تعریفات و کنایه زدنهای طالقانی
نه اینکه چون خودم طالقانیاَم میگم، حقیقتاً فرهنگ گویشی طالقان، دریایی از معرفت، حکمت و نجابت در خودش داره. مثلاً در موقع تعریف کردن، ظواهرِ پر زرق و برق، چشم هیچ طالقانی رو نمیگیره و از کسی تعریف کردنِ طالقانی، در مورد صفتهایی هست که جزء فضائل اخلاقی محسوب میشَن و اگر هم مادّی باشند باز هم صفتی به درد بخور و برازنده در زندگی واقعی هستند.
بذارید یک مثال بزنم تا موضوع بهتر درک بشه. فرض کنید دو تا زن که یکیشون طالقانیه، میخوان از عروسشون تعریف کنند. زن اول، که غرق در زرق و برقِ پوچِ زندگی شهریه، میگه: عروس من، یه عالمه جاهازِ گرون قیمت داشت. خوشگلیشم که کامل، خانوادشم از اون باکلاسایِ مُد بالا.
حالا تعریف زنِ طالقانی رو ببینید: مینی عاروس، درس بُخواندیه، کارُمَنده. دوش بُدوشِ پسرُم کار مینه تا زندگیشانه بُسازه. (زنِ بساز در طالقانی این معنی رو داره، سازنده زندگی نه فقط سازگاری محض) اِندی دَس پنجه و هُنر داشت که اگرچه جاهاز بَر نَبَه اما خودشی بَ خوب جاهاز گَری کُرد. (اصطلاحِ عروس لازم نیست جاهاز بَر باشه، همینکه جاهاز گَر باشه کافیه. جاهاز گَری یعنی هنرِ درست کردن وسایل زندگی).
به این ترتیب طالقانیانی تعریف کردن، به جاه و مقام و ثروت و خوشگلی تعلق نمیگیره بلکه داشتن روحیه سازندگی، تلاش، خوشفکری و دانایی، موجب میشه که یک طالقانی از شما تعریف کنه.
تعاریف مصطلح در مورد جوانها اینهاست:
- زرنگِ پُسر/دختر
- شیر دختر/پُسر
- دَس پَنجه دارِ دُِتَر
- کاری آدُم
- سواد دارِ مردا
- زحمت کَشِ زاما
یعنی هرچی کارکُنتر بهتر، جوری که عبارات «کُولُش دِ خاک بلند میبو!» و «بالُش اِچینه سُمباده!» اوجِ شایستگی یک پسر برای ازدواج رو میرسونه.
از اون طرف، طالقانیها از آدمهایِ تنبل، مفت خور، بیکارِ بیعار و باری به هر جهت، بیزارند. «تنبله کین»، «خُرسِ خُوس»، «تَنِ لَش» و «بیعارِ غیرت» از بدترین صفتهاییه که میشه به یک آدم، نسبت داد.
در مورد زیبایی، طالقانیها آدمهای سختگیری نیستند. هرچند خوشگلی، مقبولِ ایشان است اما بَدگِلی (به قول خودشان)، آنچنان مذموم و مقبوح نیست. یعنی لازم نیست سر تا پا الهه زیبایی باشی بلکه با داشتن یک زیبایی کوچکِ ظاهری هم جزء مقبولها قرار میگیری. مثلاً زیبارویان از نظر طالقانیها اینها هستند:
- سرخِ دیم (کسی که لپهای سرخ دارد)
- اِسپی نُوچه (شکوفه سفید، کنایه از آدمِ سفید رو)
- نَعلبکی چُشم (آدم درشت چشم)
- خُرامان (کسی که با ناز و وقار راه میرود، دقت کنید حتی زیبایی فعل و رفتار مورد قبول است)
- خوش گَپ و خوش خنده
- اِسپی داری جور (آدم قد بلند)
- و حتی تَرگل وَرگل (یه آدمِ جوان که همین جوانی مصداق زیبایی محسوب میشود).
از آن طرف، زشتی صورت و ظاهر، کمتر موردِ تمسخر قرار میگیرد. حتی برای نام بردن از افرادی که زشترو هستند، به جای صفات نامهربانانهای که در دیگر زبانها وجود دارد، از کلماتی نظیر گاگیلی، که یک نوع نانِ کم کیفیت است و اصطلاح «برکت زیاد» استفاده میکنند. برکت زیاد، کنایه به غذایِ بدطعمی است که هیچکس نمیخورد و اضافه میآید و برکت میکند! از سویِ دیگر، اطلاق این اصطلاح به دخترانی که بهره کمی از زیبایی دارند، شاید یک نکته حکیمانه در خود داشته باشه. اینکه زندگی با چنین دخترانی، بسیار پربرکتتر و سعادتمندتر از زندگی با دخترانِ از دُماغِ فیل اُفتاده و از خودراضی است که فقط پِی قِر و فِر خود هستند و معمولاً ثمری جز خانه خرابی برای همسر خود ندارند.
به قلم: سیمرغ
گروه تولید محتوای درجی