درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عروسی محلی» ثبت شده است

خاطُره‌ی یِگ خاطُرخواهی

شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۱۲ ق.ظ

خالُک پُسرُم مینی خاطُرِ میخواست. مُن دی او رِ دوست داشتُم.

یِگ سال تابُستان، بیامی‌بی‌یِیم طالقان، عروسی یکی از فامیلان. شو کو عاروسه بیاردُن زامایی خانه و شُلُغ پُلُغ گردی، بِیدی‌یَم یه گوشه اُستایه و دَره مُنو نُگاه مینه. مُن دی یواشکی بِشیَم هامون وَر و اویی نزدیک اُستام. بعد نوبه رَخص عاروس و زاما گردی. اوشان که رخصِشانه شروع کُردُن، بیومی مینی بیخِ گوش و در حالیکه عاروس و زاما ر نُشان هامیدا بگوت: مینی آرزو اینه یه شو هامون جوری تی‌یِی همراه بَرخصوم!

البت چون سر و صدا زیاد بَ اینه رِ بلند بگوت.

همان دم یکی بِزی اویی پَس کله و بگوت: غلط مینی سره خور! پِدَسوخته هنو تُنبانِتِ جَر نَکشی‌یِی مینی بِ خاطُرخواهی مینی؟ بَشو گُم گَرد نِی‌نُمت!

بِیدی‌یَم اِی امان، آقاشه. (مینی شوهر خالُک)

خلاصه مُن دی اویی چُشمانی پیش دِ خودِمِ گم و گور کُردُم.

چند سالی بُگذشت. مُن و او درسمانِ بُخواندیم و او بَش سربازی و مُن دی دانشگاهِ تُمام کُردُم و بالاخره خالُکُم رسماً بیامی مُنُ خواستگاری کُرد.

شوِ عاروسیمان، شوهر خالُکُم بیامی مایی وَر و بگوت: خا... ایسه پایستین بشین بَرُخصین که میخوام پُسرمی آرزو رِ تُماشا کُـنُم!

دل‌هاتان شاد

 

عکس از: پژمان بیضایی

کاری از گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۰ ، ۰۹:۱۲
درجی طالقانی

تعریفات و کنایه زدن‌های طالقانی

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۰ ق.ظ

نه اینکه چون خودم طالقانی‌اَم میگم، حقیقتاً فرهنگ گویشی طالقان، دریایی از معرفت، حکمت و نجابت در خودش داره. مثلاً در موقع تعریف کردن، ظواهرِ پر زرق و برق، چشم هیچ طالقانی رو نمیگیره و از کسی تعریف کردنِ طالقانی، در مورد صفتهایی هست که جزء فضائل اخلاقی محسوب می‌شَن و اگر هم مادّی باشند باز هم صفتی به درد بخور و برازنده در زندگی واقعی هستند.

بذارید یک مثال بزنم تا موضوع بهتر درک بشه. فرض کنید دو تا زن که یکیشون طالقانیه، می‌خوان از عروسشون تعریف کنند. زن اول، که غرق در زرق و برقِ پوچِ زندگی شهریه، میگه: عروس من، یه عالمه جاهازِ گرون قیمت داشت. خوشگلیشم که کامل، خانوادشم از اون باکلاسایِ مُد بالا.

حالا تعریف زنِ طالقانی رو ببینید: مینی عاروس، درس بُخواندیه، کارُمَنده. دوش بُدوشِ پسرُم کار مینه تا زندگیشانه بُسازه. (زنِ بساز در طالقانی این معنی رو داره، سازنده زندگی نه فقط سازگاری محض) اِندی دَس پنجه و هُنر داشت که اگرچه جاهاز بَر نَبَه اما خودشی بَ خوب جاهاز گَری کُرد. (اصطلاحِ عروس لازم نیست جاهاز بَر باشه، همینکه جاهاز گَر باشه کافیه. جاهاز گَری یعنی هنرِ درست کردن وسایل زندگی).

 

 

به این ترتیب طالقانیانی تعریف کردن، به جاه و مقام و ثروت و خوشگلی تعلق نمی‌گیره بلکه داشتن روحیه سازندگی، تلاش، خوش‌فکری و دانایی، موجب میشه که یک طالقانی از شما تعریف کنه.

تعاریف مصطلح در مورد جوانها اینهاست:

  • زرنگِ پُسر/دختر
  • شیر دختر/پُسر   
  • دَس پَنجه دارِ دُِتَر       
  • کاری آدُم       
  • سواد دارِ مردا             
  • زحمت کَشِ زاما

یعنی هرچی کارکُن‌تر بهتر، جوری که عبارات «کُولُش دِ خاک بلند میبو!» و «بالُش اِچینه سُمباده!» اوجِ شایستگی یک پسر برای ازدواج رو می‌رسونه. cheeky

از اون طرف، طالقانی‌ها از آدم‌هایِ تنبل، مفت خور، بیکارِ بیعار و باری به هر جهت، بیزارند. «تنبله کین»، «خُرسِ خُوس»، «تَنِ لَش» و «بیعارِ غیرت» از بدترین صفتهاییه که می‌شه به یک آدم، نسبت داد.

در مورد زیبایی، طالقانی‌ها آدم‌های سختگیری نیستند. هرچند خوشگلی، مقبولِ ایشان است اما بَدگِلی (به قول خودشان)، آنچنان مذموم و مقبوح نیست. یعنی لازم نیست سر تا پا الهه زیبایی باشی بلکه با داشتن یک زیبایی کوچکِ ظاهری هم جزء مقبول‌ها قرار می‌گیری. مثلاً زیبارویان از نظر طالقانی‌ها اینها هستند:

  • سرخِ دیم (کسی که لپهای سرخ دارد)
  • اِسپی نُوچه (شکوفه سفید، کنایه از آدمِ سفید رو)
  • نَعلبکی چُشم (آدم درشت چشم)
  • خُرامان (کسی که با ناز و وقار راه می‌رود، دقت کنید حتی زیبایی فعل و رفتار مورد قبول است)
  • خوش گَپ و خوش خنده
  • اِسپی داری جور (آدم قد بلند)
  • و حتی تَرگل وَرگل (یه آدمِ جوان که همین جوانی مصداق زیبایی محسوب می‌شود).

از آن طرف، زشتی صورت و ظاهر، کمتر موردِ تمسخر قرار می‌گیرد. حتی برای نام بردن از افرادی که زشت‌رو هستند، به جای صفات نامهربانانه‌ای که در دیگر زبانها وجود دارد، از کلماتی نظیر گاگیلی، که یک نوع نانِ کم کیفیت است و اصطلاح «برکت زیاد» استفاده می‌کنند. برکت زیاد، کنایه به غذایِ بدطعمی است که هیچکس نمی‌خورد و اضافه می‌آید و برکت می‌کند! از سویِ دیگر، اطلاق این اصطلاح به دخترانی که بهره کمی از زیبایی دارند، شاید یک نکته حکیمانه در خود داشته باشه. اینکه زندگی با چنین دخترانی، بسیار پربرکت‌تر و سعادتمندتر از زندگی با دخترانِ از دُماغِ فیل اُفتاده و از خودراضی است که فقط پِی قِر و فِر خود هستند و معمولاً ثمری جز خانه خرابی برای همسر خود ندارند.

   به قلم: سیمرغ

گروه تولید محتوای درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۰
درجی طالقانی

پرواز‌ طاووس‌های شلیته‌پوش در بزم پیتَُک

دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ

ما را خواب برد در روز پنجه!
دقیقاَ روزی که آبّا اصرار داشت نخوابید که حال و روزتان پیت می‌اُفتد...

و زندگی ما را با مشکلات پیچاند و گره زد! همچون سبزه‌های کَندِسر در روز پِنجه پیتَک!

شب قبل در تنور سر ایوان‌ها و تنورستان‌ها و پَسینه‌ها، جنب و جوش گُرِت و زِنجِفیلی و توتِک و کُلاس پختن ولوله میانداخت در دل کودکان که هوای «باهار» دلشان را به جوش و خروش انداخته بود و با یاد «تِو‌خورِی» پیتکه روز، مست می شدند!

پسران در تعقیب و گریز «تپ کاش» درس زندگی را می آموختند و مردان، همه باید تن به بازی می دادند و این عار نبود!
اگردگ در روغن مِرسه تیهَن جوش میخورد و آب شاهرود هم در شیرژِلات.

به یاد آن زمانهای «پِنجکه کُشتی» که افتخارات ورزش البرز غربی، خود را به یاد عزیز و نگار در آب آن غوطه ور میساختند، در این روز مبارک، روز محلی صحراها!

صبح آن روز، از پیرزن و خانِم و دختر، همه بر سر «بِزمو ریسمانها»، بزم تو‌خوری داشتند. این یکی از الزام ها بود که تمام زنان باید انجامش می‌دادند، پس چه بهتر که به خوشحالی اش میگذراندند!

نهیب مادران، همیشه بر سر هیجانهای کودکان بود، هیجانی که از شیطان بود و در توخوری، «شیطان‌ِ تِو» میگفتندش. باید اولین تاب را فردی دوران گذرانده میداشت تا شیاطین را از بِزمو ریسمانِ توخوری بزداید!

هیچ چیزی نمیتوانست خوشی را از دخترانی بگیرد که با شلیته‌های چیتشان در هوا همچون طاووسان پرگشوده در پرواز به رقص در می آمدند،
به جز یک چیز: فریاد های زنان دیگر که نِومِزِتی نِوم، نِومِزِتی نِوم میخاستند!
آخ که شرم وخجالت این مرحله، لذت توخوری را برایشان زهرمار میکرد! آنهم در آن زمانی که حیا و شرمِ تابو، همچون یک کرسی لحاف سنگین بر جامعه های کوچک آن زمان افتاده بود و اجازه ی تکان خوردن را نمیداد!
گرچه اگر نام نامزد را نمیگفتند، ضربات محکم شوش بر پابه‌جار هایشان طاقت فرسا بود و اگر میگفتند، پاره کردن مِتقال کرسی لحافِ حیا، رگبار شدید سَراکوها را در پی داشت!
این مرحله ی گیج کننده و عذاب دهنده، ثمره اش وصال عنقریب با آن کسی بود که ننه ها میگفتند: گَلِشَه دَماسیَه!!
خدا میداند که عاروسی‌های چند گرمه پاییز، ثمره ی مجاهدت های بی‌دریغ در پی همین گفتن نام دل به خواه در روز «پنجه پیتک» بود!

که دوباره با هم سر دهند:
این ور و اون ور عزب لاکو،     راهت کدوم ور عزب لاکو

 

پنجه پیتکِ در خانه‌ای شما مبارک

 

به قلم: آقای مهراب عارفی (جوستان)

 عکس از: آقای علیرضا عبدالحسینی

برای خواندن بیشتر در مورد جشن و آیین پنجه پیتک اینجا را کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۵۲
درجی طالقانی

طنز معلم و شاگرد

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۵ ب.ظ

 

معلم: دتر وقتی گته گردیِی میخوای چاکنی؟                دتَر: عروسی!

معلم: نه منظورم اینه که چکاره میبی؟                       دتَر: عروس!

معلم: نه، میگم وقتی گته گردیِی چامینی؟                   دتَر: شواَر!

معلم: دتَرجان، پیَر مارتیب چامینی؟                           دتَر: زاما میرُم!

معلم: لَحنَتی! پیَر مارت در آینده از تو چی میخوان؟        دتَر: نوه!

 

ای امان این دتَر دلش شواَر میخوا... کمک کنین هرجور گردی بشو شواَر خانه، ثواب داره

 

متن: سید مصطفی افتخاری، روستای پراچان
به گویش بالاطالقان (پراچانی)

طراح پوستر برای عبارات طالقانی: سیده مریم قادری (پوستر بالا) و مسلم گرشاسبی (پوستر پایین)

 

این طنز با هدف آموزش گویشهای مختلف طالقانی تهیه شده است.

 

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۱۵
درجی طالقانی

عروسی سنتی طالقانی

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۴ ق.ظ

مراسم سنتی عروسی اهالی روستای پرگه طالقان که در زیبا شهر قزوین سکونت فصلی دارند. در این عروسی، از آلات موسیقی سنتی مثل سورنا (ساز) و دُهُل استفاده می شود و مراسم همراه با رقص دسته جمعی جوانان و چوب بازی ادامه می یابد.

فیلم و عکس: ارسالی از آقای شجاع کوهستانی


فیلم عروسی را دریافت کنید

دانلود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۴۴
درجی طالقانی

عروسی های قدیمی در طالقان

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۸ ق.ظ

مجموعه ای بی نظیر از عکسهای قدیمی مربوط به عروسی محلی در روستای اورازانِ طالقان

گوشه ای از مراسمها و آداب و رسوم محلی را می توانید در این عکسها مشاهده کنید

با تشکر از کانون فرهنگی اورازان

 

مراسم پول اندازی (هدیه به داماد)
 
در این مراسم، که معمولاً شب عروسی برگزار می شود، افراد فامیل، هدایای نقدی خود را به داماد اهداء می کنند. فردی که مسئول دریافت هدایاست، از اهداء کننده به این صورت که "عمو فلانی، فلان قدر شاباش هادا، خانَش آبادان...." نام می برد و فرد دیگری، آن را یادداشت می کند تا بعدها، داماد جوان در شادیهای آن فرد، برایش جبران نماید. 
 
این عکس مربوط است به عروسی سیدعباس میرنورالهی در دهه پنجاه (کنار داماد سیدنظام میراحمدی و کنار سید نظام، سمت چپ، مرحوم سیدجعفر میرقادری و مرحوم سیدوجیه اله میراحمدی قرار دارند.)
ارسالی از: سید انبیاء میرصادقی
 
 
 
گل به دست زاما! و گل گلی آیینه و شمعدان
 
پذیرایی در مراسم عروسی معمولاً با چای، شیرینی و میوه های محلی انجام می گرفت.
 
این عکس مربوط است به مراسم عروسی سید حسین میرقادری در دهه شصت
 
 
عروس یا زاما حمام بردن و نیز صحرا بشیَن
 
قبل از حنابندان، عروس و داماد را جداگانه به حمام برده و رخت نو به تنشان می کنند. (معمولاً صبح حنابندان عروس را برده و عصر داماد را). صبح روز عروسی هم عروس با دست خوآرانش (ساقدوشان خانم) به صحرا می روند و گل می چینند و شادی می کنند. همین مراسم برای داماد هم برپا می شود. هرجا هم که اتراق کنند و فرصتی دست دهد، از رقص و پایکوبی (یالدی بزیَن) و دست افشانی غافل نمی شوند. حتی در اورازانِ بسیار متعصب مذهبی و سنتی!
 
این عکس مربوط است به مراسم عروسی سیدولی، در اِسطَلی سَر  در سال هفتاد
 
 

 

زاما لباسانشه تَن کوردیه، با دَس برارانش میشو صحرا تفریح!

 

 
آخرین عکسهای مجردی داماد گرفته می شود.
 
این عکس مربوط است به دهه هفتاد

 

 

 

 

خُنچه بَران (مجمع بیاردُن)
 
معمولاً در شب حنابندان و یا صبح روز عروسی انجام می شود و هدایایی از طرف داماد و فامیلانش برای عروس و بالعکس فرستاده می شود.
 
این عکس مربوط است به دهه شصت و ارسالی از: سیدانبیاء میرصادقی
 
 
پیِ عروس بِشیَن، زاما لباسانشه تَن کوردیه، با دَس برارانش میشو عروس بیاره!
 
بعد از ظهر روز عروسی، داماد و ساقدوشهایش با گل و شیرینی و آینه و شمعدان، برای بردن عروس به خانه پدری او، رهسپار می شوند.
 
این عکس مربوط است به عروسی سیدمحمود میرنوری، ساقدوشی که آینه در دست دارد، مرحوم سیدکمال میرنوری است.
 
 
فامیلانی مَجمَع بیاردُن
 
هر یک از فامیلهای دور تا نزدیک، بنا به درجه قرابت و فراخور وضع مالی خود، هدایایی در یک مجمعه می گذارند و به عروس و داماد اهداء می کنند.
 
و حُسن ختام این پُست، این عکس بسیار زیباست از عروسی اوایل دهه پنجاه در اورازان. چهره های خندان دخترکانی که امروز خود عروس و داماد و نوه دارند، پسرکان کنجکاو و زنان پرغرور و استوار طالقان.
 
شاد باشید
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۸
درجی طالقانی

سرخوری زن بَبردن و آدُم گِردییَن

شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ق.ظ
اَندر حکایتِ یه رَذلِ کُته که همه اویی دست دِ تَنگ درامی بیَن و بیانِ چگونگیِ آدُم گردی یَن او


فایل صوتی این داستان، به گویش طالقانی و با صدای فرشید فلاحی تقدیمتان





این هم اصل داستان به فارسی به روایت سیمرغ (سیده مریم قادری)

یکی بود یکی نبود، توی شهر قصه ما، یه زن و شوهری بودند که با اینکه سالها از ازدواجشون میگذشت، اما صاحب فرزند نمی شدند. تا اینکه بالاخره طباطبت طبیبان و دعای مجیبان و جمبل جادوی ساحران! جواب داد و خداوند پسری به این خانواده عطا کرد.

حالا داشته باشید که جنس پسر! اون وقتها، همینجوریشم خواهانش زیاد بود و این یکی هم که عزیز دردونه و یکی یک دونه، همه اینها دلیلی شد بر این که پسرک، لوس و ننر و شر و شیطوووون بار بیاد.

خلاصه پسر، وقتی به سن نوجوونی رسید، دیگه عالم و آدم از دست شیطنتها و شرارتش آسایش نداشتند طوریکه هر روز خدا، یه عده ملت بخت برگشته که نیش شرارت پسر، اونها رو گزیده بود، برای شکایت و چغلی پیش پدر میومدند و پدر هم چیزی جز شرمساری و نگاه افتاده به زمین و معذرت خواهی نداشت که تحویلشون بده.

القصه، این قضیه اونقدر ادامه پیدا کرد که خود پدر مادر هم به ستوه اومدند و برای کسب چاره، نزد شیخ حکیم و با تدبیری رفتند. شیخ، قضیه رو که شنید به اونها گفت: تنها راه اصلاح پسرتون اینه که براش زن بگیرید!

زن و مرد با تعجب شیخ رو نگاه کردند و گفتند: آخه جناب شیخ، اولاً که کی حاضر میشه به این اجل معلق! زن بده، بعدشم زنش بدیم که چی، یکی دیگه رو هم بدبخت کنه؟ اون زن طفل معصوم چه گناهی کرده؟ اصلاً ما که پدر مادرشیم و یه محل، از پسش بر نمیایم، یه دختر کم سن و سال و بی تجربه میخواد اینو آدم کنه؟

شیخ گفت: به من اعتماد کنید، اصلاً برای اینکه به شما ثابت بشه، من خودم حاضرم دخترم رو به عقد پسرتون در بیارم..

و به این ترتیب پسرک در دام افتاد.

جونم براتون بگه که همه محل بسیج شدند و بساط عروسی به پا شد و از اون طرفم پسر و دوستای شرورش، تو جشن عروسی، تا دلشون خواست شیطنت کردند و پدر و مادر حرصها خوردند اما شیخ با لبخندی مطمئن، نظاره گر ماجرا بود.

صبح روز بعد، اهالی محل منتظر بودند که ببینند تازه داماد، امروز میخواد چه آتیشی بسوزونه ولی خبری از او نشد که نشد.

تا یک هفته محله غرق آرامش بود اما مردم می گفتند: ای بابا، اینم فقط همین روزهای اوله که داماد ماه عسل تشریف داره، بعدش بازم همون آش و همون کاسه است....

خلاصه ماه عسل هم به پایان رسید و مردم چهارچشمی خونه پسر رو می پاییدند که بالاخره یک روز، شازده با گردنی افتاده و دست و پای دراز از خونه بیرون اومد و در حالیکه آروم و بی صدا راه خودش رو می رفت، بدون اذیت و آزار کسی، به در بقالی اومد و سلام کرد!!

بقال که منتظر بود پسر مثل همیشه مغازه رو به هم بریزه و یه مشت جنس برداره و بره، با ترس و لرز جواب سلام رو داد و دید که پسر درخواست مقداری شیر و پنیر کرد و بعد هم با حساب کردن پول اون، بدون هیچ حرف اضافه ای راه خونه در پیش گرفت.

ملت از تعجب شاخشون زده بود بیرون و اونچه میدیدند رو باور نمی کردند. پسر به خونه رفت و اجناس رو تحویل داد و دوباره سر به زیر و آروم قصد رفتن به حمام رو کرد.

مردمم از اون طرف و با حفظ فاصله، تعقیبش می کردند، تا اینکه جلوی حمام، سگی به پسر رسید و پاچه اونو گرفت....

در شرایط قبل از ازدواج، نه تنها آدمها که حتی سگها و گربه ها و شغالها و گنجشکها و کلیه جک و جونورها، جرأت نزدیک شدن به پسر رو نداشتند اما اگر هم گاهی، یکیشون شکری میخورد و صدایی بلند می کرد، معمولاً پسر اونو زنده نمیذاشت، اما این دفعه چیزی نگفت و فقط سعی کرد پاچه لباسشو از دهن سگ بیرون بیاره که خب سگ هم از اون سگا بود و از رو نمی رفت....

یه چند بار از تقلا کردن پسر گذشت و سگ کوتاه نیومد، تا اینکه پسر خم شد و مثل مادرمرده ها روی زمین نشست و بنای نصیحت کردن سگ رو گذاشت که:

ای سگ عزیز، ای برادر!!  دست از واق واق و گاز و پاچه گیری بردار، که اگر چنین نکنی مردم تحملت نکنند و از دستت عاصی و عارض میشن و شکایت به پدر مادر می برند، اون وقت اونها هم میان و میگیرنت و زنت! می دن و بعد حال و روزت میشه حال و روز من...

میگن سگ، وقتی اسم زن گرفتن رو شنید، پاچه رو رها و با نهایت سرعت، شروع به دویدن کرد و در افق محو شد..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۲۲
درجی طالقانی

یالدی (رقص طالقانی)

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ ق.ظ


بُخدا نمی تانُم..!

حضرت عباسی نمی تانُم..!

به ارواح خاک پیلاآقام نمی تانُم..!

بلد نی یَم..!

خدا شاهده لِنگانُم درد مینه...!

ایشالا آقاتی عروسی...!

جان آقات منو سرآدین..!


اینان می دانین چیه؟ فایل صوتی رو دریافت کنید و گوش بدید و بخندید



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۵۷
درجی طالقانی

یخدان

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۱۴ ق.ظ


یخدان، صندوقچه قدیمی که وسایل و لوازمی چون لباس، زیورآلات و پارچه را در آن نگهداری می کردند.


یخدان به یه روایت اصیل طالقان

ممنون از صنوبر آبجی راوی این بخش ما
با ما همراه باشید و دوستانتان را با ما همراه کنید.



دریافت کنید (فایل اول با فرمت mp3)

دریافت کنید (فایل دوم با فرمت mp3)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۱۴
درجی طالقانی

خیاط سر

دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ب.ظ


بِرارمی عروسی بَ، خیاط سَر🔅داشتیم.
مینیب دی یه قشنگه کُت بَدوت.
بعد دی بگوت: بَبه جان، اگه شوکیان، رخت و لباسانی جیفِ، خالی کنی، رختانت قشنگتر میمانه و ویشتر دی عُمر مینه.

آن گپش مینی فکری میان، یه چراغی روشُن کُرد، 💡
نه بابتِ تمیزی و عمر ویشتر لباسان، که حالیم گِردی، ما دی روزانه، یه عالمه ناراحتی و پِشیمانی و نگرانی ر خودمانی میان جمع مینیم که اگه همانطور سرهم بمانه، یه کوه غصه میگرده و فکرمانه داغان مینه.

✨ پس هر شو که میگرده، جیفانمانی جور، ذهنمانه دی خالی کنیم تا همیشاک قشنگ بمانیم و عمر طولانی کنیم.
البت اینطوری دنیامان دی قشنگتر میگرده.

〰〰〰 @TaleghaniDarji 〰〰〰

🔅خیاط سَر، یکی از رسمان عروسی در طالقانه که چند روز بمانده به عروسی، خیاط دعوت مینُن در زاما/عروسی خانه که اوشانیب لباس بدوجه و شوکیان دی همه جمع میبُن آنجه و بساط شادی و دور همیشان به راهه.

✅ تهیه شده در گروه تولید محتوای درجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
درجی طالقانی