درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

درجی، به طالقانی یعنی: دریچه سقفی خانه‌های قدیمی که رو به نور و هوای تازه باز می‌شد و نقش پررنگی در معماری، فرهنگ، افسانه‌ها و مراسمهای طالقانی دارد.

درجی: دریچه‌ای رو به فرهنگ، زبان، مردم و خاک طالقان

دوست عزیز سلام

طالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.
از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.

این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.
همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.

امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان.

ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند.
طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.

زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است.
ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.

تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.

خُجیره هم زبانان، البرزیانِ نازنین، شمایی قدم مایی چُشمی سر.
به خودمانی زبان گپ بَزنیم تا ماندگار بُمانه.


برای ارتباط با ما
از طریق ایمیل به آدرس taleghanidarji@gmail.com مکاتبه کنید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روز معلم» ثبت شده است

داستان (واقعی) آقا مدیر

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ

 

آفتاب هنوز بر ستیغ البرزکوه نتابیده بود که مادران دُنبِلید، کوچه‌ها را آب و جارو می‌کردند و صدای مادرانه در کوچه می‌پیچید که «پسر! پایَُس!» و این فراخوان برای روزی دیگر، شاید آینده‌ای دیگر بود.

صداها گرچه از یک جنس بود، اما بعضاً معنای متفاوت داشت. معنای آرزوی یک مادر برای آینده یک پسر. مثلاً «زاما گردی پایَُس»، «مکه بشی پایَُس»، یا حتی نامشفقانه چون: «هِی گوگَلوان پایَُس»، «اُویار پایَُس»، « پایَُس ورکولی‌یان تی یِی انتظارِ می‌کَشُن». اما بعضی از این آرزوها حتی تصورش هم سخت بود. مثل مادری که به پسرش می‌گفت: آقا مدیر! پایَُس!

آقا مدیر برخاست. کوله بارش را بست و به سوی آرزوهای مادر حرکت کرد. گام‌ها را باید بلند برمی‌داشت. چون در مسیری که نه جاده‌ای بود و نه ماشینی، باید خود را قبل از تاریکی، به آبادی می‌رساند. آبادی یی که فردایش دنیای دیگری بود، دنیایی در حال عوض شدن...

 

 

سال‌های اول قرن چهارده هجری شمسی، نزدیک به صد سال پیش، ایران در تب و تاب آشنایی با مدرنیته بود. ماشین، سینما، مدارس جدید و حتی عده‌ای به فکر ساختن دانشگاه بودند. اثرات این تحولات، تا روستاها هم رسیده بود و آقا مدیر یکی از فرزندان تحول در زمانه‌ی خویش بود.

او درس خواند و فارغ‌التحصیل شد. با مدرک ششم ابتدایی که قدیمی‌ها معتقدند معادل لیسانس امروز است. حالا شوق آموختنِ آموخته‌ها در درون آقا مدیر موج می‌زد. او به آموزش و پرورش طالقان اعزام شد. آموزش و پرورش طالقان، جایی را بهتر از دنبلید برای آقا مدیر نمی‌شناخت. البته قبل از حضور او، دنبلید به همت بزرگانی چون مرحوم پرویز رضایی، صاحب مدرسه‌ای به سبک جدید شده بود.

آرزوی مادر برآورده شد. مدیر جوان، کارش را آغاز کرد. هم معلم بود و هم مدیر، (به همین علت به او آقا مدیر می‌گفتند.) ادبیات، ریاضیات، علم اشیاء، تاریخ و جغرافی درس می‌داد و همزمان، مدیریت مدرسه را هم برعهده داشت.

آقا مدیر، امیدها در دل و آرزوها در سر داشت. سخت‌گیر بود و به نظم، بسیار اهمیت می‌داد و بعضاً تنبیه هم می‌کرد. از مدرسه تا کوچه و خانه، مراقب بچه‌ها بود. صف بستن، نه تنها برای رفتن به سر کلاس، بلکه برای رفتن به خانه هم بود و نباید تا در منزل، به هم می‌خورد. همه این سخت‌گیری‌ها و نظم افراطی و تنبیه، به خاطر این بود که دغدغه تربیت و فردای بچه‌ها را داشت. آنها را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: سواد، نخودچی نیست که من توی جیب شما بریزم، خودتان باید تلاش کنید، زحمت بکشید تا یاد بگیرید.

آقا مدیر، سمبل تحولات روستا بود. مدرسه جدید ساخت، جاده ساخت، در لوله کشی و برق رسانی، نقش مهمی ایفا کرد. یک جورایی انگار که او، روستا را مدیریت می‌کرد. ظاهرش هم مظهر مدرنیته در ده بود. کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد. والبال بازی می‌کرد و اینها در روستاهای آن زمان، سنت مرسوم نبود. اما در عین حال، آقا مدیر هرگز از اصل خود و سنتها جدا نشد. اهل مسجد و منبر بود. قاری قرآن بود، نوحه می‌خواند و سینه می‌زد. بانی اصلی مراسمهای محرم و صفر و ماه رمضان بود. هر رمضان، دعیه را از حفظ و با صوتی دلنشین در پشت بلندگوی مسجد می‌خواند، طوری که همه اهالی ده از آن بهره‌مند شوند.

آقا مدیر، مرد رسانه بود. پشت میکروفن که قرار می‌گرفت، مثل یک گوینده حرفه‌ای سخن می‌گفت. فن بیان و چینش کلماتش فوق العاده بود. من مطمئنم اگر ایشان، تریبون مهمتری در اختیار داشت، یکی از گویندگان مطرح کشور می‌شد. تُن صدا و دکلماسیون بی نظیری داشت.

آقا مدیر، باسواد بود. قلم خوبی داشت. بیشتر مکاتبات اداری روستا توسط او انجام می‌شد. از نظر سواد عمومی از هم‌طرازان آن دوره‌ی خود، بسیار بالاتر بود.

او عاشق کارش بود و نسبت به پیشرفت و موفقیت بچه‌ها احساس مسئولیت می‌کرد. برای جذب معلم از سپاه دانش تا آموزش و پرورش، بسیار تلاش می‌کرد. از معلم‌های جوان چون فرزند خود نگهداری می‌کرد و برای بسیاری از آنها، از ازدواج تا تشکیل خانواده همت گمارد.

آقا مدیر، به روز بود. آن روزها که در شهرهای بزرگ هم اکثریت مردم گواهینامه رانندگی نداشتند، او گواهینامه گرفت و اتومبیل خرید. ژیان آهار که برای ورودش به دنبلید، جشن گرفته و قربانی کردند. همان ژیان شد وسیله ایاب و ذهاب همه‌ی مردم روستا.

 

 

آقا مدیر می‌گفت: من جز خدمت به این مردم، کاری نکرده‌ام. اسناد و اقوال هم جز این گواهی نداده است. او عاشق خدمت به مردم بود. مخصوصاً برای مدرسه از هر اتفاق جدیدی به وجد می‌آمد. اولین روزهای طرح تغذیه رایگان، به مدت یک هفته هر روز به شهرک می‌رفت تا اینکه یک روز ظهر، سر صف، وقتی دانش‌آموزان انتظارش را می‌کشیدند، با دو کارتن بیسکوئیت ویفر خودش را رساند و با چه شور و شوقی، بسته‌ها را بین بچه‌ها توزیع کرد.

آقا مدیر وقتی عازم سفر حج شد، همه بچه‌ها به اتفاق اهالی روستا، او را تا سر جاده، بدرقه کردند. او بچه‌ها را به صف کرد و صورت تک تکشان را بوسید. در استقبال بازگشت ایشان هم دوباره همین صحنه تکرار شد. آقا مدیر همه شاگردانش را فرزند خود می‌دانست.

تا اینکه بعد از سالها خدمت صادقانه، آقا مدیر شریف، بازنشسته شد. او یک معلم نمونه بود، با اینکه موقعیت این را داشت که زمین بخرد، تجارت کند یا با ملاکان و تجار شریک شود و زندگی مجلل برای خود بسازد، اما هرگز به سراغ این کارها نرفت.

آقا مدیر، آقا مدیر بود و آقا مدیر ماند.

 

 

ارسالی از سوی آقای مهدی رضاخانی، اهل روستای دنبلید طالقان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۵۶
درجی طالقانی

روز معلّم و روز کارگر مبارک

چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ق.ظ


مینی پی‌یَر کارگره

یه مومنِ آدُوم که وَختی نُوماز می‌خوانه

مَلائِکِ خدا اویی دستانِ ماچ میـنُن!!!

 

روزتان مُبارُک معلمان و کارگرانِ عزیز

طالقانی درجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۱۹
درجی طالقانی

معلمی را عاشقیت لازم است!

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۵۱ ب.ظ


روز معلم بر معلمین صبور و ارجمند و همه تلاشگران عرصه علم و فرهنگ و آگاهی، مبارک باد

#معلمی_شغل_محبوب_طالقانیها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۵۱
درجی طالقانی

کادو روز معلم

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ

تازه معلم حق التدریس گرستی بیم.
ولیان درس میدام. مایی مدرسه راهنمایی و دبیرستان با هم ب.

هر کلاسی یه زنگ تفریح، جشن برگزار میکورد، ما که دبیر بییم دی به کلاس راهنمایی ها دعوت میگردیم و با شربت آلبالو و توت خشک و جوزه مغز و آلبالو خشک، ما د پذیرایی میکوردون. یادوش بخیر، خیییلی صفا داشت.

مینی کلاسی میان، دترکی ب که از یه روستای نزدیک ولیان میامه. وچک سرطان خون داشت، خیلی دی مظلوم ب ولی بیشتر غایب میکورد و کلاس دنبه.

امبا روز معلم بیامبه کلاس.
از دیدنش کلی خوشحال گرستم و احوالشو بپرسیم و بیدیم چشمانشی میان یه نگرانی دره. گمان کوردم بخاطر مریضی، حالش خوب نی .
در حال درس هادان بیم، بیدیم یکی در میزنه. درو باز کوردم، پی یر اکرم_ همان وچه_ ب.
سلام واحوال پرسی کوردیم، بگوت با اکرم کار داروم. وچه ر صدا کوردم بیامه، پییرش بیدی. نگرانی چشمانش د درش، خیلی ذوق کورد.

خواستم بیام کلاس و اکرم و پییرش تنها بذارم بیدیم بگوت:
❤️ خانم روزتان مبارک ❤️

یه سیاه مشمبا بیگیت مینی طرف، خیلی تشکور کوردم و باهم بیامیم کلاس.

زنگ تفریح بیدیم پییرش بیامه بگوت: اکرم  میخواست شمایی ب جوز وتوت خشک کادو بیاره امبا فراموش کورد. مون بیدیم وچه ناراحت میبو پیاده جوزان شمایی ب بیاردیم.

هر سال روز معلم که میرسه، این خاطره مینی یاد میا و به روح پاک اکرم، صلوات و فاتحه ای هدیه مینم.
 
این دی مینی خاطره

✍ آزیتا عطایی، دنبلید

________

خاطره نقل شده از خانم عطایی عزیز، قلبمان را به درد آورد.
راستی شاید بارها شنیده باشید که
''سرطان به غیر از درد، هزینه دارد''

در شب شهادت مولای باب الحوائجمون، بهترین کار، دستگیری و امداد نیازمندان است.

یه سر به سایت محک بزنید 👇
http://mahak-charity.org/main/index.php/fa

الهی عزیزاتون همیشه سالم باشند. خودتون هم. 🌹


زندانی عشق با صدای محمد رضایی تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۰۴
درجی طالقانی

اسامی برخی معلمهای نازنین طالقان

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۹ ب.ظ

به رسم تقدیر از مدیران و معلمان و فرهنگیان زحمتکشی که در سالهای گذشته، نقش مهم و برجسته ای در تربیت بچه های طالقان داشتند، لیستی از اسامی این عزیزان را که اهالی گروه تولید محتوای درجی معرفی کرده اند، در زیر می آوریم.
مطمئناً این لیست، کامل نبوده و فقط به مثابه مشتی نمونه ی خروار، است و نامبردگان، نماینده کلیه عزیزان فرهنگی شاغل در گذشته و حال حاضر طالقان می باشند.
با آرزوی سلامتی و شادکامی برای همه فرهنگیان طالقانی و غیرطالقانی در سراسر مرز و بوم اسلامی
روز معلم را به تک تک این بزرگواران، صمیمانه و با عشق، تبریک عرض می نماییم.
اسامی تعدادی از معلمان و فرهنگیان طالقان (به ترتیب حروف الفبا)
خانمها و آقایان: ابوالقاسمی، امین زاده، احترام قاضى، اختر نیازی، اسماعیل محمودان، امین عباسى، ایثار اجلالی، آخوند علی میر مجیدی، بتول صائمیان، پروانه رجبی، جبار اکبریان، جواد سوداگرى، حسن عباسی، حفیظه بیگی، حمیرا صادقیان، خسرو احمدى، رضا اجلالی، روحیه اجلالی، زکریا میرنورالهى، ستاره اکبریان، سلطان علی اکبریان، سوسن اکبریان، سید ابوذر میراحمدى، سید برات عبادی، سید عزیز سادات رسول، سید نبی میرحسینی، سید ابراهیم قاضى، سید اسماعیل قاضى، سید حسن میر حسینى (فرزند مرحوم حاج حسین)، سید صدر قاضى، سیدعباس میر حسینى، سید عبدااکریم قاضى، سید على اکبر قاضى، سیدمحمدحسن میر احمدی، سید محمدرضا قاضى، سید محمد قاضى، سید محمود قاضى، سید یوسف میر حسینى، شاهرخ عباسی، شریفه فرامرزی، شیرین تمیمی، صبورا صادقیان، ضیاء احمدی، عبداله میر احمدى، غیب الله میر نورالهی، فاطمه صائمیان، فاطمه طاهریان، فاطمه محمودان، فرح قاضی، فرح نجاران، فرشید فلاحی، فرهاد شاملو، فریبرز فلاحى، فریبرز محمودان، فضل اله شاملو، کوکب سلیمیان، لیلا فرامرزی، محسن طیبی، محمد نقی یزدانی، مرحوم خلیل شاملو، مرحوم سیدفضل اله میرحسینی، مژگان منافی، منیژه هادیان، مهدى محمودان، مهری جلیلی، مهوش اجلالی، میرزا اجلالی، نعیم سلیمیان، نقی اجلالی، نقی شاملو، وجه الله احمدى، وجیهه قاضی، هدایت احمدی، همت اکبریان و هوشمند اکبریان

این روز و به تمامی معلمان دلسوز کشور و خودمی عزیزِ همسر آقای فریبرز محمودان، براران و خوآران نازنینم تبریک میگم.
همیشاک از اینکه خانواده ای دارُم که اکثریتشان معلّم و فرهنگین، خوشحال و شاکر بیَم و به وجودشان افتخار مینُم.

شهناز فلاحی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۹
درجی طالقانی

دلنوشته هایی برای معلم

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۶ ب.ظ

1⃣ یکی از مهمترین افرادی که باعث مرور خاطرات ما ازدوران گذشته هستُن و همیشک آرزو مینیم که بتانیم برای چند لحظه دی گردی، برگشت به گذشته داشته باشیم، قشر زحمت کش و دلسوز معلمان هسته
چرا که ما، درصد بالایی از خاطرات گذشتمان از کلاس درس هسته.
آنقدر دلسوزانه و با عشق درس هادای که اون تراشوشی که منی دسی کف بزّییی یه ذرّاک از دوست داشتنمان نسبت به تو کم نگردی
روزت مُبارک معلم عزیز

خدا در عالم خلقت کسانی، گمارده تا که آموزند زبانی
زبان دست گیری،رادمردی، زبان عشق، الفت، مهربانی
اگر امروز داری جاودانی، بُوَد از زحمت آن یارجانی
نماینده فرستاده خداوند، معلم باشداسمش گرب دانی
ارادتمند همه معلم های طالقانی و معلم های گروه درجی
🔶 سیدمصطفی افتخاری

2⃣ سلام به همشهریان گرامی، صبحتان بخیر و شادی، روز معلم را به همه معلمان عزیز مخصوصاً معلمان طالقانی تبریک عرض میکنم، یاد و خاطره معلم عزیزم شهید حسینی (از اهالی زیدشت) را گرامی می دارم.
تعدادی از معلمانم به رحمت خدا رفته اند، روحشان شاد، همه آنها با محبت و دلسوز بودند. بیشتر معلمانم از بر و بچه های زیدشت، فشندک، گیلینک، حسنجون بودند، آنهایی که زنده اند خداوند عمر با عزت به آنها بدهد.
🔶 اکبر گرشاسبی

3⃣ معلمانم:  کلاس اولم خانم پروین اکبریان، کلاس دوم عباس آقا فامیلیش یادم نی فقط چوش یادمه😨، کلاس سوم خانم افضل هادیان، کلاس چهارم دی یادم نی ولی معلم دینی مان خانم بانو ذوقی بَ، کلاس پنجم خانم فضه مقیمی، مدیر مدرسه مان اول آقای میرحسینی بَ، خدا رحمتش کنه، بعد شم خانم احسانی، اول راهنمایی دی تا چهارم نظری  چند تا معلم داشتیم: آقای وقاری معلم زبان، خانم مهوش اجلالی معلم علوم، آقای کاظم غفاری معلم ریاضی، خانم اعظم سهرابی منش معلم عربی (خدا رحمتش کنه مدیرمان دی بَ)، خانم وجیهه سادات قاضی هم معلم بَ هم مدیر، خانم عباسی معلم زبان، خانم اقدس جلیلی زیست شناسی، خانم مهری جلیلی اقتصاد و آمار، آقای هوشمند اکبریان ادبیات و تاریخ و جغرافیا، آقای بیگلری شیمی، آقای صفت اکبریان فیزیک، آقای رجبی ادبیات، خانم صادقیان عروض و روانشناسی، خانم اسحاقی فلسفه و منطق، خانم فاطمه طاهریان ورزش، خانم زاهدی آزمایشگاه، خانم مختومه سلیمیان خدمتگزار مدرسه، آقای سلیمیان سرایدار مدرسه، خانم هادیان ناظم مدرسه، خانم ذوقی زبان دبیرستان، خانم عبداله پور کودکیاری تغذیه کمکهای نخستین، تعجب ناکنین من رشته ی تحصیلیم فرهنگ و ادب بَ ولی آن موقان سال اول زیست و شیمی داشتیم، سال دوم دبیرستان فیزیک ربطی هم به رشته نداشت.
 دست تک تک این عزیزان ماچ مینم و برای رفتگان آرزوی علو درجات ر دارُم
🔶 سیده فاطمه میرتقی


عکس نقاشی از: طاهر شعبانی

شعر روز معلم همراه با خاطره کلاس انگلیسی با صدای محمد رضایی تقدیم به شما (دریافت کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۶
درجی طالقانی

خاطُره مدرسه 1

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۱۸ ب.ظ



ایسه امروز که معلمای عزیزی روزه، یه خاطره دی شمایب میگم:
ما دورهٔ دانش آموزیمان، خیلی این معلمانی دَس دِ کتک باخوردیم. دوران راهنمایی کم، دبستان ویشتر اما دبیرستان کتک ناخوردیم، شاید یکم میترسیَن والّا میزّیَن😂و اما دوران ابتدایی که تَلِ خاطراتش هنوزم  مای چُشمی جلو، عین جُنّ و پری، ترس ایجاد مینه.
مای مدرسه ای وچان، دی اندی شیطان بیَن که حد و حساب نُداشت. کمتر درسی خاطر کتک میخوردُن، ویشتر کتکشان، شیطانیشانی واستان بَ. یکی دی پیدا نمیگردی این معلمانَ بگو: خا دی وسته، بزّی یی بکوشتی مردمی وَچِه رَ، الانی ابتدایی وچانه آدم نگاه مینه، نمیتانه فکرشم کنه که ایان کتک باخورن، چه کلفته پوستی داشیم ما.
یه دفتر حضورغیاب داشتن یادتانَه؟ اون گته دفتران. مای معلم یه چو داشت یک متر و نیم الی دو متر اویی بلندی بَ. میندا همان دفتری لا. خدا شاهُده وقتی کلاسی درِ واز میکُرد،قبل چهرهٔ نورانی معلم، یک متر اوُّلِ چو میامی کلاسی دُل،😢😢😢ایسه خنده دارش اینجه هسته که همین که وارد کلاس میگردی، همه پامیَستایم یک صدامیگوتیم: سُلام برمعلّم خوبَم.
به قول ننُم: آخه خدا تی عقل بَبُرَه، اندی کتک میخورین درین بَمیرین، تا میا کلاسی سر، این "معلم خوبم" کجاتان دِ در میا😂😂
بعضی از مای معلمانی بزّیَن، کتکِ نمیمانی ویشتر به "نوازش" شبیه بَ. شاید بعضی مواقع باید کتک میخوردیم، مادی همهٔ کتکانَ فراموش کُردیم. همه شانه دی دوست داریم. برای همین آرزو داریم یک بار دیگه اوشانه بینیم. همهٔ معلمای زحمتکشَی روز مبارُک باشه. ان شاءالله که هرجا دَرُن موفق باشُن

🌹خلاصه که معلمی چو، گُله _____ هرکی ناخوُرده خُله 😁

نقل خاطره از: سید مصطفی افتخاری، پراچانی شیطان وچه

نقاشی عکس از: رضا باقری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۱۸
درجی طالقانی