرَ، فرهنگش بیمیرَ، خودش دی نابود می بو.
خدا اون روزَ نیارَ...
امبا اونانی کو بلد نیَن ولی طالقانی زوان خوش دارن :
هیچ کی تَوَقَهْ ندارَه روز اول همه بلبلی جور گپ بزنین. شرو کنین کم کمُک،  وَرد وَرد  بَهترو بهتر می گردین.

خداجان دی یه روزَ دنیا رَ دُرُس نُکُرد.
قطعاً دور و برتان قومیتای دیگرَ مینین چه تعصبی زوانشانی سر دارُن.
چرا ما زوانمانَ سرا دیِ یْم؟ مگَه چی کم داریم؟؟؟!!!  هه برارجان؟ هه خوآر جان؟؟؟
مای زوان خیلی قشنگَ، خیلی ظریفَ
خیلی دی راحتَ کاربردش
فقط همت می خوا
همین کوچیکَ جملان و حرفان دَ شرو کنین. بُخدا یاد می گیرین
خجالتَ دی کُنار انگنین...گپ بزنین تکرار کنین.
نیَلین  طالقانی زوانی چراغ دیمیرَ.
همه تانی تُکی قربان....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۹
درجی طالقانی

کَلُم آش

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ

طرز تهیه آش کلم


مواد لازم:

حبوبات شامل نخود، لوبیا (ترجیحا چیتی)، عدس، گندم (یا بلغور)
سبزی آش یا اسفناج
کلم سفید
سیب زمینی
چغندر
شلغم (در صورت تمایل)
کشک
نعنا داغ سیر داغ پیاز داغ

اول حبوبات جدا پخته میشه
بعد چغندرها رو درسته میپزیم و بعد از پخت، از قابلمه درمیاریم و خرد میکنیم و کنار میذاریم
در آب صورتی رنگ چغندر، گندم یا بلغور یا ترخینه رو میپزیم و بعد کلمهای خرد شده و بعد از آن سبزی را اضافه می کنیم
شلغمها رو با کمی نمک جدا میپزیم
در آخر سیب زمینی ها را با پوست شسته و خرد کرده ایم اضافه میکنیم
نیم ساعت بعد وقت اضافه کردن کشک، نعنا-سیر-پیاز داغ و حبوبات به آش است
 20 دقیقه بعد که آش جوشید و جا افتاد، شلغم و چغندر را اضافه کرده و آش را کشیده و بعد از خنک شدن تزئین میکنیم.

آشپز: سیده مریم قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۹
درجی طالقانی

خاطره ای از مرحوم صمد عکاس طالقان

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ب.ظ


عکس بیگیتنی خاطره

خاطره از صمد عکاسِ خدا بیامُرز، شمای بِه بگوم
اونوقتان که ما ابتدایی درس میخواندیم، کسی رنگ عکس و دوربینه نمیدی، تا کلاس پنجم، بهار که میگردی، صمد عکاس خدا بیامُرز میامِه مدرسه، دوربینِ عکاسیِ پایه دارُش دی میارد، کلاس پنجمان دِ عکس میگیت. امتحان نهایی و تصدیقی بَه.
وقتی مُن کلاس چهارم بیَم، صمد عکاس بیامه مدرسه پنجمان دِ عکس بیگیره.
ما یه خانم معلم باکُلاس و مهربان داشتیم، که هنوز دی خیلی دوسش داریم، خانم معلممان بَگوت: صمد آقا، بعد از اینکه از پنجما عکس گرفتی، مُن بچه های کلاس چهارمو میارُم حیاط، از منو بچه هام دی عکس یادگاری بگیر.
خلاصه ما همه دختر و پسران، معلممانی همراه بیامیم حیاط وایستایم، صمد اقا کَلُش دُکُرد دوربینشی شلوار لنگه ای میان، ما دِ عکس بگیت. آقا ما دی کُلی ذوق میکُردیم، اچین فخر میروتیم که چی؟ یه سال زودتر عکس بیگیتیم.
معلممانم نفری یه عکس ما ره هادا، پولُش دی خودش حساب کُرد. ایشالان که هر جا دَره، تنش سلامت باشه. نامُش فرح خانم نجاران به، مایی کلاس چهارمی معلم.
خُب ما سال بعد، کُلاس پنجم گردییم، بَگوتُن صمد آقا، امسال نیمیا مدرسه، چون شهرک عکاسی بِزیَ، باید خودتان بِیشین شهرک، عکس بگیرین.
خلاصه نَنُم مُنو ویگیت بشییم شهرک، یادُمه این کوچه نانوایی لواشی، صمد عکاسِ خدابیامرز، دُوکان بِزی بَه.
بِشییم سلام و احوالپرسی، نَنُم بَگوت دخترم دِ عکس بیگیر کلاس پنجمه.
او دی کلی مینی کَله ره اینور اونور بَچرخاند و عکس بیگیت. بعد از یه ماه، مُن بِشیَم شهرک، دُوکانُش، عکسُمُ هاگیرم، بِدیم مینی سمتِ راستِ صورت، کُنارِ بینی، یک گته خال دُرامیَ. حلا خجالت می کَشُم حرف بَزَنُم، بُرمه کُنان بیامیَم خانه. نَنُم مُن بیدی، بَگوت چی گردیَ؟ کسی راهی میان تو ره دَهوا کُردیَ؟ بِزیَ؟ بگوتُم نه، عکس نشان هادام. نَنُم بَگوت خا عیب نُداره، بگوتُم نه، من این عکس دِه خجالت میکَشُم بَبُرُم مدرسه.
 فردا دوباره بشیم نَنُمی همرا شهرک، صمد آقایی عکاسی، نَنُم بعدِ سلام علیک، عکسُ دُرُرد، نشان بُدا بَگوت: آخه جوان نَمُرد این اَندینه خالِ کُجِه دِ بیاردی وچه ای صورتی سَر هانای؟؟
بگوت: آبجی جان، الان ملت میان کلی منه پول هامیدیَن اوشانی عکسی سر، خال درَنگنُم، حلا من همینجوری دخترتی بِه خال درنگتیم ناراحتی؟ نَنُمی صورت یِ خال داشت، صمد آقا بگوت: آبجی من تیِ صورتی خالِ نیگا کُردم، دخترتی بِه عین همون خالِ هانام. هیچی، صمد آقا رِه حریف نگردییم، عکس همونجور با خال هادایم مدرسه، اینم از ابتکاراته صمد آقا خدا بیامرز که منی بِ خاطُره گِردی.
خب اون زمانان، مُد به، اصلون از معیارهای قشنگیشان همین داشتن خال بَه، تُکه کیچیک و ابروی نازُک و خالِ گونه یا کُنار لب. دُماغ دی اصلون مهم نبه، ولی چشمان اچینه خمار و درشت و سیاه. مثل الآنان نبه کو لب شُتُری، ابروآن یه گته کلفته چویی جور و دوماخ سَر جَر اچان کو سولاخشی بُن معلوم دباشه، چُشمان دی لنز دمینگن، گربایی جور سوسو کنه، صورت دی کویری جور، لخت و عور و بی خال، لپان دی ورقُلُمبیده. ایسه اینان الان گردیه مُد زیبایی.

با سپاس از خانم شهناز فلاحی، نویسنده خاطره

صمد آقا عکاس، هی یادُش بخیر، خدا بیامُرز مایی واستان اَندی هنر دَرمیکورد و عکسانمانو خط و خال میکَشی، ایسه با خانم قادری همراه گردیم تا خاطُره را مایی بِ بُخوانه.

این خاطره با صدای خانم قادری تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۸
درجی طالقانی

پوجار

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ب.ظ

چاروق
پوجار
لاستیکی گالش


واقعا یادش بخیر پراچان یه مغازه داشت اوندی یه جوری نبی که هرچی بخوای داشته باشه،مجبوربییم بیاییم دیزان ده وسیله بخریم چون دیزان مغازه زیاد داشت مادی اسبه سوارمیبییم میشییم دیزان یک ماهمانی خریده  کنیم این وسط اون چیزی که خلی نیازمان بی همین لاستیکی چارقان بیین مجبوربیییم
چندجفتشه بخریم،چون چاروق همیشک مای پا دبی ازواش چینی بی تا مدرسه تامهمانی،محله مجی دی باچاروق میکردیم ، این بی که زودبه زدوپاره میگردی . وقتی یه نوچاروق پامیکردیم انگاردنیاره هادابیین ماره،یه روزه تمام اینوراونور میدواستیم تا مای پاده بینن،تازه اگه ازاین چاروقایی بی که دوتا بندپلاستیکی اوی سرمیخوردگوهیچ انگارآدیداس مای پادره. ولی همه ده جالب تر اوجه ای بی که پامان این چاروقی میان عرق میکردیااودمیکت این چنان صدا صدا میکرد .اصلاآبروبری بی
خلاصه مای یکی ازدلخوشیانمان همین چاروقانمان بیین .
اینه دی شمایب بگم،دقیق یادم نی ساله 68 بی یا 69 طالقان دبیییم . چند نفر ازمای خانواده بایه چند تاخانواده ی دیگه از فامیلانمان جمع گردیین و خر و قاطرانه بار کردنو بشیین آبگرم سه هزار ولی منه خودشانی همراه نبردن. من دی اندی برمه کردم که نگو پیرم هرکاری کرد من ساکت گردم منی حریف نگردی اون زمان منه 20 تومن پول هادا 20 تاتک تومنی،ولی ساکت نگردییم،بنده ی خدا مجبور گردی بشی منیب یه قشنگه چاروق بخری تاساکت گردییم من دی ته تغاری بییم منه دوست داشتن دیه.
خداشماره بداره

با تشکر از گروه تولید محتوای درجی
مخصوصاً جناب آقای سید مصطفی افتخاری

این متن ارزشمند با صدای سیدمصطفی افتخاری تقدیم به شما (دریافت کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۵
درجی طالقانی

زُبان مادری

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ق.ظ

دوم اسفند

بیست و یکم فوریه

روز جهانی زبان مادری خجسته باد.

 

جانُم طالقان

جانُم زُبان مادری، طالقانی گَپ بِزی یَن.

جانُم همشهریانُم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۴۴
درجی طالقانی