درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چپاک» ثبت شده است

چپاک 8: یال عزیزه، تربیتش عزیزتر

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۵۷ ق.ظ

چپاک تهریف میکُــرد:
این دوره یی یالان ماشالا همه شان حضرت سلیمانی جور پادشاهی مینون و آقــا، ننه دی گِــردی یِنه  هُد هُد حلقه به گوش.
ای خاک جمیع دو عالم دَکُنـُــن  مایی دوره سَرَ که مایی سطح اجتماعی یه کُــلاچه بـُـزی قایُـده دی نَبَ.
الان اگه یالو بَــگِی که کُفت بیگیته چوشموتی سر ابــرو دَره اٍچینی گـُــراز وحشی همچین میا دلچالتی دُل و دِمیقـُرانه آدومه که پِشیمان میگِردی از هرچی زُن ببردون و یال دار گـــِردیَن

امبـــــا چه نیم ؟؟. قِـــدیم تا حال بگُتی یِنه که،،، دِوری طـــِـــوری،،
حالا مایی قُسمت درد و بــلا گِـردی و این آقازادانی قُسمُت دی اربــــابی.
آقایی دست دِ یَک جور کتک میخوردیم
ننه یی دست دَ یَک جور
کوچه یی میان یَک جور
مدرسه یــِو و مدیر و ناظمی دست دَ یَک جور کتک میخوردیم
گَته بُرار و خاخوری دست دِ یَک جور و آقای همساده دی هر وقت مارو میدی فقط یا فاهش میدا یا لَگه میزی
به عبارتی مثلث زندگی ما میگردی: باخوردون.... باخُتُن.... کتک باخوردون.
اگر یک دوربینی همرا مایی دوره رو ضبط میکوردن بالاترین رتبه واژه گان در طول فیلم ، تعلق داشت به :
نکُّـــــــــن.... نکـــــــن
صغیر پُدسسوخته
ذلـــیل مرده
ننه ت بمیـــــــــــــــره و آقات بمیـــره
بیشَـــــــرُف
لانتـــــوری
یِتــــــــیم بُـــــمانی
جیــــــــرو یا همان ( بیا پایین)
و البتع واژه گان مذهبی از قبیل
یا حضرت ابوالفضل
یا ایمام رضای غریب
البته بالاترین  رتبه مربوط بود به نَــکن نَـــکن
واقعا ما چی میکوردیم که این دوره یی یالان نیمینون!!!!
خانه تَش میکشی یِ یم؟
قتل میکوردیم؟
راهزنی میکوردیم؟
سرقت مسلحانه میکوردیم؟
آخه چـــــــــــی میکوردیم ما؟
یه بایره توپ پلاستیکی بَ ، یه خاک وازی بَ ، یه کارتون هادی و هدی و آق بابا بَ که آدوم قبض روح میگردی تُماشا میکورد و یه کیش تفنگ وازی و سگ کُته و گربه کُتانی پِیا کوردون....
این مایی زندگانی بَه...

هنوز نفهمستوم مایی دوره چه علاقه یی به جــَرشی ین از در و دیفال و درخت و این چیان داشتیم
شایدا کتک باخوردون د فورار میکوردیم.
عملا ما جزوی از حیات وحش بودیم و با هر مــــــُـــندل میکروب و ویروس و آبله مرغان و اوریون و سرخکی همرا دی رفیق فاب بی یِ یم.
این دوره روانشناسان میگوعن اگه یالو کتک بزنی اونوقت سرخورده میگرده و دیگه شمایی حرف اویی سر در نیمیشو و گپتانه دا نمیگیره...
خوب ما که انـــدی کتک باخوردیم الان سرخورده آدومیم؟
الان دیوانه ایم؟
الان جانوریم؟
چه بُـــلا داریم؟
ما گو از وقتی اذان مایی گوش بخوانسون همه د کتک باخوردیم ، آیا تربیت نُداریم...؟
مایی آقاجان نود سالشه و یه اخم که مینه ما خِوف مینیم و شولوارمانه خیس مینیم .
این دوره یی آقا ننه هان خودشانی اختیار دستشان در نَـشو ، عیسه یالی کنترل گری  پیشکش
بچه هنوز پستانک دهنش میسوُجه و کلامش اچینی حکم حکومتی رو میمانه.
چند وقت پیشان مایی خواخور زا مونه میگو دایی
--- جان دایی.. بله؟
شما وقتی مونی هم سند و سال بودی حتما خیلی بدبخت بودید که اونوقت موبایل و تبلت و پلی استیشن نداشتید ، آره ؟
بگتم آره دایی جان.... ولی الان خیلی بدبخت تر هستیم که شمایی گیر دکتیم..
خوب الان این یال لگه نیمیخوا؟
یه شپاتی اون بَل بَل  گوششی بیخ نیمیخوا؟
صغیر رو هیچی نَگِی ی درسته میسُراوانـُه آدومه.
اون لا بِشی بی یَم عروسی و مایی عزیز رفیقی بچه مونه بگت عمو عمو ...
جان عمو...؟
تو قدت بلند هست تورو خدا منو دوش گیر مثلا تو خـــر هستی و من سوارت بشم
بگتم پدسّوخته صغیر، خـــر اون باباته که تورو پس درنگتیه .خر اون آقاته تورِ تربیت یاد بُدایه و تو دی اویی قشنگه خر کره هسّی . حالا یه جُفت بزن عمو ببینه... آفرین
الان این صِغیــری دهنه فلفل هندی دکوردون جایز نیه؟
القصه که مایی دوره و این دوره خیلی توفیر مینه .. اون دوره گَت ترانی دست د کتک میخوردیم و این دوره یالانی دست د و انگار که کتک باخوردون مایی پیشانی نوشت هسه.

 

نوشتار فوق یک طنز اجتماعی بود و پرواضـح است که نه تنبیه بدنی در آن زمان صحیح و جایز بود و نه بی قیدی ها و چهارچوبهای تربیتی این دوران
در پایان ، این نوشتار طنز را به کلامی زرین از استاد شهید مطهری مزین میکنم که میفرماید :
یکی از بزرگترین عواملی  که موجب افت فرهنگی و انحطاط تربیتی و ناهنجاریهای اخلاقی و عقب ماندگیها اجتماعی در سطح جامعه میشود چیزی نیست جز مصیبت نازپروردگی نسل جوان آن جامعه

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۹ ، ۰۹:۵۷
درجی طالقانی

چپاک 10: نانوایی سنگکی

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۸ ق.ظ

کاری سر دبی یَم که زنُـک زنگ بِـزی که مـــــرد
---ها
راهی سر یه دو پر نان هاگیر بیور که نه کُــندیلی میان آرد دَرِ و نه اَهَرکی دل دان دَرِ و نه چَلکی سر نــان..
بتوم یعنی ما اندی بدبختیم؟ حالا چبه مونیب تعزیه میخوانی؟ خـــــا
مونیبه شاعر گردیه و چطوری قافیه سُرایی دی مینه
ظهر گردی و راهی سر بدی یم یه نانوایی لواشی راهی سر هسّه
ماشینو بداشتوم و بشی یم نانوایی لواشی دل
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا نانوایی هسه یا کانون بازنشستگان؟؟
بدی یم پانزده نفر پیر مرد خوش شانس نشتی ین ، خوش شانس از آن روی که به پیری برسی ین . حقیقتا این دوره مهر مرگ به دلیل کهولت سن کم کم داره از ثبت احوال جمع میگرده
این گردی پِشیمان گردی یم و بتوم اگر وایَسوم یه نصمه روز عمر بر سر دو پر نان بُدامه
از اَســَّـــر راه کتوم و پیشتر یه نانوایی سنگکی دبه.
خلاصه که دِلشی یم و بدی یم عِــوهااا
باز صد رحمت به قبلی. اینجه خود دفتر مرکزی کانون بازنشستگانه..
عجب گیریفتاری گردی ی یم این پیر مردکانی دست د.
این شهر به این بزرگی رو قُرُق کوردی ینه.
بیست و پنج نفری دبی ین ... آخه مگه این محله یی دل چندتا پیر مرد دَرِ؟..
حالا همشان دی نان میخوان؟
زنگ بزی یم زنک که زن ، همه نانوایی هان رو پیرمردکان عملیات انتحاری بزی،ینه.
اینان فوکر مینون قدیمی جور قحطی میخوا بیا ..حالا نیمیبو یه کَته استامبولی بَپَچی باخوریم؟
آخه مرد... آبه گوشت بار کوردی یمه.. یا نیـــا یا با نان سنگک بیــا.
گوشی رو قطع کورد..خدا مایی زنک رو بداره ، هم آبه گوشت خیلی دوست داره و هم صراحت لهجه خوبی داره .
ای خداه ..حالا چه خاک سر کنم؟
  بدی یم چاره یی نیــــه و بنشتوم و اوشانی کُتــاری بیخ دیم کِتی یم.
یکی شان از دوران خدمت در اداره مخابرات تعریف میکورد.. یکی شان تحلیل های اخبار بی بی سی میکورد. یکی شان مفسر اخبار روزنامه و الباقی کلا واحد تولید خبر بی یَن .. همانجا خبر تولید میکوردون
نیمیدانوم چبه آدومیزاد هرچی پیرتر میبو علاقه بیشتری به اخبار پیدا مینه.
از علت بالا رفتن قیمت نفت برنت و ربط اون به پسته رفسنجان تا
  مشکلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و بی وفایی فرزندان و خریت نسل جوان و  سر آخر دی فاهش و کتره.
یکی شان خیلی بی ادب بَ..صغیر کلا کمر به جیر گپ میزی. هرکس هرچی میگوت او دی آخرش یه قشنگه فاهشی همرا تکمیل میکورد و فوکر مینوم صراف بَ ، آخه متخصص تبدیل قِـــران پنجاه سال پیش با ریال الان بَ... تو اورو میگتی سال سی و دو یک کیلو لوبیا چیتی چند بیه ، دقیق تورو میگت.
اندی گب گب و نک و ناله کوردون گو مونی کله کاس گردی
از دریچه تنور فرشی از سنگ ها دیار بَ و تَشی نور اوشانی سر میتابی و گویی جهندمی ترسیم و تشبیه بَ..
انگاری اون تنوری سُنگان ، خلق الله هستند و اون تنور دی جهندم موعود
ولی تنور ویشتر شبیه همین دنیا بود و سنگان دی همان خلق اللا و تنها شانس بیرون بشی ین از آن
  چسبیدن به نان مرگ.
تنور دنیایی سراسر به جنس رنج و تقلا و ترس و آدمیان دی یه بزک به اویی لمچ و دیمان میمالن که شایدا حقیقته بتانن پنهان یا فراموش کنند.
اون طروف آقای شاطر دی فقط ویبره میزی و الکی کین میکتانست و هر ده دقیقه دوتا بسوته
  نان تندور د درمیورد و چندتا سنگه از تشی بیخ نجات میدا..
حالا اینان به کُــنار... بازنشستگان دی زیر ده تا نان
  نیمیگیتون.
یکی یشانو بگتم عمو جان، شمایی خانه برنج دِنی؟ شما فقط نانی همرا خیکتانه سیر مینین؟ شما که آفتاب نزیه این نانوایی یانی مِیمَلید... خب سه تا هاگیر به بقیه دی برسه.
بدی یم غضب کورد و هیچی نگت.
دوتا دی اضاف بخرس که مونی غیض رو جروره.
همانطور الرگی جور تشی سر بپر بپر میکوردوم که بدی یم آقای شاطر اون سیخی سر نان کنجدی هانه اوزان مینه و کسی دی کاری نداره.
بتوم آقای کین کتان آیا اون نان ها صاحب دی داره؟
بگت نه.... میخوای؟
بتوم خاک عالومه دکنن سرت
  صغیر یتیم..خب زودتر میگفتی..اونجا بفهمسوم که اون گته نانانی قیمت هزار تومون گرانتره و پیرمردکان اورو کار نودارون .
جلدی پنج تا بخرسوم و فوراررر کوردوم.
حالا هی پشتمو نگاه دروم نکنه این پیرمردکان مونه پیا کنن.
بشی یم خانه یو خیلی ناز بوداشت نان ها رو بنگتوم سفره یی دل و زنک رو بگتم زن ، این یک پر نانی ارزش از یه گوسفندی گوشت د ویشتره
تو نیمیدانی به چه جانکنش
  اینانه از کانون بازنشستگان صید کوردوم و حتی سُنگانش رو دی سوا نکوردوم و بیوردوم.

کمتر باخور که ایمروز جهاد و طوفان کوردی یمه، تو مونه بگو بشو خرمن کن و چپر بکش و آسیو ببر و آرد تر کن و نان دبند ولی نانوایی نشو
زنک خنده یی کورد و بگت عیسه دوتا نان هاییتی. ببین میتانی کفتـــمان کنی

🌸🌸

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۰۹:۲۸
درجی طالقانی

تجویز چپاک برای ایام کرونایی

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ب.ظ

استرالیایی سر و کین بَسوت، کجا اینطو خدایی یقه رو بیگیتون که چِب بُلا نازل مینی؟
طبیعت همینه دیگه....
خلاصه که بدانید و آگاه باشید خودتانه اندی کوری هانِدین...
همیشه این مصیبتان دبیه ، بدتر از اینان دی دبیه ، گنداله مطالبه نخوانین ، هر فیلمی رو واز نکنین. نازنین نِت رو حَرِویم نکنین، این شانتاژ خبری مبنی بر جذب مخاطب توسط ری اکشن روانی ناشی از غم و ترس و اندوه رو مدیریت کنید.
دنیا د پست تر و بی وُفاتر دِنیه.
همینکه آرزوی نفس بَکِشی ین و سولامتی داریم یعنی با همه این حرفان باز زندگی شیرینه.
هر سالمان همینه ، حالا چندسالی این اینیستا و تلگرام و واتساپ بیومیه. پِریجن د اخبارو رد مینون هرچی بخوا ویشتر مردمی بورمه رو دروره سُوا مینون ...

مونی تجویز اینه موبالانه کُنار بَنگنین
تیلویزونی کنترله دست گیرین
همه چی گل و بلبل ، گلَستان ، دنیارو تش و زلزله یو سیل و فقر بیگیتیه آسمانی کین سوراخ گردیه ما فقط جیر کِتی یِ یم همه چی یا درست پیش میشو یا انشالا که درست پیش میشو

هر وقت دی خسه گِردی ی ین یا بیخوابی بِزی سرتان بزنین کانال چهار‌
یه میز و دو تا صندلی دو نفر همیشه خدا بیل دمه ای جور سیخ بَنُشتون کاری ندارن دلار چند گردیه ، کورنا بیومیه، ریقنا بیومیه ، هر بشکه نفت بیست دلار گردیه ، کجا انتحاری
  بِزی ین ، کجا اشتباهی بِزی یَن ، هیچ.
دنیا رو آب ببره کانال چهار خودشی کارو مینه
خودشانیبه فیلم تفسیر مینون که اینجای فیلم مثلا اون مردُک دس دکورد دوماغی دل کارگردان میخواس فلان منظور برسانه که دنیا خیلی مصرف گرا گردیه میشا بازیافت کوردون ، شعر میخوانن و هَله نُتانسی یَن خیام بدبخته مِی ملکوتی بخورانن
معضلی گردیه این حِکیم عمر خیام
ولی خیلی تقلا درن
یا چب سهراب بَگُت آب را گُلُ شُل نکنین.
هگل و اسپینوزا رو میزنجُن و خودشان دی نمیدانن شر اصالت داره یا عدم خیر میبو شر

خلاصه دنیاییه این کانال چهار
جان میدیه باخُتُنیبه
اوشانی که خیلی وضع روحی شان خُرابه تجویز کانال چهارو مینوم....

چیمیدانوم والا

انشااله که سال نو قرنطینه ای دل مبارکتان باشه.
سال خوبی داشتی باشید
هرچی ننه تان یا خانمتان شمارو بَگُت یه جوری سیاست خرج بدید یه جوری رته بدید تا این وامانده دوران تُمان گرده و اسارت د آزاد گردیم
خلاصه این بیصحابه ریقنا رد میگرده میشو
منتها
اعمال شما قرنطینه ای دل تا قیام قیامت باقی میمانه
نسوانی
  حافظه در عالم ماده تجلی خداوند تبارک و تعالی یی لِوحه محفوظه

وقتی یه چی بِشی میانش دیگه نه در میا نه پاک میبو نه هیچی

نود سال دیگه زونوکی همرا دهواتان گرده هرچی این دوران کُردی باشین فناره مینون میزنن سرتان

خیلی مراقب باشید
وضعیت این د بعد اُمُرجُنسیه
اضطراریه

اندکی صبر سحر نزدیک است

شاد باشید

به قلم: حامد نجاری (روستایِ گوران طالقان)

با سپاس از کانال طالقانی‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۱۶
درجی طالقانی

دودی مردُوک در خیابان ولیعصر

يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ ق.ظ

ساعت ۱۱ شب بود، مسافر طالقان بودیم.

هشتاد تا دَبه خالی و بپوسیه فرش و بوشکوسیه جا کفشی رو به چه بدبختی جا بودام صُندوقی دُل و همین بنشتیم که راه کوعیم، بِدی یَم گِیجِ بنزین، مِـیِـّتی جور بَکتیه و چراغ بنزین روشون گردیه.

ننه آقامه پیاده کُردُم و بَتُم شما بِشید خانه، مُن میشُم بنزین میزنُم و وِمیگردُم.


نزدیک ترین پمپ بنزین سر میرداماد و خیابان ولیعصر بَ. حالت عادی، نُصمه شو اونجه سگ پَر نمیزی، اَمبا حالا مایی شانس، صف گِردی بَه اِچینی دهه شصتی صف قند ‌و شکر. یه چهل تا ماشین مونی پیش دِبی یَن.

یِهو بِدی یَم یه مُهتاده مردوک، سیگار به دست، دَره طِو میخوره و دانه دانه ماشینانه سرک میکشه و گَدایی مینه.
شیشه ماشینو بالا بودام
  و خودمو به خِو بِزی یَم که رَد گَنه.
بَرسی به مایی ماشینو تق تق بِزی به شیشه.
او رِ دا نیگیتوم و در حالت ایستیراحت محل نودامُش!
بِدی یَم باز تق تق... تق تق... پِدَسُوخته دَبه شیشه رو جا دِ در میورد.

بدی یم این از اون سگ چوموکانه و میخوا اویی پیش وایسی تا بیخیال گرده.
با عصبانیت، شیشه رو پایین بودام و بَتوم چی یَته؟

گَند و کُثافت و رُشک و اُسپُج، سر و کلهُ ش د میبارُس!
واقعا نَشعه نَشعه بَ و بگوت: چرا شیشه رو پایین نمیدی مشتی؟
-- چیه؟
--مشتی یه دیویشت تومون بده میخوام برم نون بخرم!
بَتوم: چرا دروغ میگی؟ از من ساق و سالمتری بشو رَد گن. الکی هم لنگ نزن، مون دِ سالمتری!!

شیشه رو بالا بودامو و یه دو دقیقه گوتوروم بزیه  با اون کُفت بیگیته چُوشمانُش که از میان یه مشت ریش و پشم برق میزی مونه نُگا دَبه و زیر لب نمیدانم چی چی وِد وِد کورد و طِو باخورد و بَعش...
قطعاً جز فاحش و کَتَره احتمال دیگه یی نمیرفت که چیزی بَگُتی باشه


یه ده دیقه بگذشت و دُواره بیومی بِزی به شیشه

تق تق تق...
اِی کُفتِ کاری
شیشه رو پایین بُدام و بَتوم: ها دیگه چی یته؟
بگت: اَشَن من دروغ میگم! اَشَن من دروغ میگم! اَشَن من دروغگو... آخه خاک تو اون شَرِت، دیویشت تومن هم پوله؟ بِژَنم همینجا صدای سگ بدی؟؟ بدبخت گَدا...

بتم: حالا جوش نیور هرچی بِزی یِی بَپُروس.

 

از اون لحظه، تا خود طالقان میخندی یَم. یِتیم او گدایی میکورد و مونه میگو گدا!!

اَندی غضب کوردی بَه که مونی گومان اگه پنج تا نعلبکی تریاک دی میزی ساق نمیگردی.

بِین دروغ چه چیز کثیفی هسه که اون دودی مردوکِ بی عارِ بی غیرت دی بهش بر باخورد.

شاد باشید

نویسنده: حامد نجاری، (روستای گوران طالقان) بر اساس داستانی واقعی

خوانش: سیده مریم قادری، (روستای اورازان طالقان)

دریافت فایل صوتی (دانلود)


TaleghaniDarji

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۵۶
درجی طالقانی

چپاک ۱۹: طالقانی فـــــــلکه آب

جمعه, ۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ ق.ظ

این روزان هوا بدجور سرد گردیه و طالقان دی کُف یکون، اندی خُنُــکه که کمره سُنگ لاب میبو.
اینجور مواقع یک خوفی طالقانیانی جانی میان دره که مایی خانه یی لوله هان آیا بَتِرکیه یا نه.!؟
از این روی، بستن فلکه آب در آخرین اقامت پاییزی در طالقان، جزو اوجب واجبات محسوب میگرده و در طی مراسم خاصی چون جشن مهرگان در ایران باستان یا مراسم خرمن چینی در قدیم برگزار میگرده.

این بیصحاب فلکه، حق واز گردی ین تا اول بهار رو نداره.

این مراسم دی اینطو برگزار میگرده که در آخرین لحظات حضور اقاجان داد میزنه:
صغیــــــــــران پایسین کُشتانه دکنن فلکه رو میخوا دبندوم😹

بعدش شیران واز مینه و جرترین شیری سر دیمشانو مینگنن و همچین پووووووف مینون که ساختمان لرزه میکوعه و لولانی مهره ماسوره در میشو!
عِــــــو تخلیه میگرده!!

حالا اگه تو دلت بخوا زمستانی دل، یگ روز بشی طالقان، اصلا آقا ننه تورو کیلی ها نیمیدی ین که بشی خانه یی دل، که نکنه فلکه رو واز کنی و آب رو تخلیه نکنی و لوله هان بترکه.

اون لا یَگ چی مایی چپاک مونیب تعریف کورد تا دو روز میخندی یم😂

میگوت: تازه نوموزه کوردی بی یَم و زمستان راه کتیم بقولی دو نفری همرا بشیم طالقان.
چون قاعدتا سفر دو نفره به طالقان در غیر از زُمُستان مقدور نیه و تو این بیصحابه ماشینه به نیت طالقان که استارت بزنی، ننه و آقا و برار و خاخور و عمه و خاله رو میخوا بَبِری، انگار بیعت با خوارج مینی اگه ماشین دو نفر سرنشین بشوعه طالقان.

میگو تا طالقان برسیم، نود بار مامان زونگ بزی که:
پسر  فلکه رو واز نکنی
ننه تویی قربان گرده فلکه رو دست و پر نزنی روووو
بُلات ننه یی سر سُفارش نیمینوم فلکه رو کار نوداشتی باشی..!

حالا نود بار بگتیه و بعدش میگو: سُفارش نیمینوم.

توگو پی یَر و مار سفارشو دروردی
_ چشم.... چشم....

- اصلا اون خُنُکه خانه یی دل میخوا بشی چِنی؟ بشو میدان تفریحتو کن و وگرد

همین برسی ی یم شهروک، بدی یم ایسه آقام زونگ بزی
تا اون موقع نفهموستیبه مون راه کتی یم بشی یمه طالقان و ننه می گپانه گوش گیتیبه و حالیش گردیبه😁

- الو
_ جانم بابا
- جانم و زهر ماهر پدسّوخته صغیر 😠
جانم و کفت کاری 😡
یِتیم، بابا بمورد راه کتی یِ ی بشی یِ ی طالقان چو خاک سرت کنی؟ 😤
آخه مگه عقل تی یِ ی سر دنی؟ 😡

حالا مون دی زونوکی پیش آبرو داری مینوم و الکی تلفونی پشت کله رو جرو و جیر مینوم
_ بله بابا.... چشم بابا... حتما.... زود برمیگردیم ... نگران نباشید🙄😒😂😂
- نگران چی نباشم؟
بُ خدا به این وقت اذان، اگه اون فلکه یی ور د رد گردی، تویی جیگرو در میوروم
فلکه ره واز نکنی پسر....
.
_ چشم بابا... چشم😩

- اون اگه واز گرده که مون بُدانم و تو، چُسُنه چاروکی جور پوستتو در میوروم
ایسه بِین😤
اصلا اینانه وُل کن
تو مونیب بگو بشی یی چو خاک سرت کنی؟ 😡
تو فلکه رَ دست بزن تا تورو حالی کنم میکوشومت یا نه 👿

البته دقیقا آقایی منظور همان قتل عمد بود و هیچ برداشتی جز این نمیشد کرد
😂😂😂

به یه بدبختی گوشی رو قطع کوردوم و حالا زونوک دی خیال مینه:
میگو وااااای
طفلک بابا مامان چقدر نگرانمون هستند.☺️🙃😌

مون دی خودومی پیش بگتم:
آها،،،،
خیلییییییییییییی
اوراح خیکم😂😂
.
از اون سال تا حال وقتی هوا خنک میگرده و شوکی میخوسوم، کابوس مینوم که زونوکی همرا بشی یمه طالقان فلکه رو دی واز کوردی یمه و خانه رو اِو بیگیتیه و  آقاجان دی یه قُرمُزه آچار شلاقی همرا مخصوص لوله کشی مونه پِیا کوردیه که واقعا بَکوشه.😆😅

شاد باشید🌹🌹

✍ نویسنده : حامد نجاری - گوران
🎤 با صدای: سیده مریم قادری - اورازان  دریافت کنید (دانلود)
عکس: مسیب آرانی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۴۸
درجی طالقانی

چپاک 18: تِقّی صُدا

شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۲ ب.ظ

یال بی یَم و خدایا دور کن شیطانی کینی پارس. قِدیمان اگه یادتان باشه، لحاف و دوشوکانه، معمولاً گوشه اتاق دِچیه میکوردون و یه ملافه دی رواَش میکشی ین و اون بیخان دی نفتالو دِمیکوردون که  لَمک نکوعه. این دوره یی جور نبه که خانان کمد دیفالی و این چیان دباشه.
یک روز بشی بی یم اون لک و لایی سر و وحشیانی جور بُمبوروک میزی یم، اندی جفتک بپران بزی یم که یَگهو لحاف دوشوکانی چینه بیصحاب اون بیخ و بُنوره دِ دَگـِـــردی و اچینی برج های دوقولوی یازده سپتامبر سقوط کورد و جیر کِتی یم و  بالم ارنج د درشی.
حالا ترسوم د تو بَگِی جیک بزی یم ، نِزی یم.
اگه صدام در می یِ یمی میخواس دوتا درد رو بُداروم. یکی دستی درد، یکی ننه یی کتکی درد.
هیچی، مونه ویگیتون ببردون درمانگاه، حالا مایی شانس دزدی به ما واکَت مهتابی شِو گردی.
 همین برسی یِ ی یم آجیر خطر بزی ین و درمانگاهی درو دَبَسان و قلف و کیلی کوردون.
جنگی دوره بَ
اون گور به گور صدام که خودوش و پی یَر و مارش و هفت جد و تخم و تبارشی  روحو قبری دل تش بکشون تهران رو بمباران میکورد و هر شِو یک وَرو میزی.
تا کیانه کی هرچی بنشتیم درمانگاهی برقان بشیبه وبرق نی یومی و ما دی نصمه یی شو  دَگَشت کوردیم سمت خانه.
خدایا دور کن غریب کوره شیطانی بی یِ یم
مون نیمیدانوم یا ما ساق نبی ی یم یا این دوره یی یالان ساق نیون.
هیچی، برسی ی یم خانه یو مایی ننه طبابتش رو شروع کورد و  طفلک یه بَرکَر بنگت اتاقی دل و وشته یی نموک دی دکورد اون میان و بگت همینجه کینتو مینگنی و دستتو دکن این دل و  وَرز  بدین.
مایی شانس اون شِو مایی همساده دی بیومی مایی خانه که فیلم اوشین رو بِینون.
اوشین دبه پخش میگردی و همه دی اُسکوب بزیه نگاه دبی یِ یم.
اوشین ورفی دل یخ میشکی و روخانه پیان بایره امراض و چرکه خَرقه هانو میشورد و مایی بورمه درومبی به
حالا مون دی از یَگ طروف درد
از یَگ طروف دستوم برکری دل
از یَگ  طروف دی قفلک بزی بی یم اوشین نگاه میکوردوم
آقا یَگهو مایی کله شروع کورد بخارسون و همین نغافلی اون وله بالوم رو جَروردوم که کله رو بخارانم
تَق    تِق    تِق
اصن نفهمسوم چو گِردی و بترسی یم و دست به پیله بنشتوم و بدی یم  همه مونه نگا درون.
حالا همه خال کوردون مون بی ادبی کوردیمه و باد در کوردوم.
😡 صغیر یتیم بماند بی تکلیف!   ای کُفت کاری!   ای مرض!   ای درد بی درمان!   ای نیم مونی اُزاروک
حالا دستت درشیه، کینتی چفت و بند دی درشیه یتیم؟
😩 بابا جان مون غلطه کار نکوردوم، دستوم صدا بودا
😡 خفه گرد، صغیر گوزون
😩 ای بابا... گیریفتاری گردی ی یم.... بابا جان مونی این صحاب بمورد بال صدا بودا.
حالا هرچی دلیل و برهان بیور مگه باوور مینون؟
بابا جان ، ننه جان ،مونی کله بخارست و بالمو جروردوم و  تق صدا کورد ،
مونه بدبخت گو اینجه پیز به کین بنشتوم.

دستمو پیشوردوم و بدی ین که دست خجیر واز و دبست میبو و رژ گردیه تا باور کوردون
آها
از نبودن دلیل کذب مدعا استنتاج نمیشود.
دلیل و برهان نداشتم که مون غلطه کار نکوردوم. امبا نبود دلیل موجب نیمیگردی مونی مدعا از بیگناهی کذب و دورو باشه.
این مونیب درس گردی در قضاوت

وقتی خنده تان تمان گردی شماییب دی درس گرده.
شاد باشید🌺


✍ نویسنده : حامد نجاری - گوران

 

 

برگردان "چپاک  ۱۸" به گویش بایزرودی
برگرداننده: آریو برزن کیان - گته ده

ایمی سر گذشت
وچه بیه مه، خدا دور کن بیمه، شیطونی کینی پارس.
اگه شما ره یاد بو، مارون اندی لک و لا و دواج دوجمبیه نه، خدا بدونه، تا چاچ لک لا بیه، یک گته لابند دی  وی سر کشنبیه نه. لک و لای بن دی  نفتالو ریزنبیه نه تا لمک دنه کوئه. اللونی جور نبیه گو، خونه گازکشی بو چارتا پتو داشته بی.
یه روز بشیه مه لک و لای سر، هی خدمه جور دار و بنه بزامه، یک دفه تمام دشک و دواجون غر بزا، اچین بو نیویورکی برجه د قلو بریته، من جیر کتمه، می بالسکین درشیه.
اسا ترسمه گپی بزه نم.
اگه می ونگ درآمبیه، د جور درده واسسه تحمل کنم، هم درد درشینه بالسکین، هم شپپاتی باخردن.
خلاصه منه ویتنه ببردنه درمونگاه، اسا نوبت که می دزدی برسسیه، مهتابه شو ببیه.
همینکه برسیه می، درمونگاهی دری گل، آژیل خطر بزانه. ووووو‌‌‌‌و
درمونگاهی دره دبسسنه و وره قلف  و کلی بزانه. جنگی دوره بیه. اون صدام بباس سگ، وی جدو آبایی قبر تش هایره، کرجه بمبارون کنمبیه، هرشو یک جاره زنمبیه، یک روز زورآباد بزا، یک روز امی خونه ای دسشویی ره بزا😄😃😃
تا کیهانه کی بنیشتمی تا درمونگاهی در وا ببو ولی وا نبیه، برق دی بشیه بیه...
خلاصه وگرسسه می به طرف خونه.
همینکه برسیه می خونه، می مما طبابته شروع کرده..
یک لوی ره او دکرده و وشته ای نمک دکرده وی دله، وره هدی بدی بزا. منه بوته خدتی دسته درینگن اویی دله، اون یکی دسسی همرا وره بمال.... می بد شانسی، اون شو امی همساده بیما امی خونه تا فیلم اوشینه بیاشن. همه اوشینه یاشمبیه نه. اوشین ورفی دله ای، یخه اشکنمبیه، چغره لباسونه شورمبیه. می مار و همسایه زنک اوشینی سر گذشتی به برمه کنمبیه نه. من دی می دست دره لوی دله، دره اوشینه یاشه مه. آقا یک دفه می کلله، شروع بکرده به خرش بکردن. یک دفه ناقافلک، وله دسته جور اوردمه، خدمی کلله ره خرش بدیم.
تق   تق   تق
اصلاً نفهمسسه مه چی ببیه، خلی بترسیه مه. بدیه مه همه، واچردنه منه یا شندنه. همه فکر کردنه، می کین درشیه.
می مار منه بوته: کفته کاری، بی تکلیف، صغیر عمه بمرد، ای درد بی درمون بیری. تی دست درشیه، نتوندی خدتی کینی چفت و بسته بداری.
اسا اماره گوز بار کندی؟😄
جانه مار، من غلط ... می دستی صدابیه...
خفه بباش... صغیر گوزنه کین...
ای بابا عجب گرفتاری ببیه مه، می بالی صدابیه...
هرچی من دلیل بیوردمه، کسی ره باور نبیه...
جانه مار، مما جان می کله خرش بکرده تا باله جور اوردمه ...تق صدا بدا.  من گو خدمی پیزی سر نیشتمه...
وختی شمی خنده تموم ببیه، شما عِربت بیرین.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۱۲
درجی طالقانی

چپاک ۱۷: پشمله کُت

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اون شب همه فامیل جمع درومبی بی یَن دایی عزیزی خانه و چهل پنجاه نفری یال و قالی همرا قیامتی گردیبه.
سالی یکبار دایی عزیز همه رو دعوت میکورد و یه ولیمه راه سولامتی میدا. اون سال امبا دایی عزیزی تازه غریبه زوما و خویشانش دی دِبی ین و یه اُزگه همچین مجلس سونگین گردیبه.
آقا جان دی نمدی کلاه بر سر و کت بر تن و تسبیح به دست صدر مجلس بنشتی و هرچی کوردیم اون کُت رو دروره در نیورد که نیورد.اویی گوشان سونگین گردیبه و گب نیمیزی و بیشتر مستمع اصواتی بود که هر از گاهی گوشش میشنوعوس و چشم از تسبیح ومیت و به سمت صدا وِمیگِردی.
ولی تا اخر مجلس اون پشمله کُته در نیورد که نیورد.
یه قدی بگذشت و مجلس به گروههای سه یا چهار نفری تقسیم گردی که هر گُله رَ یه چَکُن رهبری میکورد و این میانان دی کیشکه یالان بمبوروک میزی ین و کوله دکتی بی ین و خلاصه گب به گب وانیمیکت.
پدر و مادرانی وظیفه  دی جز کینی سر سرکلاب بزی ین و به غیظی تصنعی یالی اسمو صدا بزی ین هیچی نبه، اون دی اینه یی واسان که نگن این یال بی پدر مادر کتیه.گاهی دی یک دست انگله به این گَله چموش.
اِبـــی مایی خاله پسر دی موبال به دست  یک کُنار دوره بیگیتیبه و  عسکانی که طی اخرین سفر به انتالیا گرفته بود نشان میدا، تو بَگو همیشه هر خانواده یی دل یه نُنگ خلق خدا هسه و ابی مظهر تجلی اون بَ .مایی گته خالک دی یواشکی اورو میگُت :
.-----خاکان سرت، این سرو کین لوختان کی یون؟ این شیاطینی ور بشی ی ی چو خاک سرت کنی؟ همه پای پیاده میشون زیارت ای اُزاروکی خاک تویی سر دکنن این جهندوم دره کجه یه تو بشی ی ی این یاجوج ماجوجانی ور؟
---- مگه چیه خاله جان؟ بدن انسان جزوی از طبیعته ، هرچی دی طبیعی باشه قشنگه
-----خاک جمیع عالوم تی ی ی سر ، بی تکلیف بی غی ریت
ابی دی با شیطنت میخندی و خاله فاطی دی با اون چهره فربه و مهربانش هم فاحشش میدا و هم هوزوم کوردیبه همه عسکانه بِینه .
اون دست مجلس دی دهوا دبه که مردکان و زنکان  این محاسن و معایب رو دارند و مایی خاله دتر که تازه یک جلد کتاب ژان پل سارتر بخوانسیبه به طرزی مضحک پاراگرافانه حفظ کوردیبه و {هودار پی} یَگ چی بولغور میکورد و با یه تیک عصبی فرفری کفت بیگیته گیسشی همرا که از چارقدش بیرون بزیبه به دور انگشت اشاره هی پیت واپیت میدا
یه چند سالی بَ  دانشگاه آزاد نیمیدانوم کدام کند و کومال درس میخوانس و اندی اویی خیک خانم مهنُّس خانم مهنس دبسا بی ین که خال میکورد این آسمانی کین سوراخ گردیه و او فقط جیرکتیه و از زورِ بار دی گب میزی ی ی اظهار فضل میکورد که زورانه میخوا اینطو گوآله یی دل بنگنی.
حال مون نمیدانوم چهارتا کتاب تربیت بدنی بخوانسون چطو اندی اعتماد به نفس میوره!
به قولی تفاوت و توفیر اوشانی گو تحصیلات آکادمیک دارند با انهایی که تحصیلات و مطالعات مستقل مینون نه در اگاهی و سواد که در همین اعتماد به نفس هسه.
مونی نظر همه این گپان به نوعی واتوره میمانُس، چون زن گردی ین یا مرد گردی ین چیزی نیه که انتخاب باشه و اونچه انتخاب نیه نه میشا اویی سر افتخار کورد و نه بر علیه اون عصیان ورزید
اون سمت مجلس که تازه سرکتان و تازه خویشان دِبی ین اندکی مباحث مُندل بالاتر بَ.
مایی دایی در حال تحلیل فیلم پرنده های آلفُرُد هیچکاک بَ و مستمعین دی الکی سر تِکِیم میدان که یعنی تویی گپانه تایید مینیم و حالی یمان میگرده تو چی میگوی .اگه خود هیچکاک دی مایی دایی یی کُتاری بیخ مینشت حالی یش نمیگردی، مایی دایی منتقد سینما بَ و اویی رشته تحصیلی در مذاق خلق الله به اندازه اَرشته در میان  کشکی ارشته اش موزه نیمیکورد.
مایی دایی زُن دی اچینی زیر نویس تیلویزیون هی این دست اون دست میشی و پدر مارو درورد اندی الکی تعارف کورد و یه بایر موز مایی پس رجه د جیر شی اندی بَشه بی یِیمی.
اصل داستان مایی اقا جان دی طفلک تُک بوداشتیبه و هـــــورت بیست و دومین چایی رو میکشی و بعد از هر هورت یه نفس چاق میکورد و با عینک ته استکانی ، ته استکان رو نگاه دبه که تمان گردی یا نه.
مجلس، تازه کرسی ی ی جور گرم گردیبه که
یهو آقاجان جاشی سر د تِلو تِلو خوران راس گردی و با صدای خش دار و رسا انگار لاتی دل یکی اویی ولگه رو وگردانسیه داد بزی :
-- مون بشوم یَک کُـــــش دکنم وگردوم
اعلام خبر مستراح بشی ین یکی از خصوصیات لاینفک مایی اقاجان بَ
آقاجانی همه چی یِ ی قوه بکتیبه ایلا اویی حنجره
شش دانگ کامل موذن زاده تبریزی جور صدا داشت. اندی نود سال این لاتانی دل شول بکشیبه که کدام پدسوخته مونی زمینی عو رو بیگیتیه با حضرت اسرافیل همزاد پنداری میکورد
تازه زوما دی از همه جا بیخبر مَثَل بی ی یمی بَگه مون دی دروم ، بیلانسبت خودشه چُس کورد و وره کولی جور بپرس اویی پیش و بگت:
__پدر جان کجا میخواید تشریف ببرید من ببرمتون!!!!

مایی دایی که به ضرب و زور تا اون موقع آبرو داری کوردیبه انگاری کارد بنگتی اویی قُرتی بیخ.
با صدایی لرزان زومایی دسته ویگیت و بگت:
_هیچی نیست اقا داماد ، شما بفرمایید ، آقاجون یک مقدار ناراحتی مثانه دارند و سپس با صدای آهسته و محجوب
--- باید برن دستشویی
آقاجان آلفرد هیچکاکی گپو کُشاشی کورد و مایی ننه بزرگ زیر لب از عصبانیت فاهش میدا که مــَــرد... کُفته باخوری... بیستا چایی باخوردی... ای کارد باخوره تویی دَله گنداله خیکه.
روی به یالان کورد و مَثَل یواشکی بگت : مون نیمیدانوم این کدام گدا خانه د فورار کوردیه
اون سر دی صغیران همه سر به جیر میخِندی ین و مایی دایی زُن که قفلک بزی بَ بپروس آبرو داری ، آقاجانه یه دست انگله بزی و کریش بکشی بَبَرد.
فلسفه و دلیل اعلام مستراح بشی ین در جمع در هاله یی از ابهام است. حالا  این هیچی،  آقاجان وقتی اعلام کـــُش میکورد همانجا دست به کمربند و قَزَن شولوار میبرد تا ایکه بَرِسه مستراحی دری دم دیگه وقت تالان نگِردی باشه.اگر مملکت دی اچینی مدیریت وقت میکوردون تو بگو گلستان میگردی.
همه ما خوف کوردیم نکنه این تایمر آقاجان خوراب گرده، اخه دایی عزیزی خانه خیلی بزرگ بَ و احتمال این میشی که آقاجان به تایمر خودوشی کیشکه خانه عمل کنه و نرسیده به مستراح خلاصه شولواره جیر کشه.
تازه زوما دی فقط نگاه دبه و کاملا این صحنه ها و خنده ها براش حایز فهم نبود و به تقلید از خنده و تعجب او دی میخندی و تقلید حالات جمع میکورد.
سن تازه زوما و مایی دایی دتر خیلی زیاد بَ. هر جفتشان دی به یک بلوغ فکری برسی بی یَن و همین امر فهم مشترک اوشانه از پدیده های پیش رو پایین میورد.
آدومیزاد تایی وختی که در حال تکوین و شناخت دور و اطراف و زندگی هسه و سنش هله جوعَر نِشیه میتانه به اتفاق دیگران یک آهنگ زندگی قابل فهم با اون سر محالانش بسازه امبا وقتی دو انسان به کمال برسیه همدیگری دیم دِمیکوعون هر شیئ یا امری واحد معنای متفاوتی براشان داره.
یک جوز دار آقاجانیب یک معنی تداعی مینه و دایی و دایی دتریب یک معنی و تازه زوماییب یک معنی ، ولی معنای مشترک برای تازه زوما بیشترین تفاوته داره تا اوشانه.
کُش و اعلام خبری اون دی هم اَچان.
فردای اون شِو آقاجان حکم کورد اورو ویگیرون ببرن طالقان. طالقانی که اوییب هویت معنایی از خاطرات و حس و حال خودش رو داشت و گاها این انجذاب شدید مایه تمسخر و غرولند یالان دی میگردی که اون خرابه خانه یی دل چی چال کوردی این خُنُکی دل میخوا بشی!!!
اقاجانی طالقان با مایی دایی دتری طالقان خیلی توفیر معنا داشت که بواسطه نبود این اشتراک معنا دیگه پاش طالقان د قطع گردی و میشی ین باغ ساوه که اون کُل زومایی تخم و تبار اونجه د میومی.
آقاجان اون خرابه خانه یی دل  معانی تلخ و شیرین خودشه از مفهوم زندگی در قالب خاطرات چال کوردیبه و بیدون اون اچینی شیر بی یال و دم رو میمانُس.
اون خانه یی دیفالان اورو میبَرد به دورانی که ننه اش ذغالی سُماوره اوییب روشون میکورد تا چایی باخوره و بشوعه دمه جاران گندم چینی کنه و یالانیب اون دیفالان فقط دیفالی قدیمی و کهنه بَ که هرچی سنشان جوعر میشی دستاویز خاطره میگردی .خاطراتی که نسل بعد دی درک معنایی از آن نداشتند
آقاجانی پشمله کُته اویی مرحوم کیشکه برارش از چالوس اوییب بیوردیبه.
پایان


✍ نویسنده : حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۰
درجی طالقانی

چپاک 16: شوروک پلو

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ

خیر سرمان بَتیم بِشیم یک روز کوه گلان به قولی تفریح...
خودومانیب تیپ بِزی یِ یم و قشنگه لباسانَ تُن کُردیم که اگه خدا بخوایه یه چهارتا عکس بَنگَنیم و فیس بوک و وایبر و لاین و واتساپو و تلگرام و این بیصصحابانی عکسانَ وَگِردانیم و چهارتا عکس بهاری پِروفایل بَنگَنیم......

خیلی شیک دِری دَم هُسا بی یَم و مینو پَد (مُنُو پَد) دی دست گیتی بی یَم عکس سلفی واسِتان و منتظر که راه کِوعیم.....

یعنی آداش منصوری خر اگه منو میدی خنده ش میگیت....

همیشه گیله داس و بیل و فرقان و کپسول گاز دست گیتی بی یَم ...

این قُرتی وازیان آخه به ما نیمیا و خیلی ذُق کُردُم که یک روز میشیم آدُمی جور تَفریح مینیم

اما تو در چه خیال و فلک در چه خیال بِدی یَم مایی ننه و مایی مهربان همسر بیست تا گونی و مشمع و کُله کارد بیورد ی یَن که پسر جان اینانو دست گیر راهی سر اگه سبزی دَبَ بچینیم....حیفَ.... یک کیلو بایره شوروک بخوا بَخَری پنج هزار تومونه

حالا مایی قیافَ رَ تصور کن

هرچی بَتُم آخه مادر من یک روز بیخیال گرد بی یَل بِشیم خیر سرمان تَرفیح ، آخه این شُلوار و کفش و قشنگه پیرهن و گیسان اُتو بِزیه یی همرا کی میشو سبزی چینی؟؟؟

میخوا مارو یه واشی واسِتان دَکُنی گُل و شُل و بوته پَرَسانی دل که حالا کُفتی بَ یه آش و شوروک پلو باخُریم یا ناخُریم....
.مادر : خفه گرد این مشمعانو هاگیر...
من: چشم
چشمتان روز بد نینه
ماچه کول و بُزی جور مارو دَکُردُن این سُنگ و لاخی میان یه دو پر والک و شوروک و بایره قازیقایی واسِتان.... حاموت جان اونجه ریواس دَرَ بَشو بَکَن..... کجا؟؟ عوهااااا اونجه...... قربانت گردوم اون گو دو کیلومتر فاصله یه.... اصن تو چِطو بِدی یِ ی اون بیصحابو؟؟؟
.یعنی یه جاهایی مارو بَبَردُن شوروک چینی که خُرس و گراز دی اونجاران نیمیشون....
.بعد از دو ساعت مایی تیپ و قیافه گِردی بَ این کارگران معدنی جور که تلویزیون نشان میدیه.... .عرق کُرده و دَشَرُست و ویران.... تمام مایی پاهان اُوُل بِزیو و داغان..... القصه که دو هزار هُکتار از مراتع گوران چنان پاکسازی گِردی که گُمان نیمینوم یه گوسفند اونجاران بخوا رد گرده چیزی دَباشه باخوره..... به یه مکافات و بدبختی اوشانو ویتوم و بیوردوم و همین خانه یی دل بَنِشتوم کُرسی بیخ خِوم بیگیت و وقتی خِو دَ راست گِردی یَم بِدی یَم این شوروک پلو کُرسی سر مُنَ میگو عیسه بیو کُفت کن.
شاد باشید

نوشته: حامد نجاری - گوران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۵۷
درجی طالقانی

چپـــــاک ۱۵:کــُـتلـــت

چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۴۴ ب.ظ

شاید آخرین قوم در مملکت ایران زمین، که پرچم استفاده صحیح از منابع زیستی و یکی از مصادیق آن که بازیافت می باشد را پاس داشته اند، همین طالقانی آدومان بوده اند.
و این عادت، در آن روز به عنفوان جوانی، چنان پدری از مُن دِرود که تا عمر دارم یادوم در نیمیشو.

قدیمان تا چند سال پیشان طالقانیان مقیم مرکز نان خشک رو الک نیمیدان و انباری خانه شانی میان دوتا گته گونی از این سه خطه گونی یان دبه که نان خشک و لبه های نان لواش و بربری و تافتون رو دمیکوردون اون میان و وقتی یک بدبخت بینوا میخواس بشوعه طالقان اورو گیر میوردون و دمیرقانسون ماشینشی دل و راهی میکوردون ببر طالقان.
که چی ؟
هادی یَن گــــــِــــو باخوره.
مورد دی داشتیم تازه داماد اولین بار میخواسه تازه عروسشی دستِ ویگیره ببره طالقان که اوشانی ماشین و باربند رو دکوردی بی ین نان خشک و بدبختانه راهی کوردی بی ین که ایلا و بیلا این دوتا گونی رو میبری و صحیح و سالم مینگنی مایی طِویله یی دِری دم. خجیر اون گونی یانی کله رو دی بَدوتی بی یون که عروس یه موقع خدای ناکرده اون کپکـ بزیه نان خشکانه ناخنک نزنه.

در آن روز کذایی مدرسه د تعطیل گردی یم و دِ بدو اچینی رموکه خری جور بشی یم خانه که نهار باخورم... حالا اون دوران دی مایی سند رشد بود و سُنگه لقمه میزی یم و دِباخور. اَص لا سیری حالی یم نیمیگردی.. همه مونه میگوتون تو انگـــــل داری و خلاصه ارادت خاصی مونه قایل بی یون.
خب بابا جان مونی استخوانان دره رشد مینه... این بیصحابه بدن پروتیین میخوا... ویتامین میخوا... کلسیم و فسفر میخوا. .آخه انگــــل چیه اچینی نازنین جوانه عیبور مینین؟
همین در رو واز کوردوم بدی یم ای جاااان،  بوی کُـــــــــتلت میا.. به به..اون دی ننه می کتلت ...
نه لباس عوُض کوردوم و نه دست و پرمه بشوردوم و یک راهه بشی یم آشپزخانه یی دل. یه ده دوازده تا نازنین کتلک داغ گازی سر دبه و مونه بَل بَل میزی که آداش بیو مونه باخــــــور.
مایی ننه دی خانه دنبه و بشیبه میدان.
بنشتوم و کتلتان رو جیروردوم و یه کچه طالقانی ماست دی یخه چالی دل دروردوم و همین سفره رو واز کوردوم بدی یم که عوهااااا نان کجه دبیه؟؟
یک هفته یی نان خشکان و لبه نان لواش سفره دل دره از برای ارسال به طالقان .
ای خدا... چه خاک سر کنم؟؟..هرچی آشپزخانه پی بچرخی یم که نان گیروروم بدی،یم نخیر. نان دنی.
این بیصحاب کتلتی بو دی دبه دیوانه میکورد و کالا کتی بی یم.
عقل کلا تعطیل گردیبه.
چوشمانوم نیمیدی.... روده یی میان انگلان بپر بپر میکوردون که کتلت... کتلت...
هیچی... بنشتوم و اون نازنین کتلتانه با همان لبه های نان لواش و خشکه نانان که سهم گاو بَ باخوردوم
حیف این کتلت. حیف این غذا. چه گناهی مرتکب گردی،یم که مستحق این عذاب الهی گردیمه. این چه گیریفتاری بَ مونی نِصیب گردیه.
زهر گردی... این که میگن کُفتت گرده واقعا با جان و دل لمس کوردوم.
کتلت آخر رو باخوردوم که ننه م بیومی..بچه یتیمانی جور اورو نگاه کوردوم..او مونه نگاه کورد. مون دواره اورو نگاه کوردوم... اشک مونی چوشمی دل دبه... سرمو جیرانگتوم و آخرین لقمه رو میجواوستوم و منتظر نوازش مادرانه بی یم که یکهو مایی ننه محکم بزی مونی مغزی سر که خاکان سرت. مگه عقل تی ی ی سر دنی؟ مگه کوری؟ مگه غولی؟ چب این نان خشکانه باخوردی ی ی؟
اون لبه سفره رو کُنار بزی بدی یم ای خاک اُزاروک دکنن مونی سر... ده تا نان تازه تافتون اون سفره یی بیخ مونیب کنار بنگتیبه و مونی کور چوشمان ندیه.
حسرتی که اون لحظه باخوردوم پیر مرد صد ساله در بستر مرگ از عمر رفته ناخوردیه.
آقا مون دی تور گردی یم حسابی.
آخه این بیصحابه سفره چب یه چادر شبی قایده یه َ..که چی؟؟ این خشکه نانان جمع گرده و آخر هفته دکنه اون سه خطه گونی دل و برسانه طالقان گِـــو باخوره.
حالا مونی غیظ دی جَرومی و بشی یم مقراض بیوردوم که این چادر شبه بربینوم و مونی ننه فاهش و کتره که اگه دست بزنی جیگرتو در میوروم.
صغیر تو غولی ، سفره یی تقصیر چیه؟
یه چهارتا سُلی ورادی مونی طروف و از آشپزخانه مونه در کورد.
کاملا مونی روحیه آماده بود بشوم معتاد گردوم.. عه عه
نازنین کتلتانه اون خشک کپک بزیه نانی همرا باخوردوم.
آها رو.
خیک که گسنه باشه عقل کار نیمینه. عقل گو کار نکنه چشم و گوش و هوش کار نیمینه. فعل و عمل ساق تو د صادر نیمیبو و عصبیت و دیوانگی وصف حالت میگرده.
وقتی جامعه یی میان میبینم که اکثر مردم پرخاشگر و عصبی هستند با خودم میگم: شاید اونها هم خیکشان گسنه هسه. یا در پی نان هستند و یا کتلت رو نان خشکی همرا باخوردی،ینه

هرچی باشه یقین دارم که قوه عاقله و فاهمه و ادراک در ضعیف ترین حد خود خواهند بود  اگر آدومی خیک گسنه باشه!

یاحق🌺
✍ نویسنده: حامد نجـــاری

عکس از: بانو نسرین کشاورز



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۴۴
درجی طالقانی

چپاک تعریف میکورد:
چند سال پیشان ما یه سرمحاله رفیق داشتیم که مایی همساده بَه
 اویی گت آقا دی اوشانی خانه زندگی میکورد و نیمیدانوم صد سالش به !! دویست سالش به! سیصد سالش به و اورو میگوتیم عمو حیدر
وقتی مینشت خودوشی پیش فوکر میکورد، به گمانم خاطرات دوران صفویه رو ورق میزی، ولی هیچ بُلا نداشت و مون د سالمتر بَه
چند روز گردیبه که یه صندلی مینگت حیاطی دل و یه گته سبدی دل انگور پر میکورد و دِ باخور
اون روز ما یه غلطه کار کوردیم و بگتیم عمو جان این انگور ساق آدوم هر روز باخوره قَبله میکوعه، قندت جر میشو، اندی این بیصحابه ناخور، آخه این چیه در عنفوان جوانی یاد گیتی پس فردا ششصد سالت گرده چی میخوا کنی؟
البته کر گوش گردیبه و مونی ناف جیر کت تا اورو حالی کنم
اما چه حالی گردی ینی؟
 مایی شانس دی اویی کر گوشان فقط جمله قَبله میکوعی رو بُشنوعس
یهو بدی یم غیضش بیگیت و لسه لمچی همرا شروع کورد فاهش بدان که چب مون بمیرم؟
خودوت بمیری، آقات بمیره، ننه ت بمیره پدسوخته یتیم
 بدی یم اوه اوه توراکت، حالا چطو اورو حالی کنم که مون چی بگتوم و اون چی بوشنوعوست؟
یعنی من یک ربع داد بزی،یم او فقط یه قبله بکتی،ین رو بوشنوعوس؟
چه کنم؟ مایی آبرو رو ببرد، نه میتانوم دهنشی پیش رو بدارم ، نه میتانوم حالی یش کنم، نه میتانوم نازشو بداروم ، نه میتانوم بکوشومش، چه خاک سر کنم؟
حالا یکی رد گنه نمیگه این پیر مردک رو چه بلا بکوشتی؟
بدی یم اینه یی دهنی پیش رو حضرت عزراییل دی نتانسه دبنده و فقط سرمو جیرانگتوم درشی یم
بشی،یم خانه یی دل و حالا همش از اون بالا پنجره یی پشته اورو نگاه دروم. خدایا دور کن، چطوری خیره
 مگــه وُل مینه؟
 حالا خدا رو شکر لَسه چکنه و هیچکس جز اهالی ساختمان که اویی دیم کتی ینه به بدبختی حالی یشان میگرده عمو حیدر چی میگو
یک ساعتی دبه فاهش میکشی که خلاصه خسته گردی و بنشت و کفتی به انگور رو دست گیت
کفته باخوری، اصن باخور، اندی باخور که انگور باد دکوعی، مایی جد و آباد رو قبری دل وله رو کورد اندی فاهش بُدا
آدومیزادی گوشان چب اچینه؟ فقط اون چیز رو میشنوعه که اویی دغدغه یه، اصلا گوش نمیداره طرف مقابل چی میگو
اون روز بگذشت و فرداش سر ظهر مونی شیفته کاری بَ
 بشی یم ماشین رو سوار گردم  بشوم کاری سر که عمو حیدر ، دژبان پادگانی جور صندلیشو بنگت دِری دم
ای خاکانِی.. چه خاک سر کنم حالا باز میخوا مارو بِینه و مونه فاهش بکشه
چاره یی نبه، این بار مونی دوش دبه و این سیخ دی مونی کین
زیر چوشمی نگاه کورد
اورو بگتوم عمو سلام
هیچی نگت
بدی یم سبدش خالیه و یه چهارتا بپوسیه انگور تهش بمانسیه.
لال گرده مونی دهن که بگتوم عمو ماشین رو سوار گرد بشیم آقا صمدی دوکان انگور تی ی یب هاگیرم
بدی یم راس گِردی. خیکه وِری گوشانش الحمدالله خوب میشنوعوس
در رو اوییب واز کوردوم و بتوم بنیش
بدی یم دو دستشو بنگت صندلی ی سر و با کله دلشی ماشینی میان و دوماقش دقیقا وسط فرمان ماشین برسی
حالا کینش رو هوا و کمر به جیر کلا بیرون و انگار میخوا آمپول بزنه
نه پیش میشو نه میتانه پیت باخوره نه عقب میا.
الان مون اینه چه کنم؟؟ تِکِیم دی نیمیخوره و منتظره ماشین راه کوعه.
به چه گیریفتاری و مکافات دروردومش و اوره یاد بدام که عمو جان دستت رو دری سر بدار و اول لنگانت رو دکن ماشینی میان و خجیر کینت بنگن صندلی ی ی سر.... یه چند باری اویی چوشمی پیش دی بصورت عملی یاد بدام
طفلک پیر آدوم دی به و مونی جور قوه نوداشت گو
بدی یم بصورت اسلوموشن در رو بداشت و پاش رو دکورد ماشینی دل.
بتوم خب الحمدالله، یادگیت. همین بشی یم از اون سر ماشینو سوار گردوم بدی یم  پاش درشی و کتلتی جور پخش زمین گردی...
یا ایمامزاده یوسف... یا ایمام رضای غریب... خدایا خودوت فوریاد برس... همه کار کرده بودیم بمانسی به عمو حیدری کین بشوردن
رنگم گردیبه اچین گچ
وحشت و ترس مونی اعضا رو دبه میکتانس، نفس بندومی..
خب پیر آدوم اچینی پوته داره میمانه
یک نذر گوسفند کوردوم و  راسّا کوردومش و بدی یم الحمدالله به خیر گذشته
چوشمتان روز بد نینه از دوران صفوی هرچی عمرشی دل فاهش و کتره یادگیتی به مونی نثار کورد
حالا از ترس مونی دست رو دی ول نیمینه.
بتوم ای قربان اون فاهش و نرفینت گردوم. تو فقط راه بشو مونی خیال آسوده گرده که سر و کین سالمی هرچی میخوای فاهش بکش
همه میشون صنم و دلبر و نوموزه شانیب در واز مینون مایی قوسمت دی عمو حیدری فاهشان گردیه ،،، یک فاهشانی میکشی که اصلا تا حال بشنوعوست نوداشتیمه... بیشتر به زبان اسپانیولی میمانست
خلاصه که یه نازنین گوسفند مایی گردن بار گردی و از اون ماجرا سالهاست که عمر گران میگذرد...
خدا عمو حیدر رو رحمت کنه، اقتضای پیری همینه.اما هر روز در این شهر عبوس چه پیری زود رسی بر تاک خوران میبینم گوشهایی سنگین و کر که نمیشنوند الا به دغدغه و میلی
پیری زود رسی که مجاری ارتباط و تعقل و ادراک را میبندد الا آنقدر که زنده بود را متضمن شود
و اگر جوانکی ز برنا دلی در این شهر عبوس و پیر پیکر بخواهد که دستی بگیرد یا چراغی بیافروزد ز تجدد یا تطور  پس نصیبش ترس است و وحشت است به قربانگاه تحجر
چه خوش گفتند پیران ولی که:کلْم الناس علی قدر عقولهم
این سنت بلاغت است که جان کلام تابع حال مستمع است و ظرف مکان خطیب را ادب آن است به ظرفیت و قابلیت و آگاهی مخاطب اگرنه مولود دو چیز است
حاصل برای راوی رنج است و مکافات فهماندن و بطلان وقت و عمر
حاصل برای مخاطب گمراهی است و عذاب
آری من هم عمو حیدر خیالی داستانم که پای بر رکاب نتواند زدن  به مراتبی که علی قدر بمراتبهم

✍حامد نجاری، گورانی یال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۳
درجی طالقانی