درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

عبدالله امیدوار طالقانی

يكشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۹:۲۳ ق.ظ

به بهانه درگذشت بزرگ مردی از دیار طالقان:

از فشندک تا شیلی... پسری برای دهکده‌ای جهانی

عبدالله امیدوار، حدود شصت و هشت سال پیش، همراه برادرش عیسی، به سرزمین‌های ناشناخته در قاره آمریکا، آفریقا و قطب جنوب و شمال قدم گذاشت. سفر کم نظیر این دو برادر ماجراجو، از سال 1333 خورشیدی آغاز شد. آنها نخست به یک سفر هفت ساله با موتورسیکلت ماچلس انگلیسی به قدرت پانصد سی سی که روی گلگیر آن شعار «همه متفاوت، همه خویشاوند» نوشته شده بود، داشتند و بعد هم یک سفر سه ساله را با اتومبیل سیتروئن دو سیلندر که هنگام بازگشت از سفر اول، شرکت سیتروئن فرانسه آن را هدیه داد، انجام دادند.

برادران امیدوار، پیشگامان جهانگردی معاصر و همچنین از اولین جهانگردان ایرانی شناخته می‌شوند.

  • نقل از: خبرگزاری همشهری

 

عبدالله امیدوار، به عنوان نمادی از سینمای شیلی معرفی شده است. مرکز فرهنگی لاموندا در سانتیاگو شیلی که عبدالله امیدوار یکی از پایه‌گذاران و همکاران آن بوده است، با تایید خبر درگذشت او، اعلام کرد که شیلی با یکی از نمادهای سینمای خود خداحافظی کرد.

در بیانیه این مرکز فرهنگی که بامداد جمعه ۲۴ تیرماه ۱۴۰۱ به وقت تهران، منتشر کرده، آمده است: «عبدالله امیدوار (۲۰۲۲ - ۱۹۳۲) تهیه‌کننده و فیلمسازی بود که به بیش از ۱۰۰ کشور جهان سفر کرد و بیش از ۱۲۰ فیلم مستند ساخت. او در ۸۹ سالگی درگذشت و ما امروز با نمادی از سینمای شیلی خداحافظی می‌کنیم.»

  • نقل از ایسنا و عصر ایران

عبدالله امیدوار، پژوهشگر، مستندساز و اولین جهانگرد ایرانی طالقانی الاصل است که در سال 1310 در تهران به دنیا آمد.

او به همراه برادر خود، عیسی امیدوار، از سال 1333 سفر پر ماجرای خود را به دور دنیا، با دو موتور سیکلت از خانه پدری، به سوی مرزهای شرقی ایران، افغانستان، آغاز کرد. استفاده از موتور سیکلت به منظور دستیابی به میان‌برها، نقاط دور افتاده و راه‌های صعب العبور بود. سفر اول آنها هفت سال طول کشید. این دو پس از گذر از کشورهای افغانستان، پاکستان و هند، به سوی تبت و سپس آسیای جنوب شرقی و استرالیا سفر کردند. در ادامه آنان، با گذر از اقیانوس آرام، به آلاسکا، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی رفتند.

کتاب «سفرنامه برادران امیدوار» وقایع این دو برادر را به نقاط مختلف جهان، همراه با نتیجه پژوهش‌های انسان‌شناسی آنها ارائه می‌کند.

موزه «برادران امیدوار» شامل قطعات ارزشمندی از فرهنگ‌های ملل مختلف در مجموعه کاخ سعدآباد، دستاورد سفرهای این دو برادر فرهیخته به شمار می‌رود.

در نهایت، عبدالله در روز 23 تیرماه 1401 سفر آخرت خود را به تنهایی آغاز کرد.

برای دانستن بیشتر از این دو برادر صفحه برادران امیدوار در ویکی پدیا کلیک را بخوانید.

 

گروه طالقانی درجی، درگذشت این همشهری نیک نام را تسلیت گفته و از درگاه الهی علو درجات را برای روح ایشان خواستار است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۱ ، ۰۹:۲۳
درجی طالقانی

مصائب کرونا و بسته شدن جاده طالقان در ایام عید

چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۰۴ ق.ظ

خبر خوش آن که الحمدلله طالقان جانمان در لیست شهرهای سفید بیماری کرونا قرار گرفت. بی‌شک بعد از لطف الهی، رعایت بهداشت و طرح‌های فاصله گذاری اجتماعی و دستورالعمل‌های ستاد مقابله با کرونا و با همت مردم فهیم طالقان و همکاری نهادها و ارگان‌های مسئول، در ایجاد و تثبیت این وضعیت، نقش عمده‌ای داشته و دارد. امید آن که بلاهای اینچنینی هرچه زودتر از کل کشور عزیزمان رخت بربسته و از صحنه گیتی به کل محو گردد.

در ادامه متنی را که در روزهای اوج بیماری کرونا توسط آقای حامد نجاری نوشته و در کانال طالقانی‌ها منتشر شده است را می‌خوانیم. به نیت لبخند روی قشنگِ تُوکِتان.

چند روز پیش کاری سر دِبی یَم ولی بیکار. لعنة الله بر این ویروس منحوس یِزید صفت که همه دنیا کار و زندگی دِ بَکِتی ینه. از حق صُحب تا نُمازی مَغرُب دو تا مُشتر این دوکانی میان نمیا اقلکن دوتا فاحش هادیه آدومِ.
خلاصه، موباله دَس گیتوم و تلگرامه واز کُردُم. تقریباً هیچ گروه و‌کانال و در و دوجه ای دَنِبه که اسم این بیصحابه کورنا میانش نباشه. هر جایی دی دل میشی خبر بِزی ین اِندی مبتلا گِردی یَنه، اندی بَموردی ین، اندی میخوا هله رحمت خدا بشون. اندی زنده درشی یَن ولی هیچ معلوم نیه بعدا بخوا رحمت خدا بَشُن یا نَشُن و خلاصه اگه کورنا نکوشه این اخباران سُل باد دِمینگنه آدُمه میکوشه.
ای خدا جان، این کمونیسته ویروس بیصحاب کُجه دِ دریمی آخه؟!
بَتم بَشُم دنیای مجازی طالقان ببینم چه خبره؟ اول کانال طالقانیها، خجیره کاناله آخه، ادمینانُش همه مایی قِدیمه رفیقانُن، همه خجیره بَشورد دَشورده یالُن. البته یکی یَشان یقدی تور توری مینه گاهی وقتی ولی مایی عِزیزه رفیقه‌، بگذریم... خیلی اوشانه تعریف دی کنی مُندشان جَر میشو ایسه  مایی سُلامه دی علیک نمیگیرون! وُلاااااا
القصه، کانالی میان بِدی یم یکی پیام مردمی بزیه که آقاجان، این طالقانی جاده رِ دَبِندین تا دیر نگردیه این ملعون ویروس اقلن طالقان نیا، طالقانی هوا سرده اکثرا دی پیر آدوم زیاده دَرِ و خلاصه یه مدیریتی گرده...
پیش خودم بگُتُم که باریکلا، حرف حساب بزی و بقولی پیشگیری همیشه درمان دِ بیهتره. از طرفی خیلی راحت دی میشا مدیریت کوردون. یه نیم باند جَعده ( جاده ) ویشتر نیه گو، کلاَ میخوا جاده ای دل راه بِشی بایس مواظب باشی دَس و پَرت نامحرمه که از روبرو میا وَرا نیگیره، البته یه چهار بانده جاده دی داریم منتها استفاده نمینیم. جزو میراث فرهنگی ملموس طالقانه. آنطور که ویل دورانت در تاریخ تمدن بَگُتیه کلنگ اولیه در دوران پارینه سنگی بِزیه گِردیه. بعدش در زمان اردشیر چهارم یقدی اوره هُموار کُردی ین بتانه چاپار اویی سر حرکت کنه نامه برسانه .حتی برای مدتی جزوی از جاده ابریشم بیه. مارکوپولو سفرنامه ای دل اشارتی به آن کوردیه. منظور اینکه اون چهار بانده جاده جزوی از میراث کهن طالقانه که طالقانی آدومان همیشه خِویی میان اون جاده د رفت و آمد میکوردی ین. اصلاً ضرب المثل داریم که میگو ایشالا پیر گردی رو ایشالا اون یکی طالقانی جاده ای سر بِشی و وَگِردی. حالا اینان به کنار، همشهریانی که درس تاریخ بُخوانسی ین بهتر میتانُن نظر هادی ین .
بعد از اینکه اون پیام مردمی رو بخوانسوم حقیقت خوشحال گردی یم.
ایضما کانالی دل خبر بزی ین که از طرف مسئولین طالقانی جاده تحت کنترل قرار بیگیت و جز افراد بومی که برای انجام کاری بِشی ین کسی نمیتانه تشریف بیوره طالقان .تازه اوشان دی باید تست هادین تب و لرز و قولنج نُداشتی باشُن. دواره پیامهای مردمی بزی ین کانالی دل:

  • یکی بَگُت ما گو طالقانی آدومیم ولی ساکن تهرانیم چب نمیتانیم بِشیم؟
  • یکی دیگه بَگُت مایی خانه دزد بزنه کی میخوا جُواب بدیه؟
  • یکی دیگه بَگُت پول بودامه خانه بَخَرِسی یمه، پول بُدامه مگه الکیه پول بُدامه؟ سند دارُم منگوله دار.
  • یکی دیگه بَگُت مُن عادت کُردی یم ماهی یَگ بار تمدد اعصابیبه بَشوم طالقان تازه مونی ننه دی طالقانیه.
  • یکی دیگه بَگُت مونی دل مرحوم گت آقامیب تُنگ هایتیه بنده خدا سال ۱۳۳۰ رحمت خدا بشیه میخوام بَشوم اویی خاکی سر فاتحه خوانی.
  • یکی دیگه بَگُت مون میخوا بَشوم خانه ر یک سر بزنم ببینم مایی کنتور آب بَتِرکیه یا نه!! تازه مایی محله ای سگان گُسنه یون اوشانه میخوا غذا هادی یم.
  • یکی دیگه بگت ایست بازرسی سر سوال کنین رانوکی به طالقانی چی میبو هرکس بتانس جواب هادیه طالقانیه بدارین ردگنه.
  • یکی دیگه بگت تهرانی خانه رِ خانه تکانی کُردیم یَگ وانت خُرابه چیانه جمع دروردیم میخوا ببرم طالقان.

برار جان، خواخور جان، شمایی بُلا مونی سر
ویروس شمایی خانه ای سند منگوله دار و شمایی سُجلِ نگا نمینه که طالقانی آدومید یا گیلانی آدوم؟! همانقدر من و شما میتانیم ناقل این بیصحاب ویروس باشیم که اون بابای غریبه که عمرش طالقانه ندیه، چه فرق مینه؟ چه فرق مینه ترک و بلوچ و لر باشیم یا طالقانی؟ هرکس بیرون د میخوا دلایه ممکنه ناقل باشه. اصلا ناقل دی نباشی هیچ بُلا دی نُداشتی باشی، این ورف و خُنُکی دل میخوا بِشی طالقان چه کنی؟ مال داری؟ قال داری ؟ یال داری؟ بنیش خانه تی دل آخه خانه ت آبادان. اندی درن طالقان مایی آقا ،مایی ننه ، پیر آدومون، خدای نکرده بخوا این ویروس طالقان فراگیر گرده حالا حالاها در نمیشو. طالقان  سرده. کفیکون دو‌ ماه گرمی ویشتر نداره گو، ایمسال دی گردیه خدایی ورف انداز. اندی کوچان ورف دَرِ نمیشا راه بِشی ین.
مُن دی میدانم شمایی دل تونگ هاییتیه، میخوا بشین خاکی سر، میخوا بشین خانه زندگی یتانه سر بزنین،میخوا بشین آقا ننه رو سر بزنین، اما وضعیت اُضطراریه ، همه باید باور کنیم که از یکسری خوشایند هامان باید بگذریم.
فکر میانبر بزی ین نباشیم، میخوا همدلی داشتی باشیم تا به امید خدا این مرض زهر ماری ردگرده.
بندگان خدا عوامل و نیروهای  انتظامی و هلال احمر این ورف و سرمایی دل جاده ای سر خدمت مینون ماییبه، اوشانه اندی کوری هانِدین. عملا یک جنگی میان دَکِتیم ، موشک و خمپاره بیماری بر سر خانه سلامتی همه ماست، اونوقت دهوا دِریم خانه ای پرده صورتی باشه یا بنفش؟! این عادات و روند زندگی برای شرایط عادی تعریف گردیه نه این شرایط و بحران!!!
خدا همتانه بداره، خدا همتانی بلا بلی رو دور کنه، یقدی اتحاد و همدلی داشتی باشیم تا به امید خدا بتانیم این مرحله رو دی رد کنیم بشیم مرحله بعد!
نترسید خانه و ملک و سامانتان جاشی سر دَرِ فُرار نمینه، پا درنیوردیه.
مرحله بعدی فوران آتشفشان دماوند و برخورد شهاب سنگ و حمله موجودات هوشمند فضایی اَسه، باید بتانیم بشیم مرحله بعدی تا همگی باهم ببینیم فضایی یانی قیافه چطوره!!
خداوند پشت و پناه همه نازنین همشهری های طالقانی خودم
 قابل توجه عِزیزان راهداری و ایست بازرسی اینکه شما دِ خیلی تعریف کُردُم یه پارتی وازی کنین بی یَلین مُن رد گَنوم بَشُم طالقان دُق مینوم بُ خدا!!!
نویسنده متن: آقای حامد نجاری (اهل روستایِ گورانِ طالقان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۰۴
درجی طالقانی

اُجاره حلوا (خوراک هویج)

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۸ ق.ظ

یکی از غذاهای محلی و خیلی قدیمی طالقان که در روستاهای اورازان و اطراف وجود دارد و این‌ روزها کمتر پخته می‌شود، اُجاره حلواست. البته حلوا بودن آن به این معنی نیست که شیرین و جزء شیرینی‌جات باشد. طالقانی‌ها علاوه بر حلواهای شیرین، به بعضی غذاها که حالت پوره دارد، حلوا می‌گویند. مثلاً دوپیازه در طالقان به سیبزینی حلوا مشهور است. این اُجاره حلوا هم خوراکی پوره مانند است که با هویج درست می‌شود. (به هویج در طالقان، اُجاره می‌گویند.)

مواد لازم:

  • عدس
  • هویج یا زردک (همان اّجارّه)
  • سیر ۲‌ق غ سرخ کرده
  • کمی نمک و زردچوبه و فلفل سیاه 

طرز تهیه:

ابتدا سیر را سرخ و عدس شسته شده را به آن اضافه می‌کنیم. همین که پخت، هویج یا زردک را خُرد و با کمی آب، به آن اضافه می‌کنیم. توجه کنید که زردک یا هویج باید بیشتر از عدس باشد.
بعد نمک و ادویه‌ها را افزوده و در انتهای پخت، مواد را با گوشت‌کوب لِه می‌کنیم طوری که همه مواد با هم مخلوط شود. این غذا خیلی آب دار نیست.
بعد از کوبیدن، به مدت ۳ یا ۵ دقیقه روی گاز با شعله کم حرارت ببیند، بعد غذا آماده است. این غذا با نان خورده می‌شود، مثل املت و به خاطر سیر و هویج و عدس خیلی مقویست. قدیمی‌ها کمی قورمه هم داخل این غذا می‌ریختند. اصل این غذا با هویج محلی یا همان زردک پخته میشه.

نوش جان

با سپاس از خانم سهیلا کیان (اهل روستای گته‌دِه طالقان) و کانال طالقانی‌ها

 

طبخ غذاهای محلی قدیمی، راهی خوشمزه و موثر در حفظ فرهنگ و میراث نیاکانمان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۲۸
درجی طالقانی

مستند ایرانگرد

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۱۹ ب.ظ

📹 کلیپ ''ریکا جان''
🎞 از مستند ایرانگرد
🎤 با صدای جواد قارایی


دریافت کنید (دانلود)


از آقای جواد قارایی دعوت می کنیم تا به طالقان زیبای ما آمده و ضمن بهره مندی از مهمان نوازی مردم بی ریا و مهربان طالقان، گوشه ای از زیباییهای طبیعت و زندگی روستایی آن را به تصویر بکشند.


در ادامه عکسهایی از مستند ایرانگرد تقدیمتان می شود

میتوانید با شماره گیری کد #۹۱۱*۱۶۲* به ایرانگرد رأی دهید و درقرعه کشی شرکت نمایید






















سربلند باد سرزمین مادری ایـــــــــــران
و با آرزوی سلامتی برای همه دوستداران این مرز و بوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۱۹
درجی طالقانی

داستان رویای سفر طالقان - قسمت سوم

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ب.ظ


بنیشتیم صندلی یی سر هنوز ما رِ پذیرایی نکوردی بییِن گو پییروم و اکبر آقا دی بیامییِن مایی نزدیکی بنیشتِن. سلام علیک کوردیم و بنیشتیم. پایسام بشیوم، بهمن عمو بیامه پییرو و اکبر آقایی همرا سلام علیک کورد و بگوت: میتانی یک نفر برسانی مایی کمک؟
فتحعلی ر بندام دری دم بگوتوم مرداکان و زناکانِ سرسایگری کن اشتباه نشِن ، اما الان دنی یه نفر برسان اوجه دَباشه مردمِ راهنمایی کنَ
پییروم تا بیامه گپ بزنَ، چپاک بگوت من بشوم من بلدوم؟ من میخا عروسی یی ب کمک کونوم.

گرمک چپاکی دستِ بَکَشی و بگووت: بنیش و آرام گوششی دَم بگووت: یک امشو افتخار هادین هیچ کاری نکن بییَس آرامش داشته باشیم
اینه که گرمِک بگووت انگار چپاک مصمم تر گردی
بگووت من میدانوم، من بلدوم هر کاری مِنِ بگین بَلَتوم
گرمک دی چیزی نگووت

بهمن عمو بگووت: کاری نِداره گو، هر کی بیامه راهنمایی کُنَ، زناکانِ برسان سمت راست مرداکان سمت چپ.
چپاک گرمکِ نگاه کورد و بگوت بفهمسی برار؟ کاری نِداره گو!

بعد بهمن عمو رِ بگوت بشیم
همدیگری همرا بشییِن ما دی بنیشتیم
هنوز چند دقیقه از رفتنشان نگذشتی بَ که زناکانی جیغ و فِریاد بلند گردی
همه پایسایم بشیییم صدایی دومال اوجه که برسی ییم
چند تا زناکان و چند تا مرداکان چپاکِ دوره کوردِن اونه دهوا مینن

مردُم د معذرت بخواستیم و چپاکِ بیاردیم کنار
گرمک بگوت: چی گردی برار؟

چپاک بگووت: هیچی من بهمن عمویی همرا بیامیوم. منِ بگووت اون صندلی سر میشینی زناکان برسان سمت راست مرداکان دی سمت چپ.

گرمِک بگوت خا حلا چه ب مردم ناراحتی کوردن؟
مگه تو مرداکان نرساندی دست چپ و زناکان سمت راست؟

چپاک بگووت: بهمن عمو که بش یادوم کت. من گو دست راست و چپِ تشخیص هانمیدیوم

همین گردی گو اشتباه گردی مرداکان بشییِن زناکانی میان
زناکان دی برساندم مرداکانی طروف

خاکان سروم!
گرمک جان به خدا هی بگوتوم خودومی همراه
من چپاکوم
اما امشو وشیلی نمینوم
من وشیلی نمینوم
اوهنا اونِک دی شاهد هسته

اونِک بگووت آها
هی خودشی همرا میگوت: من وشیلی نمینوم
اما گرمِک جان افاقه نکورد
وشیلی چپاکی خونی همراه هسته

گرمکِ کارد میزی یی خونِش درنمیامه
منکوف و عصبانی ب. با عصبانیت چپاکِ نگاه کورد

خداجانی قربان گردوم، تیی خلقتی حکمت چی بَ؟
اصلا وقتی بموردوم  اون دنیا
خداجان د ِخودوم سوال مینوم

میگوم خداجان
مِن گناه کم نداروم اما من د راضی باش بگو منِ برسانن بهشت
آخه من دنیایی میان چپاک تحمل کوردوم.
اطمینان داروم من دی نگوم خودش اینی واسان گناهانوم دِ میگذرَ

چپاک بگووت خب برار جان یاداکوردوم بهمن عمو رِ بَگوم
دست چپ و راستِمه بلد نیوم!

گرمِک بگووت: فقط یه خواهش داروم
دی گپ نزن پایس بشیم، میخا شامِ بیارِن

عروسی گته باغی میان دبَ
غذا رِ دی میزی سر بندان
جواکِ دلِ خیک و اکبر آقا همدیگری وَر بنیشتی بِن
همدیگری همرا گپ میزییِن

جواک بگووت: کوجه دِ باید شروع کنیم منِ گرسنه کوردیه
اکبر آقا بگووت:
ای جااان میدانوم مِن و تو همدردیم
من دی غذا رِ که مینوم دست و پام شل میگرده
تِ رِ درک مینوم

اما سرنگونِ وره رِ هنوز نیاردِن میزی سر
بییَس وره رِ که بیاردِن شروع میبو

جواک بگوت اکبر آقا شما منی استادی، منِ راهنمایی کن
میخا اصول دلِ خیکی  رِ امشو منِ یاد هادییی
اکبر آقا بگووت استاد چیه برار جان، چشم
فعلا حواست جمع کن وره ر که بیاردن شروع مینیم
جواک بگووت: خا من حواسوم بَ

وره رِ که بیاردن، لشگر اکبرآقا به سپهسالاریِ جواک
حمله کوردن چشمتان روز بد نِینَ
سفره رِ تالان کوردن
اندی باخوردن دی جا دِ نمیتانستِن راست گردِن

جواک اکبر آقا رِ بگووت:
اکبر آقا من نمیتانوم جا دِ پایسوم
اکبر آقا بگووت: این نشانه خوبی هسته
این یعنی سیر گردی یی من دی چن دقیقه پیش تاقاروم پرگردی
من دی نمیتانوم پایسوم.

گرمکی همرا بشیییم این دوتا خیکنِ رِ بلند کوردیم
گرمک جواکِ بگووت تو دنیا رِ دی باخوری گرسنه ای
سرنگون لُپت رگ به رگ نگردی اندی باخوردی؟
هنوز یه ربع نگذشتی بَ که جواک بگووت من دل فِریادی هسته
ای اماااان
دل درد داروم


بگوتیم جواکی به چایی و نبات بیاردن اما درست نگردی یه کم گو بگذشت اکبر آقا دی دل درد بِیت
پییروم بگوت اینجوری نمیبو این دوتایی دل خوب نمیبو باید بشیم دکتر
گرمک رو به جواک کورد و بگوت:
چندی آخه او بی صحب خیک پر مینی فکرش نمینی بعدش دی میخا
زندگی کنی
حالا پایس بشیم دکتر
این وچه تِ دِ بیشتر میفَهمَ
پایس بشیم
اکبر آقا و جواک ماشینی میان سوار کوردیم
گرمک دی سوار گردی چهارتایی بشییِن شهرک

من بماندوم و چپاک و اونک.
صندلی یی سر بنیشتی بیییم و مرداکان یالدی میکوردن ما دی نگاه میکوردیم گو اونک به چپاک یه چی بگوت.
چپاکِ بگوتوم اونک چی میگو؟
بگوت: اونک میگو مِنِ کِش دَرَ
بگوتوم کِش در؟
بگوت آها
بگوتوم خب مگه تی یی خاخور اونِکِ کهنه پیچ نمینَ؟
بگوت آها خاخوروم قدسی همین کارِ مینَ
بگوتوم خب بگو همونی میان کِش دکونَ
چپاک بگوت: آخه نمیبو یعنی نمینَ
بگوتوم چه بِ نمینَ؟
  بگوت خب نِمینه دی
بگوتوم عه کال گپ نزن  اصلا چه بِ اعلام مینِ میخا کِش دَکونه مگه میخا طلا جواهر کهنه ای میان دکونَ!
چپاک بگوت نه اما این وچه فرخ مینَ
اینی بِ تا آهِنگ پخش نکنی کِش دَنِمینَ
بگوتوم سرخور چه بِ واتوره میگوای
چی آهنگ؟
بگو سر نگونِ کهنه ای میان کِش دکونَ!

چپاک بگوت یه آهنگ و موسیقی اینی بِ پخش کنی کارِشِ مینَ
بگوتوم کی یی آهنگ باید اونِکی بِ پخش کنیم؟
بگوت قدسی این کاغذی میان منی بِ بنوشتی یه آهنگ، یا چایکوفسکی دَ یا بتهوون دَ یا باخ، یکی از اینان.
غیر از این باشه کِش دَنِمینَ


بگوتوم چپاک جان شوخی مینی آها ؟
بگوت نه به خدا درو نداروم تی یی بِ بگوم. بیا الان دوباره بگوت منِ کِش دَرَ
بگوتوم خا حلا بگو ماهارش چه مینه ما دی همونه کنیم؟
چپاک بگوت: ماهارش اینانی آهِنگِ آماده دار، یه دستگاهی همرا پخش مینَ بگوتوم خب نباید اون بیصحب دستگاهِ هامیدا؟ حلا این عروسی یی میان چوکونیم؟

چپاک بگوت هادا. بگوتوم قدتی قربان کوجه دَرَ؟
بگوت: یادا کوردوم یهنی، یادا نکوردوم!
اول بگو مِنِ دهوا نمینی تا بگوم؟

بگوتوم چپاک جان تو من دِ گت تری نه دهوا نمینوم بگو بینوم.
چپاک بگوت: عروسی که میخاس بیایم راهی میان اون دستگاه دستوم د بکت زمین.

من بگوتوم خب حتما وگردییی و دستگاه رِ وِیتی
چپاک بگوت: نه یهنی میخاسوم ویروم اما اون طروف دَ یک قاطر دبَ میامه
خودومی همرا فکر کوردوم یهنی اگه قاطر لنگش بنگنَ دستگاهی سر
چجوری صدا هامیدیَ
بنیشتم و نگاه کوردوم قاطر بیامه لنگشِ بنگت دستگاهی سر
دستگاه خُرد گردی
اما قشنگ صدا هادا
خیلی قشِنگ بَ

بگوتوم خاکان خری سر یهنی دستگاه تالان گردی؟
چپاک بگوت فدای سرمان گردی
عوضش ی قشنگِ صدا هادا
بگوتوم چپاک؛ هر چی گرمِک ت ر میگوت حقت هسه! یهنی چیزی به این مهمی رِ تالان کوردی؟

میگون سختترین کار دنیا کار معدن هسته اما تِ رِ تحمل کوردِن اون دِ  سخت تر هسته!

حلا چوکونیم
آهنگ کوجه دِ بیاریم


بگوتوم حلا پایس بشیم یه نفر پیدا کونیم شاید این آهنگ داشته باشن
بگوتوم کی یی آهنگ ب؟
بگوت: چایکوفسکی یا باخ یا بتهوون
بگوتوم خاخورزات خوش سلیقه دی هسته!

دکتیم مردومی میان

همه دِ سوال کوردیم
آقا آهنگ چایکوفسکی یا باخ یا بتهوون گوشیتی میان داری؟؟
افاقه نکورد یا نمیدانستن چی هسته یا نداشتن
همه شان  این کال گپانِ گوشیشانی میان داشتن
میگوتن اینان نوداریم اما هرچی بخوای تییی بِ آهنگ رپ مینگنیم

هر  چی بیشتر بگردی ییم کمتر پیدا کوردیم اونِک دی هر پنج دقیقه ی بار میگوت مِنِ کِش دَرَ

خسته و درمانده بنیشتیم صندلی یی سر بگوتوم حلا چو کونیم؟
من بگوتوم یکی هسته که اون حتما اینان گوشی شی میان میدارَ
بگوت کی؟
بگوتوم اسفندیار عمو جان
فقط یه ایرادی که هسته اینه که اگر بفهمَ اون آهنگَ چی یی ب میخوایم هانمیدیه!
چپاک بگوت میخوای مِن بشوم اونی همرا گپ بزنوم
بگووتوم نهههههههههههه
تو کار خُراب مینی بشیوم اسفندیار عمویی ور بنیشتوم.
بگوتوم سلام عمو چه مینی وچکانت خجیرن؟
بگوت آها
بگوتوم هنوز دی موسیقی همراه
زندگی مینی؟

بگوت آها موسیقی نباشَ مِنی دل میترکَ!
بگوتوم یهنی الان گوشیتی میان، خجیر آهِنگ دی داری
بگوت یهنی از کی؟
بگوتوم چایکوفسکی یا بتهوون د، یا باخ

بگوت آها
با خوشحالی بگوت اینانِ خوش میداری
میخوای تییی ب از تاریخه موسیقی گپ بزنوم
بگوتوم نههههههه!
وچه الان کِش بند میبو

بگوت ها چی بگووتی؟
بگوتوم هیچی منظور این هسته که وقت کم هسته عروسی دَرَ تمان میگردَ
این آهنگانِ بنگن گوش کونوم

چپاکِ اشاره هادام یهنی بیا وچه ای همراه منی ور بنیشت اسفندیار عمو بگوت این کیه معرفی نمینی؟
بگوتوم رفیقوم هسته

حلا آهنگ بنگن گوش کنیم
بگوت نمیشا!

بگوتوم چه ب؟ بگوت: تا وچه دباشه آهنگ نمینگنوم
بگوتوم چه ب؟ بگوت: وچه بی تکلیف هسته آهنگی میان وشیلی مینَ کال گپ میزنَ، من خوشوم نمییا.

بماندوم چی بگوم یه کمِکی فکر کوردوم و بگوتوم:
ما اصلا وچه ای دانی بیامییم
میخایم وچه از همین الان موسیقی یی همراه گته گردَ.

اسفندیار عمو خوشحال گردی بگوت خاجان
مرحبا به تو پسر قدتی قربان گردوم.
وچه ر جلوتر بیار تا خجیر بشنوه
بگوتوم خا

تا اسفندیار موبایلشی میان آهنگی دومال میگردی، چپاکی گوشی میان بگوتوم که آماده باش الان شروع مینَ.

اسفندیار عمو بگوت بتهوون مینگنوم گوش هادین

بنگت
تا اونک آهنگِ بشنووس شروع کورد
اینِ که میگوم، دیمشی رنگ دِ بفهمسوم
وچه راحت گردی، بمورد اندی بگوت من کِش داروم

اسفندیار عمو بگوت وسه یا باز موسیقی بنگنوم؟
 
چپاکِ اشاره هادام که یهنی تمان گردی؟ اونِک دی کِش نوداره؟
چپاک بگوت اونِک میگو
یه کمِک بماندیه چِ ب آهنگ قطع کورد؟

اسفندیار عمو ر بگوتوم یه کوچیک آهنگ دی بنگنی میشیم
هنوز تمان نگردیه!

اسفندیار عمو بگوت چی تمان نگردیه؟
دست پاچه بگوتوم هنوز این وچه ای منبع خالی نگردیه!
شور و احساسشی منبع!

اسفندیار عمو بگوت خا.
بگوت یه کوچیک آهنگ باخ دِ مینگنوم.

آهنگ تمان گردی چپاکِ اشاره هادام که یهنی تمان؟ بگوت آها، دی کِش نوداره.
پایسام اسفندیار عمو دِ تشکر کوردیم. عروسی دبَ تومان گردَ.

راه کتیم  بشیم خانه

صنومبر دی بیامه
خوشحال بَ
بگوت اندی یالدی کوردوم زنکانی میان
بگوتوم خدا ر شکر خوش بگذشت

صنومبر بگوت مگه شمایی ب خوش نگذشت؟
چپاک همه ر تعریف کورد
صنومبر بگوت ای خاکی
جواک الان کوجه در؟
این گپانِ میزییم که برسییم خانه شانی دری دم

در همیشه ای شارین نیم از گل ب
درِ واکوردن بشیین داخل. جواک و گرمک دی شهرک د بیامی بِن.
خداحافظی کوردوم بشیوم خانه.

اکبر آقا دراز بکشی بَ
خالکوم اونی سریندان بنیشتی ب
اکبر آقا همچنان ناله میکورد
پییروم بگوتوم چی گردی؟
بگوت دکتر سرم هادا و دارو، خجیر گردییِن
خالکوم اکبر آقایی بِ غرغر میکورد.
پییروم بگوت سعید بشو باخوس صبح ساهت ده میخا بشیم تهران.

بگوتوم چشم
صبح پایسام، صبحانه رِ هولی بِ باخوردوم.
بگوتوم من میشوم میدان عزت الله اداشی خانه ای دری دم بیاین مِنِ همرا گیرین بشیم.

بشیوم چپاک شانی دری دم.
درشان نیم ازگل ب
واکوردوم یاالله بگوتوم بشیوم داخل

همه شان ذوقِ واویلا داشتِن
سلام کوردوم، بگوتوم چه خبر هسه؟
چپاک بگوت قدسی یی خانه نهار دهوت گردی ییم دریم آماده گردیم تا بشیم، تو نمیای؟
عه یادوم نَبَ تو نمیتانی مایی شهری میان بیای!
بنیش ایجه تا آماده گردیم
ایسه آماده میبیم.

همه شان که آماده گردییِن، بشییِن اتاقی میان
همه شان منی همرا خداحافظی کوردِن.

گرمکِ بگوتوم: همیشه ایجه درین؟
منی دِل شمایی بِ تِنگ هامیره!
گرمک بگوت تا وقتی مردوم طالقانی گپ میزنِن ما دی دریم
هر وقت بیامی یی بیا درِ واکن
بِین ما دریم یا نه!
ان شاالله که دریم

گرمِک چادر شب کنار بزی
درِ واکورد همه بشییِن داخل
مِن دی سرمه جیر انگتوم بیامیوم بیرون.

یه کم که وایسام ماشینی همرا بیامییِن منی دومال
سوار گردیوم و به سمت تهران حرکت کوردیم.
هر چی طالقان د دور میگردیوم دلوم بیشتر اونانی بِ تنگ میگردی.
اونانی بِ و طالقانی بِ!
ایسه بیشتر از قبل طالقانی گپ خوش میداشتوم

خداجاااااان
طالقانی گپ 
این خجیرترین گپ دنیا رِ مایی بِ بدار

سرم ماشینی پنجره دِ بیرون کوردوم

ماهاروم باز بگوت:
سرنگون سرتِ بیرون نکن یه ماشین میا تِ رِ بی سر مینه و مِن بی پسر!
همینطورکه لبخند میزیوم سرِمه بیاردوم داخل.

ایسه بیشتر و بیشتر افتخار میکوردم به طالقانی گپ، بِ ماهاروم و خالکوم و هر کسی که طالقانی گپ میزنَ

پایان

این داستان در کانال طالقانیها منتشر شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۲۱
درجی طالقانی

داستان رویای سفر طالقان - قسمت دوم

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۱۴ ب.ظ


بگوتوم آها بشنُوِستوم، اما شما گو آدومین!
بگوووت: پس میخاس فرشته باشیم! چپاک مایی ب تهریف کورد دیروز چی گردی. بَدییِی چپاک ت د رد گردی، تعجب نکوردی؟؟؟
بگوتوم: آها تعجُبی دِ میخاس شاخ درآوروم
بگوت: همین دی هیچکس نمیتان ما ر بِینَ هیچکس، اما هر چند سال یک بار ، یکی میا تیی شارین که ما رِ مینَ. یهنی خداجان اونِ مامور مینه بیا مایی ور، ما دی اگر کاری داشتیم اونی بِ میگیم اون دی کمک مینَ.
مثلا آخرین بار پِنجاه سال پیش یه مردک بیامه ، اما چپاکِ خیرناخورد اونِ فراری هادا
هی بگوووت من بَگوم من بگوم، بگوتیم بگو اون دی همه چی رِ خُراب کورد
البت سعید جان من چپاکِ هر بار یه کاری بِ میرسانوم میدانوم اون کاری فاتحه رِ باید بوخانوم اون روز دی نمیدانوم چجور مِنِ خام کورد
بگذریم
بفهمسی چی گردی؟؟؟؟؟

بگوتوم: خودِت بگوتی مردِک پِنجاه سال پیش بیامه اما شما که کال جوانین چجور میبو؟!
بگوووت: ما همیشه کال جوانیم تا وقتی مردم طالقانی گپ بَزنن ما دی دریم.
بهت زده بیوم، نمیدانستوم چی بَگوم
گرِمک بگوووت: بفهمسی؟؟؟؟
میخاسوم گپ بزنوم اما زبانوم نمیچرخی
گرمِک گو انگار منی جواب دِ نا امید گردی بِ بگوت: جواک و چپاک پایسین دیر گردی.
چپاک پایس دی، پایس بشیم شاید اون سرنگونِ گوساله رِ گو دیروز رم هادای پیدا کنیم.
ای خاکِی
این لتازه ای بِ وقت میندام و تربیتش میکوردوم حلا درخت گردی بَ اما تو هیچی نگردیی!، پایس بشیم
چپاک بگوت: خا حلا پیدا مینیم گوساله رَ
بعد پایسا مِنِ بگوت خداحافظ ، مایی ور بیا خوشحال میبیم.

سه تا براران خداحافظی کوردِن و بشییِن مِن بماندوم و صنومبر، صنومبر بگوت منی وچکان هر کدام اون یکینی همراه فَرْخ مینن، چپاک وِشیل هسته همِش خُرابی چال میارَ همِش اونی هوا ر باید بداریم! جواک دل خیک هسته همِش میخا کَفنِ خیکِشِ پر کنَه! اینانی میان گرمک عاقل هسته اینانی هوا رِ دی دار. تو ناهار میمانی یا میشی؟
اندی فکری بیوم نشنوستوم، فقط سرِمِ تکان هادام و پایسام، راهی میان همِش فکری بیوم.
برسیوم خانه ناهار گو  باخوردوم، نمازیر پایسام بشیوم اونانی سمت.
درِشان همیشه ای شارین نیم ازگل ب، در واکوردوم و بشیوم داخل، من که بدییِن تعارف کوردن بنیشتوم

گوساله رِ پیدا نکوردی بییِن ، گرمک دبَ چپاکی همراه دهوا میکورد
گرمک بگوت: چه ب اندی مست مستی مینی برار، اندی که مِن ت ر کار یاد هادام اگر یه داهولِ کار یاد هادا بیوم الان آدوم گردی بِ، چندی من تیی حرص باخوروم.
چپاک بگووت: خب من چوکونوم؟ شوکی ناخوتی بیوم اندی خو بکوتاندوم هلاک گردیوم.
چند دقیقه باخوتوم، اما سرنگون گوساله رِ بگوتوم جایی نشو اون اطاعت نکورد و دَرش من مقصروم؟
بگوتوم عزیز جان مِنِ خو دَرَ ، میخوسوم زودترکی دی پامیسوم، جایی نشیا ! قدتی قربان بشوم
خب گرمک جان حلا اون سرخور منی حرفِ اطاعت نکورد و دَرش مِن مقصروم؟؟؟؟

گرمک جاش دِ پایسا بش چپاکی روبرو چوشمانشی میان نگاه کورد و بگووت وقتی که بمیریم همه چیزمان ایجه مینگنیم میشیما. آخه این سرنگونِ عقلتِ استفاده کن! اینِ که نمیتانی خودتی همراه ببری اون دنیا یک کمِک اون دِ کار بَکش. آخه دربکت، گوساله مایی حرفِ میفَهمَ؟

چپاک خودِشِ جمع وری کورد و بگوت چه ب نمیفهمَ؟ من اونی بِ قصه دی میگوتوم، هیچ وخت دی اعتراض نمیکورد!

گرمکِ کارد میزییی خونِش در نمیامه
بگوت: همون روز ک گوساله رِ میبَردی، خودومی همرا بگوتوم یه خُرابی چال میاری. اما امیدوار بیوم اون بیصحبِ عقلتی پلاستیکِ واکن اون دِ کار بکشی اما اشتباه کوردوم. عقلتی کارگران همیشه ای شارین مرخصی درِن.

چپاک بگوت: ماهارجان بگو منی همراه این گپانِ نزنَ، مگه من اونی خجیر اداش نیوم؟

صنومبر بگوت: وسِ دی اندی همدیگری همرا دهوا نکنین. مهمان داریم نمیخا مهمان د پذیرایی کنین؟

جواک اسم پذیرایی که بیامه، فنری شارین جاش دِ پایسا
بگوووت: من میشوم خوراکی بیاروم و بش تا خوراکی بیارَ.

گرمِک یه نگاه ماهارشِ کورد و بگوت: حلا اگه میگوتن برارت اژدهایی دهنی میان دَرَ اینجور پانمیسا ! خیکشی پا وسط دباشَ زرنگ میبو. غیر از این باشَ یهنی خوراکی وسط دنباشَ تنبل میبو. صداش دی مینی و کارش دی داری، ت ر نگاه نمینَ!

ماهار بگوت: همه ر میدانوم ، اما حرص ناخور اینان تیی برارن دی، هواشانِ بدار.

جواک خودشی همراه میوه و کُلاس بیارد همینجور که میامه دهنش دی تکان میخورد. واقعا شکمو بَ بیامه بنیشت
صنومبر لور بیارد سفره ر دی پهن کورد هم میوه باخوردیم هم کلاس و لور اما جواک امان هانمیدااااااا
سرنگون تراکتوری شارین سفره رِ درو میکود. ما سفره دِ فاصله بیتی بییِم ، اما جواک کوتاه نمیامه!
گرمک دی بیچاره حرص می خورد. یه چی بگوت من دی خنده کوردوم
گرمک بگوت: جواک جان؛ اون دفه یادته اندی باخوردی نتانسی پایسی من و چپاک زیر بغلتو بیتیم و پایسای؟  ایندفعه ما دی نمیتانیم بشو دونفر پیداکن بیان جرثقیلی همرا ت ر جوعر کنن.
جواک همینجور که دهنش پر ب، یه نگاه کورد و بگوت من گو چیزی ناخوردوم!

گرمک بگوت: آها، فقط هشت تا  کلاس باخوردی
جواک بگوووت ای امااان منی لقمه ان میشموری
گرمک بگوت: شمردن نمیخا ، صنومبر ده تا کلاس دبست، ما چهار نفر دوتا باخوردیم بقیه ر دی تو باخوردی. باد تو رو بیوفته جواک...
غذایی که یه روز تو میخوری برابری مینه با جیره دو روز یه پادگان!
جواک همینطور دهانش پر ب بگووت خا تو منی گته براری، الان سفره رِجمع مینوم.
سفره که جمع گردی صنومبر مایی ب چایی بریخت و هادا جواک بیاره.

گرمک منِ بگوت خب حلا بگو بینوم مایی ب میخا چو کونی؟
بگوتوم خودتان کاری ندارین؟ خودتان بَگین
گرمک بگوت راستش ما فکرانمان کوردیم. بگوم چی میخایم؟
بگوتوم: آها
بگووت: ما ر ببر عروسی

- عروسی؟ ببرمتان عروسی مگه خودتان نمیتانین بَشین؟ مگه همه جا نمیشین؟ خب عروسی دی بشین!

گرمک بگوت: نه عروسی و عزا نمیتانیم بشیم. یعنی تنها نمیتانیم بشیم. اجازه نُداریم!

جواک بگوت: ما رِ ببر عروسی

یه کَمکی فکر کوردوم و بگوتوم: مشکلی پیش نمیا؟
همگی با هم بگوتن نه
صنومبر با خوشحالی بگووت: یعنی ما رِ میبری عروسی پسر جان؟
بگوتوم آها
صنومبر بگوت: حلا چی تُن کنوم
بگوتوم: یعنی شما که هر چن سال یه بار یکی شما ر مینِ و شمایی ور میا درخواستتان عروسی هسته؟
آها چون ما هیچکداممان تابحال عروسی نشیییم ، یعنی ایجه عروسی نشییم ، آخه ما گو ایجه کسی رِ نداریم. خودمانی شهری میان هم عروسی داریم هم یالدی داریم.

بگوتوم: خا، غروب میام شمایی دومال بَشیم، آماده گردین مِنِ معطل نکنین
بگوتن: خا ما غروبی بِ آماده ایم.

بَشیوم خانه، اکبر آقا و پییروم ماشین سرسایگری میکوردن. آخه فردا میخاس وگردیم من دی بشیوم خانه ای میان
ماهاروم بگووت معلوم هسته کوجه دری بگوتوم وازی میکوردوم
ماهاروم بگوت خا بشو استراحت کن، بعدش دی پایس لباسانتِ تُن کن بشیم عروسی
بگوتوم: خا

خوابوم نِمیت دوساعتی ک استراحت کوردوم پایسام آماده گردیوم
شِلوار جوراب کت یکی یکی تُن کوردوم و آماده عروسی گردیوم.

بَشیوم پییرومی وَر ، بگوتوم: من بشوم

پییروم بگوت کوجه بشی؟
بگوتوم: عروسی، بگوت: نه همدیگری همراه میشیم.

دنبال یه بهانه رفتنی بِ میگشتوم گو بهانه یادوم کَت بگووتوم: پییر جان میخا بشوم عروسی سرا کمک.
پییروم بگوت: این گردی، بشو خدا به همرات پسر جان.
 
خداحافظی کوردوم و راه کتوم
بشوم چپاک شانی ور.

دری دم برسیوم در همیشه ای شارین نیمه باز بَ. درِ واکوردوم یه یاالله بگوتوم و بشیوم داخل تقریبا آماده بییِن
جواک دب جورابانش پا کُنَ
صنومبر حاضر و آماده بنیشتی ب
گرمک زُلفانِشِ شانه میکورد
چپاکِ فقط نمیدیوم
جلوتر بشیوم احوالپرسی میکوردوم که سر و کله چپاک دی پیدا گردی اما تنها نبه

یه وچه چپاکی همراه ب یه وچه یِ تقریبا یه ساله. خُشکوم بزی!
وچه کوجه د بیامه اینان گو کوچیک وچه نداشتِن
چپاک بگوت بیا، بیا سلام کن مهمان داریم وچه بیامه یه ساله وچکانی جور صدای نامفهمومی درآورد
چپاک دی بگوت سعید جان وچه سلام کورد

بگوتوم: علیک
گرمکِ نگاه کوردوم بفهمس سوال داروم بگوت منی همرا بیا
بگوت: وچه ر دی میبریم عروسی. بگوتوم: وچه کوجه د بیامه؟ ای اماااااان!!

منِ ببر اتاقشانی انتها یه چادر شب دیواری دم اوزان ب

بگوت: اول تو چادر شبِ کنار بَزن. کنار بزیوم پشتش دیوار بَ
بگوتوم: مِنِ مضحکه مینی؟!
اصلا این چادر شب دیواری سر، چه مین؟َ بگو بشو کنار حلا بییَس من چادر شب کنار بزَنوم.
چادر شبِ کنار بزی

وااااااااااای خداجااااااان

چیزی رِ که میدیوم باور نمیکوردوم

یه در خودشانی خانه ای دری شارین
اوجه دبَ همونجور نیمه باز
تعجبی دِ دبوم شاخ درآوردوم
صدام میلرزی بگوتوم ایجه کوجه هسته
گرمک بگوت درِ باز کن
به زور دستوم جوعر میامه
دستومه جوعر آوردوم همون لرزشی همرا درِ هُل هادام، واگردی
چیزی که میدیوم رِ باور نمیکوردوم
در به یه میدان وا میگردی

یه خجیر حوض اونی وسط دبَ و اطرافش خانه ب
آدومان دی رفت و آمد میکوردن
گرمِک بگوت این مایی شهر هسته
هر وقت دلمان تِنگ گرده میشیم
همشهریانمانی ور
اون وچه دی منی خاخورزا هسته
ماهارش همین شهری میان زندگی مینه
دلمان وچه ای ب تِنگ هایتی ب
بگوتیم وچه ر بیار مایی ور دباشه.

همینجور خیره اون دروازه و شهر نگاه میکوردوم گو گرمک درِ دَبَستا.
بگوتوم ای امااااان بییَس دروم نگاه مینوم
گرمِک بگوت وسَ
چادر شبِ بنگت. رو وگردییم ولی هنوز تعجب منی جانی میان دبَ.

بیامییم بقیه ای ور
وچه یه چیز مبهمی بگوت
چپاک بگووت ماهار جان وچه گرسنه هسته اون بپَتِ سیب زمینی رِ هادین باخورَ
چپاکِ بگوتوم تو وچه ای زبانِ میفهمی؟ بگوت من و جواک آها میفهمیم.
گرمک بگوت بشیم، راه کتیم همینجور که میشییم، گرمک چپاکِ بگوت وچه تییی و باشه تو وچه ای مسئول هستی وچه که بِشنووس یه چی بگوت جواکِ خنده بِیت
اندی بَخندی دبَ لاپ گرده.
بگوتیم چه ب میخندی؟ بگوت میدانید وچه چی بگوت؟ چپاک بگوت: نمیخا بگی من گو بفهمسوم حلا وچه یه چی بگوت! خب وچه هسته دی نمیفهمَ.
گرمک اشاره کورد که یعنی جواک بگو چی گردیَ
جواک که همینجور میخندی بگوت:
وچه میگو منِ اینی دست هاندین
این سرخور شِلوارشِ دی نمیتانه بدارَ!

یه دفعه همه بزییِن زیر خنده
خودِ چپاک دی بَخندی

گرمک بگوت:
حرف راستِ وچه دِ بشنو
وچه دی بفهمس تو وشیل هستی
خداجان دی از سر مرام و معرفتش تِ رِ روزی هامیدیه وگرنه خیلی وخته ت دِ ناامید گردیه!

صنومبر بگوت:
خا حلا ت دی شُلُخی نکن.
چپاک بگوت خودوم وچه ر میداروم قول هامیدیوم مست مستی نکُنُم، حواسومه جمع مینوم.
جواک بگوت: من دی هواش داروم

گرمک بگوت آها،
تو غذا ر بِینی همه چیز فراموش مینی.
ولی چپاک سرخور این یه بار دی اهتماد مینوم
وچه ر تیی ور دباشه اما هواش بدار، امانت هسته

هی خودتی همرا بگو:

من وشیلی نمینوم

من وشیلی نمینوم

خا؟؟؟؟

شاید اثر کنه!
برار جان وچه امانت هسته هواش بدار

چپاک بگوت: خاجان
خیالت راحت وچه ای هوار ر داروم

گرمک بگوت خیرناخورد این جمله ر نگو هر وقت منِ میگی خیالت راحت
میدانوم کارِ خُراب مینی!
ولی عیب نداره، چاره ای نی
خودوم دی هواتِ داروم.

بشیم راه کِتیم راهی میان گرمک د سوال کوردوم پییرتان کوجه در؟
اصلا دَرَ؟ یا موقوف گردیه؟ بگوت: در
کوهی میان مالانی وَر درَ

بگوتوم این وچه اسم نداره بگوت داره ولی عادت کوردیم بَگیم وچه.

اسمش اونک هسته
بگوتوم: خا

برسییم عروسیی سرایی دری دم.

گرمک بگوت تا مادامی که عاروسی تمان نگردی باشه، همه ما ر دی مینن.
بگوتوم: خا، توکِمِ ببردوم گوششی ور، بگوتوم قدتی قربان فقط این چپاکی هوا ر بدار خُرابی چال نیارَ.

گرمک چپاکِ بگوت:
برار جان یه لطفی کن،
میخا خاطره ساز گردی؟؟
چپاک بگوت: خاطره ساز؟؟؟؟

آها آها من میخام خاطره ساز گردوم
بگو بینوم

گرمک بگوت: بیا و امشو برای اولین بار زندگیتی میان خُرابی نکن
میدانوم تیی بِ سخت هسته
اما بیا و امشو وشیلی نکن!

همونی که بگوتوم، هی بگو

من وشیلی نمینوم

من وشیلی نمینوم

چپاک بگوت خا
حلا بشیم عروسی منی دل او گردی

گرمک بگوت خا، بشیم داخل، صنومبر بشی زناکانی میان.

من دی گرمک و چپاک و جواک و اونکی همرا بشییوم مرداکانی میان.

بهمن عمو عروسی پییر منی همرا ماچه و بوسه کورد و بگوت آقایانه معرفی  نمینی؟

ماندوم چی بگوم بگوتوم آقا چپاک منی رفیق هسته
باقی دی اونی خانواده طالقان بیامی بِن امروز بیامییِن منی ور
من دی با اجازه شما اوشانِ بیاردوم عروسی
بهمن عمو بگوت تی یی رفیقان منی رفیق دی هستِن خوب کاری کوردی

بفرمایین وچِکان شما دِ پذیرایی کُنِن
جواک بهمن عمو ر نگاه کورد و بگوت ما رِ میخا پذیرایی کنین؟
یهنی میخا ما ر خوراکی هادییِن؟؟

گرمِک یه سُقُلمه بزَی بِ جواک
بعد جواکی دستِ بکشی ببرد داخل

بگوت برار جان یه لطفی کُن اون کَفَنِ خیکتی هوا ر بدار
مایی آبرو رِ ببردی.
چندی شما دو تا براری حرصِ باخوروم
اونِک یه چی بگوت
گرمِک بگوت چپاک اونک چی بگوت
چپاک بگوت اونِک میگو گرمِک جان تی یی جا بهشت اون جوعرترانِ بهشت هسته
خداجان اینی واسان گو این دوتا  ر تحمل مینی
 دوتا بهشت دی ت رِ هادییه کم هسته

برار نییِن گو!

ادامه دارد...

این داستان در کانال طالقانیها منتشر شده است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۴
درجی طالقانی

داستان رویای سفر طالقان - قسمت اول

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ب.ظ


پییَرومی اوقات تَل بَ همه منتظر بییم...
ببخشید معرفی نکوردوم! من سعید هستوم چهارده ساله، ما میخا بَشیم طالقان، یَهنی من و پییَر و ماهاروم و خاله و شوهر خاله. الان یک ساهت هسته که شوهر خاله ای معطلیم اما خبری نی.

پییَروم خالکمه بگوت:راضیه خانم نمیدانی اکبر کوجه بماندیه؟ ترافیکی میان اسیر میبیما!
خالکوم بگووت: نمیدانوم ولی این خیکِن مَردَک دِ همه چی بر میا. سعید جان بَشو سر کوچه ای ساندویچی شاید اوجه دِ باشه.
پایسام راه کَتوم بَرِسیوم. یواشی ساندویچی رِ نگاه کوردوم. بله اکبر آقا هموجه دَ بَ.

از آت آشغالی که میزِشی سر دَ بَ مهلوم بَ که ساندویچ دومش هسته. دومین ساندویچ دی تُمان گردی. اکبر آقا یه تکانی خودشِ هادا، کمربندشِ شُل کرد به صندلی تکیه هادا و بَگوت: همبرگر آماده نگردی؟
منی دهن دی او کَتی بَ، ولی نمیتانِستوم چیزی باخوروم. آخر ساندویچ نگرد چندی اون خیکی میان پر مینی؟ همبرگر دی باخورد. ساندویچی مردک بگوت چیزی میخا تیی بِ بیاروم؟
اکبر آقا بگووت: نه دی وقت نداروم، میخا بَشوم شهرستان.
پول که حساب کورد بَشیوم اونی وَر. سلام کوردوم
بگووت: سلام سعید جان، بگوم تیی بِ ساندویچ بیارن؟ بگوتوم نه. پایس بَشیم دیر گردی همه شمایی منتظرن.
به زور پایسا، اکبر آقایی وزن صد و بیست کیلو بَ. به زور راه میامه بَرسییم خانه ای دری دم همه ماشینی میان دَبین. اکبر آقا دی سوار گردی.
خالکمه کارد میزیی خونش در نمیامه رو به اکبر آقا بگووت: باز بَشیی اون کفنِ خیک پر کنی؟
شوهر خالکوم بیخیال آدوم ب، همینجور میخندی.
بگووت: زن حسابی یه ته بندی کوردوم تا طالقان ماهارتی خانه شام باخوریم.
بعد روشِ کورد پییَرومی طروف و بگووت: جان مسعود یک ساعت قبل بیامیوم کوچه ای سر دَبوم بیام خانه، خیکوم آهنربایی شارین منِ بَبرد ساندویچی.
پییَروم بگووت خا حلا سیر گردیی یا من دی میخا باخوری؟
اکبر آقا بگووت: سیر که نه اما گرسنه دی نیوم.

تقریبا غروب گردی بَ که اتوبان دِ بَشییم طالقانی میان. نسیم و عطر طالقان آدمِ مست میکورد. سر بَبردوم میدان. همیجور لذت میبردوم که ماهارومی فریادی همرا هوشیار گردیوم.
ماهاروم بگووت: سرت بیرون نکن یه ماشین میا تِ رِ بی سر مینه و من دی بی پسر!

بَرسییم شهرک
خریدانمانِ کوردیم و راه کتیم ساهت ٩ بَ که بَرسییم گته ماهارومی دَری دَم.

گته ماهاروم بیامِه مایی استقبال، گته پییَروم چند سال پیش موقوف گردی بَ
بَشییم خانه ای دِله، شام باخوردیم باخوتیم
تاریک صبح گته ماهاروم منِ بیدار کورد صداش هنوز منی گوشی میان صدا مینه که بگوت: پایَس قَدِتی قربان پایَس شیر تمان میبو

پایَسام بگوتوم: بِیس باخوسوم حالا امروز شیر ناخوریم چی میبو
گته ماهاروم بگووت: پایَس بشو آقا رضایی دری دَم شیر، هاگیر بیا پایَِس..
پایَسام بَشیوم حیاطی میان، صورتم بشوردوم، بیامیوم گته ماهارومی وَر
اُفتو رِ هادا مِنه بگووت همینی میان، شیر بخر زودتَرک دی بیا، وِشیل وِشیلی نکنی راهی میان! بَشو خدا تیی همراه.

راه کَتوم یکی یکی خانه ان رد کوردوم تا بَرسیوم امین عمویی خانه. زنگ بَزیوم، در کسی باز نکورد، در دی بَزیوم اماخبری نگردی، بَنیشتوم درِشانی دم، اندی زنگ بزیوم همسایه سرش پنجره دِ بیرون بیارد بَگوت پسر جان، امین عمو دَنی شوکی بَش تهران پسرش تصادف کوردیه بیمارستان درَ دیشو بَشیِن تهران.

بگوتوم خا   سرم جیر اَنگتوم راه کتوم تا وگردوم خانه
همینجور که میامیوم، عزت الله عمویی دری دم دِ رد گردیوم. صدا میامه یکی شور میکورد. گپ گپ بَ
تعجب کوردوم! آخه عزت الله آداشی خانه متروکه بَ، درش دی همیشه نیمه باز بَ
تعجب کوردوم بَشیوم دری دم، قبلا چندین بار این در وا کوردوم، یه خانه مخروبه که یه طویله
اونی میان دَبَ، هر دو خراب گردی بَ.
کوچکتر که بییم وَچکانی همرا میامییم ایجه وازی میکوردیم.
هیچی دَنه بَ، هیچوقت، اما الان اوجه دِ صدا میومه.
بَشیوم عزت الله عمویی دری دم. در نیمه باز بَ، درِ فشار هادام در باز گردی...

در وا کوردوم خانه ای دلِ گو بدیوم
تهجب کوردوم ما وچگی د ِ میامییم ایجه وازی میکوردیم ایجه همیشه متروکه بَ، یه خانه و یه طویله مخروبه. اما الان همه چی مرتب بَ، خانه و طویله هر دوشان سالم بِیِن، تعجبی بِ
جُغدی شارین خانه ای ایوان نگاه میکوردوم
خیره خیره
خداجان ایجه گو خراب بِ چی گردی!
چوشمانوم بمالستوم، خودومِ سوقولمه بزیوم ، منِ بیدار بیوم و خانه ای که تا دیروز خراب بِ و وچگی دِ اونی میان وازی میکوردیم حالا سالم و خجیر ب!
همیجور داشتوم خودومی همرا فکر میکوردوم که یه دفعه خانه ای میان د صدا بیامه،
انگار یکی داد و بیداد میکورد، صدا اندی بلند بِ که من بترسیوم.
صدای یه زنک بِ که شور میکورد و میگوت: بی تکلیف سبک مغز، پسرکِ خُل وضعِ والِه، عبداللهی گیجه وره ت ِ دِ بیشتر میفَهمَ!
صدا هر لحظه بلندتر میگردی

یه دفه یه کالِ جوان ایوان د بپُرِس پایین، یه زنک دی اونی دومال، زنک همیجور شور میکورد و فاش ها میدا
کال جوان دی منی طَروف میامه چون میخاس فرار کنه منی دی دری دَم وایستا بیوم.
منِ میدی اما انگار منِ حساب نمیکورد.
همینجور بیامه انگار میخواس من دِ رد گرده بدون اینکه مسیرِشِ منحرف کُنَ، به خیالش من هستوم اما مانع نیوم.
من دی انقد تعجب کوردی بیوم نمیتانستوم تکان باخوروم انگار لنگانِمه زمینی میان چال کوردی بییِن.
پسرک بیامه و روبرو د باخوردیم ب هم، پرتاب گردی عقب انگار انتظارشِ نداشت.
سرخور پایسا دوباره امتحان کنه دوباره باخورد.

پایسا ماهارش نگاه کورد
زنک گو تا به حال کال جوان فحش هامیدا حَلا حالانِ والان پسرک نگا میکورد
منی سر دی گیج ب ، سرنگونِ پسرک دو مرتبه تاخت بیامه منِ داغان کورد، همینجور که سرگیجه داشتوم، کال جوان میدیوم گو ماهارشی همرا نجوا کورد و منی ور بیامه بگووووت: تو منِ مینی؟؟ تو ماهارومه مینی؟؟؟
سوالِش د تعجُب کوردوم اما سرم تکان هادام که آها مینوم
آخرین صدایی که بشنووستوم این ب که پسرک مادرِشِ میگوووت: ماهار پسرک ما رِ مینه!
و هموجه بکتوم و بیهوش گردیوم.

ماهار و پییرومی گپ گپی همرا ، چوشمانومه واکوردوم
ماهاروم یه دفعه بگوت قدتی قربان گردوم چوشمانتِ وا کوردی؟
پییروم دی بیامه منی سریندان، بگوووت بهتری؟ حالت خجیر گردی؟
خودومه جمع و جور کوردوم و بنیشتوم، یه نگاه ماهارومه کوردوم و بگوتوم: من چه بِ خو دبیوم؟ ماهاروم بگوووت: تو بگو چه ب؟ گته ماهارت تِ ر برساند شیر بخری و بیای، دو ساهت معطل کوردی آخر دی دری دم بیهوش بکتی بیی،  تو بگو چی گردی؟ حالت دری دم به هم باخورد؟؟ ما خانه ای میان دبییم دی نگران گردی بییم، پییرت میخاس بیا تیی دومال، یه دفعه بدییم یکی در میزَنَ، بیامییم دری دم کسی دنبَ، فخط خودت دَبیی، اون دی بیهوش
حلا تو بگوووو چی گردی پسر؟
مگه نشیی شیر بخری پس چی گردی؟ شیر گو نخرستی!
الان دی بعد از دوساعت بیهوش دری دم

خودومه جمع وری کوردوم و بگوتوم: بشیوم شیر بخروم اما امین عمو دنه ب. وگردیوم بیام خانه
(میخاسوم بگوم چی گردی که یه دفعه یادوم کت اگه اینانی ب بگوم باور نمینن گرچه خودوم دی هنوز گیج بیوم مجبور گردیوم دروغ بگوتوم)

بگوتوم نمیدانوم چی گردی بیامیوم دری دم سروم گیج باخورد بکتوم.

اکبر آقا بگوت خا حلا الان خجیری؟
بگوتوم آها
ماهاروم بگوت خاجان حلا استراحت کن

شووکی گردی خوابوم نمیت، خدا خدا میکوردوم زود صبح گرده. صبح پایسام صبحانه رِ که باخوردوم بشیوم میدان. برسیوم عزت الله عمویی دری دم، در همیشه ای شارین، نیم اُزگل بَ، جرات نمیکوردوم درِ فشار هادیوم، بشیوم جلو در فشار هادیوم، دستوم میلرزی انگار نا نداشتوم
اون یکی دستوم دِ دی کمک هایتوم، دو دستی فشار هادام، در تکان باخورد و آرام آرام وا گردی

چوشمانمه دبستا بیوم، میترسیوم نگا کونوم، یهنی همش خواب و خیال بَ یا واقعیت! آرام آرام چوشمانمه وا کوردوم،چوشمانمه آرام آرام وا کوردوم
خواب و خیال نبه
خانه طویله همه همونجوری بَ که دیروز بَدی بییوم.
هم خانه و هم طویله سالم بَ

آرام آرام حرکت کوردوم اما پاهانوم میلرزی حقیقتِ بگوم ترس داشتوم اما کنجکاوی دی مِنِ میخواست بَکوشَ
بشیوم ایوانی سمت، میخاس بینوم ، آدومانی که دیروز بدی بیوم دی دَرِن یا نه.
ایوانی سر چن نفر گپ گپ میکوردن تا منِ بَدییِن اونی که دیروز بَدی بیوم پایسا بیامه منی طَروف،خیلی خوشحال بَ

بگوت: نگوتوم میا
بعد منِ نگاه کورد و بگوت خوش بیومی قدتی قربان.
صدام میلرزی؛ بگوتوم سلام، مزاحم نمیبوم
دستومِ بکشی منِ ببرد بالا. برسییم ایوانی سر
اون دیروزی زنک و دوتا کال جوان دیگر اوجه بنیشتی بِن، منِ که بدییِن پایسان بیامیِن جلو.
همه شان خوشحال بییِن
من هنوز بهت زده بیوم. اصلا نمیدانستوم چجور تا ایجه بیامیوم. هنوز لنگانوم بی حس بَ
همینجور فکری بیوم که کال جوان بگوووت: این دوتا منی برار هستن. اون دی مایی تاج سر منی ماهار هسته

اون دوتایی همرا دست هادام همگی بنیشتیم، قلبوم دبِ دهنوم دِ دَرا

مِن کنجکاوی ایجه کشاندی بَ، اما الان انقدر دلشوره داشتوم گو فقط میخاسوم ایجه دِ دَر شُم. اما سرنگونِ لنگانوم تکان نمیخوردِن
 همین فکرانی میان دبیوم گو همون دیروزی کال جواب ماهارشه دستشی همرا اشاره هادا که یعنی من بگوم که ماهارش یه دفعه شور کورد و سکوتِ بشکست: نه نمیخا تو بگی اون دفه یادت نی بگوتی همه چیز خُراب کوردی! گرمِک تو بَگو

اون یکین شروع کورد و بگوت:منی نام گرمِک هسته این براروم چپاک و اون یکی دی جواک، این دی مایی ماهار صنومبر هسته، حلا تو خودتِ معرفی کن

صدام میلرزی آرام بگوتوم: سعید، منی نام سعید هسته، من نمیخاسوم بیام خانه تانی میان، یهنی ببخشید که بیامیوم، آخه ایجه خُراب بَ این طویله این اتاقان همیشه خُراب بییِن، به خدا مِن فضول نییوم اما ایجه کی درست گردی؟

گرمک بگوت: ایجه هیچ وقت خُراب نبه از اول دی درست بَ! شما نمیتانین بِینین

من بگوتوم اصلا بگو بینوم از کِی ایجه درین؟ کی اثاث بیاردین؟

گرمِک بگوت: ما همیشه ایجه دریم، «ما سه تا سوم شخص هستیم» از وقتی طالقانی گپ شروع گردی ما دی دریم. نشنوستی مایی نامَ؟؟ دونفر که میخا گپ بزنن و یکی دیگر متوجه نگردَ میگون چپاک بیامه یا گرمک یا جواک

بگوتوم آها بشنوستوم


ادامه دارد...

این داستان در کانال طالقانیها منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۱
درجی طالقانی

حج و نودانی بیخ!

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۱۴ ق.ظ


آش پُشتِ پایِ عزیزانِ به حج رفته

ان شاءالله که به سلامتی بشُن و وگردُن و ما رو دی، نوودآنی بیخ دعا کنن...



در بین طالقانیان مرسومه که هرکسی به حج میره، بهش سفارش میکنند که حتماً زیر ناودون طلا، برای دیگران دعا کنه.

حاجی ها هم که بر میگردند، همگی یکسر رو این قضیه تأکید دارند که: نودانی بیخ، دعاتان کردیم!

این قضیه کم کم به صورت یک اصطلاح متداول دراومده و گاهی که یک نفر از دیگر میپرسه: فلان جا یادم بودی؟
طرف (به شوخی) میگه: آها... نودانی بیخ یادت بیَم یا دعات کُردُم.


نودانی بیخ (زیر ناودون) هم همون حجر اسماعیل و زیر ناودون طلای کعبه است که محل استجابت دعاست و در زیر، عکس اون رو می بینید.



خدا قسمت همه آرزومندا کنه، اینجا یه دو رکعت نماز حاجت بخونند و همه رو دعا کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۱۴
درجی طالقانی

شعر سحر برای طالقان

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۰ ق.ظ

📚شعر

دوباره شب بیامه، وقت خوئه
دلُم از اولِ صُبح، در تکه و توئه
فردا پنجشنبه یه، دل بیقراره
یه هفته ویشتره در انتظاره
میگن ورف بیامی تا زانویی سر
خداجان شکر تو از این مُقدَّر
تو گویی طالقان نبض زیمینه
که اینگونه هوایش دلنشینه
تو گویی آخر هفته نمیشا
بماند شهری میان، آدمی حسا
بخواب آرام "سحر"  ای دخت رعنا
شاید بشیم طالقان، ما به فردا

⚜_____ طالقانی درجی _____ ⚜

تکه و تو = بیقرار
آدمی حسا = شبیه آدم - کنایه از سربه زیری

✍ شعر از: سحر سیدعلیخانی - سنگبُن



نمایی از سد طالقان در زمستان برفی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۴۰
درجی طالقانی

خاطُره ی "طالقانی اتوبوس" آقای مجید آهنگری، مُنو بَبُرد به پِنجاه سال پیشان...
بَعله، از اتاق فرمان دِرجی، اشاره مینُن که سره خورِ صغیر! تو پِنجاه سال پیش کُوجه دِبی یِی که بخوای آن موقع دِ خاطُره داشته باشی! 🙄

خُب گپشان صحیحه، آن سالان، گمان مینُم آقامی ریش و سیبلیان تازه سبز گِردی بَ
پَس تصحیح مینُم: خاطُره ی مذکور، مُنو بَبُرد به حدود بیست سال قبل. 🤗

آن موقعان، طالقان بشیَن ما، یه سفر تمام عیار بَ. اوُل کو باید خودمانه میرساندیم ترمینال، که گمان مینُم اگه درست یادم باشه، سر کسریِ کرج، روبه رو جایی که الآنان، تالار نژاد فلاح، بُسات گردیه، آنجه اتوبوس میامی، مردم جمع میگردین و میاردشان تا منگلان. بعد ما منگلان دِ قاطُّر کُرایی میکردیم و یا علی، دربند سَر دِ جواَر میشی یِیم تا اورازان.

ایسه مینی خاطُره مربوط به همین اتوبوس هسته. آن موقعان، مُن هنوز مدرسه نشی بیَم، اما از آنجا که آقام همیشاک برای باسواد گردین ما عجله داشت! یه کور سویی از بُخواندُن و بنوشتین، ما ر یاد هادا بَ. به طوریکه مُن با اکثر حروف الفبا آشنایی داشتُم و شوق زیادی در بُخواندن متنها، علی الخصوص تابلوها و سردر مغازه هان و اطلاعیه هایی که اینجا آنجا نصب بَ.
خلاصه یگ روز که ما با همان اتوبوس کذایی، در حال بشیَن به دیارِ نازنینِ چون جان عزیزمان، بی یِیم، این صندلیهانی روکشی سر، عَسک یه قشنگه اَرابه بَ و مُن دی که شیطان وچه بیَم، به جای اینکه قشنگ و معقول، صندلی یی سر بنیشُم و از مناظر جاده، لذت ببرُم، کَلُمه وگردانده بیَم و پَسِ کَله می، مناظر! و تجسس میکُردُم که چُشمانم به این قشنگه اَرابه بَکت.
ایسه یه ارابه ی تنها نَبه، بلکه یه چند کلمه ای دی، بالای آن بنوشت بَ. ما دی کور سوی علمِ_مانه به خدمت بیگیتیم و چُشم و ذهن و سواد و کلام! دست به دست هم هادا تا ما آن دو کلمه حرفه بُخوانیم.
عرضم به حضورتان که بنوشته بیَن: سُفره بخرید!

بعد آن همه جانکَنش و تلاش در بخواندن مطلب، حَلا این سوال مینی ذهنی میان تولید گردی که خُب حَلا این سفره بَخریَن، چه کاربرد و بقولی صنمی در این جا داره؟
اتوبوسی میان، سُفره به چه کار میا؟
نکنه این راننده، تولید سفره داره و دَره خودشی ب تبلیغ مینه؟
شاید دی غیر مستقیم اشاره مینه به اینکه وختی میخواین اتوبوسی میان چیزی باخورین، حتماً سفره پهن کنین تا اتوبوس کثیف نگرده
شاید دل خوشی از ایزار پارچه ای طالقانیان که همیشاک میانُش نان و پندیر دره و سفری میان، جزء محالاته که از غذاخوریانِ بین راهی غذا هاگیرُن، نُداره و با این جمله میخوا طعنه بزنه و بگوئه: سفره (ترجیحاً مُشمایی) بَخرین و از رستورانی غذا استفاده کنین!

خلاصه که این کیشکه مغزمی میان، تا برسیم منگلان، هزار و یک جور تحلیل و تفسیر برای این جمله بیامی و آخُرُش دی به جواب قانع کننده ای نرسیَم.

ایسه ننه دی باخوتیه و آقام دی شُش تا ردیف صندلی آن وَرتر دَره و با مردایی که کنارش بنشتیه غرق گپ بزینه و نمیشا اوشان دِ سوال کنم که منظور این پیام بالای ارابه چی هسته؟

چند باری بیومیم موضوعه فراموش کُنمُم، بیصحاب این کُنجکاوی عظیم وَچگی نمیَشت دو دِیقه آرام گردُم. تا بالاخره دَم دمایِ برسین، آنجا که تابلویِ خوشایندِ اورازان: زادگاه جلال آل احمد ❤️ هویدا گِردی، یک بار دیگه وگردیَم و مَتن و عکسه با هم مرور کُردُم.

مینی ناقصه عقل، اخطار میدا: یالُک جان، بِین این پیام و عَسک، قطع به یقین یه ارتباط معنایی وجود داره، سفره رو چُه به کارِ ارابه و اتوبوس!
بعد دی که خوب دقت کُردُم بِیدیم این کلماتی میان یه چیزانی انگار کَمه...
باز کیشکه مغزمی دُل، آشوب گردی...

همین میانه، شاگُرد راننده داد بِزی: آقایون خانوما رسیدیم! به سلامت!

تازه همان موقع بَ که پیام کَشف رمز گِردی. ارابه ای سَر بَنوشت بَ: سفر بخیر! ☺️

و به این ترتیب، مایی سفر و نوسوادی تمرین، به خیر گردی ☺️😌

ایسه این روزان که مترویی میان، مردک دَسفروش میا و سُفره میروشه، مُنه این خاطُره یاد میا و خنده م، مِیره! مسافران در حال چُرت مترو دی تعجب مینُن و دلشانی میان میگون: این توره دُترک چبه نیشش وایه؟! 😅😆😁

✍ نوشته و اجرا: سیده مریم قادری - اورازان

دریافت فایل صوتی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۰
درجی طالقانی