دیگ آش و کودک
کودکی دیدم به درجی در کنار دیگ آش
گفت بفرما آش بخور، جان برار اما یواش
یک نگاهی کردم و گفتم نگا کن سیر داغ
کاش بده یک کاسه و ما هم خوریم هی آش و آش
شعر: فرامرز آهنگری - گوران
عکس: آرش صابری - ناریان
کودکی دیدم به درجی در کنار دیگ آش
گفت بفرما آش بخور، جان برار اما یواش
یک نگاهی کردم و گفتم نگا کن سیر داغ
کاش بده یک کاسه و ما هم خوریم هی آش و آش
شعر: فرامرز آهنگری - گوران
عکس: آرش صابری - ناریان
یک جایی یک گوشه ای تو را غافلگیر میکند، و خودش را به تو یادآوری میکند.
یاد یک گردش عصر جمعه در
خیابان ولیعصر
یک شب خوب خاطره انگیز با موسیقی زنده در بام تهران
یک کوهپیمایی در دره های طالقان
یک عصرانه ، یک گردش دورهمی کنار چشمه های طالقان با چایی دودی و املت و نان وپنیر.....
یاد یک بوی عطر تند
یاد یک کلمه ی آشنا
هر جایی که باشی تو را جستجو میکند و....
و یاد آنها که سخت دلتنگشانی و نیستند.
و آنهایی که سخت دلتنگشانی و هستند در همین نزدیکی ها.....
جمعه تو را غافلگیر میکند حتی در آخرین لحظات نفسگیرش که جان میدهد تا به شنبه پیوند بخورد......
✍به قلم سرکار خانم مصی مهرانی - مهران
🎤 خواندن متن توسط نویسنده
آخِی این عکس چقد قشنگَه..!
یاد خودمانی سفیدِ خر بخیر....
هر وقت برارانمی همراه، میشیِیم واش چینی، من باید خری میان بار مینیشتم. چون ته تغاری بیَم، منه دوست داشتن، نمیَشتن خسته گرده گردم.
دو تا قاطرانه بارمیکردن،خرِ دی کم تَرَک بار میکردن که من بتانم میان بار بنیشم. 😊
یادمه یه بار که خری میان بارنشته بیَم، خر میخواست روخانه ای اِو دَ رد گرده، اِو زیاد بی، منی پا دی یه قشنگه دمپایی دبی، تازه دیزان دَبخری بیَم، یه لنگش بَکَت اِویی میان،
من دی تا خانه برمه کردم... 😭😭😭
نقل خاطره: سید مصطفی افتخاری - پراچان
عکس: آرش صابری - ناریان
چند نگاه،
انتظار نگاهم را
از پشت این پنجره
سوار بر شانه ی نازکت نشاندم
وتو آن را بر دستان نازکت
با خود، به دور دست هابردی؟!
چند شبانه نگاهم را
از تکتک ستاره ها گرفتی
و با خود به افق های دور بردی؟
و هان ای قاصدک
با خود چه خبر آوردی از گمشدهی من؟
آیا این صدای پاهای اوست
به زیر پنجر ه ی انتظارم!؟
به قلم: شیوا فلاحی - کولج
هی لاری کیلی تونه!
بنشتیه از دُواره رأیانشه میشمره
بَلکَم اشتباه گردی باشه
بتانه بشوئه آن سرنگون اِسپی رَکَند!
متن و انتخاب عکس: سیده مریم قادری - اورازان
ترجمه:
هیلاری کیلنتونه (اشاره به عروسک داخل عکس)
نشسته از دوباره داره رأی هاش رو میشمره
بلکه (تو اعلام نتایج) اشتباهی شده باشه
و اون بتونه بره به اون خرابِه ی سفیدِ سرنگون شده (کنایه از کاخ سفید)
درودی بی کران بر یکایک هم دیاران مهربان
خورشید از بلندای کوه های سر به فلک کشیده ی البرز، با طلیعه ی نور بی همتای خود، آغاز شدن اورمزدشیدی (پنج شنبه) دیگر را نوید می دهد. دفتر کاهی خیالمان، با عطر کاهگلِ خیس از باران، در هم آمیخته و در این صبحِ زیبای خداوندی، خاطرات خوبمان را قلم میزند.
طفل دل بر پشت بامِ آرزوها، بادبادک یاد در دست گرفته و گاهی به عمد، رها می کند این پرنده ی خیال انگیز را، تا به بالای ابرها برسد و نظاره مان کند.
یکی از همین صبح ها، چشم می گشاییم و هزار رنگِ پاییزِ طالقان را یک سر سفید می بینیم ❄️❄️❄️
زمهریرِ زیبایِ خاک پاکمان را سرمه چشم می کنیم تا آنقدر سپید باشیم که درخشش بی مانندمان، خود گرمای وجودمان باشد.
صبحگاهان خوش و تنور دلتان گرم ☀️🍃
عکس: خانم زهرا عالی - مهران
متن: آقای امید. م - مهران
با صدای: آقای صادق مهرانی - مهران
هان ای سپید یال به کجا مینگری؟
به خانه های آدمیان!
که رهایت کردند میان برف و سرما و گرگ های گرسنه بیابان؟
روی برگردان از آدمیان این روزگار
که دیگر جان مرد به جان اسبش بسته نیست!!
و داستان مرد و اسب او، افسانه ای بیش نیست!!
این روزها آدمیان، هر شامگاه، جفت خویش را نیز میان تاریکی رها می کنند!!!
راستی شماها نیز چون ما که اجدادمان بهشت را به گندمی فروخت، اجدادتان یال سفیدتان را به چه بهایی به چنگ آدمیزاد فروخت؟
زمستان سر آمد با زخمی یادگار بر دستت
پیش رو را بنگر
کوه و صحرا
دم بر افشان و یال به دست باد بسپار و زخم های زمستان از یاد بنه
شیهه سر ده که اون سوی دشت، مادیانی هم از این زمستان گذشته و چشم به راه توست♡
این بهار را دریاب که شاید زمستان دیگر
اینگونه خوش اقبال نباشی__.
نویسنده: فرشاد فلاحی - کولج
عکس: آرش صابری - ناریان
لازم به توضیح است که در زمستانهای طولانی و سخت که آذوقه کافی برای همه احشام در دسترس نیست، گاهی روستائیان مجبور می شدند اسب، قاطر و الاغ خود را در طبیعت رها کنند تا بلکه از بی غذایی در طویله تلف نشوند. این لحظه، برای همه آنها سخت و دردآور بود ولی اکثر این احشام، تا بهار سال آینده زنده می ماندند (در طبیعت برایشان آغوقه یافت می شد) و دوباره به نزد صاحبان خود برمیگشتند.
مینی دل میخوا
بجای بنشتین این خشکه صندلیانی سر
وبشنواوستن این بیروحه درسان تکراری
تی یی همرا بشم باغان
ولگانی سر... خش خش خش
یه پیاله چایی که دوده بو مینه
دوتا بلیت ''سیانوور''!
مینی دل خره که نمیدانه
تو دنی یی
و دانشگا بشین مینیب اجباره...
من و این واران، بدجور دلتنگیم!
🍂🍁🍁🍂
به قلم: سیده مریم قادری
#اورازان
ترجمه:
دل من میخواد، به جای نشستن روی این صندلی های خشک
و گوش دادن به این درسهای بی روحِ تکراری
با تو بریم باغی، جایی که دار و درخت داره
روی برگها... خش .. خش.. خش
یه پیاله چای دودی
دو تا بلیت فیلم سیانور
دل من خَره که نمیدونه تو نیستی
و دانشگاه رفتن هم برای من اجباره (باید برم دانشگاه)
من و این باران.. بدجور دلتنگیم
این مطلب در کانال طالقانیها منتشر شده است.
بیا عزیزجـان
تنهـا نمـان
🍃🐞🍂🐾🍁
🏡 وبلاگ 👈 http://darji.blog.ir
🏡 کانال 👈 https://telegram.me/TaleghaniDarji
سلام طالقان
سلام طالقانی
درود می گوییم بر تمام خوبی ها
تمام مهربانی ها و تمام بخشندگی ها
باز خورشید تابیدن گرفت تا در اورمزدشیدی (پنج شنبه) دیگر، صبحی دیگر برایمان ساز کند.
صبح که می شود دلمان غنج می رود، برای قمری های قمر خوان لب حوض، سرخوش و مست از برودت پاییزی
دل به زندگی دوباره می سپاریم
تا این پسین روزهای هفته را طرحی نو بیفکنیم و نفسی نیک تنفس کنیم.
حیاط دل را پاک کنیم و گلیمی خوش نقش بر آن بگسترانیم، تخت و نازبالش های ترمه دوز بچینیم و انتظار بکشیم.
انتظار میهمانی که در شروع روز همراه و همنفسی باشد و دل در نرد عاشقی از ما ربوده باشد.
بفرمایی بزنیم بر آن حبیب، هرچه داریم. طراوت، تازگی و نیاز تعارف کنیم و مهر بگیریم.
روزمان نیازمان باشد و دلمان خوش که فردا روز بهتری خواهد بود.
صبحتان پر فروغ و 💥تنور دلتان گرم💥
همدیاران عزیز
طالقانی و طالقان دوست
🍃🍂🍁☀️ ♡°♡°♡
✍ امید.م _ مهران
🎤خانم سیمین مصلحی_کرکبود
امروز 13 آبان شماهانی روزه...
شمای نامه. ..دانش آموزی روز..
دانش آموزان طالقان
روزتان گرامی