درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقلک» ثبت شده است

نَـقلُـکِ سیل ماهِ رمضان

شنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۹ ق.ظ

ماه رمضان بَ... چُله‌یِ تابُستان. یِگهو سیاه ابران بیامی‌یَن و ناغافلی باران بیگیت و هِی تندتر گردی. آخر سر سیل بیامه و همه‌ی کشت و کار مردمانِ روستا رِ بَشورد و بَبُرد.

پیرمردُک تا بِیدی همه گندمی که ایمسال بُکاشته ر اِو بَبُرده و خانه خُراب گِردیه، اندی عصبانی گردی که یه کوزه اِو ویگیت و با یه کلنگ، بَش مسجدی بِومی سر. اول یه قُلُپ اِو باخورد و بعد با گلنگ دَکَت به مسجدی جان و شروع کُرد ویران کُردُن.

هِی دی می‌گوت: مُن تی یِی واستان روزه بی‌یَم. ایسه هم روزه‌ته باخوردُم هم خانُتو خُراب کُردُم تا تو حالیت گرده خانه‌خُرابی چقدر سخته و دیه مردمی خانه ر خُراب ناکنی!

یک سال، هامان طور مسجدی سقف سولاخ بَ و پیرمردُک نمی‌یَشت کسی آنه ر دُرُست کنه.

enlightened

سال بعد، هوا روزگار خوب گردی و همه گندمزاران، دو برابر، بلکه ویشتر از قبل، محصول بُدان. پیرمردُک دی حسابی دست و بالش وا گردی و خیلی خوشحال بَ. پسرش او ر بگوت: آقاجان، یادُم میا پارسال که سیل محصولمانِ بَبُرد، تندی بِشی‌یِی مسجدی سقفِ سولاخ کُوردی و تقاص هاگیتی! ایسه الان که خدا دوبرابر تو ر گندم هادایه، جبران سال قبل دی کُردیه. چیب نمی‌شی او دِ تشکر کنی؟ حتی یادت دی نیمیا که سقفِ مسجد نیاز به تعمیر داره؟ اینجوری با خدا تا کُردُن، ناسپاسی و کفرانِ نعمته. پایَست بِشیم دوتاکی، هم خدایی خانه ر تعمیر کنیم، هم او دِ تشکر کنیم که یه عمری بی منت، مایی روزی ر بُدا و هیچوقت با ما قاهر ناکُرد.

راستی شما قدر نعمتهای خدا رِ می‌دانین و او دِ تشکر می‌نین؟

 

 

تهیه شده در گروه طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۲ ، ۰۶:۳۹
درجی طالقانی

نقلکی با گویش ده کرج: عاقبت رفیق گردین با خر

سه شنبه, ۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۲۱ ق.ظ

 

یه دانه زنبور با یه خر رفیق گردی بو. هر وخت که خسته بو می پرید به پشت و سواری می گیت. هر وخت هم خسته نبو پر می کشید هر جا علف و مَلَف بو به خر نشان می‌دا. یه روز زنبور روی یه گل نیشتی بو، داشت شهد می‌خورد که خر حالیش نبو، بیامی گلو گاز بگیت تا اونو بخوره. ناغافل زنبور بَش دهنش و داش خفه می گردی که ناگهان زبونِ خر رو نیش بی‌زی.

خر زبانش باد کورد و تا دهانش وا کورد، زنبور فرار کورد و بَش میان کندو.

خر بیامه کندویی جلو و دو تا جفتک بی‌زی کندویی پَهلو. نگهبان کندو درآمی و بوگوت: چیه؟ چرا شلوغ مینی تو؟

خر بوگوت: بین این زبان چه قدر گردیده، این زنبور بی‌زی و فرار کورد. اینو دَر کُن، من می خوام اونو زیر پام لِه کنم.

نگهبان، ملکه رو صدا کورد و بوگوت: این خر کندو رو داره خراب مینه.

ملکه رو به خر کورد و بگوت: بابا گذشت کن، این گپان چیه؟

خر اصرار اصرار که اونو باید از کندوتان در کنین.

ملکه بَش میون کندو و بوگوت: اونو بیورید تا اعدامش کنیم.

هر چه این و اون بوگوتن اثر نداشت و ملکه یه کلام بوگوت: او باید اعدام گرده.

زنبور رو بستنش که اعدامش کنند. اون پشت سر هم التماس می کورد و هی می گوت: بابا منو اعدام نکنید، اگه من زبونش و نیش نمی زیم، او چه جوری دهانش وا می کورد تا من فرار کنم؟

ملکه بوگوت: ما تو رو به خاطر نیش بی‌زین اعدام نمی‌نیم، ما تو رو به خاطر این اعدام می‌نیم که با خر رفیق گردی یِی.

 

برگرفته از: نقلک‌ها و افسانه‌های البرزی، جعفر کوه زاده (در دست تالیف)

این نقلک با گویش ده کرج و به نقل از مرحوم حاج محمد گودرزی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۱ ، ۰۸:۲۱
درجی طالقانی

معرفی کتاب: رفیق و نارفیق، دس برار و کین برار

يكشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۱۵ ق.ظ

نام کتاب: «رفیق و نارفیق: دس برار و کین برار»

زبان: دوزبانه، فارسی و تاتی (طالقانی)

نویسنده: محمدعلی جعفری

نقاش: راشین خیریه

ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تعداد صفحات: ۳۴ صفحه - رحلی (گالینگور)

چاپ اول - ۵۰۰۰ نسخه

تاریخ نشر: 1388

محل نشر: تهران

دو دوست در جست‌وجوی کار به شهرها سفر کردند تا کار خوبی پیدا کنند. یکی از آنها که بدجنس بود، سر دیگری را کلاه گذاشت و او را در بیابان رها کرد. اما سرانجام همان رفیق خوب به نزد پادشاه شهر رفت، دختر مریض او را مداوا کرد و با او ازدواج کرد. ولی رفیق بد که سرانجام او گدایی شده بود، توسط جانوران و حیوانات وحشی از بین رفت. این اثر از مجموعه داستان‌های «مرز پرگهر» است و به دو زبان فارسی و تاتی به نگارش درآمده است. نگارنده هدف از نگارش این کتاب را آشنایی مخاطبان با فرهنگ غنی و آداب و رسوم ارزشمند مردم مسلمان ایران بیان می‌کند. در پایان کتاب منطقة تات‌نشین (شمال طالقان) معرفی، و توضیحی درباره مردم آن سرزمین و زبانشان آورده شده است. مخاطبان این داستان گروه سنی «د» هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۱۵
درجی طالقانی

باران و زاماهان

شنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۲۹ ق.ظ

نَقلُک طالقانیِ باران و زاماهان

یک مردُک بَ، دوتا دُختر داشت. دخترانش گَته گردیَن، خواستگار بیامه، اوشانه شوهر بُدا. یک دخترُشَ هادا یک کِشاورزَ، یک دخترُشَم هادا یک کوزه گرَ.

چند وقتی بُگذشت. زُنُش او ره بُگوت مَردُک بُشو دخترانی خانه یک سَربَزُن بِین چه کار مینون، کاروبارُشان خوبه؟ کم کَسری نودارُن؟

مَردُک بیامه اون دُخترشی وَر که شوهرش کشاورز بَ. بُگوت: دُتَرچه طوری؟ زندگیت خوبه؟ خوش میگذرانی؟ شواَرُتی کار و بار خوبه؟

دُخترُش بُگوت: ای آقاجان جان، کار و بارمان بَد نی. زِمینانُمانه شُخم بِیزییم، گندم و جو بُکاشتییم، اگه باران بیا فَبِهَالمراد، اگر نیا ما بدبخت می‌گردیم.

مَردُک ناراحت گردی، هیچی نوگوت، بَشه اون یکی دخترشی خانه که کوزه گری زُن بَ. او ر بُگوت: دُتَرجان خوبی؟ خُجیری؟ چه خبر؟ زندگی ره چُجور میگذرانین؟ کار و بارُتان خوبه؟ کم کسری نودارین؟

دخترش بگوت: ای آقاجان جان، کارُ بارُمان دِ چی بُگوئم؟ بَدُک نی. کوزه دُرُست کوردییم فُراوان، هاناییم آفتو خُشک گَرده. اگه هِمینطور اَفتو دَباشه فَبِهَالمراد، اما اگه باران بیا ما بدبخت می‌گردیم.

مَردُک با ناراحتی بیامه خانه. زُنُش بُگوت: بِیشیی دُترانَ سَر بِیزیی؟ زندگی‌شان خوبه؟ خوشحال بی‌یَن؟ کَم و کسری نوداشتون؟

مَردُک بگوت: ای زُنُک جان، اوشانی خوشبختی دُماسیه به باران، مُن کو مصلحت خدا رِ نمی دانوم ولی اِندی میدانُم چه باران بیا چه باران نیا ما بَدبَخت می‌گردیم!

 

این نقلک به ما این پندِ هامیدیه که خداجان خودُش بهتر می‌دانه کِی باران بیا کِی نیا، همه بنده‌هانی روزی دی مقرر و مَحلومه، پس به اویی حکمت ایمان داشته باشیم و البت در انتخاب زاماهان دقت کنیم تا این مردکی جور بین دعا کردن برای بیامین یا قطعِ باران هالان والان نگردیم!

 

با سپاس از بانو اشرف حکیم الهی، بابت نقلِ نقلک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۲۹
درجی طالقانی

نقلُک مهمان سمج

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۴ ق.ظ

اون قدیم قدیمان، یه روستائی، جُل و پُلاسُشَ ویگیت و بَش به روستایَ بغلی ریفیقیشی خانَه. نه یه رو، نه دو رو، نه سُه رو بلکَه چَن هفته اونجَه بُماند. یه رو صاحُبخانه‌ای زُن کو  از پذیرایی خستَه گردی بَ رو کورد به شوعروش و بوگوت: «مَرد بیا فُکری کنیم شایُد بُتانیم این سُمُجَ میهمانَ از اینجه دک کنیم.»

اونان مشورُت کوردون و دَس آخُرَ زُن بوگوت: «امرو کو از بیرون بیامِی بُنا کن مُنه کُتُک بیزَن و بوگو چبه خانه‌ای کارانه انجام هانیمیدِی؟»

اونوخت مُن میشوم میهمانی لَپ و با بُرمه و زاری میگوم: «شما کو چن هفته مایی لپ درین و امرو هم میخای مایی وَر دی بیشی، آیا در این مدت مُن دی بدی بی دی اِیْن؟»

شایُد بدین وسیلَه خُجالـت بکشه و بوشو !

مرد قبول کورد و روزَ بهد کو به خانَه بیامه، بُنا کورد با زُنُش دهوا و اونه با چو بیزَن !

زُن بوگوت: «چبه منه می‌زنی؟»

شوعر بوگوت: «نافُرمانی مینی»

زُن بُرمه کنان به میهمان پناه بَبُرد و بوگوت: «تو کو چن هفته مایی میهمانی و امرو دیگه میخای بیشی، آیا مُن د نافُرمانی بیدی اِی؟»

میهمان با خونسردی بوگوت: «مُن کو چن هفته ای اینجه دروم و چن هفته دیگه دی میخام بُمانوم، از چُشمام بدی بیدم، از شما نیدی اَم !.😜»

 

منبع: کانال اصیل طالقانیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۴
درجی طالقانی

یک نقلُکِ طالقانی با یه عالَم حرفِ واو

جمعه, ۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۰۹ ب.ظ

یک نقلُکِ طالقانی با یه عالَم حرفِ واو که ادیبان به آن واج آرایی می‌گویند.

 

یکی دَبه یکی دَنبه، یک وَل ویداری  وَر، یک وشنگ مو وَره خُتـّی بَه. ولی ول‌وازیت بشو او رِه  بیره. وریت یک واشِ کوپا رِه،  بیخش دِه  یک وَلِ پیت اَفی در آمه، اوره پیاخت. ولی بدو افی بدو، خلاصه  مُاهر او رِه بَرسی. وراز دندانشی همرا یک نیش دی او ره بزی.

ولی وگردی بیامه خانه. نیش جا رِه وازلین بزی، یک کم واشکالسه پشم درینگت اوی سَر دَبسا. این دفه ولی  وراگت و نالشش در آمه. نیشی جا مث ورامیه آرد، پوف کورد،  جوَر آمه.

 

برگردان فارسی:

یکی بود، یکی نبود، کنارِ یک درخت بیدِ کَج و کوله، یک برّه‌یِ ژولیده مو خوابیده بود.

ولی با گامهای تند و تیز رفت تا اونو بگیره. به یک کوپّه‌یِ علف برخورد کرد. از زیر اون علفها، یک مارِ افعیِ کج و کوله در اومد و ولی رو دنبال کرد. حالا ولی بدو و افعی بدو. خلاصه که مار بهش رسید و با دندونایِ گرازی‌اش اونو یه دونه نیش زد.

ولی برگشت اومد خونه. رو جایِ نیش و گزش مار، وازلین زد. یک کم پشمِ زده و باز شده رو گذاشت رویِ زخمِ نیش و اونو بست.

این دفعه ولی یک وَری اُفتاد و دراز کشید و نِک و ناله‌اش بلند شد. جایِ نیش هم مثلِ خمیرِ آردِ ور اومده، پُف کرد و بالا اومد.

 

 

کلمات واو دار این متن با معنی:

وَل (کَج) ویدار (درخت بید) وَر (کنار) وشنگ (ژولیده) وَره (برّه) ولی (اسمی پسرانه) وَله وازیت (قدم‌های بلند و سریع و بی‌نظم برداشت) وریت (برخورد کرد) واشِ کوپا (دسته‌یِ کوپّه شده‌ی علف) وراز (گراز) وگردی (برگشت) وازلین (وازلین) واشکالسه پشم (پشمی که باز شده) وراگت (یه وَر افتاد، به پهلو خوابید) وَرامیه (وَر اومده)

 

توضیحات:

1- واژگان طالقانی ممکن است در روستاهای مختلف، با اندکی تفاوت تلفظ شوند. مثلاً واشکالسه به صورت واچکالسیه، وله وازیت به صورت وله وازآیت یا وله وازهاگید، وریت به صورت ورایت تلفظ گردند.

2- در صنایع ادبی، اگر در متن یا شعری، یک حرف چندین بار تکرار شود، به طوری که آوایِ خوشِ موزونی در آن نوشته ایجاد کند، به آن «واج آرایی» یا «نغمه حروف» می‌گویند که هنری‌است ادیبانه.

در نقلک بالا هم، واج‌آرایی حرف واو را شاهد هستیم.

امیدوارم از این نقلک لذت وافر برده باشید.

 

تهیه کنندگان:

با سپاس از عزیزانی که در تهیه و ارسال این متن و ترجمه آن همکاری نموده‌اند:

خانم شیرین تمیمی، آقایان علی لطفی، امان آقابراری و ابوالفضل یزدانی

ویرایش و تهیه پوستر: خانم مریم قادری

طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۰ ، ۱۳:۰۹
درجی طالقانی

قصه‌یِ ظُهرِ جُمعه

جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ب.ظ

یکی بَ... یکی نبَه...
در اصل، غیرِ اون جانِ خدا هیشکی نـَبَه

قصه‌های ظهر جمعه رادیو یادتان میا؟

تازه ایزار ناهار جمع گردی بَ

و یالان یه پهلو و گَت‌تَران لَب می‌گِردی‌یَن که گوینده با آن صدای جادویی میگوت:

قصه‌یِ.... ظُهرِ.... جُم‌عِه!

 

ایسه دُواره پخش «قصه‌های ظهر جمعه» از رادیو شرو میبو

یالانی دَستِ هایرین و از این دنیای مجاز هفت رنگی کو شُش تا رِنگُش دوروئه، یه ساعتی نجاتشان هادی‌یِین

هَمراکی بِنیشین پایِ قصه‌ها...

هامون قصه‌هایی که ننه جان تَهُش میگوت:

اُوسُنَک راست...      کِنگَرَک ماست...         مَجمِع حلواست...
🔅🔅

به بهانه پخش مجدد نوستالژی ظهر جمعه هامان
جمعه ساعت 13 رادیو ایران

 

 

📸 عکس از خانم مهسا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۲
درجی طالقانی

یک نَقلُک به شیرینی مَویز

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۲۷ ق.ظ

 

خُب می‌دانین که پیغُمبَر عِزیزمان بعد از بعثت و هجرتشان، برای پادُشاهانِ مملکت‌ها نامه بِنوشتن و اوشانِ به دینِ اسلام دعوت کُردُن. اینجوری دی نَبَه که همه‌ی شاهان، خسرو پرویزی جور، نامه ر پاره کُنُن بلکه بعضی‌هاشان مثل پادُشاهِ مصر، با احترام نامه ر بیگیتُن و در جواب، هدایایی برای حضرت بَرساندُن.

یکی از این هدایا، یه خیلی عاقُلِ کاربَلَدِ دوگتُر یا به قول خودشان، طبیب بَ. این طبیب، پزشک مخصوص شاه و از بهترین اطبای مصر بَ که وقتی بیامی مدینه، حضرت او رِ یه حُجره هادا که به قولی کلینیک او باشه.

یِگ ماه بُگذشت و هیشکی طبیبی سُراغ نیامه... یگ ماه گِردی دو ماه... سُ ماه اما دریغ از یه دانه مِریض حتی زُکام و سرماخورده دی اویی سُراغ نیامه!

طبیب ناراحت گِردی و مطبشه دَبُست و بَش پیغامبری وَر و بگوت: آقا جان، مُن بَده دُوگتُرم؟ از طبابت هیچی حالیم نی؟ ویزیتم گُرانه؟ بداِخلاقی مینُم؟

حضرت بگوت: نه عزیز جان.. شما خیلی دی کارُت دُرُسته.

طبیب بگوت: پس حتماً یکی به این مردم بگوتیه مینی وَر نیان. شاید دی از مُن می‌ترسن و احتیاط مینُن یا قبولُم نُدارُن.

حضرت باز بگوت: سوء تفاهم نگرده، این مردمِ مُن یه جوری آموزش بُدام و دستورات سلامتی و بهداشتی که به ایشان بگوتیم، رعایت مینُن، که اصلاً مِریض نمی‌گَردُن و همینی واستان شمایی وَر پیداشان نمیبو.

در آخر دی اضافه کُرد: طبیب جان، راستشه بُخوای عملاً اینجه نیازی به حضور شما نی، بَشو زندگیتی پِی، هرجا که خودُت می‌خواهی.

 

ایسه همشهری جان

یکی از این دستوراتی که پیغُمبر عزیزمان برای سلامتی بگوتین، باخوردنِ 21 عدد مویز در صبح‌ها به صورت ناشتا هسته. مایی طالقان دی کو خُجیرِ مَویز داره. مَویزی که هم سلامتی میاره و هم غمِ غصه رَ از جانتان به دَر مینه.

پس از خودتان و عِزیزانتان، باخوردنِ این مَویز خوش‌مُزّه رَ دریغ نُدارین.

ان‌شاءالله که هِمیشاک سالم و تندرست باشید.

 

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۲۷
درجی طالقانی

تفأل خیر

دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۲۴ ق.ظ

 

پیغُمبر عِزیزمان فرمایش کُردیَن: «تَفَأَّلُوا بِالْخَیْرِ تَجِدُوهُ» یَعنی: کارها را به فال نیک بگیرید و امیدوار باشید تا به آن برسید. میزان الحکمة، جلد 3، صفحه 2353، دار الحدیث، طبع اول ـ «المیزان»، جلد 19، صفحه 77،انتشارات جامعه مدرسین قم.

در همین راستا، یه قدیمی نَقلُک دَره که میگو:

یه روز نادرشاه، کاخُش دِ بیرون بیامی و تصمیم بیگیت بَشوئه هندوستانِ فتح کُنه. هِمینی واستان، یه تفأُل بِزی، البت نه به قرآن یا شاهنامه و دیوان حافُظ بلکه از گَپانِ اولین کسی که می‌دی. (و اینه یه فال مرسوم در آن زمانان بَ).

خلاصه اولین کسی که اویی راهی سَر سبز گِردی، یه پسر وَچه بَ که کُتابشه بغل گیتی بَ و تندی می‌شِه مکتبشی سَمت. او دِ سوال کُورد: نامُت چیه؟

بگوت: فتح‌الله!

نادرشاه خیلی خوشحال گِردی و دوباره بپرسی: باریک‌الله خجیر پُسر، آقاتی نام چیه؟

بگوت: نصرالله!

نادرشاه ویشتر خوشحال گِردی و باز بگوت: خا، ایسه امروز میشی مکتب، چی قراره بُخوانین؟

بگوت: قرآن، سوره إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا.

دی نادرشاه پَراگیتی بَ و این خُجیرِ گپیانِ به نیت خُجیرِ فال بیگیت و یه سکه طُلا هادا وَچه رِ.

وَچه امبا شروع کُرد به بُرمه کُردُن!

شاه بگوت: چبه بُرمه مینی پُسر؟

وَچه بگوت: مُنه مَهطَل کُوردی، ایسه الآن مُلا مُنه راه نمیدی و باس وَگُردُم خانه‌مان. نَنُم دی این پولِ مِینی میگو: کُجه دِ بیوردی‌یِی و مُنه میتُکانه!

شاه بگوت: خا بُگو نادرشاه مُنه هادایه.

پُسر بگوت: میگوئَم اما اون باوُر نمینه که... آخه میگو شاهی بخشش زیاده و اگه او بخوا کسی ر سکه هادیه، یه گته کیسه هامیدیه نه یه دانه!

شاه اَوُل تعجب کُرد و بعد خندهُ‌ش بیگیت و دستور بُدا یه گته کیسه طلا هادیَن وَچه رِ.

خلاصه که زرنگه وَچه کیسه طلاشه هاگیت و خوشحال بَش تا خانُشان.

جوانَمُرد گُمانُم طالقانی بَ که با یه تیر دو نشان بِزی، هم طُلا بیگیت و هم مکتب دِ فُرار کُرد.

جوعَر بِشی‌یِم دوغ بَ      جیر آمی‌یِیم ماست بَ         مایی اوسنک راست بَ

 

روزتان پر از نصر الله و فتح الله

تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۸ ، ۰۹:۲۴
درجی طالقانی

رَحم

چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۱ ب.ظ

یه نَقلُک قدیمی میگو:

زمان یکی از پیغمبران، اندی مردم گناه و بدی کوردون، خدا قاهرُش بیگیت و به پیغمبر بگوت:
بَشو به قومُت بگو آماده گردُون، میخوا قحطی بیا...

پیغمبر بیامی و به مردم خبر قحطی رِ هادا.

مردم دی دست به کار گِردیَن و دیوار خانه هاشانه سوراخ کوردون تا وقتی قحطی بیامَه، راحت بتانُن همدیگه ای خانه بَشون و به هم کمک کُنُن.

یه مدت بُگذُشت و قحطی نیامه!

پیغمبر بَش خدا دِ سوال کورد: چُبَه بلا و قحطی نمیا؟

خدا بگوت: وقتی مینی بنده گان اینجور همدیگه رِ رحم مینُن، مُون کو ارحم الراحمینوم چطو اوشانه رحم ناکنوم؟!

خلاصه که عزیزجان
ما اگه همدیگه ر رحم ناکنیم، خدا دی رحممان نمینه...
این روزان که گرانی بیداد مینه، خودمان به خودمان رحم کنیم
بَلکَم ارحم الراحمین دی رحمش بیا و بلاهانه مایی سر دِ رد کنه
ایلاهی آمین

TaleghaniDarji
تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


عکس از: Inan Kaluoncu

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۱۲:۵۱
درجی طالقانی